مصدق نماد همبستگی و نیرومندی ملی ایرانیان
پیش از پرداختن به نقش نمادین مصدق و جنبه های آن و تاثیراتش در جامعه در حال تحول و جنبش دموکراسی خواهی و ملی ایران، ضرورت باز اندیشی پیرامون مفاد مهم زیرین را یادآور میشوم.
بازاندیشی پیرامون و در خصوص رخدادها و روندهای انقلاب مشروطیت، نهضت ملی و مردمی ایران، جنبش ملی شدن صنعت نفت، حوادث تلخ انقلاب ۵۷، روندهای اصلاحات دوره ۷۶ و فراز جنبش شهروندی و آزادیخواهانه و سبز (خرداد ۸۸) به ما امکان آنرا خواهد داد تا بتوانیم به کمک بینش و شناخت انباشته باز اندیشانه برای گذارهای آتی به دموکراسی با سازماندهی روابط اجتماعی، پویایی فرایندها و نهادهای مدرن و ساماندهی امر مدرنیت در ایران کنونی زمینه سازی نماییم.
ـ موقعیت ایران در جهان گلوبالیزه شده (جهانی شده) و در منطقه حساس، پیچیده و پرالتهاب خاورمیانه چگونه سرنوشت جامعه ما را تغییر میدهد و رقم میزند.
ـ توسعه جامعه ایران با توجه به رشد و افزایش جمعیت در دو سه دهه اخیر و تغییرات اساسی و ساختاری سیاسی و حقوقی و جریان و روند زوال یابنده نهادهای دولتی، جامعه ای و خصوصی در میهنمان از جمله مهمترین مسائل دولت ـ ملت در ایران است.
ـ تغییر جامعه از حالت یک جامعه توده ای به جامعه شهروندانی که حقوق و خواسته ها و قراردادهای امروزین و نوین را خواهان میباشند. مسئله زندگی نسلها و عدم انطباق خواستها و نیازها و تصادم آنان با یکدیگر.
ـ مسئله گذار به ساختارهای دموکراتیک، ضرورت وجود دولتی مدرن، مردم سالار و حقوق مدار و مسئله طرح ریزی جامعه مدنی برای ثبات و ماندگاری و نهادینگی دموکراسی در ایران.
ـ این لیست را میتوان با موارد مهم دیگری و در سطح های ریزتر و ژرفتر تکمیل کرد. اما آنچه که در این میان به تاکید بازاندیشانه پیوستاری ملزم میشود، همانا فرایندها و نهادهای مدرنیت است که در میهنمان دهه ها به گسست و. سکوت کشانده شده است. توجه شود که بازاندیشی بعنوان صرفا یک کنش و پدیده فردی و از سوی برخی از آگاهان جامعه کفاف نیازها و پاسخگوی مسئله های پیچیده جامعه امروزمان نخواهد شد. جامعه ایران نیازمند یک حرکت وسیع و ژرف فکری ـ فرهنگی است. این حرکت و جنبش گسترده گفتمانی میتواند نیروهای نهفته در هر مرحله از فرایند مدرنیت را آزاد نموده و در انتقال انرژی از مراحل پیشین به فازهای کنونی نقش جدی را ایفا نماید. نیروهای آگاه جامعه تنها از طریق کنشهای آگاهگرانه و گفتمانی میتوانند در این راه زمینه گشایی نمایند.
با طرح این پیش درآمد خواستم به مصدق و نقش نمادین او همراه با اشاراتی به فردیت مدرن و کنشگرانه، نوآورانه و بویژه به نقشهای جمعی و ملی و رهبرانه و داهیانه او و به آموزه های به میراث گذاشته اش، به آزمونهای پربار و پررنجش (برای خود و خانواده اش) نزدیک شوم و بر یک حکم و تجربه تاریخ که برای ملتهای گوناگون دنیا شناخته شده است، تاکید نمایم، که مردان بزرگ در اتاقهای تاریک سرنوشت مردمشان را رقم میزنند و هستند بزرگان و رفتگانی که بر زندگان تاثیر بزرگ و کارا دارند.
