چرا افراد خودمختار به‌طور فزاینده‌ای، برخلاف فردهای توده‌ای، نیازی به یک رهبر کاریزماتیک ندارند (ترجمه از آلمانی) + متن آلمانی نوشته

جمعه, 5ام اردیبهشت, 1404
اندازه قلم متن

پروفسور داود غلام آزاد(*)

داوود غلام آزاد

ترجمه از آلمانی با کمک هوش مصنوعی:

 »کافر همه را به کیش خود پندارد

مقدمه: جستجو برای سازماندهی – و دلتنگی برای رهبری

امروزه تقریباً به‌عنوان یک گزاره عمومی در اپوزیسیون ایرانی مطرح می‌شود: بدون یک سازماندهی مؤثر، گذار به ساختارهای دموکراتیک ممکن نخواهد بود. رژیم جمهوری اسلامی را نمی‌توان تنها از طریق اعتراضات توده ای خودجوش یا درخواست‌های اخلاقی شکست داد. به‌ویژه به این دلیل که بسیاری از سلطنت‌طلبان معتقدند رضا پهلوی می‌تواند – یا باید – به‌عنوان یک چهره وحدت‌بخش برای اپوزیسیون دموکراتیک عمل کند.

زمانی که دموکرات‌ها تردید دارند که این نقش رهبری را بپذیرند، همیشه با همین سوال روبه‌رو می‌شوند:

„رهبر شما کجاست؟“

در این سوال، یک تصور عمیق نهفته است: گویی تنها راه‌حل ممکن برای اتحاد جمعی، تسلیم شدن به یک شخصیت کاریزماتیک است. این دیدگاه نه تصادفی است و نه به‌طور اتفاقی به‌وجود آمده؛ بلکه نشان‌دهنده یک مدل خاص از فهم انسان‌ها است – مدلی که از نظر تاریخی پشت سر گذاشته شده اما هنوز هم فرهنگی باقی‌مانده است.

آغاز این بحث باید به تمایز اساسی توجه کند: تفاوت میان فردهای توده‌ای و فردهای خودمختار.

بخش نظری: از توده به خودمختاری

زیگموند فروید در اثر خود، روانشناسی توده و تحلیل من، نشان داده است که فرد توده‌ای وابسته به ادغام احساسی و شناسایی با یک شخصیت رهبری است. فرد توده‌ای از خودمختاری و خودشناسی فاصله می‌گیرد و نقش خود را به یک رهبر منتقل می‌کند که هم‌زمان منبع عشق، امنیت و حقیقت است. این ساختار پیوندی ایجاد می‌کند – اما به قیمت خودمختاری.

در مقابل، فرد خودمختار قرار دارد – ایده‌ای که ایمانوئل کانت در دوران روشنگری بیان کرده است :

روشنگری، خروج انسان از نابالغیِ خودکرده‌ی خویش است».»
در اینجا، خودآیینی یا خود مختاری به معنای توانایی داوری مستقل و جهت‌گیری اخلاقی بدون قیمومت یا مرجعیت بیرونی است

نوربرت الیاس در نظریه جامعه فردیان خود، به وضوح بیان کرده است که توانایی خودمختاری به‌طور تصادفی و فوری به‌وجود نمی‌آید. بلکه نتیجه یک فرآیند طولانی مدتی است که در آن انسان‌ها یاد می‌گیرند احساسات خود را به شکلی یکنواخت‌تر کنترل کنند، چشم‌انداز خود را به‌طور انتقادی مورد ارزیابی قرار دهند و رابطه‌ای متعادل میان گرایش‌های فردی و جمعی ایجاد کنند.

به‌ویژه تغییر» تعادل من – ما«  به‌نفع هویت فردی، مشخصه جوامع مدرن است: این نوع از فردگرایی امکان پیوند نداشتن از طریق شخصیت‌های رهبری را فراهم می‌کند، بلکه افراد بر اساس ارزش‌های مشترک و تفاهم نمادین به هم متصل می‌شوند.

