پس از مهسا؛ ما خیلی عوض شدیم، روحت شاد دختر

دوشنبه, 24ام شهریور, 1404
اندازه قلم متن
سوسن سیدی
 
 
 
 
«پیش از مهسا در ذهن‌مان هم نمی‌گنجید که یک روز با تی‌شرت و بدون روسری بیاییم تو خیابان. ما به مهسا، به سارینا، به نیکا، به همه بچه‌هایی که چشم دادند، به همه‌شان مدیونیم. آن‌ها رفتند جلو و باعث شدند ما عقب نکشیم.»
 

با تنبک و تمپو خودشان را لابه‌لای جمعیت واگن جا می‌کنند و درهای مترو که بسته می‌شوند، شروع به نواختن می‌کنند. ضرب بندری می‌گیرد و شروع به خواندن آهنگ «دختر بندری» می‌کند؛ این کار هر روزشان است. سر صبح که با تمپو و تنبک ضرب می‌گیرند، انگار جماعت چرت از سرشان می‌پرد. بعضی وقت‌ها مسافرها همراهی می‌کنند، بندری دست می‌زنند و برخی مواقع هم یکی بلند می‌شود و بندری می‌رقصد؛ البته زنان و دختران قبل از بلند شدن سفارش می‌کنند که کسی فیلم نگیرد، تا مبادا دردسر شود. 

امروز اما اوضاع فرق داشت، ضرب بندری که گرفتند، پسر جوانی که مشکی پوشیده بود، جلو رفت و گفت: «نزدیک سالگرد دخترمونه، میشه خواهش کنم شاد نزنید.» او اسمی از مهسا نیاورد، اما همهمه در کل واگن پیچید، «سالگرد مهسا است؟»، «خدا لعنتشون کنه»، «امروز چندمه؟»، «الان تو کما بود. من اون موقع دم بیمارستان کسری بودم»، «خدا به دل مادرش صبر بده.»

پسر ریتم بندری را کند می‌کند و دوستش می‌زند زیر آواز: «یا مولا دلم تنگ اومد، شیشه دلم به خدا زیر سنگ اومده.»

مسافران مترو «میدان امام»، تنها افرادی نیستند که در آستانه سالروز جان باختن ژینا از او یاد می‌کنند.

***

شهریور حالا دیگر برای خیلی‌ها با یاد و نام مهسا گره خورده است. «سها» آلمان زندگی می‌کند و حالا برای عروسی برادرزه‌اش پس از چهار سال به ایران سفر کرده است. او می‌گوید: «باور نمی‌کردم یه روز جرات پیدا کنیم و بدون حجاب اجباری زندگی کنیم. خون مهسا خیلی پاک بود که خون مردم ایران رو به جوش آورد و برای حق خودشان تا حدودی جنگیدند. ما مدیون مهسا هستیم. خدا به پدر و مادرش صبر بده.» 

«عاطفه»، مدیر یک سالن زیبایی مطرح در غرب تهران است. او می‌گوید خیلی از عروس‌ها به این‌که مراسم‌شان روز ۲۵شهریور نباشد، اهمیت می‌دهند: «شهریور ماه عروسی است. تقریبا همه روزها بالای پنج عروس داریم، اما ۲۵شهریور فقط یک عروس داریم. بعدها یکی از همکارانم تعریف کرد که بعضی عروس‌ها که خودشان از معترضان بودند، روز سالگرد مهسا را به یاد دارند و حاضر نیستند در آن روز مراسم بگیرند. همکارم می‌گفت خواهرزاده‌اش با این‌که ورودی سالن برای ۲۵‌ام که سه‌شنبه است ارزا‌ن‌تر بوده، اما حاضر نشده مراسم را در آن تاریخ برگزار کند.» 

عاطفه با اشاره به این‌که پس از جان باختن مهسا و اعتراضات سراسری خیلی چیزها تغییر کرده می‌گوید: «الان همه تالارهای برگزاری مراسم، جشن‌های مختلط برگزار می‌کنند، کی تا پیش از کشته شدن آن دختر مظلوم و اعتراضات سراسری، در تالارهای تهران امکان برگزاری عروسی مختلط بود. عروسی مختلط را حتما باید در باغ‌های گرمدره و احمد آباد و محمدشهر می‌گرفتیم، اما الان دیگر نمی‌توانند مقابل خواسته مردم بایستند. جرات ندارند.»

