نظری بر فیلم “مسافر”

شنبه, 22ام شهریور, 1393
اندازه قلم متن

kambiz-ghaemmaghamkهفته گذشته موفق بدیدن فیلم مسافر اثر علی هاتف شدم ساده گی و زیبایی آن مرا برآنداشت که چند کلمه ای در باره آن فیلم بنویسم . معمولا برای تحلیل یک فیلم و یا حتی یک واقعه تاریخی اول باید شرائط زمانی و مکانی و دنیائی ای که واقعه یا فیلم در آن اتفاق افتاده است را در نظر گرفت و قضاوت را بر پایه آنها استوار کرد. امروز دنیائیست که حرکت سرمایه تا بلندیهای اورست هم رسیده است نتیجتا تاثیرات آن بر روی هر حرکت اجتمایی قابل دیدن است لذا بسیاری از اثرات خوب و استثنائی چون قدرت رقابت و شرکت در این دایره را ندارند از نظرها محو میشوند بدون اینکه اثر و خالق آنها شناخته شوند ویا کسی از وجود شا ن اطلاعی پیدا کند ولی گاهی با پشتکار آفریننده، این آثار وارد این فضای نا مساعد رقابت میگردد . فیلم “مسافر” یکی از آثار یست که میتوانست در این گرداب بی ترحم محو شود ولی با کوشش و پشتکار گروه خودساخته ای باقی ماند حال تا کجا برود باید منتظر سرنوشت بود.

و اما داستان فیلم بطور مختصر و کوتاه حماسه ده فرمان ویا هوسهای امپراطور نیست بلکه داستان ساده یک زن مسافر ایرانیست که برای پیدا کردن شوهرش بامریکا میاید و اطلاعی از محل اقامت او ندارد. وچون پس ازدواج شوهرش با وجود قول و قرارهای فراوان او را ترک کرده بود و پس از ورود بامریکا دیگر خبری از او نبود زن بی پناه و خشمگین بدون آدرس و یا تلفن بکالیفرنیا میاید تا شاید توسط ایرانیها مهاجراو را پیدا کند. در فرودگاه راننده تاکسی که قرار بود او را به هتل ببرد پس از گفتگو و خواهش زیاد قبول میکند که برای پیدا کردن شوهراین خانم باو کمک کند. تا اینجای داستان چیز عجیب وغریبی بچشم نمیخورد بلکه این سناریو و یا شبیه آنرا اگر با استفاده از نامش جستجو کنیم متوجه میشویم که این سناریو ومشابه آنرا بارها و بارها بزبانهای مختلف دیده ایم. در این زمینه گفته میشود که در جهان ۱۳ سناریو بیشتر موجود نیست و تمام داستانها پرورش یکی از این سیزده حکایت است. از طرف دیگر این سناریوها را اغلب جهان سومی ها کپیه میکنند بدون اینکه اسم خالق آنرا بیاورند. بسیاری دیگراز سناریوهایشان از همان سیزده تاست ولی چون خلاقیت دارند همان داستان با داستانهای دیگر فرق پیدا میکند و گاهی شاهکارهایی از آن بیرون میاید فیلم سفرکرده از آن دسته است که با پروراندن یک داستان ساده آنرا بمرحله ای رسانده است که با وجود اینکه داستان غریبه نیست ولی بسیار متفاوت از دیگر کارهای موجود است.

این سبک را در فیلمهای ایتالیائی ویتوریودسیکا و پازولونی دیده ایم که داستان ساده ای را ماندگار کرده اند،عطر زن، دزد دوچرخه، معجزه در میلان، همگی داستانهای ساده ای بودند که جاودانی شدند. در اینجا قصد من به هیچ وجه مقایسه آنها با فیلم مسافر نیست بلکه نشان دادن استفاده از ابزار مشترکی است که بکار بردن آنرا در فیلم مسافر می بینیم. برگردیم بادامه صحبت فیلم زیبای مسافر. داستان این فیلم فقط تنها شرح جریان این زن و راننده تاکسی نیست بلکه آنچه درفاصله رسیدن زن بامریکا تا پیدا کردن شوهر اتفاق میافتد تعیین کننده فیلم میشود. در ضمن اتفاقاتی که برای ایندو کاراکتر میافتد نشانهائی از یک فرهنگی است که از دنیای قدیمی و در بسته پا بدنیائی که دارای رونسانس بوده میگذارد در نتیجه دربرابر هم قرارگرفتن این دو فرهنگ متفاوت شکل تز و آنتی تز را پیدا میکند و بالاخره سانتزی بجای میگذارد که گوشه هائی از فرهنگ اولیه بصورت طنزی در میاید که فکر میکنم بزنده بودن این فیلم کمک مؤثری میکند. نویسنده آن قصد ساختن فیلم کمدی نداشته است ولی طنز ملایم آن هرگز نمیگذارد کسی ماجرای داستان از دستش در برود و یا اینکه فیلم برایش خسته کننده شود.

