هر یک روز بیشتری که این رژیم در قدرت مانده و بماند، خطر سوریهای شدن، و غزهای شدن، و اوکراینی شدن، و ایران بیشتر شده و خواهد شد. ابعاد کیفی و کمی بسیاری خطرات دیگری هم، با ادامهی این حاکمیت در ایران، گستردهتر و شتابگیرتر شده و خواهد شد.
متاسفانه برخی از ایرانیان، در جنگ روانی قدرتها علیه مردم، شکست خوردهاند و اضطرابی در اثر این تصور غلط به آنها تلقین شده است که در صورت فروپاشی این رژیم، ایران ممکن است مورد مخاطراتی قرار بگیرد. بعضی از هموطنان هم گویی به شغل تماموقت ترساندن خود و دیگران مشغول شدهاند! این روانشناسی خطرناک، روانشناسی ترسیدن و ترساندن، در جامعه سیاسی بیشتر از جامعه مدنی دیده میشود. این روانشناسی خطرناک حاکی از عدم اعتماد به نفس شخصی، و عدم اعتماد به نفس ملی است.
اینکه مردم به ترسیدن و ترساندن مشغول شوند و بدین ترتیب هم انفعال مردم تشدید شود، کمال مطلوب قدرتها است. پهلوی هم همین روشِ متداولِ سایر قدرتها را پیشه کرده بود و میگفت …اگر ما نباشیم، ایران هم میشود ایرانستان! … متاسفانه بسیاری از ایرانیان هم که در آن جنگ روانی شکست خورده بودند، این دروغ را باور کرده و حتی خودشان هم آن را در جامعه تکرار میکردند. آن دسته از ایرانیان، دانسته یا نادانسته و خواسته و یا ناخواسته، خود مبدل به یک سرباز پیاده حافظ رژیم پهلوی شده بودند، حتی آنها که کاملا با شاه و شرکا مخالف بودند. دیدیم که بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی، ما ایرانیان توانایی خود را در حفظ یکپارچگی ایران، نشان دادیم. حتی همزمانی حملهی صدام و تحریمها و کارشکنیها و بیثباتیسازیهای قدرتها، نتوانست به هدف خود، یعنی جنگ داخلی خانمانبرانداز، و تجزیه ایران، و… منجر شود.
بدون شک، با فروپاشی رژیم تغییر و تحولاتی را در جامعه شاهد خواهیم بود. ولی خطراتی که باقی ماندن این رژیم به همراه داشته و خواهد داشت، بسیار بسیار بیشتر از آن مخاطرات فرضی سقوط رژیم است.
به تکرار به یاد خود بیاوریم که هر یک روز بیشتری که این رژیم در قدرت بماند، خطر سوریهای شدن و غزهای شدن و اوکراینی شدن و… ایران بیشتر خواهد شد، و ابعاد کیفی و کمی خطراتی که متوجه ایرانیان است، گستردهتر و شتابگیرتر خواهد شد.
به مثالی بپردازیم: همه ما برای گردانندگی زندگی، مجبوریم از منزل بیرون بیاییم و به محل کار، و تحصیل، و تهیه مایحتاج زندگی، و… برویم. بدون شک رانندگی و یا استفاده از هر گونه وسیله نقلیه میتواند منجر به تصادف، و حتی مرگ شود. ولی آیا این باید باعث شود که انفعال پیشه کنیم و خود را در خانه حبس کنیم، تا بمیریم و بپوسیم و بگندیم!؟ اگر هر یک از اعضای خانواده با ترسیدن و ترساندن، خود و بقیه را به انفعال بکشاند، از آن خانه و آن خانواده چه خواهد ماند؟
به پرسشی بیاندیشیم: آیا «زندگی» در انفعال و بیغمی و تحمل رژیم ولایت مطیقه، به غیر از مردن و پوسیدن و گندیدن بوده و هست و خواهد بود؟!
❊
برای دفع شر و برای بهبود اوضاع، هر راهکاری باید دارای دو حقیقت ضروری باشد، و این ویژگیها را دارا باشد:
۱- در خودِ من وجود داشته باشد، و
۲-در خودِ زمانِ من عملی و ممکن باشد.
هرگاه یک حداقل لازمی از ما مردم، همین الان و ابتدا از خود شروع کنیم، و در جنگ روانی از خود دفاعی پیروزمندانه بکنیم و بالاخره این دو حقیقت را در ذهن خود جا بیندازیم، بدون شک نه حمله اسرائیل و آمریکا و…، و نه جنگ داخلی، و نه تجزیه ایران، و نه… امکان وقوع را پیدا نخواهد کرد. حتی اگر هم قدرتها، با نابخردی، به این و یا دیگر بیثباتیسازیها دست بزنند، با شکست نقشههای خود روبرو خواهند شد.