در جامعه ایرانی – به‌ویژه در میان نسل‌های جوان‌تر – این تحول در خودآگاهی به‌طور فزاینده‌ای نمایان می‌شود: مردم نه از سر بی‌تفاوتی یا تفرقه، بلکه به این دلیل که دیگر حاضر نیستند صدای سیاسی خود را به یک شخصیت کاریزماتیک واگذار کنند، رهبری رضا پهلوی را رد می‌کنند. آنها می‌خواهند در تصمیم‌گیری‌های جمعی مشارکت کنند، نه اینکه به پیروی از کسی درآیند.

تفاهم نمادین به‌جای پرستش رهبر

سلطنت‌طلبان این تغییر عمیق را نادیده می‌گیرند. آنها در فقدان یک شخصیت رهبری تنها یک نقص سازمانی می‌بینند – و به این ترتیب از امکان مدلی دیگر برای پیوند جمعی غافل می‌شوند: مدل تفاهم نمادین.

در این مدل، پیوند نه از طریق پیوند عاطفی با یک فرد، بلکه از طریق تعلق به ارزش‌های مشترک مانند عدالت، آزادی، برابری، کرامت و مسئولیت متقابل شکل می‌گیرد. تفاهم نمادین در این معنا نه از طریق  پیوند عاطفی با یک فرد بلکه از طریق مشارکت آگاهانه در افق معنایی مشترک ایجاد می‌شود.

در فرهنگ ایرانی، که با ویژگی‌های خاص خود در زمینه عدم توانایی در فاصله‌گذاری از خود شناخته می‌شود، این تفاهم نمادین با شک و تردید زیادی روبه‌رو است. این امر در یک ضرب‌المثل مشهور ایرانی بیان می‌شود:

کافر همه را به کیش خود پندارد
(سعدی)

این گفته که به‌ظاهر به‌عنوان تنگ‌نظری فردی دیده می‌شود، در حقیقت اشاره‌ای به یک الگوی جمعی از فهم است: کسی که خود به یک شخصیت رهبری وابسته است، نمی‌تواند تصور کند که دیگران می‌توانند از طریق مبانی اصولی به هم مرتبط شوند، نه از طریق اشخاص.

اما دقیقاً در اینجا کلید تحول دموکراتیک قرار دارد : نه با بازتولید ساختارهای استبدادی در قالبی نو، بلکه با بازسازی حس مشترکی نوین که بی‌نیاز از رهبر، اما نیازمند جهت‌گیری است

هانور ۲۵.۰۴.۲۰۲۵

https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/

 

Glossar

  1. Gemeinsinn – حس مشترک

درک نمادینِ مشترک از جهان که افراد را فراتر از منافع شخصی به یکدیگر پیوند می‌دهد.
در فرآیندهای دموکراتیک، حس مشترک نه از طریق اطاعت از یک رهبر، بلکه از طریق ارزش‌های مشترک، گفت‌وگو و احترام متقابل شکل می‌گیرد.

  1. Autonomie – خودآیینی

توانایی فرد برای داوری مستقل و جهت‌گیری اخلاقی بدون وابستگی به اقتدار بیرونی.
این مفهوم در بستر اندیشه روشنگری (کانت) بنیادین است و پیش‌شرطی برای مشارکت دموکراتیک محسوب می‌شود.

  1. Massenindividuum – فرد توده‌ای

فردی که در ساختارهای جمع‌گرایانه یا اقتدارطلب، فاقد تمایز هویتی مستقل است و به‌راحتی تحت تأثیر هیجانات جمعی یا اقتدار کاریزماتیک قرار می‌گیرد.
در روان‌شناسی جمعی (فروید) و جامعه‌شناسی انتقادی این واژه برای تحلیل وابستگی افراد به رهبران به کار می‌رود.

  1. Autonomes Individuum – فرد خودآیین

فردی که در نتیجه فرآیندهای مدرن جامعه‌پذیری (به‌ویژه آن‌گونه که الیاس توصیف می‌کند) توانسته است میان خواست‌های فردی و الزامات جمعی توازن برقرار کند، و بدون نیاز به رهبری، با دیگران بر اساس ارزش‌های مشترک ارتباط برقرار کند.

