
فرش دستباف ایران که روزگاری نه چندان دور، پس از نفت، مهمترین منبع ارزآوری و نماد بلامنازع هنر ایرانی در جهان بود، اکنون در بحرانیترین دوران تاریخی خود به سر میبرد. آمارهای رسمی نشان میدهند که صادرات این کالای استراتژیک دچار یک «سقوط آزاد» بیسابقه شده است؛ بهطوری که درآمد ارزی حاصل از آن از حدود یک میلیارد دلار در دهههای گذشته به ارقامی ناچیز در سالهای اخیر رسیده است. این فروپاشی اقتصادی، تنها از دست رفتن یک بازار تجاری نیست، بلکه به معنای خاموش شدن تدریجی دارهای قالی در روستاهای دورافتاده و از بین رفتن معیشت میلیونها نفری است که به این هنر وابسته بودهاند.
عامل اصلی این سقوط را باید در تلاقی دو لبه قیچی «تحریمهای بینالمللی» و «خودتحریمیهای داخلی» جستجو کرد. بازگشت تحریمهای آمریکا، بزرگترین بازار هدف فرش ایران را به طور کامل مسدود کرد. آمریکا به تنهایی پذیرای بیش از ۳۰ درصد از فرشهای نفیس ایران بود که اکنون با ممنوعیت ورود، این سهم به صفر رسیده است. از سوی دیگر، قوانین سختگیرانه ارزی در داخل کشور، از جمله الزام صادرکنندگان به بازگرداندن ارز در بازههای زمانی کوتاه، رمقی برای تجار باقی نگذاشته است. در حالی که تولید فرش یک فرآیند زمانبر و فروش آن در بازارهای جهانی نیازمند صبر است، فشارهای بانکی و گمرکی باعث شده بسیاری از صادرکنندگان قدیمی عطای این کار را به لقایش ببخشند.
خلاء حضور ایران در بازارهای جهانی، فرصتی طلایی برای رقبایی چون هند، پاکستان و ترکیه فراهم کرده است. این کشورها با کپیبرداری هوشمندانه از نقشههای اصیل ایرانی و استفاده از مواد اولیه ارزانتر، بازارهایی را تصاحب کردهاند که دههها در انحصار ایران بود. در حالی که فرش ایرانی با هزینههای سنگین تولید و تورم داخلی دستوپنج نرم میکند، رقبای منطقهای با حمایتهای گسترده دولتی و بازاریابی مدرن، جایگاه خود را تثبیت کردهاند. نابودی تدریجی برند «فرش ایران» در ذهن خریداران بینالمللی، خسارتی است که جبران آن شاید دههها به طول بینجامد.
بحران صادرات، مستقیماً به بدنه تولید نیز ضربه زده است. افزایش سرسامآور قیمت پشم، ابریشم و رنگزاهای طبیعی، قیمت تمامشده فرش را به قدری بالا برده که قدرت خرید داخلی از بین رفته و در بازارهای جهانی نیز رقابتپذیری آن کاهش یافته است. بافندگان هنرمندی که روزگاری با دستمزد خود زندگی آبرومندی داشتند، اکنون به دلیل دستمزدهای ناچیز ناچار به ترک این حرفه و مهاجرت به حاشیه شهرها برای کارهای خدماتی شدهاند. این گسست نسلی در مهارت بافندگی، زنگ خطری برای نابودی کامل این میراث ناملموس بشری است.
تحلیلگران اقتصادی معتقدند برای نجات این صنعت، نیاز به یک انقلاب در دیپلماسی تجاری و قوانین داخلی است. حذف پیمانسپاری ارزی برای فرش دستباف، ایجاد مراکز تجاری در کشورهای ثالث برای دور زدن تحریمهای مستقیم و سرمایهگذاری بر روی بازارهای نوظهور مانند چین و کشورهای عربی، میتواند مسیر خروج از این بحران باشد. فرش دستباف ایران هویت ملی ماست و اجازه دادن به سقوط بیشتر آن، به معنای نادیده گرفتن بخشی از شناسنامه فرهنگی ایران در سطح بینالمللی است. اگر امروز فکری برای بازگشت این میراث به بازارهای جهانی نشود، شاید فردا تنها نامی از آن در موزهها باقی بماند.