زمانی که استیصال در برابر مصائب از یکطرف و ترس و نگرانی از آینده ای تاریک و مجهول از طرف دیگر از حد و اندازه میگذرد و انسان ها امید خود را به هرگونه تغییری از دست میدهند، جامعه به دو شکل متضاد نسبت به آن عکس العمل نشان میدهد: گسترش خود خواهی هائی تنگ نظرانه که با زمزمه “تو برو گلیم خود را از آب بکش” خود را بروز میدهد و کشش بطرف یک اتحاد و همبستگی عمومی. به این بستگی دارد که آگاهی اجتماعی “تنازع بقا” را برای خود چگونه تعریف می کند.
توقع و انتظارمردم از سازمانهای سیاسی، وقتی می پرسند “چرا با هم اتحاد نمی کنید”، از دو نگرانی ناشی میشود. نگرانی اول آنها این است که می ترسند گسست های اجتماعی و ممنوع بودن تجمع، امکان هرگونه اتحادی را در بین خود آنها عملا از بین برده باشد و قادر نشوند در صورت لزوم متحدانه در مقابل حکومت بایستند. نگرانی دوم آنها ناشی از این است که نیروهای سیاسی مخالف نیز نتوانند هریک جدا از یکدیگر و به تنهائی برحکومت غلبه کنند. امیدوارند که گروههای سیاسی بتوانند با اتحاد بین خود آن همبستگی از دست رفته را در بین خود آنها مجددا باز سازی کنند.
ایشان حکایت ترکه ها را از دوران دبستان هنوز فراموش نکرده اند (پدری در حال احتضار فرزندانش را دور خود جمع میکند و یک دسته ترکه به آنان میدهد و از آنها میخواهد که ترکه ها را بشکنند. فرزندان موفق به شکستن ترکه ها نمیشوند. در اینجا پدر ترکه ها را از هم جدا کرده و تک تک آنها را میشکند و به فرزندانش میگوید که اگر شما با هم باشید هیچکس قادر نخواهد بود شما را شکست بدهد.) و از خود میپرسند چرا “اپوزیسیون” این امر بدیهی را که «اتحاد مایه قدرت است» نمی فهمد.
پشت این توقع و انتظار تجربه “وحدت کلمه” و “همه با هم” خمینی نهفته است، بخاطر می آورند که در آن زمان برعلیه حکومت استبدادی شاه کارساز بود و فراموش میکنند که چگونه همان وحدت از فردای براندازی حکومت دیکتاتوری به ارعاب و حذف دگراندیشان (و دوراندیشان) پرداخت، امری که تا به امروز نیز ادامه دارد. حال نیز توقع دارند که ما نیز با نادیده گرفتن آن تجربیات تلخ زیر شعار پوپولیستی «امروز فقط اتحاد» متحدشویم و با متحد ساختن آنها “کار را یکسره کنیم”!
این اشکال را که هواداران “امروز فقط اتحاد” نمیتوانند یا نمیخواهند بین روند “براندازی”، روند بر سرکار آمدن حکومت “دوران گذار” و روند “استقرار یک دمکراسی پارلمانی” تفکیکی قائل شوند، نمی بینند. حرف عده ای پوپولیست را که دائما تکرار میکنند، اول حکومت را برکنارمی کنیم و بعدا سر فرصت شکل نظام، محتوای قانون اساسی آن و ماهیت حکومت را تعیین خواهیم کرد، ارجح میدانند. فراموش کرده اند که در دوران انقلاب نیز با گفتن “شاه برود هرکه جایش بیاید بهتراست” با چه سرعتی وضعیتی را بوجود آوردند که “همه با هم” آن روز، امروز کار را به جائی رسانده که جز شکاف، گسست، انشقاق، بی اعتمادی و تردید و سوء ظن به یکدیگرنمی بینیم.