ضرورتی حیاتی است که هر کسی راه حل را در خود بجوید، و کار امروز را به فردا نیندازد! مجموعهای از کارهای کوچک، ولی هر چه متعددتر، و با تعداد هر چه بیشتر ایرانیان است که برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، مفید و درست و موثر هستند. منفعلانه منتظر یک کار عظیم شدن، قطعا کار خوب و درستی نیست! اینکه به انتظار و انفعال بنشینیم تا بالاخره یک نفر در زمان آینده پیدا شود، و در زمان آیندهتر بیاید و گریبان خامنهای را بگیرد و از اریکه قدرت پایین بکشد، توهمی خطرناک است!
–
ایرانیان نامآشنا و گمنامی که راه حل برونرفت از این وضعیت فاجعهبار را در خود و در زمان حالِ خود دیده و میبینند بیشمارند. شروین حاجیپور یکی از این هموطنان است که با ابتکار و خلاقیت، «برای» خوب و خوبتر شدن وضعیت، عصیان و اعتراضی را در جامهی هنر خلق، و به مردم تقدیم کرد، به سهم خود و به نوبه خود! در پی آن و در آن زمان گفتگوی لو رفتهای از «سرداران» اطلاعاتی-امنیتی-نظامی بسیار گویایی داشت که فحوای آن این بود: «…اگر یک فرد دیگری یک موزیک ویدیوی دیگری بسازد و منتشر کند، ما چه خاکی بر سرمان بریزیم؟ …»
ولی خانم پرستو احمدی، با همراهی آقایان احسان بیرقدار، سهیل فقیه نصیری، امین طاهری، امیرعلی پیرنیا، و سایرینی که نامی هم از آنها برده نمیشود، موزیک ویدیوی دیگری ساختند که بازتابی بسیار گسترده داشته و خامنهای و شرکا را در یک حالت آچمز قرار داده است! آنها هم با هنر خود، در مقابل یکی از مهمترین روشهای باقیمانده رژیم برای سرکوب، یعنی تجاوز به حقوق زنان و سرکوب آنها، ایستادند و عصیان و اعتراضات ایرانیان را به افکار عمومی نمایان کردند، به سهم خود و به نوبه خود! در این زمان، سایر هنرمندان توسط افکار عمومی تحت فشار هستند که از این همکاران شجاع خود حمایت و پشتیبانی کنند. بدین ترتیب این هنرمندان از «کنسرت فرضی» خود بسیار فراتر رفتهاند و در این زمینه، رهبری در یک کنسرت واقعی را به عهده گرفتهاند که تعداد ایرانیانی که در این کنسرت ساز مخالف رژیم را میزنند، بسیار بیشتر شده است.
خانمها بهین بلوری و ثمین بلوری هم هنر خود را با مقاومت مدنی خشونتزدا، در مقابل حجاب اجباری به مردم عرضه کردند، و در فضای مجازی با شهامت در مقابل سرکوب و خفقان ایستادگی کردند، به سهم خود و به نوبه خود!
در اینجا، این یادآوری هم بهجا است که چندی قبل «سردار» قاسمی به درستی گفته بود اگر اعتراضات و تظاهرات از میدان ونک پائینتر بیاید، ما باید از کشور فرار کنیم! … (نقل به مضمون)
امروز شاهدیم که نه تنها اعتراضات از میدان ونک پائینتر آمده، و ویدیو موزیکهای بیشتر و متعدد دیگری ساخته شده، و «قانون» حجاب اجباری به بنبست رسیده، و… بلکه بسیاری ایستادگیهای دیگر هم توسط ایرانیان دلیر، در بازپس گرفتن قلمرو شهروندیِ خود از رژیم حاکم، موفق بوده است، هر یک به سهم خود و به نوبه خود!
حتی جنگ روانی رژیم در رابطه با کنار هم قرار دادن «عفاف» و «حجاب» نه تنها برای تحمیل این تجاوز به مردان و زنان ایرانی موثر واقع نشد، بلکه به گردانندگان این رژیم نشان داد که باز هم هر تدبیر که ایشان کردهاند، آن عمارت نیست، ویران کردهاند! و باز هم از قضا سرکنگبین صفرا فزود! چرا که ایرانیان نشان دادند که همجنس این رژیم نیستید، و منفعلانه منتظر این فاسدان نمینشینند تا برایشان معیارهای پاک و عفیف و پاکدامن بودن را تعریف کنند.
تمام این مطالب، که واقعیتهای واضحی هستند که در ایران شاهدیم، همزمانی خوبی با فروپاشی رژیم بشار اسد داشته است. این همزمانی قطعا حاکی از نتیجهای سینرژیستیک برای کوتاهتر کردن زمان رسیدن به سقوط فیزیکی رژیم است.
این رژیم برای بقای خود، نیازی حیاتی به ساختن و پرداختن بحرانهای کوچک و بزرگ داشته است. گروگانگیری اعضای سفارت امریکا در تهران، نپذیرفتن تقاضای صلح صدام در هفتههای اول جنگ، بحران اسلحهی اتمی، تنها چند مثال هستند. وجه مشترک همهی این بحرانها این بوده است که شروع و ساختن آنها توسط رژیم بوده، و پایان آنها با شکست همراه بوده است. اکنون هم زنانِ دلیرِ ایران، هر یک به سهمِ خود و به نوبهی خود، بحران حجاب اجباری را، مبدل به معضلی غیر قابل حل برای رژیم کردهاند. همان سرنوشتی که شاملِ حالِ قانونِ ممنوعیتِ ماهوارهها کردند!
پرستو احمدی و همکاران وی میدانستند که با پیگرد و برخورد رژیم روبرو خواهند شد. بهنظرم، این هموطنان، با اعلام نام و نشان خود در «کنسرت فرضی» بیشتر از اینکه بخواهند خود را به مخاطبانِ نمایشِ هنرِ خود معرفی کنند، میخواستند این پیام را برسانند که نه تنها نمیترسند، بلکه این واقعیت را به وضوح به نمایش بگذارند که ترس، باز هم بیش از پیش، از دل ایرانیان رخت بسته و در دل خامنهای و شرکا نشسته! نمایشی زیبا، توسط چند هموطن شجاع، هر یک به سهمِ خود و به نوبهی خود!
–
دیکتاتورها حتی تا ۱۵ دقیقه قبل از رفتن هم نمیتوانند ببینند که سقوطشان نزدیک است و وقت رفتن است …… (و وقتی هم که بالاخره متوجه شوند، از اطرافیان خود مخفی میکنند) این نقل قول، در این زمان در ایران، بیشتر از پیش موضوعیت دارد!
محمد الصحافی، وزیر اطلاعرسانی و فرهنگ صدام، در یک کنفرانس مطبوعاتی به خبرنگاران اطلاع داد که ارتش امریکا را مجبور به تسلیم کردیم و فرودگاه بغداد را پس گرفتیم و به زودی به شما اجازه گزارش تصویری از این پیروزی را میدهیم!
بنا بر رویترز، ساعاتی پیش از فرار به مسکو، بشار اسد در نشستی با حدود ۳۰ تن از فرماندهان ارتش و امنیت در وزارت دفاع، به آنها اطمینان داد که پشتیبانی نظامی روسیه در راه است و از نیروهای زمینی خواست تا به دفاع ادامه دهند. بشار اسد پس از پایان جلسه، به مدیر دفتر ریاست جمهوری خود گفت که به خانه میرود اما در عوض به سمت فرودگاه رفت!
عراقچی، «وزیر خارجه» رژیم، دو روز قبل از فرار اسد، با وی در دمشق ملاقاتی داشت. او اعلام که بشار با روحیه بسیار قوی ایستاده و به آینده خوشبین است.
–
آواز «مرا ببوس» در خاطرهی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جایگاه جالبی دارد، و میگوید:
در میان طوفان، همپیمان با قایقرانها–گذشته از جان، باید بگذشت از طوفانها
به نیمهشبها، دارم با یاران پیمانها–که برفروزم، آتشها در کوهستانها
ولی واقعیت چیز دیگری است:
در میان طوفان، بهار ما نگذشته!
بهار ما تازه دوباره شروع شده!
بهار ایران!
–
شکی ندارم که برخی نزدیکان و دوستان کسانی که در ساختن و انتشار «کنسرت مجازی» نقشی داشتهاند، آنها را از عواقب کارشان برحذر داشتهاند، و حتی به ملامتگری آنها پرداختهاند. نمیتوان به یاد این شعر نیفتاد:
ای ملامتگر، سلامت مر ترا! –ای سلامتجو، رها کن تو مرا!
جان من کورهست، با آتش خوشست! –کوره را این بس که خانهٔ آتشست!
همچو کوره عشق را سوزیدنیست–هر که او زین کور باشد، کوره نیست!
برگ بی برگی تو را چون برگ شد–جان باقی یافتی و مرگ شد!
چون ترا غم شادی افزودن گرفت–روضهٔ جانت گل و سوسن گرفت!
آنچه خوف دیگران آن امن تست–بط قوی از بحر و مرغ خانه سست!
علی صدارت
https://linktr.ee/sedarat
از: گویا