بذر بشر مساعد این کشتزار نیست
کاخی که بر تنازع و تبعیض شد بنا
جز برجِ شبروانِ شریعتمدار نیست
آزادی و عدالت ازین بیشه درمخواه
کاین میوه بر درختِ شریعت به بار نیست
حق نزدِ شرع ، راه به تکلیف می بَرَد
بر مؤمنان گزینشِ حقّ اختیار نیست
گویند : « اهل ذمّه ی مایند کافران»
بر اهلِ کُفر ، جز رهِ ترکِ دیار نیست
تسلیم محض می طلبند از تو یا گزیت*
یا مرگ و زین سه راه ، رَهی در شمار نیست
زن ، نیمِ مرد باشد اگر مؤمنه ست ، نیک
ور نه به مُهرِ آدمیت نامدار نیست
همواره در تملّکِ مرد است زن ، چو شیئ
اشیاء را به مالکِ خویش افتخار نیست
زن کشتزارِ مرد بوَد نزدِ اهلِ شرع
سدّی به راهِ کشتگر و آبیار نیست
باید که در جوالِ سیَه رو نهان کند
کاینجا جمالِ اهلِ جوال ، آشکار نیست
گر ترکِ دین کنی که به میراث برده ای
جز راه مرگ و نیستی ات رهگذار نیست
گویند از عدالت و گویند از وِداد
وین داد، ای شگفت که جز چوبِ دار نیست
ترس است و دهشت است ز میلاد تا وفات
بی رُعب اگر نزیست کسی ، رستگار نیست
شمشیرشان بهانه ی داد است و داوری
اما به جز نشانه ی کین و نِقار نیست
انسان حقوقِ خویش ز انسانیت بَرَد
وین حق ز هیچ مذهب و دین ، یادگار نیست
آنان که سروری به تو شان دین گرفت نام
دینشان به جز فساد و فریب و شعار نیست
م.سحر
30/۱۰/۲۰۱۴