حمید آصفی
در قلب طوفان سیاستهای خاورمیانه، ایران امروز بر لبه تیغی ایستاده که یک سوی آن جنگ است و سوی دیگر، تسلیم. تقابلی که نه در میدان دیپلماسی، که در هالهای از اولتیماتومهای شکننده تعریف میشود. نامه اخیر رهبری غربی به تهران، نه یک پیام، که آزمونی برای سنجش عقلانیت و انعطافپذیری نظامی است که سالهاست در دام شعارهای تهی از واقعیت گرفتار شده. پاسخی که تاکنون داده شده، تکرار مکرراتی است که حتی هواداران پرحرارت نظام را به خمیازه میاندازد. اینجا دیگر بحث «مقاومت» نیست؛ بحث یک بازی خطرناک با جان میلیونها انسان است.
از شعار تا فاجعه: زوال استراتژیهای توهمی
شعار «نه جنگ، نه مذاکره» سالهاست مانند طلسمی شکسته، سیاست خارجی ایران را در حلقهای از انفعال و تنش گرفتار کرده است. این گزاره نه راهبرد، که فراری کودکانه از واقعیتهای جهان پیچیده است. امروز اما تاریخ با آهنگی سریعتر در حال تکرار است؛ این بار نه با موشکهایی که به پایگاههای بیدفاع اصابت میکنند، بلکه با تهدید نابودی زیرساختهایی که نفس اقتصاد ملی به آن وابسته است.
زمان به سرعت میدود: حملهای که دیگر نظارهگرش نیستیم
تحلیلگران هشدار میدهند: هدف قراردادن تأسیسات هستهای ایران دیگر یک گزینه نیست، بلکه بخشی از سناریوی قطعی آینده نزدیک است. این بار، حمله محدود به سکوهای تحقیقاتی نخواهد ماند؛ پالایشگاهها، شبکه برق، و مراکز فرماندهی نظامی نیز در تیررس هستند. تفاوت این حمله با درگیریهای گذشته در غزه یا لبنان، عمق و گستردگی ویرانی است. پرسش اینجاست: آیا مسئولانی که امروز طبل جنگ میکوبند، فردا پاسخگوی مردمی خواهند بود که در تاریکی و خاکستر نشستهاند؟
درسهای تاریخ: تکرار تراژدی با بازیگران جدید
برخی کارشناسان تأکید میکنند: حمله به ایران شبیه هیچ یک از درگیریهای پیشین منطقه نخواهد بود. این بار، نابودی زیرساختهای حیاتی میتواند فروپاشی اقتصادی و اجتماعی را تسریع کند. فشار حداکثری و تهدید نظامی، حاکمیت را در بنبستی قرار داده که هر روز عمیقتر میشود. نظامی که روزی شعار «مرگ بر آمریکا» را نماد اقتدار خود میدانست، امروز حتی قادر به حفاظت از تأسیساتش در برابر کوچکترین پهپادها نیست.
فریاد سکوت: مردم در حاشیه قربانیان
سیاستمداران در برج عاج خود، غرق در رقابتهای جناحی و ایدئولوژیهای قرون وسطایی، جان شهروندان را به گروگان گرفتهاند. تحریمها، تورم افسارگسیخته، و احتمال جنگ، زندگی روزمره را به کابوسی تبدیل کرده که پایانش نامعلوم است. زمان آن رسیده که نخبگان، فعالان اجتماعی، و مردم عادی فریاد برآورند: «دیگر بس است! ما قربانی توهمات شما نخواهیم شد!»
انتخاب نهایی: مرگ یا زایش دوباره
نظام حاکم در تقاطعی تاریخی قرار دارد: ادامه مسیر فعلی به معنای سقوط قطعی در پرتگاه جنگ است، یا پذیرش واقعیتهای جهانی برای بقا. شرافت واقعی نه در مردن با پرچمهای برافراشته، که در زنده نگه داشتن امید مردم است. اگر امروز چرخش استراتژیک رخ ندهد، فردا برای هر اقدامی دیر خواهد بود. تاریخ داوری میکند: آیا این نظام جسارت نجات ایران را داشت، یا خود به عامل نابودی آن تبدیل شد؟
واقعیت آن است که هیچ پرچمی بالای ویرانهها به اهتزاز درنمیآید.
انتخاب با حاکمان است: تغییر مسیر یا نابودی.
اما مردم ایران شایسته زندگی بهتر از این هیاهوی مرگبارند.
https://t.me/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo