اثرِ بازماندهٔ عادت‌وارهٔ اجتماعی – نگاهی نمونه‌وار به فرهنگِ اپوزیسیونِ ایرانی (ترجمه از آلمانی) + متن آلمانی نوشته

سه شنبه, 6ام آبان, 1404
اندازه قلم متن

پروفسور داود غلام آزاد(*)

داوود غلام آزاد

ترجمه از آلمانی با کمک هوش مصنوعی

«زبانْ همان جهانی‌ست که انسان آنرا تجربه می‌کند

این مقاله برای آموزشِ سیاسی نوشته شده است تا نشان دهد دموکراسی تنها ساختار نهادی نیست، بلکه تمرینی نمادین و عاطفی برای بازسازیِ تجربهٔ انسانی است. رویدادِ بررسی‌شده نه به‌دلیل اهمیت سیاسیِ خود، بلکه ازآن‌رو که سازوکار روزمرهٔ بازتولیدِ اقتدارگرایی را آشکار می‌کند، نمونه‌وار است.
آموزشِ سیاسی یعنی توانِ دیدنِ خود در لحظهٔ اندیشیدن و درکِ زبان به‌عنوان میدانی برای پیدایشِ دموکراسی.

۰. زمینهٔ بحث: نمونه‌ای از واکنش‌های جمعی در فضای مجازی

در ۲۵ اکتبر ۲۰۲۵ صفحه‌ای در فیسبوک با عنوان «رهروان نهضت ملی» متنی منتشر کرد که به یادداشت کوتاهی از مهدیه گلرو در اینستاگرام واکنش نشان می‌داد. گلرو در آن نوشته دربارهٔ نشست اسلو توضیح داده بود که «هیچ استقلال‌طلبی در میانِ شرکت‌کنندگان حضور نداشت». این جملهٔ ساده و واقع‌گرایانه، بلافاصله از سوی چندین نفر به‌عنوان «خیانت به وحدت ملی» تفسیر شد.
در متن منتشرشده آمده بود :
»به‌کار بردن چنین عبارتی به معنای هم‌آوایی قطعی جریان متبوع ایشان با تجزیه‌طلبان است«.
و در کامنتی دیگر نوشته شد:
«این بانو دشواری با درک واژگان فارسی دارد؟ … پاره‌ای از آنان مزدبگیر بیگانگان‌اند«.!
از یک تفاوت واژگانی، اتهامی اخلاقی ساخته شد و از یک برداشت سیاسی، آزمونی برای وفاداری ملی. چنین واکنش‌هایی تصادفی نیستند؛ بلکه بازتابِ الگوهای ناهوشیارِ جامعه‌پذیریِ اقتدارگرایانه‌اند که حتی در اندیشه و احساس اپوزیسیون نیز تداوم یافته‌اند.

زبان، جهان تجربی ماست

در شبکه‌های اجتماعی با پدیده‌ای روبه‌روییم که بسیار فراتر از سوء‌تفاهم‌های شخصی است. یک واژه، یک جمله یا یک تعبیر کافی‌ست تا موجی از خشم اخلاقی برانگیخته شود. مهدیه گلرو وقتی از واژهٔ «استقلال‌طلب» برای توصیفِ شرکت‌کنندگانِ نشست استفاده کرد، هدف سیل اتهام‌ها قرار گرفت: «تجزیه‌طلب»، «دشمنِ میهن»، «عاملِ بیگانه». یعنی همان برچسب‌هایی که به‌معنای «جدایی‌خواه»، «خائن به وطن» و «مزدور بیگانه» به‌کار می‌روند.
چنین واکنشی نشانهٔ یک نقص شخصی نیست، بلکه بازمانده‌ای تاریخی‌ست از نظام‌های سلطه که در ضمیر جمعی باقی مانده‌اند. زبان در این‌جا دیگر ابزار تفاهم نیست، بلکه سلاحی‌ست برای حذف دیگری.

اثرِ بازماندهٔ عادت‌وارهٔ اجتماعی: گذشته‌ای که در اکنون ادامه می‌یابد

نوربرت الیاس برای پیامدهای چنین ناهم‌زمانی در تحولِ ساختارِ اجتماعی و شخصیتی، اصطلاحِ «اثرِ بازماندهٔ عادت‌وارهٔ اجتماعی» را به‌کار برده است.  مقصود اودر این رابطه تداومِ شیوه‌های احساس و داوری‌ست که در ساختارهای قدیمیِ قدرت و وابستگی شکل گرفته‌اند. انسان‌ها در موقعیت‌های تازه نیز با همان هیجانات دیرینه واکنش نشان می‌دهند: وفاداری، خشم، بی‌اعتمادی. هرچند شرایط دگرگون شده، عادت‌های احساسی همچنان پابرجا مانده‌اند.
در جوامع اقتدارگرا، تضاد و اختلاف نه فرصتی برای گفتگو، بلکه تهدیدی علیهِ پاکی اخلاقی تلقی می‌شود. کسی که مخالفت می‌کند، نه «هم‌فکر»، بلکه «دشمن» شمرده می‌شود. ازاین‌رو حتی در دلِ جنبش‌های آزادی‌خواه نیز الگوهای اقتدارگرای احساس و قضاوت بازتولید می‌شوند.

ویتگنشتاین و سوء‌فهمِ بازی‌های زبانی
لودویگ ویتگنشتاین در «پژوهش‌های فلسفی» می‌گوید معنای هر واژه همان کاربرد آن در «بازی زبانی» است. واژهٔ «استقلال» در یک بازی زبانی ممکن است به معنای «آزادی از استعمار خارجی» باشد و در بازی دیگر به معنای «حق خودمختاری اقوام». هر دو استفاده درست است، اما در دو صورتِ زندگی متفاوت ریشه دارد.
وقتی گلرو از «استقلال‌طلب» به معنای میل به خودمختاری سخن گفت، کسانی که واژهٔ «استقلال» را فقط در برابر بیگانه می‌فهمند، او را «تجزیه‌طلب» پنداشتند. این دو گروه در واقع در دو جهان معنایی متفاوت زندگی می‌کنند. ویتگنشتاین می‌گوید: «مرزهای زبان من، مرزهای جهان من‌اند.» در فضای اپوزیسیون ایران، این دو جهان هنوز به هم نمی‌رسند: جهان وفاداری ملیِ موروثی و جهان دموکراسی متکثر و غیرمتمرکز.

برگر و لوکمان: نهادینه‌شدنِ واقعیت
پیتر برگر و توماس لوکمان در کتاب «ساخت اجتماعیِ واقعیت» توضیح می‌دهند که واقعیت اجتماعی چگونه ساخته می‌شود: انسان‌ها تجربه‌های خود را تفسیر می‌کنند، این تفسیرها را در نهادها تثبیت می‌کنند و سپس آن را همچون حقیقتی عینی تجربه می‌نمایند. در فرهنگ سیاسیِ ایرانِ قرن بیستم، مفاهیمی چون «ملت ایران» و «تمامیت ارضی» چنان نهادینه شده‌اند که به آموزه‌هایی مقدس تبدیل گشته‌اند.
در چنین وضعی، هرکس تفاوت را به‌رسمیت بشناسد، نا‌آگاهانه تهدیدی علیه نظم مقدس تلقی می‌شود. نه تحلیل، بلکه دفاع از نماد اهمیت می‌یابد. به این ترتیب، زبان به زرهی اجتماعی بدل می‌شود که از تغییر جلوگیری می‌کند. خشم برخاسته از واژهٔ گلرو در واقع واکنشی است به ترس از فروپاشیِ واقعیتِ تجربی تثبیت‌شده.

. نظریهٔ نمادهای الیاس: احساسات به‌مثابهٔ پیوندِ قدرت و معنا
الیاس در «نظریهٔ نمادها» نشان می‌دهد که نمادها نه فقط وسیلهٔ ارتباط، بلکه ظرفِ احساسات هستند. آن‌ها انسان‌ها را هم به یکدیگر و هم به ساختارهای قدرت پیوند می‌دهند. واژه‌هایی چون «وطن»، «ملت» یا «ایران» حاملِ بارِ عاطفیِ جمعی‌اند. این مفاهیم در دوره‌هایی شکل گرفته‌اند که وفاداری به دولتْ متمرکز هم‌ معنای پاکی اخلاقی شمرده می‌شد.
نمادها دو کارکرد دارند: هم انسجام می‌آفرینند و هم طرد می‌کنند. کسی که تعبیرشان را به چالش بکشد، نه با استدلال بلکه با هیجان طرد می‌شود. واکنش‌ها به سخنان گلرو نشان می‌دهد که بارِ احساسیِ نمادهای ملی هنوز در چارچوبِ الگوی دوست و دشمن عمل می‌کند. همین‌جا جوهرهٔ اثر بازماندهٔ عادت‌وارهٔ اجتماعی نمایان می‌شود: رمزگذاری‌های عاطفیِ کهنه، گذار به عقلانیت گفت‌وگویی را مسدود می‌کنند.

توازون بین برخورد احساسی و خویشتنداری تغییر

نربرت الیاس در اثر خود «برخورد احساسی و خویشتنداری » نشان می‌دهد که انسان در روندی طولانی می‌آموزد احساساتش را مهار کند بی‌آن‌که آن‌ها را سرکوب نماید. این توانایی، پیش‌شرطِ هر جامعهٔ متمدن است: می‌توان خشمگین بود و درعین‌حال گوش سپرد؛ می‌توان مخالفت کرد بی‌آن‌که دیگری را نابود کرد.
اما در فرهنگ‌های سیاسیِ کمتر ‌متمدن، این تعادل از هم می‌پاشد. بسیاری از کنشگرانِ اپوزیسیون، درگیریِ اخلاقی را با خصومت، نقد را با خیانت، و خشم را با استدلال اشتباه می‌گیرند. به‌همین دلیل، گفت‌وگوی سیاسی در سطحِ تنظیم هیجانات جمعی باقی می‌ماند، نه در سطحِ خودفهمیِ جمعی.
دموکراتیک‌شدن اما به تواناییِ خویشتنداری نیاز دارد: یعنی توانِ آن‌که انسان بتواند خودش را در لحظهٔ اندیشیدن ببیند و احساساتش را موضوعِ تأمل سازد.

جرالد هوتر: بُعدِ عصب‌زیستیِ اقتدارگرایی
جرالد هوتر در کتاب «راهنمای کار با مغز انسان» توضیح می‌دهد که مغز در اثر تجربه شکل می‌گیرد. الگوهای عاطفیِ تکرارشونده – ترس، شرم، فرمان‌پذیری – مسیرهای عصبی‌ای می‌سازند که بعداً شیوهٔ اندیشیدن را تعیین می‌کنند.
کسی که در فضای اقتدارگرا رشد کرده، به‌طور ناهوشیار در برابر هر تفاوتی آژیرِ خطر را می‌شنود. مغز، اندیشهٔ نو را نه به‌عنوان امکان، بلکه تهدید تفسیر می‌کند.
جامعهٔ ایران – که دهه‌ها زیرِ سلطهٔ ترس، سوء‌ظن و سرکوب زیسته – در واقع «مغزِ هشداردهنده»‌ای جمعی پرورده است؛ مغزی که در آشنایی پناه می‌جوید و از تازگی می‌گریزد.
از همین‌روست که بسیاری از نیروهای مخالف، حتی در تبعید، در برابرِ هر ایدهٔ تازه، واکنشِ تدافعی نشان می‌دهند. مسئله کمبودِ دانش نیست، بلکه کمبودِ امنیتِ عاطفی در اندیشیدن است.

گذار از حسِّ جمعیِ واکنشی به حسِّ جمعیِ آگاهانه

به‌معنای گذار از واکنش‌های هیجانی و غریزیِ جمعی به سطحی از خودآگاهی و تأملِ مشترک است که در آن، زبان و احساس در خدمتِ فهم و گفت‌وگو قرار می‌گیرند. این شرط رهایی از اثرِ بازماندهٔ عادت‌وارهٔ اجتماعی، تنها با آموزشِ نظری ممکن نیست. این فرایند، نوعی آموزش فرهنگی‌ست که در آن زبان، احساس و اندیشه دوباره به هم می‌پیوندند.

۱ – آگاهیِ زبانی
باید آموخت که واژه‌ها بی‌گناه نیستند. هر جنبش سیاسی زبانِ خود را می‌سازد، اما باید بتواند بازی‌های زبانیِ دیگر را نیز درک کند.

۲ – بازنگریِ تاریخیِ نمادین: 

مراد از «بازنگریِ تاریخیِ نمادین» این است که جامعه بیاموزد نمادهایی چون «ایران»، «ملت»، «دین» یا «وحدت» را از نو در بستر تاریخی‌شان ببیند؛
بدین‌معنا که این واژه‌ها و معناها حاصلِ شرایط و تجربه‌های خاصّ تاریخی‌اند، نه حقیقت‌هایی ازلی. بازنگری تاریخیِ نمادین کمک می‌کند تا این مفاهیم از حالتِ تقدّس و انجماد بیرون آیند و دوباره به میدانِ گفت‌وگو و تفسیر بازگردند.  تنها با رهایی از بارِ تقدّس می‌توان نیروی مدنی آن‌ها را احیا کرد.

۳ – Affektive Distanzierung → خویشتنداری 
خویشتنداری به‌معنای تواناییِ انسان در مهار و مشاهدهٔ احساسات و واکنش‌های خویش است، بی‌آن‌که آن‌ها را سرکوب کند. این توانایی نشانهٔ بلوغ تمدنی و پیش‌شرطِ گفت‌وگوی دموکراتیک است. از اینروباید خشم و رنج خود را دید و درباره‌اش اندیشید. چرا که تمدن به معنای سرکوبِ احساس نیست، بلکه به‌کار گرفتن آن در خدمتِ تفاهم است.

۴ – بازآراییِ عصب‌زیستی:  

 بمعنای دگرآراییِ ساختارها و شبکه‌های عصبیِ مغز است که در اثر تجربه، یادگیری و تغییر الگوهای هیجانی و شناختی رخ می‌دهد.
این اصطلاح به ما یادآوری می‌کند که یادگیریِ دموکراتیک یا تمدنی تنها در سطحِ اندیشه و فرهنگ اتفاق نمی‌افتد، بلکه مغزِ انسان نیز در فرایندِ تجربهٔ گفت‌وگو، اعتماد و همکاری از نو »شبکه بندی میشود«.    تجربه‌های مثبتِ مشترک – همکاری، گفت‌وگو، مسئولیتِ جمعی – مسیرهای عصبیِ تازه‌ای می‌سازند. دموکراسی باید زیسته شود، نه فقط گفته.

 آموزشِ سیاسی به‌مثابهٔ وظیفه‌ای تمدنی
در چنین شرایطی، آموزشِ سیاسی تنها انتقالِ دانش نیست، بلکه کار بر بنیادهای عاطفیِ زیستِ جمعی است. هدف آن شکستنِ عادت‌های واکنشیِ ریشه‌دار است.
دموکراسی زمانی ممکن می‌شود که مردم بتوانند خشم خود را بفهمند و آن را به نیرویِ تأمل بدل کنند. آنگاه زبان، بارِ دیگر جای داوری و نفرین، به فضایِ شناخت بدل می‌شود.
اپوزیسیون تنها زمانی می‌تواند چرخهٔ اقتدارگرایی را پایان دهد که این دگرگونی را از درونِ خود آغاز کرده باشد.