برخی پرسشهای مهم در مورد مصدق را میتوان در نکات زیر فشرد و یادآور شد:
ـ چرا و چگونه آموزه ها و آزمونهای مصدق زمینه ساز یک وحدت نمادی (فرهنگی) در جامعه در حال تحول ما خواهد شد؟
ـ راه حل استراتژیک گذار از بحران کنونی و اختلالهای نمادی ــ فرهنگی و سیاسی ـ اجتماعی
چیست؟
ـ آیا استراتژی وحدت در تکثر فرهنگی در ایران انباشته از شکافهای اجتماعی و کانون تصادمهای نسلی، جنسی، قومی، اجتماعی چشم انداز مثبت و ممکنی را متصور میشود؟ در صورت برآوردی واقع بینانه آیا ایرانیان در فضای حاضر و در زمان و دهه کنونی شانس و فرصت نزدیکی و تجهیز به این استراتزی را خواهند یافت؟
ـ نقش نماد مصدق در این میانه چیست؟
ـ آیا مصدق صرفا یک نام نیک، یک دولتمرد مصلح و در خاطره ها و تاریخ به یادگارمانده است؟ یا میراث اندیشه و آزمون او کانونی از انرژی و حرکت و یک ظرفیت بازاندیشانه گفتمانی برای ملت ایران در این گذار به دموکراسی است؟
ـ سرانجام اینکه همبستگی و نیرومندی ملی ایرانیان را در کنشهای فردی و جمعیشان و در جنبشهای ملی دموکراسی خواهانه چگونه میتوان از گسستها رهاند و به انسجام اجتماعی کشاند؟ تبارشناسی مشروطیت و نهضت ملی را با جنبش اصلاحگرانه و جنبش مردمی ۸۸ چگونه میتوان در گفتمان دموکراسی و گفتمان آزادیخواهانه کنونی درهم آمیخت و به تاروپودی استوار و کارا تبدیل کرد؟
بازخوانی، بررسی و سنجش زندگی نامه مصدق از سالهای جوانیش در دهه ۷۰ قرن پیش تا پایان زندگیش (۱۳۴۵) و بیش از ۶ دهه عمرش نشانگر آنست که مصدق با کار و تحصیل و کوششهای فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی اش و پیکار و پایمردی پردوام و پیوسته اش دستاوردهای شگفت برای مردم و میهن خود به میراث گذاشت. مصدق با رقم زدن و اجرای نقشهای اجتماعی، اشرافزاده ای پرکار،دانشجویی مشتاق یادگیری و باهوش، مشروطه خواهی جوان و پرتب و تاب، تحصیل کرده ای حاضر یراق و آماده خدمت به میهن در سالهای بحرانی و پرمخاطره، مدیر و دولتمردی پرظرفیت و درستکار و متهد و فسادناپذیر، سیاستمداری استوار در رویارویی با استبداد و اقتدار قاجاری و پهلوی، وکیلی پرکار مبتکر و آگاه به انتظارات مردم، مبارزی متعهد و با اخلاق و با بینش و شناخت از جامعه اش، نخست وزیری آگاه به مسائل جهان و منطقه و کشورش که با شخصیتی پیشرفته به میزانی متکامل و بالا به ایجاد نهادهای مدرن و عرفی و برپایی دولتی حقوق مدار به تداوم مشروطیت و امر مدرنیت کمر همت بست و به آزادی و استقلال مردم ایران کالبدی حقوقی ـ ساختاری و جانی تازه بخشید.
