مسعود سعدالدین در شمار نقاشان ایرانی است که در میان جامعه آلمانی جائی شایسته برای خود گشوده است. او نه تنها نقاشی صاحب سبک و کارآزموده است، بلکه به عنوان مربی نقاشی در شهر ترویزدورف فعالیت دارد و ایجاد خانه هنر این شهر نیز بعضا حاصل همت و تلاش او است.
خانه هنر شهر ترویزدورف، چند سالی پس از گشایش، اکنون به یکی از پرتحرکترین گالریهای نقاشیمنطقه مرکزی آلمان تبدیل شده و با برپائی بدون وقفه نمایشگاههای گروهی، دهها هنرمند و صدها هنردوست را از ملیتهای مختلف به خود جلب کرده است. در خانه هنر بیش از ده نقاش با پرداخت اجارهای قابل پرداخت صاحب آتلیههائی مدرن شدهاند که چند تن از آنها نیز اصالت ایرانی دارند.
مسعود سعدالدین
سبک نقاشی مسعود سعدالدین، که من مایلم آن را “آمیزه رئالیسم فیگوراتیو و سورئالیسم” بنامم، صاحبان سلیقهها و طرفداران سبکهای مختلف را به چالش میکشد. برخی معتقدند که او ضمن تسلط بر تکینکهای کلاسیک نقاشی و مهارت بسیار در آناتومی و پرترهسازی، از سبکهای کهن و سنتی کمتر فاصله گرفته و به ندرت به سبکهای مدرن راه یافته است. گروهی دیگر از او به عنوان نقاشی یاد میکنند که با کارهای خود همواره تماشاگر را با پرسشهای بزرگی روبرو میکند که از قضا همه به دنیای مدرن امروز تعلق دارند، اما یافتن پاسخ آنها ساده نیست.
یک استقبال کمنظیر
مراسم گشایش نمایشگاه انفرادی آثار سعدالدین یکی از گرمترین مراسمی است که در سالهای اخیر برای نمایشگاه انفرادی یک نقاش خارجی دیدهام. مساحت سالن اصلی گالری شاید کمی بیش از صد متر باشد. حضور بیش از صد و پنجاه علاقمند، چرخش در این سالن را دشوار کرده است.
پروفسور دیتر رونته با توضیحات دقیق و خوبی که پیرامون کارهای سعدالدین میدهد سبب میشود که تماشاگران بعدا بتوانند با این کارها رابطه بهتر و عمیقتری برقرار کنند. مقدمه کاتالوگی هم که از سوی بنگاه نشر گوته و حافظ در بن منتشر شده، به وسیله پرفسور رونته نوشته شده است.
او از جمله مینویسد: “مسعود سعدالدین بیننده را به چالش میکشد. او سبب میشود (صاحبان) چشمهائی که به کارهایش دوخته میشوند همزمان فکر کنند. ناظر فکر میکند که پروسه خلق اثر را همراه با نقاش طی کرده و برای خودش ادامه میدهد. هر تابلو جستوجوئی است برای مسیریابی، برای پرسشهای دیگر و فرار از زندان تعیینهائی که زندگی روزمره ما را همواره بیشتر تعیین میکنند. هر تابلو، مقاومتی است در برابر مسئولیتگریزی. هر تابلوئی فعال و کنشگر است.
بعد از سخنرانی کوتاه اما پربار پروفسور دیتر دونته، مسعود سعدالدین در سخنانی بازهم کوتاهتر، درباره عشق خود به نقاشی سخن میگوید و توضیحات مختصری درباره سبک خود میدهد. آنگاه فرزند جوان او، چند دقیقهای با گیتار قطعهای را مینوازد که به مناسبت برپائی نمایشگاه ساخته و تقدیم پدر کرده است. بعد، انبوه تماشاگران این فرصت را مییابند که مطابق معمول در پای تابلوهائی که بیشتر آنها بسیار بزرگ هستند، پرسشهای خود را با نقاش در میان بگذارند.
