جالب است که با گذشت شصت و سه سال از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۹۵۳ و اعلام افتخار انجام آن کودتا توسط بانیان آن یعنی سیا آمریکا و نمایند کان اصلی آن مثل کرمیت روزولت و دونالد ویلبر و سایرین و همچنین اداره اطلاعات انگلیس و نمایندگان اصلی آن مثل لانسلوت پایمان و نورمن داربی شایر و سایرین، کماکان عده ای از شاه پرستان و همپالگی های جدید امروزیشان، سعی دارند که آن کودتای خیانت آمیز را نه تنها کودتا قلمداد ننمایند بلکه جنبشی خود جوش و مردمی جلوه دهند.
ولی کودتای ۲۸ مرداد بر علیه دکتر محمد مصدق، نه تنها به عنوان یک کودتای بیگانه و همراه با خیانت افراد دربار و خود شاه بر سنگ های تاریخ نقش شده بلکه در اذهان مردم ایران نیز نقشی فراموش ناشدنی، بسته است.
اخیرا سریال موفق شهرزاد به نمایش در آمد. اولین صحنه های آن با تدارک کودتا توسط جاهلان به سر کردگی شعبان بی مخ و حمله چماق بد ستان و جاهلان به دفتر انتشارات نشریه باختر امروز شروع شد. این سریال آن روز مهم و تلخ تاریخی را یادآوری و آن واقعه را دوباره زنده نمود. از طرف دیگر نشان داد که چه فجایعی بعد از انجام کودتا در ایران، رواج یافت. این سریال با کارگردانی فرهادی و سرمایه گزاری خصوصی، آزادانه تر موضوع را بار دیگر نشان داد.
نمایش دیگری بنام معمای شاه توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی تهیه و در حال پخش و ناتمام است. این سریال تلویزیونی قصدش آنست که از یک طرف سیاست های مصدق را در زمینه نفت به نفع آیت الله کاشانی تمام نماید تا آنجا که حتی ایده ملی کردن نفت را کاشانی به مصدق پیشنهاد داده است و کاشانی را مهره اصلی ملی کردن صنعت نفت معرفی مینماید. همچنین موفقیت کودتا را نیز مقصرش را مصدق دانسته چرا که مصدق به توصیه های کاشانی توجه ننموده است.
واقعیت های کودتا را با استفاده از کتاب ارزنده یروان آبراهامیان بنام کودتای ۱۳۳۲ سیا، بطور خلاصه برای خوانندگان ذکر خواهیم نمود.
کودتا، عوامل، سیاست ها
دونالد ویلبر در گزارشی که برای سیا تهیه نموده سندی مهم که تحلیل مفصل و عمیقی از طرح عملیات بطور تفصیلی بیان شده و عناصر و اجزاء اصلی کودتا را جمع بندی نموده است. در آخر نیز بحث با کالبد شکافی پس از وقوع این رویداد، به پایان میرسد.
ایلات متحده و انگلستان، برای بر کناری مصدق طی مدت طولانی به طرق و وسایل سیاسی – عمدتا شاه و مجلس- متکی بودند.
اما پس از قیام سی تیر، به این نتیجه رسیدند که برکناری مصدق جز از طریق کودتا امکان پذیر نیست. آین دو کشور بلافاصله بعد از سر کار آمدن مصدق پس از سی تیر ۱۳۳۱ به فکر کودتا افتادند. برای رسیدن به این هدف هر یک از این دو کشور عوامل و امکانات خود را روی میز قرار دادند، گرچه تمام اسرار خود را به همدیگر نمی گفتند.
انگلیس با پنج قلم امکانات وارد صحنه شد.
- انگلستان دارای کارشناسان خبره ای بود که سابقه کار در ایران داشتند و با نخبگان ایران در رفت و آمد بودند و با زبان پارسی آشنائی داشتند مثل لانسلوت پایمان که از اواخر دهه ۱۳۱۰ در وزارت خارجه انگلیس همواره مسئول میز ایران بود تا حدی که شاه مسئول برکناری رضاشاه را او میداند؛ نورمن داربی شایر، افسر اداره انتلجنس انگلیس (ام آی ۶) که در طول اعظم جنگ جهانی دوم در ایران مستقر بوده؛ سرهنگ جئوفری ویلر، افسر دیگر ام آی سیکس که از سال ۱۲۹۹ به بعد مکررا و به تناوب گاه در ایران و گاه خارج از ایران بوده؛ روبین زاهنر، وابسطه مطبوعاتی سفارت انگلیس که در ضمن کارشناس عرفان بوده و مدتی بعد استاد مذاهب و اخلاق شرقی در آکسفورد می شود، بعدها شایع شد که خبر چین کا.گ.ب. بوده؛ سم فال، دستیار زاهنر، که عمدتا مسئول امور سیاستمداران جوان تر بود؛ پروفسور آن لمبتون، وابسطه مطبوعاتی پیشین سفارت انگلستان در تهران که از فروردین ۱۳۳۰ مصرانه به وزارت خارجه توصیه کرده بود هیچ گونه امتیازی به مصدق ندهند و بجای آن برای برکناری او فعالیت کنند؛ رئیس واقعی عملیات ام آی ۶ در تهران کریستوفر مونتاگ وودهاوس (مونتی)، گرچه تخصصی در باره ایران نداشت ولی تجربیات شرکت در جنگ داخلی یونان بویژه در عملیات مخفی را داشت.