جواب ما مخالفین به این خواست عمومی چیست؟
آقای کوروش عرفانی اخیرا مطلبی را در مورد اتحاد منتشر کرده اند که به دامن زدن بحث کمک نماید. مینویسند: «اتحاد اپوزیسیون یکی از معضلات دیرینه ی سازمان ها و گروه های سیاسی ایرانی مخالف رژیم جمهوری اسلامی بوده و هست. از یک سو همه می دانند که این رژیم بدون یک اپوزیسیون متحد رفتنی نیست و از سوی دیگر، فرمولی برای ایجاد این اتحاد موجود نمی باشد. دلایل بسیاری در شرح و تفسیر این ناتوانی ابراز شده است که باید در یک کار دقیق ریشه یابانه مورد نظر قرار گیرد: تنوع بیش از حد تشکل ها و سلیقه ها که خود ناشی از خودمداری ایرانیان می باشد یکی از آنهاست، نداشتن روحیه ی کار تیمی از واقعیت های شناخته شده است، ترس های تاریخی ناشی از مارگزیدگی انقلاب ۵۷ و سرکوب پس از آن علت دیگر می باشد، نبود تلاش منظم و برنامه ریزی شده برای دستیابی به توافق های ممکن و کارآ در میان تشکل های مطرح اپوزیسیون مطرح است… این لیست، شوربختانه، بلند است و باید تصمیم گرفت که آیا چگونه به حل این مشکلات پرداخت.»
در اینجا به سهم خود کوشش میکنم «فرمولی» را که ایشان مطرح میکنند، پیگیری کنم. قبل از هرچیز برخلاف نظر ایشان من معتقد نیستم که علت ناکامی در امر اتحاد در تنوع بیش از حد تشکل ها و سلیقه ها باشد که به نظر ایشان خود “ناشی از خودمداری ایرانیان” و “نداشتن روحیه ی کار تیمی” میباشد. معضلاتی که ایشان میفرمایند، میتوانند نهایتا معلول باشند و نه علت. و نیز آنچه ایشان “مارگزیدگی انقلاب۵۷ و سرکوب پس از آن” مینامند اگر چه میتواند علت باشد ولی باید دقیق و روشن باز شکافی شود تا بدانیم داریم از چه چیز حرف میزنیم.
اشکال به نظر من در نیافتن “فرمول” نیست بلکه در نداشتن یک روش و متد درست در برخورد به پدیده ای است که در کلیت خود معضل گذار از یک استبداد و تبدیل کردن آن به یک دمکراسی پارلمانی را نشان میدهد. چنین روندی از سه مرحله تشکیل میشود.
مرحله اول عقب نشینی استبداد است که اصطلاحا به فروپاشی یا براندازی معروف شده است. اتحاد نیروهای همسو در این روند بین همه آن گروه ها و سازمانهائی برقرارمیشود که در پی اصلاح حکومت نمی باشند بلکه بطور قاطع خواهان جدائی دین از حکومت میباشند.
مرحله دوم که از بر سرکار آوردن یک حکومت موقت تشکیل میشود، اتحاد دیگری را می طلبد. در این اتحاد حمایت از حکومت موقت برای آماده کردن شرایط بمنظور برگزاری انتخابات جهت تشکیل مجلس موسسان اساس اتحاد را تشکیل میدهد. و گروهائی که برای مثال برگزاری رفراندوم را برای تعیین نظام مقدم میدانند، نمیتوانند درچنین اتحادی شرکت داشته باشند.
مرحله سوم که اتحاد برای استقرار یک دمکراسی پارلمانی است، در دوران برگزاری انتخابات برای مجلس موسسان شکل میگیرد، این اتحاد میخواهد قانونمداری و دمکراسی را بصورت پایدار مستقر سازد و از بازگشت استبداد به هر شکلی جلوگیری نماید.