گردش در فضاهائی پنهان و دور از دسترس
در این میان، من، که اصولا بیشتر طرفدار نقاشی مدرن، ذهنی و آبستراکت هستم و ترجیح میدهم در ایجاد رابطه با تابلوهای نقاشی راه مستقل خودم را بروم و از سوی نقاش به سرزمین ذهن او “هدایت” یا “گمراه” نشوم، وقت زیادی دارم که در برابر هر تابلو مکث کنم و بکوشم به فضائی راه بیابم که به گفته تلویحی نقاش، حتی خود او نیز نمیخواهد توضیح بدهد که چیست.
نمایشگاه ازچند مجموعه تابلو تشکیل شده است و تابلوهای هر مجموعه از یک پرتره واحد هستند که تنها در اندازه و برخی جزئیات تصویری با هم متفاوت هستند. دلیل تکرار این پرترههای همسان برای من قابل فهم نیست. می خواهم این را در گفتوگوی کوتاهی که در پایان کار با نقاش دارم از خود او بپرسم، اما در تنگنای وقت فراموش می شود.
از میان این مجموعهها، دو بخش مرا به شدت جذب میکنند. یکی پرترههای زنی که بر پاهائی به شدت استوار ایستاده و با دو دستی که به لحاظ آناتومی فوقالعاده ماهرانه نقاشی شدهاند، بنر سفیدی را بر بالای سر خود نگه میدارد. روی این بنر پارچهای، اما هیچ نوشته نشده است. فکر میکنم که اگر من اختیار داشتم اسم این مجموعه را “تو بنویس” میگذاشتم.
در دو تابلوی دیگر که به لحاظ مضمون شبیهاند اما یکسان نیستند، سربازی در یک اتاق بدون در و پنجره از روزنهای گرد و کوچک دارد به دقت به بیرون مینگرد. در کف اتاق چاله های منظمی هست که سرباز اگر غلفت کند میتواند به درون آن بیافتد. بیننده بسیار کنجکاو است که بداند در ته این چالهها و در پشت آن روزنهای که کنجکاوی سرباز را برانگیخته چیست؟ برای دانستن اشتیاق زیادی هست. اما اینجا تماشاگر باید بتواند پرنده خیال خود را به پرواز در آورد و پاسخ را خود دریافت کند.
سعدالدین، در مورد همه چیز توضیح میدهد، اما پاسخ دادن به این پرسش را وظیفه خود نمیداند و این چیزی است که من بخصوص در او می پسندم: “پرهیز از هدایت یا گمراه کردن ذهن بیننده با آنچه خود احتمالا میخواهد و تصور میکند.”
سعدالدین، که در سال ۱۹۵۶ میلادی در سمنان متولد شده، انقلاب بهمن ۱۳۵۷ را تجربه کرده و در دوران جوانی در حوزه سیاست نیز فعالیت داشته است. به این دلیل، شاید اعتقاد به “دموکراسی از پائین” باشد که او را وا میدارد تا لجوجانه از هدایت تماشاگر به فضائی که در ذهن خود از فضاهای پنهانی تابلوهایش ساخته است بپرهیزد و مسئولیت تجسم این فضا را به عهده خود او بسپارد. این همان چیزی است که به نظر من هنر را از شبه هنر جدا میکند.
فیلمی که پایانش را از آغاز برای بیننده روشن کرده باشند، ارزش دیدن ندارد. بیننده، پس از دیدن چنین فیلمی، هنگام ترک سالن سینما دیگر هیچ نیازی به فکر کردن ندارد و ازهمان لحظه، فیلم را به فراموشی میسپارد. او باید اگر نه روزها و هفتهها، دستکم ساعتها در فضائی که خود از فیلم ساخته زندگی کند و نفس بکشد. سعدالدین فیلمساز نیست، اما به عنوان نقاش این امکان را به بیننده کنجکاو آثارش میدهد.