«مهدی» در بازار یک حجره کوچک طلا فروشی دارد، ته‌ریش‌دارد و با تسبیح دانه‌اناری‌ خود مشغول ذکر گفتن است. وقتی به او می‌گویم در آستانه سومین سالگرد جان باختن مهسا هستیم، اشک توی چشمش حلقه می‌زند و می‌گوید: «من پس از مهسا آدم دیگری شدم. فکر می‌کردم چون خانواده‌ام مذهبی هستند و خودم اعتقاداتی دارم، باید عقایدم را به زن و بچه‌ام هم تحمیل کنم. من یک دختر ۱۸ساله دارم. قبل از این جریان مدام می‌گفتم شالت را بکش جلو، آستینت بلند باشد، اما یک‌دفعه احساس کردم مهسا دختر من است و من همان حکومتی هستم که مهسا را به کشتن دادم. از دخترم عذرخواهی کردم گفتم از این به بعد تو برای موی سر و لباس تنت تصمیم بگیر، من تماشا می‌کنم. حالا دخترم مثل خیلی زنان و دختران دیگر روسری سر نمی‌کند، من هم ناراحت نیستم. من یاد گرفتم که او حق دارد.» به اینجای صحبت که می‌رسد، گریه امانش نمی‌دهد.

«الهه» و دوستانش بدون حجاب اجباری در کافی‌شاپی روی روف گاردن بدون حجاب نشسته‌اند و سیگار و قلیون می‌کشند. همگی‌شان تی‌شرت‌های سفید با گرافیتی‌های مختلف به تن کرده‌اند و شلوارهای جین بگی به پا دارند: «ما پیش از مهسا در ذهن‌مان هم نمی‌گنجید که یک روز با تی‌شرت و بدون روسری بیاییم تو خیابان. ما به مهسا، به سارینا، به نیکا، به همه بچه‌هایی که چشم دادند، به همه‌شان مدیونیم. آن‌ها رفتند جلو و باعث شدند ما عقب نکشیم.»

«روناک» دوست الهه که موهای بلندش را بالای سرش گوجه کرده، می‌خندد و با ریتم می‌خواند: «اگه سنگ بیاد از آسمون و ببند راهمونو، من عقب نمی‌کشم.»

الهه می‌گوید که مادرش از صبح امروز با برنامه‌های تلویزیون‌های فارسی‌زبان ویژه سالگرد مهسا اشک ریخته است: «مامانم می‌گفت امام حسین زمانه ما مهسا است. مگر می‌شود آن‌قدر مظلومانه دختر جوان را بکشند؟»

«سپهر» که میز کناری الهه نشسته و با دوستانش وقت می‌گذراند، می‌گوید بهترین تعبیر را «جعفر پناهی»، کارگردان سینما با انتشار نوشته‌هایی روی فیلم‌های اعتراضات سراسری انجام داد. فیلتر‌شکن موبایلش را روشن می‌کند و از صفحه اینستاگرام پناهی این جملات را می‌خواند: «مهسا نمرده است، مهسا نمرده است؛ او در هر نگاه سرکش، در هر قابی که سانسور را می‌شکند، در هر فریادی که آزادی می‌طلبد، زنده است. مهسا نمرده است: او در نگاه دخترانی که موهایشان را به باد سپرده‌اند، نفس می‌کشد.» و آه بلندی می‌کشد و می‌گوید: «واقعا من نمی‌دانم پیش از مهسا کنار این‌همه بدبختی، گرانی، بیکاری و بحران، چطور روسری زوری را هم تحمل می‌کردیم؟ یعنی  چطوری می‌گذاشتیم مادران، خواهران و عزیزانمان سختی بکشند. واقعا مهسا در همه این تصاویر زنده است.»


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

برچسب‌ها: ,

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.