تعهد درونی و نهادینه شده اش و اخلاق مسئولیت و شخصیت پرظرفیت و مستعدش و توانایی کنشگری و نوآوری او مانع از آن میشد که در سالهای تبعید و زندانیش، بین ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۰ و هم پس از کودتای ۱۳۳۲ در عزم و اراده استوارش خللی ایجاد شود و فکر مبارزه و اصلاح و تحول و میهن دوستی، مردمگرایی را از سر بیرون کند یا مانند دولتمردان دیگر به عافیت و رفاه و آسایش شخصی بیندیشد و یا درستکاری و نفس سلیم و اخلاق و وجدان را به قدرت و زر و تزویر آلوده سازد!
احترام به مردم و کوشش و جانفشانی در راه میهن فلسفه، بینش و مرام مصدق بود.شناخت جهان مدرن و کوشش برای نوسازی و سازماندهی امور و ساماندهی نهادهای مدرت در ایران، شناسایی ارزشهای جامعه و بافتهای سنتی و تعامل، هماهنگی و همسازی با سنتها و دینداری و مسلمان بودنش در تعادل و اعتدال قرار داشتند.
مصدق هیچگاه به اغتشاش فکری و التقاط و پریشانی های فرهنگی و اختلالات حقوقی و ساختاری آلوده نشد. او دولت ملی اش را زیر شدیدترین فشارهای کاشانی و تندروهای اسلامی به یک بنیاد و نهاد دینی آلوده نساخت. او در مقابل اقتدار و استبداد و وطن فروشی درباریان فاسد و شاه جوان ایستاد و با شعارهای ناسیونالیزم باستانی افراطی سیاستمدارانی چند، با نظریه ها و سیاستهای غربی افراطی، با سرسپردگی های تندروان چپ نسبت به شوروی (حزب توده) راهش را جدا ساخت. برخی از منتقدان راه حلهای او را در مسئله ملی کردن نفت تندروانه و انزواطلبانه و غیرکارشناسانه ارزیابی می کنند و برخی از نیروهای طیف چپ سیاستها و تدبیرهای مصدق را در امر سازماندهی فعال مردم در مقابل کودتاگران فاقد تحرک و توانائی لازم میدانند. حتی برخی از نیروهای ملی و دوستدار او نیز اقدامات مصدق در برابر کودتاگران و عوامل آنان در دولت مصدق را خوشبینانه ارزیابی میکنند. می دانیم که مصدق بعنوان یک شخصیت ملی ـ تاریخی در دوران نخست وزیری خود با ابلاغیه ای به مراچع قضایی هرگونه انتقاد و نظر و اعلام موضع و حتی اتهامات نسبت به خویش را آزاد و مشمول برائت اعلام داشت. از دیدگاه خود او و آنانکه امروز میراث فکری او را بدرستی و منطقی و با حفظ اعتدال پاس می دارند، مصدق نه ابرمرد، نه قهرمان و نه بت است و نه منزه از هرگونه انتقاد. انتقاد به نظریه ها و گفتمان ها و شخصیتها سبب روشنگری و پویایی و کارائی بیشتر آنها خواهد شد.
مصدق به هنجارهای قانونی، اجتماعی و اخلاقی و به موازین عدم خشونت پایبند بود و اما آنجا که ضرورت مییافت کنش خلاق، هدفمند و روشمند را با همراهان فکری و مردمش به جنبشی تحولی و گسترده تبدیل میکرد و به آن فرا میرویاند. مصدق انگیزش مردم را به آگاهی عملی و آمادگی برای حرکت و تشکل ارداه جمعی و به گفتمانی ملی ـ آزادیخواهانه و استقلال طلبانه گره میزد و مبتکرانه به هم پیوند میداد. اشتهار و اعتبار اجتماعی و نفوذ او در مردم و اعتماد و احترام عمیق و پرعاطفه مردم به او بخاطر همه این آزمونها و آموزه های مبتکرانه و سازنده بود.
مصدق به اتکای این دستاوردها به عنوان نماد آزادی، استقلال و همبستگی ملی ایرانیان شناخته شد. بی علت نبود گه خمینی از او شدیدا هراس داشت و او را «مشتی استخوان» خواند. او از نفوذ و اعتبار مصدق در مردم آگاه بود.