فراموش نکنیم فیلم یک داستان ساده و قدیمی است که نویسنده آنرا بقرن ۲۱ در آورده است و در لابلای داستان شما با فرهنگ کهنه ای آشنا میشوید که تفاوت این فیلم با نظائر آن نشان داده میشود. در این فیلم نکات ظریفی بکار رفته است که داستان “سیمرغ” عطارکه هشتصد سال پیش آنرا نوشت را بیاد میآورد. برعکس بسیاری دیگر از سناریوهای مشابه همان سیزده سناریو که صحبتش شد چون خلاقیت دارد، مایه تفاوت و بچشم آمدن و ارزش آن در برابر سناریو های کپی شده و بی رنگ و بی مایه دیگرمیگردد. اینگونه نوآوری ها گاهی شاهکارهایی از آن ساخته میشود. داستان “سیمرغ” عطار را بخاطربیاوریم باین شکل حکایت شروع میشود که عده ای بدنبال سیمرغ میگشتند و در پیدا کردن سیمرغ در حرکت بودند، در این داستان شرح آنچه که در طول راه میگذرد قصد عطار بود وگرنه رسیدن بسیمرغ کل موضوع مورد نظر اورا نمی ساخت. مثالهای دیگری بخصوص در سینمای غرب می بینیم مثل فیلم “نامه های به جولیت” که در آن ونسا ردگریو بدنبال معشوق خود در جوانیست. بیش از پنجاه سال از آن دوران گذشته است و آنچه در این فاصله جستجو میگذرد فیلم را زیبا میکند. یا در فیلم (فیلوبیا) جودی دنچ بنبال فرزندیست که از بچگی او را از دست داده است. در طول فیلم و روابط با انسانهای دیگر، تفکرات این فرد را بزندگی عوض میکند، لذا تجربه پیدا کردن فرزند محتوای فیلم را تعیین میکند. در مقابل فیلمهای صد ملیون دلاری تایتانیک تا فیلم ۲۵۰ ملیون دلاری آواتارعده ای علاقمند به سینما دست خالی دست بکار فیلم “مسافر” میشوند. فیلم ساختن هنریست که جدا از خلاقیت، شجاعت میخواهد آنهم شجاعت اخلاقی که اعتقاد بکار خود داشته باشند و برایشان مهم نباشد که این اثرش و توجه بآن امروزچه باشد، چه اگر امروز کسی بان توجه نکرد فردائی را بدنبال خود خواهد داشت.

هاتف تقریبا همه کاره این فیلم است فقط فیلمبرداری آنرا انجام نداده که مطمئنم که قدم بقدم آن نیز زیر نظر او بوده است. جالب اینکه گاهی بنظر میاید دوربینی موجود نیست و خود تماشاچی جزو افراد در صحنه است و بعضی جملات آنقدر ساده و زیباست که اثر آن مدتها بروی بیننده میماند، مثل چرا گل آفتابگردان؟ چون دوباره برمیگردد؟ در بچگی اغلب در باغچه های منزل گل آفتابگردان دیده میشد و گل بدنبال آفتاب برمیگشت استفاده از این ادبیات ساده و زیبا که در ذهن همه از کودکی موجود است احساس جدیدی را با خود در طول فیلم به بیننده میدهد و ظرافت کار نویسنده را چند برابر میکند. انتخاب در تعین هنرپیشگان فیلم واقعا با دقت و حساب و کتاب انجام شده است. در فیلمهای آمریکایی یک گروه برای تعین هنرپیشگان ماهها بر روی کاندیهای فیلم آزمایش میکنند در اینجا کارگردان تهیه کننده و نویسنده هم هست و انتخاب هنرپیشه گان نیز بعهده اوست بازیها بسیار دقیق عادلانه هستیم.و با نظم عجیبی انجام میشود از دکتر تا فروشنده و همه نقش خود را میدانند و مجموعه آنها است که این اثر زیبا را بوجود آورده است. متاسفانه در این جامعه حتی برای پخش فیلم هم سرمایه گذاری لازم است. بهرحال شاهد اثری زیبا در این دنیای غیر

کامبیز قائم مقام لس آنجلس – ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.