زبان فارسی سنگر آزادی است یا نرمافزار و نرم افزار سرکوب؟ در گفتوگو با سعید پیوندی جامعهشناسی و سیاستمدار جمهوریخواه پرسیدهام: زبان بهطورکلی و زبان فارسی بهطورویژه سنگر آزادی است یا نرمافزار و نرافزار سرکوب؟ چرا و چهگونه در ایران بدن زنان به بارهای سیاسی دگردیسیده است؟ داستان این رنج و سرکوب بیپابان از کجا آغاز شده است؟ و چرا در جمهوری اسلامی ی ایران سرکوب زنان چنین ساختارمند و پیگیر از درون خانهها پیگیری میشود؟ چرا بیش و پیش از همهجا این سرکوب در خانه و خانوادهها جا افتاده است؟ و خانوادهها را به زندانها ی سنت؛ و پدرها و مادرها را به زندانبانها ی سنت قدمایی دگردیسیده است؟ به سکسوالیته ی ایرانی، باززایی آن در زبان و بنیادها ی ویران آن در خانه و خانواه ی ایران پس از انقلاب اسلامی هم پرداختهایم و درپیآن بودهایم که از هیولا ی کاغذی جمهوری اسلامی اعتبارزدایی و افسونزداییکنیم. آیا فرآیند اجباری شدن حجاب اسلامی در جمهوری اسلامی بخشی از سکسوالیته ی ایرانی بود؟ و برای همین به آسانی جاافتاد؟ و از درون خانه و خانواده بر خانه ی بزرگتر ما ایران چیره شد؟ و حالا که جامعه ی ایرانی دگردیسیده است، جمهوری اسلامی از ادامه ی کار خود ناتوان است؟ یا حجاب اجباری ادامه ی نورآباد (یوتوپیا) جمهوری اسلامی بود که با بالاآمدن زورآباد (دیستوپیا) جمهوری اسلامی دیگر نمیتوانست، کار کند؟ چرا مردمان ایران تا سالها این هیولا را ندیدند یا چندان جدی نگرفتند؟ و در کنار فرزندان و جوانان خود نایستادند؟ فرسنگها ی بازبینی ی این دشواریها به ویژه وقتی به بدن زنان میرسد، چیست؟ و چهگونه زنان و آزادیها ی آنان به خودآگاه جمعی آمد؟ نقش خانواه و زبان در این میان چیست؟ چه بوده است؟ چهگونه سالها و دههها در جمهوری اسلامی و سدهها پیش از آن، خانواده جایگاه مشق سرکوب بوده است؟ و همه ی آموزههایی که برای ادامه سرکوب و از قلمانداختن زنان و جستوجو ی آزاد خوشبختی در ایران ناگزیر بوده است در خانه و خانواده آموخته میشد؟ پس از آشنایی ایرانیان با غرب و ارزشها ی جدید نسل نخست روشنفکری ایران هرچند برای آموزش و حتا آزادی ی زنان کوششها ی بسیار کرد؛ اما بسیاری از آنها دریافتی ژرف از ارزشها ی جدید، بهویژه آزادی نداشتند و میخواستند ساختار اجتماعی و ایستار زنان در خانه و خانواده همچنان دستنخورده ادامه پیدا کند. به زبان دیگر آنها مادران باسوادی را میخواستند که همچنان به ارزشها ی سنتی وفادار بمانند! اما چنین چیزی ممکن نبود؛ و نیست. توسعه اجتماعی و انسانی به خودبنیادی آدمی و خواست ارزشها ی جدید هم میرسید. یعنی آموزش، کار و زندهگی اجتماعی زنانی را میآفریند که جستوجوگر آزاد خوشبختی هستند؛ کسانی که در تعریف و کرانبندی آزادی هم اثر و هنایش خود را میگذارند. زنانی که بر بدن خویش هم چیره و حاکم هستند؛ و میشوند. یعنی توسعه در جایی ناگزیر به آزادی و آزادسازی جامعه هم میرسد. آزادی آزادی داوری کردن و خطا کردن هم هست. آزادی زنان آزادی جنسی هم هست. چنین دریافتی از آزادی است که بنیادها ی خانه و خانواده و پیوندها ی اجتماعی را هم دگرگون میکند. و این دریافت برای سامانه ی گوارشی تنگ جامعه ی ایرانی به ویژه در ایستاری که گرفتار تب نورآباد جمهوری اسلامی شده بود، پذیرفتنی نبود؛ و شوربختانه هنوز هم برای گروهی انگار نیست. سنت استبداد از این فربود بیخبر نبود، و هرگاه لازم بود با دست گذاشتن روی این هراسها و اضطرابها، مردم را گرفتار هراس از آزادی میکرد و برای خود سیاهیلشکر میآفرید. در این گفتوگو به زبان و نسبت آن با سرکوب و سانسور پرداختهایم؛ و پرسش بنیادین این است که چهگونه میتوان جامعه را به زبان و فرصتها ی که میتواند برای توسعه، آزادی و برابری فراهم کند، نزدیک کرد؟ چهگونه میتوان با درگیرشدن در برآیش یک «زبان باز» به فرآیند برآیش «جامعه ی باز» در ایران کمک کرد؟ به پویش جوانان و زبان آنان هم پرداختهایم و سر آن داشتهایم که نشان دهیم، از زبان درشت و درشتزبانی ی جوانان خود نباید بهراسیم؛ باید از جامعهای ترسید که به جوانان اجازه نمیدهد جوانی کنند؛ بلندبلند از پندارها و رویاها ی خود بگویند و تراز دلپسند خود را بیافرینند. در گفتوگوها ی دیگر از گوشههایی دیگر به داستان پرآبوچشم زنان و رنج بیپایان جوانان خواهیم پرداخت؛ و تکاپوی آن را دارم که نشان دهم چهگونه از آن نورآباد این زورآباد بالا آمده است. با همرسانی و بازخوردها ی خود به این گفتوگو ادامه دهید و بخشی از جریانی باشید که راه میبرد و نه راه برده میشود. از پسند (سابسکرایب) این کانال که کانالی برای شنیدن صداها ی تازه و فرهیخته است هم کوتاهی نکنید؛ همه ی راهها ی بزرگ با همین گامها ی کوچک آغاز میشود.
از: ایران امروز