مهمترین معمای عملیات کربلای ۴، اصرار فرماندهی ارشد سپاه بر اجرای آن، با وجود شواهد فراوان لو رفتن عملیات بود
وقتی هفته پیش کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح ایران، خبر از کشف اجساد “۱۷۵ غواص شهید” عملیات کربلای ۴ در پی “عملیات اخیر” این کمیته داد، احتمالا کمتر کسی شدت و نوع واکنش افکار عمومی به این خبر را پیش بینی می کرد.
این خبر در شرایطی منتشر می شد که در بهمن ماه ۱۳۸۸، خبرگزاری فارس به نقل از “منابع محلی عراقی” نوشته بود “احتمالاً بیش از ۱۷۰ پیکر شهدای ایرانی” عملیات کربلای ۴ هنوز در داخل خاک آن کشور هستند.
شباهت تخمین ۱۷۰ نفری اعلام شده در خبر ۶ سال پیش فارس و خبر ۱۷۵ نفری جدید، قابل توجه به نظر میرسید. ولی هر چه بود، انتشار خبر جدید با توجه گسترده رسانه ها و شبکه های اجتماعی مواجه شد. در عین حال، این خبر نتیجه غیرمنتظره ای نیز داشت و آن، جلب توجه کم سابقه مخاطبان به دلایل شکست عملیات کربلای ۴ در سال ۱۳۶۵ بود.
شدت این واکنش ها به حدی بود که در ابتدای هفته جاری، کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح با انتشار بیانیهای، بدون توضیح بیشتر از کسانی “به دنبال کودتا و بر اندازی” بوده اند انتقاد کرد که خبر کشف اجساد غواصان را “حربه ای قرار داده اند تا پنجه ای بر پیکر نظام بکشند”.
این کمیته از سوی دیگر، همچنین بدون توضیح بیشتر، به عده ای که در مورد “این فاجعه دچار تردید شده اند” وعده داد که “در زمان مناسب، سیم ها و طناب ها و دیگر ابزاری که این جنایت با آنها صورت پذیرفته را به نمایش خواهد گذاشت”. واکنشی که ظاهرا، حکایت از وجود کسانی داشت که در مورد اطلاع رسانیهای کمیته جستجوی مفقودین “دچار تردید” هستند.
شکست کربلای ۴
عملیات کربلای ۴، سوم دی ماه ۱۳۶۵ آغاز شد و هدف اصلی آن، تصرف شهر بصره بود. اما در عمل، این عملیات به بزرگترین شکست – و البته نه پرتلفات ترین عملیات – ایران در طول جنگ هشت ساله با عراق انجامید و تنها یک روز بعد متوقف شد.
در همین مدت کوتاه، تعداد زیادی از نیروهای ایرانی کشته، زخمی یا مفقودالاثر شدند. اکبر هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات سال ۱۳۶۵ خود، تلفات این عملیات را به نقل از علی شمخانی فرمانده وقت نیروی زمین سپاه چنین گزارش می کند: “نزدیک ۱۰۰۰ شهید و ۳۹۰۰ مفقودالاثر داشتیم که اکثر آنها را باید شهید حساب کرد و حدود ۱۱ هزار مجروح .” روایت عراقی ها از تلفات ایران، البته بسیار بیشتر از اینهاست.
نکته قابل تامل در مورد آمار تلفات ایران در این عملیات، نسبت نامتعارف تعداد کشته ها به ناپدیدشدگان، مطابق روایت فوق است: مشخصا اینکه به ازای هر ۱ کشته، تقریبا ۴ نفر ناپدید شده اند.
برای درک بهتر معنای این نسبت، کافی است اشاره شود که به گفته یحیی رحیم صفوی مسئول وقت عملیات سپاه، در عملیات بعدی ایران یعنی کربلای ۵، حدود ۷۶۰۰ نیروی ایرانی کشته و حدود ۳۵۰۰ نفر مفقودالاثر شدند که تقریبا به معنی نسبت “۱ به نیم” بود. این در حالی است که نسبت ناپدیدشدگان ایران در کربلای ۵، به عنوان پرتلفات ترین عملیات ایران در طول جنگ، بیش از حد متعارف بود.
تعداد زیاد مفقودالاثرهای ایران در عملیات کربلای ۴، که ناشی از عواملی همچون از هم پاشیدن سریع عملیات، عقب نشینی های سریع و رها شدن اجساد بسیاری از کشته شدگان در دست نیروهای عراقی بود، باعث شده تا از آن زمان تاکنون، موضوع “اجساد شهدای کربلای ۴” به یکی از دغدغه های آشنای مرتبط با دوران جنگ تبدیل شود. دغدغه ای که به طور اجتناب ناپذیر، حساسیت شدید افکار عمومی را نسبت به اخبار مرتبط با کشف بقایای کشته شدگان و دلایل شکست این عملیات به دنبال داشته است.
در دی ماه ۱۳۹۲ محمداسماعیل کوثری از فرماندهان سپاه پاسداران در زمان جنگ گفت که بعد از کربلای ۴، اکبر هاشمی رفسنجانی در جلسه فرماندهان سپاه گفته نمی داند در خطبه های نمازجمعه تهران باید چگونه سرنوشت عملیات را به مردم توضیح بدهد و گلایه کرده است که در همان جلسه، ۲۵ نفر از فرماندهان سپاه صحبت کرده اند و حتی “حرف ۲ نفرشان هم یک جور نبوده است”.
در خاطرات سال ۱۳۶۵ آقای رفسنجانی، اشاره ای دیگر به ناهماهنگی های پیش از عملیات وجود دارد که از “غافلگیر” شدن خود وی از خبر شروع عملیات خبر می دهد. وی در سوم دی ماه ۱۳۶۵ نوشته است: “معلوم نبود که امشب حمله آغاز میشود یا خیر؟ آقای سنجقی را به منطقه فرستادیم. نزدیک ساعت ده خبر دادند که عملیات با نام کربلای چهار آغاز شدهاست؛ غافلگیر شدیم.”
نکته عجیب در مورد “غافلگیری” اکبر هاشمی رفسنجانی از شروع عملیات کربلای ۴ این است که ظاهرا شروع این عملیات، به هیچ وجه برای عراقی ها غافلگیر کننده نبود. به عبارت دیگر، عملیات کربلای ۴ قبل از انجام، “لو رفته بود”.
لو رفتن عملیات
در خاطرات منتشر شده در ایران راجع به عملیات کربلای ۴، اشاره های متعددی راجع به قرائن لو رفتن عملیات قبل از شروع آن وجود دارد. جدیدترین اثری که در این مورد منتشر شده، خاطرات میرزا محمد سُلگی از فرماندهان سپاه در زمان جنگ تحت عنوان “آب هرگز نمیمیرد” است که اخیرا -سوم خرداد- رونمایی شده است.
این کتاب تصریح دارد که در آستانه کربلای ۴ “یک اشکال اساسی ما را تهدید میکرد و آن عدم رعایت اصول امنیتی و اطلاع دشمن از حضور قریب یکصد هزار نیروی ایرانی در عقبه این منطقه بود.” به نوشته آقای سلگی، وجود شواهد اطلاع احتمالی عراقی ها از عملیات، “موجی از نگرانی” را در سپاه ایجاد کرده بود. اقدام عراق به بمباران اردوگاه غواصانی که قرار بود عملیات را شروع کنند، یا استقرار “سنگرهای متعدد تیربار و حتی پدافند ضدهوایی” در حاشیه اروند رود که قرار بود محل شروع عملیات ایران باشد، از جمله این شواهد بودند.
در دی ماه ۱۳۹۳، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ مطلبی تفصیلی را در همین زمینه منتشر کرد که بعدها، عینا در تعدادی از سایت های مربوط به تاریخ جنگ نیز منتشر شد و شرح کاملی را از شواهد افزایش آمادگی عراق در آستانه عملیات ارائه می داد. شواهدی که از شدت گرفتن بمباران و آتش توپخانه عراق پیش از کربلای ۴ گرفته، تا شلیک مکرر منور بر روی اروند رود، آن هم درست در آستانه شروع عملیات را شامل می شد.
بنابر گزارش مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، با وجود تمام این شواهد و “با آنکه اوضاع نگران کننده به نظر مى رسید، اما تحلیل کلى فرماندهى آن بود که شرایط عادى است”. بنا بر همین گزارش، به محض ورود غواصان ایرانی به اروند، نیروهای عراقی که با استفاده از منور سطح آب را کاملا روشن کرده بودند، با تیربارهای سنگین و حتی ضدهوایی دست به کشتار نیروهای ایران زدند. با وجود این، همچنان نظر فرماندهی قرارگاه عمل کننده این بود که “شرایط حاد نیست”.
محسن رضایی، در فصل ششم کتاب “جنگ به روایت فرمانده”، در مورد میزان “غافلگیری” عراق قبل از عملیات کربلای ۴ نوشته است: “تا یک هفته قبل از عملیات بر اساس ارزیابی فرماندهان، غافلگیری در حدود ۸۰ درصد بود، اما از یک هفته به عملیات هر چه به شب عملیات نزدیک میشدیم، این رقم کاهش مییافت تا حدی که شب عملیات به حدود ۵۰ درصد رسیده بود.” نوشته ای که در آن، توضیح بیشتری راجع به نحوه محاسبه چنین درصدهایی ارائه نشده است.
فرمانده سپاه در زمان جنگ، می افزاید که در شب عملیات “تصمیم گرفتیم طوری عمل کنیم که اگر تا قبل از روشن شدن هوا متوجه لو رفتن عملیات شدیم، عملیات را متوقف کنیم.” وی در عین حال تاکید می کند که فرماندهان لشکرهای عمل کننده را از این تصمیم آگاه نکرده “چرا که باید با قاطعیت میجنگیدند و نباید تزلزلی در آنها به وجود میآمد”.
اظهارات آقای رضایی به معنی آن است که فرماندهی تصمیم گرفته بوده که با وجود ریسک “۵۰ درصدی” لو رفتن عملیات، آن را در شب سوم دی شروع و درصورت موفقیت آمیز نبودن، قبل از صبح متوقف کند.
با وجود این، بنا بر گزارش مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، حتی روز بعد نیز “در پى اظهار خوش بینى چند تن از فرماندهان” عملیات ادامه پیدا کرده، اما از حدود ساعت ۱۱ صبح عراق علیه مواضع رزمندگان ایرانی دست به پاتک زده و سرانجام، یک ربع قبل از نیمه شب چهارم دی، توقف عملیات اعلام شده است.
این گزارش، البته اندکی با روایت محسن رضایی تفاوت دارد که در کتاب “جنگ به روایت فرمانده” می نویسد: “هنگامی که عملیات شروع شد، بعد از گذشت چند ساعت یقین پیدا کردیم که عملیات لو رفته است. و با این شرایط دیگر غافلگیری معنا نداشت. بنابراین از نزدیکیهای صبح [چهارم دی] به نیروها دستور داده شد که برای برگشت خودشان را آماده سازند و نیروها تقریباً تا قبل از ظهر به عقب برگشتند.”
تناقض در مورد عامل لورفتن عملیات
در پی واکنش های خبر کشف بقایای ۱۷۵ غواص کشته شده در عملیات کربلای ۴، خبرگزاری فارس در روز دوم خرداد گزارشی را منتشر کرد که مقصر لو رفتن عملیات را سازمان مجاهدین خلق، جبهه ملی و نهضت آزادی می دانست و با وجود همه اینها می افزود: “بنا بر اظهارات فرماندهی کل سپاه، لو رفتن عملیات از ردههای بالای سیاسی کشور صورت گرفته است.”
گزارش فارس، در اثبات اتهامی که متوجه نهضت آزادی دانسته بود، به مصاحبه ای از محمد اسماعیل کوثری از فرماندهان سابق سپاه و نماینده فعلی مجلس اشاره می کرد که مدعی “نقش نهضت آزادی در جمعآوری اطلاعات مربوط به عملیات کربلای ۴ و انتقال این اطلاعات به سرویسهای جاسوسی غربی (آمریکا) و در نهایت دستگاه امنیتی عراق” شده بود.
نهضت آزادی ایران، که بعد از بازپس گیری خرمشهر در سال ۱۳۶۱ طرفدار خاتمه جنگ با عراق بود، از آن زمان به بعد به کرات توسط برخی از مدافعان شیوه مدیریت جنگ متهم به همکاری با عراق شده و در مقابل، به دفعات متهم کنندگان را دعوت به محاکمه قضایی متهمان به این همکاری کرده است.
در اظهارنظر دیگر راجع به فاش شدن اطلاعات کربلای ۴، یحیی رحیم صفوی در دی ماه ۱۳۹۳ گفته است که عملیات “به دلیل لو رفتن توسط فرد خبیثی که بعدها پناهنده شد” شکست خورد. وی نیز توضیح بیشتری راجع به این فرد و دلیل عدم افشای نام وی نداده است.
حتی در مهرماه ۱۳۸۵، احمد سوداگر رئیس سابق پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس و از بنیانگذاران اطلاعات عملیات سپاه، در مصاحبه با سایت بازتاب نزدیک به محسن رضایی، بهرام افضلی فرمانده نیروی دریایی ایران در ابتدای جنگ ایران و عراق را عامل لو دادن عملیات کربلای ۴ دانسته است.
سرتیپ سوداگر گفته: “در عملیات کربلای چهار، فردی از قرارگاه به بالا اطلاعات را برده و به عراق داده است… بعدها هم که مشخص شد احتمالا افضلی، فرمانده نیروی دریایی که بعدا اعدام شد، جاسوس سیا بوده و اطلاعات را انتقال داده است.”
این ادعا، در شرایطی مطرح شده که دریادار افضلی، به اتهام توطئه علیه امنیت ملی و جاسوسی برای کا گ ب، در اسفند ۱۳۶۲ یعنی حدود سه سال قبل از عملیات کربلای ۴ اعدام شده بود.
بیان ادعاهایی در این سطح در مورد عاملان لو رفتن عملیات والفجر ۴، احتمالا کمک زیادی به جلب اعتماد افکار عمومی در مورد روایت های برخی مسئولان نظامی سابق و فعلی راجع به این عملیات نکرده است.
اما گذشته از چنین ادعاهایی، تعدادی از مسئولان ایرانی از نقش داشتن ماهواره های جاسوسی ایالات متحده در لو رفتن عملیات کربلای ۴ نیز سخن گفته اند که به نظر می رسد این ادعا، از سوی برخی از منابع آمریکایی نیز تایید شده است.
در یکی از جدیدترین اظهارنظرهای آمریکایی ها در این زمینه، دیوید کریست “مورخ ارشد” و مشاور سابق وزارت دفاع ایالات متحده، در مرداد ۱۳۹۲ در مصاحبه ای با بی بی سی فارسی تایید کرد که ایالات متحده با ارائه اطلاعات عملیات کربلای ۴ به عراقی ها، باعث شکست این عملیات شده است.
به طور کلی آمریکا، حداقل از حدود دو سال قبل از عملیات کربلای ۴ تصمیم به حمایت اطلاعاتی از حکومت عراق گرفته بود. مطابق یک سند از طبقه بندی خارج شده، در سال ۱۹۸۴ رونالد ریگان در دستوری دولت آمریکا را موظف به جلوگیری از سقوط صدام در مقابله با جمهوری اسلامی ایران کرده بود. دستوری که در سال های بعد، به کمک های اطلاعاتی موثر واشنگتن به بغداد انجامید.
در عین حال، به نظر می رسد که پیش از عملیات کربلای ۴، آمریکایی ها به دلایلی ویژه تصمیم به اتخاذ موضعی تهاجمی تر در مقابل ایران گرفته بودند: این عملیات، حدود هفت ماه بعد از سفر محرمانه رابرت مک فارلین مشاور اسبق امنیت ملی آایالات متحده به ایران برای زمینه سازی بهبود روابط صورت گرفت که به گونه ای جنجالی ناکام ماند و به تشدید کم سابقه دشمنی واشنگتن و تهران انجامید.
این در حالی بود که پیش از ماجرای مک فارلین، بهبودی موقتی در روابط ایران و ایالات متحده ایجاد شده بود که به گفته آمریکایی ها، کمک اطلاعاتی و تسلیحاتی محدود این کشور به جمهوری اسلامی در جریان عملیات فتح فاو (عملیات والفجر ۸ در بهمن ۱۳۶۴) را به دنبال داشت.
جان رزمندگان ایران چقدر اهمیت داشت؟
یکی از بزرگترین ابهامات مربوط به عملیات کربلای ۴ آن است که چرا با توجه به شواهد لو رفتن این عملیات، تصمیم به توقف آن گرفته نشد؟
واقعیت آن است شاید هنوز هم نتوان به این سوال پاسخی قطعی داد.
با وجود این، مجموعه روایت های موجود از مسئولان سیاسی و نظامی جنگ حکایت از آن دارند که هم افرادی چون فرماندهان ارشد سپاه که مصر به ادامه جنگ تا “سرنگونی” حکومت صدام حسین بودند و هم کسانی چون اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی که به دنبال “یک پیروزی” برای خاتمه جنگ از موضع بالا بودند، فتح بصره را ضروری می دانستند.
نیاز به تامین همین هدف بود که نهایتا، به جمع بندی نظام در مورد حرکت قطعی برای فتح بصره و متعاقبا، طراحی عملیات کربلای ۴ در سپاه پاسداران منجر شد. فرماندهی ارشد سپاه، ظاهرا تا حدی مصمم به اجرای این عملیات “سرنوشت ساز” بود که به راحتی زیر بار نمی رفت به خاطر احتمال لو رفتن عملیات و افزایش تلفات، همه چیز را متوقف کند.
طبق خاطرات سال ۱۳۶۳ اکبر هاشمی رفسنجانی، محسن رضایی فرمانده سپاه از مرداد ماه همان سال – یعنی حدود دو سال پیش از کربلای ۴ – در نامه ای به آیت الله خمینی نوشته بود که “اگر مهلت بدهید، دو ساله جنگ را با پیروزی تمام می کنیم.”
جلال الدین طاهری اصفهانی، امام جمعه متوفی اصفهان، روایت عجیبی از حضور خود در منطقه در شب عملیات و گفتگویش با حسین خرازی از فرماندهان اصلی جنگ را دارد که تنها دو ماه بعد و در جریان عملیات کربلای ۵ کشته شد.
اظهارات آقای طاهری، که در خرداد ۱۳۸۵ در روزنامه اعتماد ملی منتشر شده، حکایت دارد: “دیدم که عراقیها از منورهایی استفاده میکنند که شب را مانند روز روشن میکند. به خرازی گفتم خودت را به آقایهاشمی برسان و بگو که عملیات لو رفته است. خرازی رفت و برگشت و گفت که آقایهاشمی گفته که من مقلد امام هستم و باید عملیات انجام شود. من پاسخ دادم که امام هم اگر شرایط را ببینند، اجازه عملیات نخواهند داد. اما به هر حال عملیات انجام شد.”
اگر اکبر هاشمی رفسنجانی در آن زمان واقعا چنین برداشتی داشته، به این معنی است که مدافعان انجام عملیات کربلای ۴، تصمیم خود را به تصویب رهبری جمهوری اسلامی ایران رسانده و چنین تصمیمی، با وجود شواهد ناشی از پرتلفات بودن عملیات، برگشت ناپذیر تلقی می شده است.
به گفته احمد غلامپور از فرماندهان عملیات کربلای ۵، بعد از عملیات کربلای ۴ اکبر هاشمی رفسنجانی، در غیاب فرماندهان ارتش، جلسه ای را با فرماندهان سپاه برگزار کرده و در آن خواسته است اعلام کنند که چه برنامه ای برای ادامه جنگ دارند.
سرتیپ غلامپور می گوید که آقای رفسنجانی به فرماندهان گفته است: “شمایی که اگر کسی حرف آتش بس بزند زمین را به آسمان وصل میکنید، اگر شما بگویید جنگ، امام هم میگوید ادامه بدهید، اگر شما بگویید نه، امام هم میگوید نه، چون نگاه امام به شما است، اگر میخواهید بجنگید، معطل نکنید مملکت و کشور و اینها را. اگر هم نمیخواهید بجنگید خودتان بروید به امام بگویید ما نمیتوانیم بجنگیم، من هم نمیروم چون اگر من بروم امام فکر میکند من از خودم گفتم.”
روایت این جلسه، نشان می دهد که تصمیمات آیت الله خمینی در مورد جنگ و عملیات نظامی، تا چه حد تحت تاثیر ارزیابی های فرماندهان ارشد سپاه بوده است.
البته، همه اینها به معنی موافقت همه فرماندهان سپاه با شیوه اداره جنگ نبوده است. در تمام طول جنگ، نشانه هایی متعدد از مخالفت جدی گروهی از فرماندهان با نحوه اداره جنگ وجود داشته که بسیاری از آنها در جریان نبرد جان خود را از دست داده اند. هرچند گروه دیگری از آنان نیز زنده هستند.
محور بخش مهمی از این مخالفت ها، نوع نگاه برخی تصمیم گیران جنگ به موضوع تلفات انسانی بوده است. نگاهی که گویی بر مبنای آن، ملاحظه سرنوشت نیروهای رزمنده ایرانی، در حدی تعیین کننده نبوده که مبنای تصمیم گیری راجع به انجام شدن یا نشدن یک عملیات – فارغ از آنکه لو رفته باشد یا نه – قرار بگیرد.
سپاهیان معترض
آیتالله منتظری، قائم مقام رهبری در زمان جنگ، در کتاب خاطرات خود، با اشاره به برخی از این مخالفت ها نوشته است: “گاهی بعضی از فرماندهان در کارشان شبهه میکردند و میگفتند ما داریم زمینه کشته شدن بعضی از این جوان ها را فراهم میکنیم، امکانات به ما نمیدهند، به جای امکانات ما از نیروهای مخلص استفاده میکنیم، فرماندهی قوی نیست، برنامهریزیها قوی نیست، برنامههایمان لو میرود،خیلی از برنامههایی که تنظیم شده بود لو رفت و بچههای مردم شهید شدند.”
آقای منتظری در مهر ماه ۱۳۶۴، درست یک سال قبل از عملیات کربلای ۴، در نامه ای از آیت الله خمینی پرسیده است: “وقتی بعضی از افراد سابقه دار و متعهد از مسئولین سپاه می آیند و می گویند به داد سپاه برسید که سپاه در حال احتضار است، جواب آنان چیست؟” وی افزوده است: “اگر مرجعی قاطع برای بررسی خطاها و ضعف ها و تقصیرات منجر به شکست های پی در پی در دو سال اخیر در جبهه ها وجود داشت و برای جان هزاران جوان که مفت و در اثر بی احتیاطی ها از دست می روند ارزش قائل بودیم اوضاع جنگ و جبهه ها بهتر از حال بود.”
محسن رضایی در اسفند ۱۳۸۹، در اشاره ای جداگانه به مخالفان فرماندهی ارشد سپاه می گوید: “چون عملیاتهای بعد از فتح خرمشهر مثل رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر۱ و خیبر به نتایج مطلوبی نرسیده بود، لذا بین برخی از فرماندهان همچون شهید رستگار و شهید بهمنی [دو تن از فرماندهان معترض سپاه که در عملیات بدر کشته شدند] ابهاماتی بهوجود آمده بود که باید به همین سبک به جنگ ادامه دهیم یا سبک دیگری را انتخاب کنیم. بنابراین اعتراضاتی در سپاه تهران شکل گرفت که این اعتراضات عمدتا درباره نحوه ادامه عملیاتها بود.”
کتاب خاطرات سال ۱۳۶۳ اکبر هاشمی رفسنجانی، روایت های جزئی تری را از شدت مخالفت های داخلی با فرماندهی سپاه ارائه می کند. این کتاب، به عنوان نمونه در ۲۷ آبان ماه از گزارش فضل الله محلاتی نماینده آیت الله خمینی در سپاه در مورد “موج مخالفت با فرماندهی سپاه” حکایت دارد، و در ۱ آذر از درخواست محسن رضایی برای “برخورد خشن تر و تنبیه مخالفان” فرماندهی خبر می دهد.
در سالگرد شروع جنگ ایران و عراق، شبکه یک تلویزیون ایران برای اولین بار سخنرانی غلامحسین افشردی، معروف به حسن باقری، از فرماندهان معروف جنگ را پخش کرد که در جمع تعدادی از همسنگران خود، از نحوه مدیریت جنگ انتقاد می کرد. وی، که در بهمن ۱۳۶۱ در فکه کشته شد و آن قدر زنده نماند تا شاهد روزهای بدتر دو سال پایانی جنگ باشد، ظاهرا سخنرانی خود را پس از عملیات رمضان بیان کرده بود که نخستین عملیات ناکام ایران به سمت بصره محسوب می شد.
حسن باقری در جریان این سخنرانی می گوید: “خیلی برای ما راحت شده که ۳۰۰ تا جنازه رو توی عملیات بذاریم وسط معرکه بیاییم عقب. کار کردن [برنامه ریزی] قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمیاریم.”
او به تلخی گلایه می کند: “اول جنگ بچه های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادن، خدا شاهده همه تنشون می لرزید. حالا، هزار تا، دو هزار تا، سه هزار تا، اصلا انگار نه انگار. اگر فردا هم بهمون بگن صد هزار تا، مثل اینکه عددها دیگه، یک با هزار دیگه فرقی نداره.”
این فرمانده لشکر، در ادامه خاطره ای عجیب را نقل می کند که حکایت دارد: “تخریبچی [پاکسازی کننده میدان مین] اومده می گه آقا، یه گردانی رو معبر کنار دستش [رو] باز کردیم. به فرمانده گردان می گیم آقا، معبر [پاکسازی شده از مین] ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیروهات رو از دست چپ، از تو معبر میدان مین ببر. اومده به بچه ها می گه کی داوطلبه بره رو میدان مین؟”
حسن باقری هشدار می دهد: “من خودم جوابی ندارم برای این [روش] روز قیامت بدم. اگه برادرا جواب دارن، خوش به حالشون.”
از: بی بی سی