چالههای پیش پا و پشت سر ما
چالهها، در سالهای اخیر نقش بسیار تعیین کنندهای در کارهای سعدالدین داشتهاند. در بسیاری از تابلوهای نمایشگاه اخیر هم آنها را میبینیم. چالههائی که سر راه یا پشت سر و یا در کنار فیگورهای اصلی تابلو هستند و هشدار میدهند که خطر به ما بسیار نزدیک است. اما این چالهها که همگی از معماری دقیق و مهندسی شدهای برخوردارند، هولناک نیستند، بلکه بیشتر کنجکاوی برمیانگیزند. آدم دلش میخواهد به درون آنها برود و ببیند در دل سیاه آنها چه چیزی وجود دارد.
کنجکاوی برانگیختن، ظاهرا مهمترین ویژگی کار سعدالدین است.
ویژگی دیگر او، ساختن پرترهها یا اندامهای کاملی است که به شدت مستحکم و قدرتمند به نظر میرسند، حتی اگر سردر گم و اندوهگین باشند. زنی که احساس میکنی دارد به پشت میافتد و میان پس سر او و دیوار تنها یک استوانه که نمیدانیم از چه جنسی هست تعادل را برقرار میکند. اما او در همین حال هم بر پاهائی قدرتمند و سالم ایستاده که سخت به زمین چسبیدهاند: زمین سفت اعتماد به نفس؟
در جائی دیگر، ظاهرا همین زن در حالی که این بار احساس میشود دارد به جلو میافتد، تعادل خود را باز هم با همان استوانه حفظ میکند. اما این بار استوانه حایل میان پیشانی او و دیوار روبرو است. در هر حال فرقی نمیکند، او محکم روی پاهای خود ایستاده و عضلاتی زنده و قدرتمند دارد.
این استواری بر زمین سفت واقعیت و این برخورداری از اعتماد به نفس فولادین، ظاهرا از ویژگیهای شخصیت فردی خود نقاش هم هست. وقتی به چهره او نگاه میکنم، احساس میکنم همواره دندانهایش به هم فشردهاند، تا چهره پر استخوانش عضلانیتر و مصممتر به نظر برسند. این بازی نیست، این از سلامت روان و اراده محکم و نگاه مثبت او به زندگی سرچشمه میگیرد.
مراسم گشایش نمایشگاه آثار مسعود سعدالدین حدود ۴ ساعت به درازا میکشد. در میان بیش از ۱۵۰علاقمند، نزدیک به ۳۰ نفر از هنرمندان و هنردوستان ایرانی هستند که کارهای هممیهن خود را با علاقه دنبال میکنند.
کاتالوگی که دو ساعته نایاب میشود
استثنائیترین اتفاق در این مراسم استقبال کمسابقه حاضران از کاتالوگی است که همزمان با گشایش نمایشگاه از سوی جلال رستمی مدیر انتشارات گوته و حافظ در بن رونمائی میشود.این کاتالوگ برخی از آثار مسعود سعدالدین، چند مصاحبه با او و چند مقاله پیرامون کارهای او را به دو زبان آلمانی و انگلیسی در بر میگیرد.
نشر گوته و حافظ، ویژه این مراسم تنها صد نسخه مزین به امضای سعدالدین را آماده کرده است. نه تنها تمام صد نسخه ظرف دو ساعت به فروش میرسد، بلکه برخی حاضران به آن دسترسی نمییابند. همین استقبال کافی است تا دریابیم نقاش ایرانی چه پایگاه مستحکمی میان آلمانیها و هممیهنان مقیم آلمان خود یافته است.
نمایشگاه تا روزهفتم دسامبر امسال در خانه هنر ترویزدورف ادامه دارد و مراسم پایانی آن ساعت یازدهونیم بامداد همین روز برگزار میشود.
جواد طالعی
از: گویا