می بینیم که «فرمول» اتحاد در هر مرحله ای به گونه ای دیگراست. و اگر آن را پیدا نمیکنیم اشکال در ذهنیت مغشوشی است که از تفکیک هریک از این مراحل عاجز است و پیشنهاداتی را برای اتحاد مطرح میکنند که یاد آورنده فریب “همه با هم” خمینی است. با نصیحت و کدخدائی و ریش گرو گذاشتن نیز که “روشنفکران عرصه عمومی”از آنیک دگان درست کرده اند، نمیتوان چنین اتحادی را سر هم بندی کرد. نه افراد بلکه تنها آن گروههای سیاسی که میدانند در هر مرحله ای چه هدفی را دنبال میکنند، قادر خواهند شد متحدین خود را پیدا کنند. آنها برای اتحاد درعمل نیز برنامه دارند. برای مثال میدانند با چه گروههائی میتوانند برسر دفاع از حقوق بشر، آزادی زندانیان سیاسی و انتخابات آزاد توافق کنند ولی اگر میخواهند بر سر حکومت دوران گذار توافق کنند به همراهی کدام یک ازاین گروهها این امر ممکن و عملی خواهد شد.
غیر از معضل منفردین (کسانی که بهر نحو از متشکل شدن در یک سازمان سیاسی گریزان هستند) اشکالاتی که باعث میشود در مرحله اول (کنار زدن حکومت استبداد) اتحاد در عمل بین گروهها شکل نگیرد، در تصوراتی است که نسبت به “براندازی” وجود دارد. گرچه بر سر هدف غائی که برکناری حکومت استبدادی باشد، اتفاق نظر وجود دارد ولی در مورد چگونگی رسیدن به این هدف نظرات مختلفی وجود دارد. در یکطرف اصلاح طلبان قرار دارند که چانه زنی با حکومت را برای اینکه از خر شیطان پیاده شود، کافی میدانند. در طرف دیگر گروههائی وجود دارند که حمله نظامی به ایران را برای مساعد کردن زمینه برای برکناری حکومت استبدادی مفید میدانند.
چنین گروهها (یا افرادی) بر این اعتقادند که تغییر حکومت بدون دخالت قدرتهای جهانی ممکن نیست. گروه سومی نیز وجود دارد که معتقد است استقرار دمکراسی در ایران بدون اتکا به مردم ایران ممکن نخواهد شد. می بینیم که اتحاد در عمل با کسانیکه قلبا معتقدند بدون حمایت خارجی نمیتوان کاری کرد و با کسانیکه که میگویند فقط از طریق چانه زنی در بالا میتوان رفتار حکومت را اصلاح کرد با کسانی که میگویند بدون مبارزه و حمایت جامعه مدنی نمیتوان استبداد را پس زد، عملا ممکن نیست.
چنین مشکلاتی را نمیتوان با کلی گوئی و با شعارهائی از قبیل “امروز فقط اتحاد” و یا همایش هائی تحت نام “اتحاد برای دمکراسی”» حل کرد. نشست ها و کنفرانس هائی نیز که این شبهه را ایجاد میکنند، با ایجاد توهم در مورد “اتحادهای الکی” فقط به ناامیدی و یاس در بین مردم دامن میزنند. برای اینکه این امر در نهضت ملی و سازمانهای وابسته به آن رخ ندهد، سازمانهای جبهه ملی ایران در خارج از کشور سالهاست که بصورت پیگیر در پی متحد ساختن مصدقی هاست. یعنی کسانی که به هدف غائی یعنی استقرار یک دمکراسی پارلمانی از طریق یک حکومت ملی اعتقاد داشته باشند.
خلاصه کنم:
سی و سه سال تجربه در جهت کوشش برای اتحاد نیروهای ملی و طرفدار دمکراسی و جدائی دین از حکومت بما نشان داده که
1- اتحاد با یک فرد اتحاد نیست بلکه بیعت است. آن هم بیعتی که تبعیت تام می طلبد.
2- آن اتحادی پایدار است که بجای چند خواست و شعار کلی اول با گروههائی که از یک برنامه مدون سیاسی برخوردارند، بر سر نکاتی روشن در برنامه ها توافقی صورت بگیرد.
3- ضرر اتحادهای موقتی، نمایشی و شکننده بیشتر از منفعت آن است.
4- قبل از اتحادهای “همه با هم” بر سر شعار هایی از قبیل “باید برود” لازم است اول به کسانی نزدیک شویم که از نظر بینشی و تاریخی گذشته های مشترکی با هم داشته اند.
حمید صدر
16 ژوئیه ۲۰۱۲