فرجام: از پس‌ماندگی تا پویشِ رو‌به‌جلو

 این دگرگونی به‌معنای گذار از تداومِ الگوهای کهنه و واکنش‌های موروثی، به‌سویِ حرکتِ آگاهانه و آینده‌ساز است؛ حرکتی که در آن جامعه می‌آموزد گذشته را در خود حل کند، نه آن‌که تکرارش کند. چرا که جدال بر سر سخنانِ مهدیه گلرو حاشیه‌ای نیست. این رویداد، آینهٔ وظیفه‌ای عمیق‌تر است: از درجازدن به حرکتِ آگاهانه به‌سویِ آینده.

ویتگنشتاین یادآور می‌شود که بازی‌های زبانی قابلِ دگرگونی‌اند. برگر و لوکمان نشان می‌دهند که واقعیت، ساختهٔ انسان است. الیاس به ما می‌آموزد که احساسات نیز تاریخی‌اند. و هوتر توضیح می‌دهد که مغز همواره توانِ یادگیریِ تازه دارد.
همهٔ این بینش‌ها ما را به یک مسیر رهنمون می‌شوند: بیرون آمدن از زندانِ عادت‌واره‌های دیرینه. در این مسیر، آموزشِ سیاسی دیگر تلقین نیست، بلکه فرآیندِ خودآگاهیِ جمعی است. و تنها در چنین افقی است که زبانْ بارِ دیگر می‌تواند آن‌چنان که باید باشد: رسانهٔ خرد و همبستگیِ انسانی و دموکراتیک

واژه‌نامهٔ مفاهیم کلیدی

عادت‌وارهٔ اجتماعی

(Sozialer Habitus)
منظومه‌ای از الگوهای احساسی، ادراکی و رفتاری است که در فرایندهای تاریخیِ زیستِ جمعی درونی می‌شوند و واکنش‌های انسان به موقعیت‌های اجتماعی را شکل می‌دهند.
عادت‌واره نه ذات است و نه طبیعت، بلکه تاریخِ نهادینه‌شده در تن و احساسِ فرد است.

. اثرِ بازماندهٔ عادت‌وارهٔ اجتماعی

(Nachhinkeffekt des sozialen Habitus)
به‌گفتهٔ نوربرت الیاس، این اصطلاح به تداومِ احساس‌ها و الگوهای رفتاری‌ای اشاره دارد که در شرایطِ اجتماعیِ گذشته شکل گرفته‌اند و با وجودِ تغییرِ اوضاع، هنوز بر شیوهٔ اندیشیدن و احساس‌کردنِ انسان اثر می‌گذارند.
این اثر باعثِ «ناهم‌زمانیِ» رشدِ ذهنی و ساختاری در جوامع می‌شود.

. برخورد احساسی و خویشتنداری

(Engagement und Distanzierung)
الیاس نشان می‌دهد که تمدن با تواناییِ ترکیبِ « برخورد احساسی » و «خویشتنداریِ آگاهانه» آغاز می‌شود.
برخورد احساسی یعنی مشارکت و احساسِ زنده در موقعیت، و خویشتنداری یعنی توانِ دیدن و مهارِ آن احساسات بدونِ سرکوبشان.
تعادل میانِ این دو، شرطِ گفت‌وگو و رفتارِ دموکراتیک است.

خویشتنداری

(Affektive Distanzierung)
به‌معنای مهار و مشاهدهٔ احساساتِ خود است، نه سرکوبِ آن‌ها. خویشتنداری تواناییِ انسانی است برای تبدیلِ هیجان به فهم و تفاهم. این توان نشانهٔ بلوغِ تمدنی و بنیانِ فرهنگِ گفت‌وگو است.

بازنگریِ تاریخیِ نمادین

(Symbolische Rehistorisierung)
فرایندی است که در آن جامعه می‌آموزد نمادهایی چون «ملت»، «ایران»، «وحدت» یا «دین» را از نو در بستر تاریخی‌شان ببیند. بازنگریِ تاریخیِ نمادین این مفاهیم را از حالتِ مطلق و مقدس بیرون می‌آورد و دوباره به میدانِ گفت‌وگو و تفسیر بازمی‌گرداند.

بازپیکربندیِ عصب‌زیستی

(Neurobiologische Rekonfiguration)
به معنای بازسازیِ شبکه‌های عصبیِ مغز در اثرِ تجربه‌های تازه، یادگیری و روابطِ انسانیِ نو است. این بازپیکربندی شرطِ زیستیِ یادگیریِ دموکراتیک است و نشان می‌دهد که تغییرِ فرهنگی با دگرگونیِ زیستی در مغز همراه است.

حسِ جمعی

(Gemeinsinn)
تواناییِ نمادین و عاطفیِ جامعه برای درکِ خود به‌عنوانِ سازندهٔ مشترکِ نظمِ اجتماعی. حسِ جمعی از دلِ گفت‌وگو، اعتماد و تجربهٔ مشترک زاده می‌شود، نه از همسانیِ اجباری یا دشمن‌سازی.

. از حسِ جمعیِ واکنشی تا حسِ جمعیِ بازتابی

 (Vom reaktiven zum reflektiven Gemeinsinn)
به معنای گذار از واکنش‌های هیجانی و تعصب‌آلودِ جمعی به سطحی از خودآگاهی و گفت‌وگوی بازتابی است که در آن احساس، عقل و زبان در خدمتِ فهم و تفاهم قرار می‌گیرند.

از پس‌ماندگی تا پویشِ رو‌به‌جلو

(Vom Nachhinken zur Vorwärtsbewegung)
نشان‌دهندهٔ گذار از تداومِ عادت‌های کهنه و واکنش‌های موروثی، به سوی حرکتِ آگاهانه و آینده‌ساز است. جامعه تنها زمانی پیش می‌رود که بتواند گذشته را در خود جذب و بازسازی کند، نه آن‌که آن را بی‌فکر تکرار نماید.

بازیِ زبانی
هر نظامِ زبانی قواعدِ خاصِ خود را دارد؛ سوء‌فهم زمانی پدید می‌آید که سخنگویانِ دو بازیِ زبانی، واژهٔ مشترکی را با معناهای متفاوت به‌کار برند.

نهادینه‌شدنِ واقعیت

فرایندی است که در آن تفسیرهای اجتماعی تثبیت می‌شوند و به «حقیقت» بدل می‌گردند؛ به‌گونه‌ای که انسان‌ها واقعیتِ ساختهٔ خود را امری طبیعی می‌پندارند.

نظریهٔ نمادها
زبان و نمادها حاملِ هیجان‌اند و میانِ قدرت و احساس پیوند برقرار می‌کنند؛ از این‌رو هر تغییرِ زبانی، تغییری در توازنِ عاطفی و اجتماعی نیز هست.

انعطاف‌پذیریِ عصبی
توانِ مغز برای دگرسازی بر پایهٔ تجربه‌های تازه؛ شرطِ زیستیِ رهایی از الگوهای اقتدارگرایانه و پیش‌نیازِ شکل‌گیریِ روابطِ مشارکتی و دموکراتیک.

حسِ مشترک یا همبستگیِ مدنی
تواناییِ نمادینِ جامعه در درکِ خود به‌عنوان خالقِ نظمِ مشترک و مسئول در برابرِ آن؛ بنیانِ زندهٔ فرهنگِ شهروندی.

منابع و ارجاعات
الیاس، نربرت (۱۳۶۶): درگیری و فاصله‌گذاری. فرانکفورت: زوهرکامپ.
الیاس، نربرت (۱۳۷۰): نظریهٔ نمادها. فرانکفورت: زوهرکامپ.
الیاس، نربرت (۱۳۶۶): فرآیند تمدن، دو جلد. فرانکفورت: زوهرکامپ.
ویتگنشتاین، لودویگ (۱۹۵۳): پژوهش‌های فلسفی. آکسفورد: بلک‌وِل.
برگر، پیتر و توماس لوکمان (۱۹۶۶): ساختِ اجتماعیِ واقعیت. نیویورک: دابل‌دی.
هوتر، جرالد (۲۰۱۵): راهنمای کار با مغز انسان. گوتینگن: فاندهوک و روپرشت.
گلرو، مهدیه (۲۰۲۵): یادداشت دربارهٔ نشست اسلو، برگرفته از بحث‌های عمومیِ فیسبوک در صفحهٔ «رهروان نهضت ملی»، ۲۵ اکتبر ۲۰۲۵.

هانوفِر، ۲۷ اکتبر ۲۰۲۵
https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/

 

(*) داود غلام آزاد پروفسور باز نشسته رشته جامعه شناسی در دانشگاه هانوفر آلمان است. از ایشان نوشته ها و کتب متعددی در زمینه مشکلات دموکراسی در ایران موجود میباشد.

 


متن آلمانی نوشته:

Der Nachhinkeffekt des sozialen Habitus – Ein exemplarischer Blick auf die iranische Oppositionskultur

 

             „Sprache ist die Welt, wie sie erfahren wird.“

Der Essay dient der politischen Bildung und soll verdeutlichen, dass Demokratisierung nicht nur institutionelle Transformation bedeutet, sondern vor allem symbolische und emotionale Arbeit an der eigenen Erfahrungswelt verlangt.
Die hier untersuchte Episode ist nicht wichtig, weil sie spektakulär wäre, sondern weil sie den alltäglichen Mechanismus autoritärer Reaktionsmuster offenlegt.
Politische Bildung heißt deshalb: Lernen, sich selbst beim Denken zu beobachten – und Sprache als gemeinsamen Raum zu begreifen, in dem Demokratie erst entstehen kann.

Kontext: Ein Facebook-Beispiel als Spiegel kollektiver Reaktionsmuster

Am 25. Oktober 2025 veröffentlichte die Seite „رهروان نهضت ملی“ (Anhänger der Nationalbewegung) einen Beitrag auf Facebook. Anlass war ein kurzer Kommentar von Mahdie Golru, die in einem Instagram-Post über die Oslo-Konferenz schrieb, dass „keine استقلال‌طلب (Unabhängigkeitsbefürworter)“ unter den Teilnehmenden gewesen seien.

Was als nüchterne, differenzierte Feststellung gemeint war, wurde von mehreren Kommentatoren als Angriff auf die „nationale Einheit“ interpretiert.
Es hieß dort u. a.:

„به کار بردن چنین عبارتی به معنای هم‌آوایی قطعی جریان متبوع ایشان با تجزیه‌طلبان است.“
(„Eine solche Ausdrucksweise bedeutet eine eindeutige Übereinstimmung mit den Separatisten.“)

Ein anderer schrieb:

„این بانو دشواری با فرایافت واژگان فارسی دارد؟ … پاره‌ای از آنان مزدبگیر بیگانگان‌اند!“
(„Diese Dame scheint Schwierigkeiten mit der Bedeutung persischer Begriffe zu haben … einige von ihnen sind bezahlte Agenten des Auslandes!“)

Solche Reaktionen sind symptomatisch:
Aus einer sprachlichen Nuance wird eine moralische Anklage, aus einem politischen Begriff ein Identitätstest.
Gerade weil das Beispiel so alltäglich ist, eignet es sich als Spiegel für die unbewussten Mechanismen autoritärer Sozialisation, die selbst im Denken und Fühlen der Opposition weiterwirken.

  1. Einleitung: Wenn die Sprache die Welt ist, wie sie erfahren wird

In den sozialen Medien begegnen wir täglich einem Phänomen, das weit über individuelle Missverständnisse hinausweist.
Ein kurzer Kommentar, ein Wort, ein Begriff genügt – und sofort entbrennt ein Sturm moralischer Empörung.
So geschah es auch, als Mahdie Golru in einem Instagram-Beitrag den Begriff „استقلال‌طلب“ – Unabhängigkeitsbefürworter  – verwendete, um die Teilnehmer einer Konferenz zu beschreiben.
Was als differenzierte, sachliche Formulierung gemeint war, wurde als Verrat an der „nationalen Einheit“ gebrandmarkt.
Die anschließenden Kommentare – mit Worten wie „تجزیه‌طلب“, „دشمن میهن“ oder „عامل بیگانه“„Separatist“, „Feind des Vaterlandes“ oder „Agent des Auslands“ – zeigen, wie sehr Sprache im iranischen politischen Raum nicht als Verständigungsmittel, sondern als Waffe gebraucht wird.
Doch dieses Verhalten ist kein persönlicher Fehler, sondern ein sozial-geschichtliches Muster: ein Nachhall vergangener Herrschaftsformen im gegenwärtigen Bewusstsein.

  1. Der Nachhinkeffekt des sozialen Habitus: Vergangenes im Gegenwärtigen

Norbert Elias hat für die Folgengen solcher Ungleichzeitigkeit der Entwicklung der Sozial- und Persönlichkeitsstruktur  den Ausdruck Nachhinkeffekt des sozialen Habitus geprägt.
Gemeint ist in diesem Zusammenhang das Fortleben von Denk- und Gefühlsmustern, die in früheren Macht- und Abhängigkeitsstrukturen entstanden sind.
Menschen reagieren dann auf neue Situationen mit alten Emotionen – Loyalität, Empörung, Misstrauen –, auch wenn die Umstände längst andere sind.

In autoritären Gesellschaften entsteht ein Habitus, der Konflikte nicht als Kommunikationsanlässe, sondern als Gefährdungen der eigenen moralischen Identität erlebt.
Wer widerspricht, gilt nicht als Mitdenker, sondern als Feind.
So reproduziert sich – selbst unter dem Banner von Freiheit und Demokratie – autoritäre Muster des Fühlens und Urteilens.

  1. Wittgenstein: Das Missverständnis der Sprachspiele

Wittgenstein hat in seinen Philosophischen Untersuchungen darauf hingewiesen, dass die Bedeutung eines Wortes sein Gebrauch in einem Sprachspiel ist.
Das Wort „استقلال“ etwa kann in einem Sprachspiel „Unabhängigkeit von Kolonialmächten“ bedeuten, im anderen aber „Selbstbestimmung einer Minderheit“.
Beide Verwendungen sind grammatikalisch korrekt, aber in verschiedene Lebensformen eingebettet.

Wenn Golru den Begriff „استقلال‌طلب“ verwendet, um den Wunsch nach Selbstbestimmung zu benennen, wird sie von jenen missverstanden, deren Sprachspiel „استقلال“ ausschließlich als nationale Abwehrhaltung gegen äußere Feinde kennt.
Das führt nicht zu Dialog, sondern zu moralischer Eskalation.
Wittgenstein würde sagen: „Die Grenzen meiner Sprache sind die Grenzen meiner Welt.“
In der iranischen Opposition stoßen hier zwei Welten aufeinander – die der alten nationalstaatlichen Loyalität und die einer pluralistischen, dezentralen Demokratie.

  1. Berger & Luckmann: Die Institutionalisierung der Wirklichkeit

Peter Berger und Thomas Luckmann haben beschrieben, wie soziale Wirklichkeit entsteht:
Menschen deuten ihre Erfahrungen, verfestigen diese Deutungen in Institutionen – und erleben sie schließlich als objektive Wahrheit.
Die iranische politische Kultur des 20. Jahrhunderts hat die Begriffe „ملت ایران“ (Nation) und „تمامیت ارضی“ (territoriale Integrität) so institutionalisiert, dass sie zu moralischen Dogmen wurden.

Wer heute Differenz bejaht, wird unbewusst als Bedrohung einer heiligen Ordnung wahrgenommen.
Nicht die Analyse zählt, sondern die Verteidigung des Symbols.
Damit wird Sprache zu einem sozialen Panzer, der Veränderung abwehrt.
Die Empörung über Golrus Wortwahl ist daher nicht politisch begründet, sondern eine Reaktion auf den drohenden Bedeutungsverlust institutionalisierter Wirklichkeit.

  1. Elias’ Symboltheorie: Emotionen als Bindeglied zwischen Sprache und Macht

Elias hat gezeigt, dass Symbole nicht nur Kommunikationsmittel, sondern Gefühlsgefäße sind.
Sie binden Menschen aneinander – und zugleich an Ordnungen.
Begriffe wie „وطن“, „ملت“ oder „ایران“ sind Träger kollektiver Affekte.
Sie entstanden in Zeiten, in denen Loyalität gegenüber dem Staat mit moralischer Reinheit gleichgesetzt wurde.

Solche Symbole haben eine doppelte Funktion:
Sie schaffen Zusammenhalt, aber sie schließen auch aus.
Wer ihre Deutung in Frage stellt, wird nicht argumentativ, sondern affektiv bekämpft.
In den Kommentaren an Golru zeigt sich, dass die nationale Symbolik noch immer in der Logik des Freund-Feind-Schemas verhaftet ist.
Das ist der Kern des Nachhinkeffekts des sozialen Habitus: alte emotionale Codierungen, die den Übergang zu dialogischer Vernunft blockieren.

  1. Engagement und Distanzierung: Die unvollendete Lernbewegung

In seinem Werk Engagement und Distanzierung beschreibt Elias, wie die Menschheit langsam lernt, Gefühle zu kontrollieren, ohne sie zu verleugnen.
Diese Fähigkeit ist die Voraussetzung zivilisierten Zusammenlebens:
Man kann empört sein – und dennoch zuhören.
Man kann widersprechen – ohne zu vernichten.

Doch in politisch unzivilisierten Milieus fällt diese Balance auseinander.
Die Akteure der Opposition verwechseln moralisches Engagement mit Feindseligkeit, Kritik mit Verrat, Empörung mit Argument.
So bleibt der politische Diskurs auf dem Niveau der kollektiven Affektsteuerung, nicht der gemeinschaftlichen Selbstverständigung.
Demokratisierung aber setzt Distanzierungsfähigkeit voraus – die Fähigkeit, sich selbst beim Denken zu beobachten.

  1. Gerald Hüther: Die neurobiologische Dimension des Autoritarismus

Gerald Hüther hat gezeigt, dass das menschliche Gehirn durch Erfahrung formbar ist.
Wiederholte emotionale Muster – etwa Angst, Scham, Unterordnung – formen neuronale Netzwerke, die unser Denken bestimmen.
Wer in autoritären Umgebungen sozialisiert wurde, reagiert auf Abweichung unbewusst mit Alarm.
Das Gehirn erkennt im neuen Gedanken nicht eine Möglichkeit, sondern eine Bedrohung.

Die iranische Gesellschaft – geprägt durch Diktatur, Misstrauen und permanente Einschüchterung – hat ein „Alarmgehirn“ entwickelt: Es sucht Sicherheit im Bekannten.
So erklärt sich, warum viele Oppositionelle selbst im Exil reflexartig auf neue Ideen mit Ablehnung reagieren.
Das Problem ist nicht der Mangel an Wissen, sondern der Mangel an emotionaler Sicherheit im Denken.

  1. Vom reaktiven zum reflektiven Gemeinsinn

Die Überwindung dieses Nachhinkeffekts des sozialen Habitus verlangt mehr als bloße Aufklärung.
Sie erfordert einen kulturellen Lernprozess, in dem Sprache, Emotion und Denken neu verschaltet werden.