  1. Ich-Wir-Balance – تعادل من و ما

مفهومی از نوربرت الیاس: نشان‌دهنده توازن پویای میان گرایش‌های فردگرایانه و جمع‌گرایانه در شخصیت انسان‌ها.
در جوامع مدرن، این تعادل به سمت تقویت هویت فردی (Ich-Identität) حرکت کرده است، بی‌آن‌که پیوندهای جمعی به کلی قطع شوند.

  1. Spontane Proteste – اعتراضات خودجوش

جنبش‌ها یا واکنش‌های اجتماعی که بدون رهبری سازمان‌یافته و در نتیجه تجربه‌های فوری، مشترک یا عاطفی شکل می‌گیرند.
در جوامع فاقد ساختار مدنی نهادینه، این شکل از اعتراض نقش مهمی در ابراز خشم عمومی دارد.

  1. Charismatischer Führer – رهبر کاریزماتیک

رهبری که بر اساس جاذبه شخصی و هیجانی، نه بر پایه ساختارهای عقلانی-نهادی، مورد تبعیت قرار می‌گیرد.
در سنت وبر و نقدهای معاصر، این شکل از رهبری با خطر استبداد و بازتولید روابط قدرت غیرمسئولانه همراه است.

  1. Aufklärung – روشنگری

فرآیندی فکری و فرهنگی برای خروج از «نابالغی خودکرده»، که به فرد امکان می‌دهد مستقل بیندیشد، داوری کند و تصمیم بگیرد.
کانت: «روشنگری، خروج انسان از نابالغیِ خودکرده‌ی خویش است.»

  1. Reproduktion autoritärer Strukturen – بازتولید ساختارهای استبدادی

فرآیندهایی که در آن اشکال سنتی سلطه، در قالب‌های ظاهراً نوین یا دموکراتیک، مجدداً احیا می‌شوند.
این خطر به‌ویژه در جوامع پسااقتدارگرا مطرح است، جایی که ناخودآگاه جمعی هنوز به الگوهای سلطه‌پذیر وابسته است.

  1. Der Spruch von Saadi – ضرب‌المثل سعدی

«کافر همه را به کیش خود پندارد»
بیانگر ناتوانی در فاصله‌گیری نمادین از خود و ناتوانی در به‌رسمیت‌شناختن تفاوت‌های اعتقادی است.
در بستر متن، نشانه‌ای از کم‌توسعه‌گی ظرفیت‌های نمادین و فرهنگی در جامعه ایران.

(*) داود غلام آزاد پروفسور باز نشسته رشته جامعه شناسی در دانشگاه هانوفر آلمان است. از ایشان نوشته ها و کتب متعددی در زمینه مشکلات دموکراسی در ایران موجود میباشد.

 


متن آلمانی نوشته:

Warum zunehmend autonome Individuen – im Unterschied zu Massenindividuen – nicht auf einen charismatischen Führer angewiesen sind

🔹 Einleitung: Die Suche nach Organisation – und die Sehnsucht nach Führung

Es ist heute nahezu ein Gemeinplatz in der iranischen Opposition: Ohne eine effektive Organisation ist ein Übergang zu demokratischen Strukturen nicht denkbar. Das Regime der Islamischen Republik lässt sich nicht allein durch spontane Proteste oder moralische Appelle überwinden. Gerade aus dieser Erkenntnis heraus vertreten viele Royalisten die Auffassung, Reza Pahlavi könne – oder müsse – als Integrationsfigur einer geeinten demokratischen Opposition auftreten.

Wo immer Demokraten zögern, diese Führungsrolle anzuerkennen, werden sie mit derselben Frage konfrontiert:

„Wo ist denn euer Führer?“

In dieser Frage liegt eine tief verwurzelte Vorstellung: Als sei die Unterordnung unter eine charismatische Führerfigur die einzige denkbare Form kollektiver Orientierung. Diese Denkweise ist kein Zufall, sondern Ausdruck eines bestimmten Menschenbildes – eines Bildes, das sich historisch überholt hat, aber kulturell weiterhin wirksam ist.

Die Auseinandersetzung mit dieser Vorstellung führt zu einer grundlegenden Unterscheidung, die in der politischen Debatte kaum reflektiert wird: dem Unterschied zwischen Massenindividuen und autonomen Individuen.