منادیان گفتمان اسلام سنتی و ارتجاع فقاهتی که فضا و زمان جامعه ایران را به هزاروچهارصد سال پیش می راندند و آرمانهای مشروطیت و نهضت ملی و گفتمان آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی را از آغاز به چالش و محاق میکشاندند و از نقش نمادین مصدق که سرمایه فرهنگی و اجتماعی و نماد نیرومندی ملی ایرانیان بود همواره در وحشت بودند. آنان از دیرباز در مشروطیت و نهضت ملی نیز مخالف روندهای اساسی مدرنیت، قانون مداری، مردم سالاری و حاکمیت ملی و دولت عرفی بودند.
ایرانیان تنها ملتی نیستند که در فرایند مدرنیت به دامها و فریبها و فریفتگی ها و خود فریبی ها گرفتار شدند. پایان دادن به یک حکومت اقتدارگرا که هزینه های سنگینی برای یک ملت خواهد داشت، تا مادامی که به یک گفتمان ملی، دموکراتیک و آزادیخواهانه همراه نباشد و به یک حاکمیت ملی ـ مردمی و به ساختارهای مدرن قرین نگردد نتیجه ای جز شکست و ناامیدی مردم و استقرار اقتدار جدید نخواهد داشت.
مدتها پیش از انقلاب ۵۷ در میهنمان سرکوب جنبش ملی و تعقیب و حذف مبارزان دموکرات و آزادیخواه توسط پهلوی دوم همراه با تغییرات و جنبشهای جهانی سبب شد که نسل جوان در دهه ۴۰ و ۵۰ از روندهای مدرنیت و از بازاندیشی پیرامون گفتمان مشروطیت و دستاوردهای جنبش ملی جدا شدند و فرایندهای مدرنیت در ایران با گسست همراه شد.
در جنبشهای سیاسی و اجتماعی این دو دهه گروهها و سازمانهای راهبردی و استراتژیک مجهز به گفتمان دموکراسی خواهی حضور موثر نداشتند و جنبش فاقد تبارشناسی و الگوها و نمادهای کارای آزادیخواهانه و دموکراتیک گشت.
گفتمان اسلام سیاسی و التقاط ها و پریشان فکری های با نامهای دیگر و اتوپیای جامعه بی طبقه توحیدی همراه با جاذبه های ناپایدار حکومتهای ایدئولوژیک دیکتاتوری پرولتاریا سرانجام ملت ما را دهه ها گرفتار یک رژیم ارتجاعی و ایدئولوژیک و سنت گرای اسلامی کرد. مصطفی رحیمی اندیشمند برجسته در روزی که صدها هزار نفر در ۱۴ اسفند ۵۷ به سوی احمد آباد راهپیمایی کردند تا پیمانشان را با سیمرغ رهایی ایران و نماد همبستگی و نیرومندی ملیشان تجدید کنند، در مقاله ای یادآور گشت که باید به مصدق و میراث فکری او بیشتر پرداخت. او در آنروز بر این بازاندیشی تاکید ورزید و به نسل خود و همراهان جنبش نسبت به این بی توجهی و غفلت هشدار داد. این هشدارها امروز نیز همچنان به قوت خود باقی هستند.
گذار به دموکراسی و سامانه سازی و ساختارمندی سیاسی ، اجتماعی و حقوقی بدون بازاندیشی و بدون جنبشی پویا و مجهز به گفتمان دموکراسی خواهی امکان پذیر نیست.
فرایند مدرنیت در میهنمان به ابتکار و نوآوری های هزاران انسان آگاه و شخصیت های پیشرفته ای از تبار مصدق نیازمند است. نماد مصدق و نقش نمادین او موتور محرکه توانمندی برای رسیدن به همبستگی ملی و انسجام اجتماعی و نیرومندی ملی ما ایرانیان است!
علی اصغر سلیمی