  1. Sprachliche Bewusstheit:
    Lernen, dass Worte nicht unschuldig sind.
    Jede politische Bewegung braucht ihre eigene Sprache – aber auch die Fähigkeit, andere Sprachspiele zu verstehen.
  2. Symbolische Rehistorisierung:
    Erkennen, dass Symbole wie „Iran“ oder „Einheit“ historische Produkte sind.
    Ihre emotionale Macht kann nur dann zivilisiert werden, wenn sie von moralischem Absolutismus befreit wird.
  3. Affektive Distanzierung:
    Trainieren, die eigene Empörung zu beobachten.
    Zivilisation ist nicht die Unterdrückung des Gefühls, sondern dessen Domestizierung im Dienst der Verständigung.
  4. Neurobiologische Rekonfiguration:
    Gemeinsame positive Erfahrungen – Kooperation, Dialog, geteilte Verantwortung – bilden neue neuronale Bahnen.
    Demokratie muss erlebt, nicht nur diskutiert werden.
  1. Politische Bildung als zivilisatorische Aufgabe

Politische Bildung ist unter diesen Bedingungen nicht bloß Vermittlung von Wissen, sondern Arbeit an den emotionalen Grundlagen des Zusammenlebens.
Sie soll helfen, die in Jahrhunderten eingeübten Reaktionsmuster zu durchbrechen.
Das Ziel ist ein Gemeinsinn, der nicht auf Feindbildern, sondern auf symbolischer Verständigung beruht.

Wenn Oppositionelle lernen, ihre eigene Empörung zu verstehen, wird Politik zur Schule der Selbstaufklärung.
Dann wird Sprache wieder das, was sie sein kann:
Ein Ort des Erkennens, nicht des Verdammens.
Erst dann kann aus der iranischen Opposition eine demokratische Kraft werden, die fähig ist, den autoritären Zyklus zu beenden – weil sie in sich selbst begonnen hat, ihn zu überwinden.

  1. Schluss: Vom Nachhinken zur Vorwärtsbewegung

Der Streit um Mahdie Golru ist kein Nebenschauplatz.
Er ist ein Spiegel der tieferen Entwicklungsaufgabe einer Gesellschaft, die lernen muss, ihre Vergangenheit in sich zu verarbeiten, statt sie fortzusetzen.
Wittgenstein lehrt uns, dass Sprachspiele verändert werden können.
Berger & Luckmann zeigen, dass Wirklichkeit sozial konstruiert ist.
Elias erinnert daran, dass Gefühle geschichtlich sind.
Und Hüther erklärt, dass auch das Gehirn lernfähig bleibt.

Diese Einsichten zusammen eröffnen einen Weg aus dem Gefängnis des Nachhinkeffekts des sozialen Habitus:
Ein Weg, auf dem politische Bildung nicht Belehrung, sondern gemeinsame Bewusstwerdung ist – und Sprache wieder zu dem wird, was sie im tiefsten Sinn sein kann:
das Medium eines humanen, demokratischen Gemeinsinns.

 

Glossar zentraler Begriffe

Begriff

Bedeutung im Kontext

Nachhinkeffekt des sozialen Habitus

Begriff von Norbert Elias; bezeichnet das Fortwirken überholter Gefühls- und Denkmuster in neuen gesellschaftlichen Verhältnissen.

Sprachspiel (Wittgenstein)

Jedes Sprachsystem hat eigene Bedeutungsregeln; Missverständnisse entstehen, wenn Sprecher verschiedener Sprachspiele dieselben Wörter verschieden gebrauchen.

Institutionalisierung der Wirklichkeit (Berger & Luckmann)

Prozess, durch den gesellschaftliche Deutungen verfestigt und als objektive Wahrheiten erlebt werden.

Symboltheorie (Elias)

Sprache und Symbole transportieren Emotionen; sie verknüpfen soziale Macht mit affektiven Bindungen.

Engagement und Distanzierung (Elias)

Zivilisatorische Fähigkeit, Gefühle wahrzunehmen und zugleich zu reflektieren – Voraussetzung demokratischer Kommunikation.

Neuroplastizität (Hüther)

Fähigkeit des Gehirns, sich durch neue Erfahrungen umzustrukturieren; Grundlage für die Überwindung autoritärer Denkmuster.

Gemeinsinn

Symbolisch vermittelte Fähigkeit einer Gesellschaft, sich als Mit-Urheber einer gemeinsamen Ordnung zu verstehen.

Rehistorisierung der Symbole

Bewusstmachung der geschichtlichen Herkunft und Veränderbarkeit zentraler Begriffe (z. B. Nation, Einheit, Religion).

 

Literatur- und Quellenhinweise

  • Elias, Norbert (1987): Engagement und Distanzierung. Frankfurt a. M.: Suhrkamp.
  • Elias, Norbert (1991): Die Symboltheorie. Frankfurt a. M.: Suhrkamp.
  • Elias, Norbert (1987): Über den Prozess der Zivilisation, ۲ Bde. Frankfurt a. M.: Suhrkamp.
  • Wittgenstein, Ludwig (1953): Philosophische Untersuchungen. Oxford: Blackwell.
  • Berger, Peter L. / Luckmann, Thomas (1966): The Social Construction of Reality. New York: Doubleday.
  • Hüther, Gerald (2015): Bedienungsanleitung für ein menschliches Gehirn. Göttingen: Vandenhoeck & Ruprecht.
  • Golru, Mahdie (2025): Instagram-Post zur Oslo-Konferenz, zitiert nach öffentlichen Facebook-Diskussionen unter رهروان نهضت ملی (۲۵. Oktober 2025).

Hannover, 27.10.2025

https://gholamasad.jimdofree.com/kontakt/

 

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.