🔹 Theoretischer Hauptteil: Von der Masse zur Autonomie

Sigmund Freud hat in seiner Massenpsychologie und Ich-Analyse gezeigt, dass das Massenindividuum auf emotionale Verschmelzung und autoritäre Identifikation angewiesen ist. Es gibt seine Ich-Funktion an eine Führerfigur ab, die zugleich Objekt der Liebe, Quelle von Sicherheit und Instanz der Wahrheit ist. Diese Struktur schafft Bindung – aber um den Preis der Selbstständigkeit.

Im Gegensatz dazu steht das autonome Individuum – ein Ideal, das Immanuel Kant im Zeitalter der Aufklärung formulierte:

„Aufklärung ist der Ausgang des Menschen aus seiner selbstverschuldeten Unmündigkeit.“
Autonomie meint hier die Fähigkeit zur selbständigen Urteilskraft, zur ethischen Orientierung ohne äußere Bevormundung.

Norbert Elias hat mit seiner Theorie der Gesellschaft der Individuen deutlich gemacht, dass sich die Fähigkeit zur Autonomie nicht einfach aus dem Nichts ergibt. Sie ist das Ergebnis eines langen Zivilisations- und Sozialisationsprozesses, in dem Menschen lernen, ihre Affekte zunehmend gleichmäßiger zu kontrollieren, ihre Perspektive zu relativieren und ein immer feiner austariertes Verhältnis zwischen Ich- und Wir-Orientierungen auszubilden.

Gerade die Verschiebung dieser Ich-Wir-Balance zugunsten der Ich-Identität ist charakteristisch für moderne Gesellschaften: Sie ermöglicht eine Form der Vergesellschaftung, in der sich Menschen nicht mehr über Führerfiguren, sondern über gemeinsam geteilte Werte und symbolische Verständigung verbunden fühlen.

In der iranischen Gesellschaft – und besonders unter den jüngeren Generationen – zeigt sich zunehmend ein solches transformiertes Selbstverständnis: Menschen lehnen nicht aus Gleichgültigkeit oder Spaltung die Führerschaft Reza Pahlavis ab, sondern weil sie nicht mehr bereit sind, ihre politische Stimme an eine charismatische Figur zu delegieren. Sie wollen mitentscheiden, nicht nachfolgen.

🔹 Symbolischer Gemeinsinn statt Führerkult

Royalisten verkennen diese tiefgreifende Veränderung. Sie sehen im Fehlen einer Führerfigur nur ein Organisationsdefizit – und übersehen dabei die Möglichkeit eines anderen Modells kollektiver Bindung: jenes der symbolischen Verständigung.

Hierbei handelt es sich um eine Orientierung an gemeinsam geteilten Werten wie Gerechtigkeit, Freiheit, Gleichheit, Würde und gegenseitiger Verantwortung. Gemeinsinn in diesem Sinne entsteht nicht durch Identifikation mit einer Person, sondern durch die bewusste Teilhabe an einem gemeinsamen Sinnhorizont.

In der iranischen Kultur findet sich eine tiefe Skepsis gegenüber solcher symbolischer Vermittlung, die in einem berühmten Sprichwort zum Ausdruck kommt:

کافر همه را به کیش خود پندارد
„Der Ungläubige hält alle für Anhänger seines eigenen Glaubens.“ (Saadi)

Was hier als individuelle Engstirnigkeit erscheint, verweist in Wahrheit auf ein kollektives Deutungsmuster: Wer selbst auf charismatische Führung angewiesen ist, kann sich nicht vorstellen, dass andere sich anders – nämlich über Prinzipien, nicht über Personen – miteinander verbinden.

Doch genau hier liegt der Schlüssel zur demokratischen Transformation:

Nicht in der Reproduktion autoritärer Strukturen unter neuen Vorzeichen, sondern im Aufbau eines neuen Gemeinsinns, der ohne Führer, aber nicht ohne Orientierung auskommt.

Wenn du magst, beginne ich jetzt mit der persischen Übersetzung dieses Beitrags und formatiere ihn wie gewohnt mit Glossar – oder willst du davor noch etwas anpassen oder etwas ergänzen?

 

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.