- انگلیسی ها در بطن نیروه های مسلح ایران یک شبکه غیر رسمی داشتند. این شبکه از همان زمان جنگ دوم با افسران محافظه کاری مثل سر لشکر حسن ارفع؛ سرهنگ تیمور بختیار، پسر عموی ملکه ثریا؛ سرهنگ هدایت گیلانشاه، خلبان تربیت شده انگلیس و آجودان شاه؛ سرهنگ حسینقلی اشرفی، فرمانده تیپ پادگان تهران؛ از همه مهمتر سرهنگ حسن اخوی، که سالیان متمادی رئیس رکن ۲ ستاد ارتش بود؛ حسین فردوست، عضو محفل خصوصی شاه که بعدها آقای اخوی او را مغز متفکر واقعی جناح ایرانی کودتا توصیف کرد. برادر اخوی علی اکبر اخوی وزیر اقتصاد مصدق بود و تا آخر به او وفادار ماند. این شبکه نظامی هوادار انگلیس به رهبری اخوی و ارفع در ارتش اعضای خود را ارتقاء می داد و دیگران را به حاشیه میفرستادند. هدف دور نگهداشتن چپ ها از پادگان حساس تهران بود. این شبکه نظامی انگلیس اطلاعاتی داشتند که آمریکائیان به شدت به آن نیاز داشتند.
- ام آی ۶ از مدت ها قبل یک شبکه غیر نظامی بومی و ثابت در ایران داشت که سه برادر ظاهرا تاجر به نام های اسدالله، سیف الله و قدرت الله رشیدیان آن را اداره میکردند. رضا شاه، پدر آنها را به علت روابط نزدیک با انگلیسی ها به زندان انداخته بود. آنها در ظاهر با انکلستان یک رابطه تجاری برای وارد کردن فیلم های انگلیسی به ایران داشتند و از این پوشش به صورت کانالی برای منتقل کردن پول های ام آی سیکس به هواداران بومی انگلیس از جمله سید ضیاء و حزب اراده ملی او استفاده می کردند. وودهاوس تخمین میزند که رشیدیان ها هر ماهه بیش از ۱۰۰۰۰ پوند بین ملاها، روزنامه نگاران و سیاست مدارانی که نامشان فاش نشده بویژه نمایندگان مجلس پخش میکردند. سم فال یادآوری میکند که جلسات منظمی هنگام صرف صبحانه با این یا آن یکی رشیدیان داشته است. پس از کودتا وزارت خارجه انگلیس از آنها به عنوان “دوستان راستین و وفادار ما” “که در سازماندهی سرنگونی اخیر هم دستی داشته اند”، ستایش میکند. منشاء قدرت اصلی رشیدیان در بازار بین اصناف قصاب، نانوا و شیرینی فروش، بین میدانی هایی که در کار عمده فروشی تره بار بودند؛ بین کشتی گیران زورخانه های محلی؛ بین وعاظ سطح پائین هوادار فدائیان اسلام از قبیل حجت الاسلام محمد تقی فلسفی بود. روبین زاهنر، می نویسد ” هیچ دلیلی وجود ندارد که انگلستان و فدائیان نتوانند همکاری با یکدیگر علیه جبهه ملی را ادامه دهند.”
- سفارت ایران جلسات منظمی با مجموعه بزرگی از سیاستمداران با نفوذ داشت. که شامل ارنست پرون، دوست دوران کودکی شاه در سوئیس که بر خلاف اعتراضات ملکه ثریا همیشه در قصر زندگی میکرد؛ احمد هومن نایب رئیس تشریفات دربار؛ شاهپور ریپورتر، که یک خبر نگار زردشتی اهل دهلی و گزارشگر تایمز لندن در تهران بود و پس از کودتا به او لقب “سر” دادند؛ شیخ هادی طاهری و هاشم ملک مدنی، نمایندگان کهنه کار مجلس و البته سید ضیاء که در جلسات منظم خود با سفارت، در باره ملاقات هفتگی خود با شاه به آنها گزارش میداد. سید ضیاء آیت الله کاشانی را به ایستادگی در برابر مصدق ” بویژه وقتی که زمان سرنگون کردن او برسد” تشویق میکرد؛ سفارت انگلیس با پسران دو نفر از مشهورترین آیت الله های دوران انقلاب مشروطه، یعنی آیت الله محمد رضا بهبهانی و سید محمد صادق طباطبائی، جلسات پی در پی داشت. بهبهانی (پسر) خود را به عنوان کانال ایده آل برای انتقال و پخش پول هائی که علیه مصدق خرج می شد معرفی کرده بود. سفارت انگلیس بعدها از او برای “نقش مهمی که در کودتا” ایفا کرده بود قدردانی کرد و یاد آوری کرد که او “بابت خدمات خود، بویژه از شاه به طور منظم پول دریافت میکرد.”؛ طباطبائی (پسر) نیز خود را به عنوان “سیاستمدار شجاعی” که قادر است ریاست یک دولت چدید را بدست گیرد، معرفی مینمود. جلسات منظم انگلیسی ها پس از تعطیل سفارت در مهر ماه ۱۳۳۱ پس از آنکه مصدق سفارت انگلیس را متهم به توطئه کودتا نمود، تعطیل شد. سم فال یکی از آخرین دیپلمات هائی بود که ایران را ترک نمود.
- انگلیسی ها با سر لشکر فضل الله زاهدی از همان مهر ماه ۱۳۳۱ تماس بر قرار کرده بودند. زاهدی پس از آنکه به علت سوء مدیریت در جریان نا آرامی های مقارن ورود هریمن به ایران از وزارت کشور بر کنار شد، خود را به عنوان رهبر ایده آل کودتا به آنها عرضه کرده و لاف زده بود که در نیروهای مسلح هواداران گسترده ای دارد. او تنها بر خی نظامیان را میشناخت مثل سرلشکر نادر باتمانقلیچ و سرلشکر بقائی. او به همراه این دو نفر در زمان جنگ بازداشت شده بودند و با کاشانی هم زندانی بودند. در کانون افسران بین افسران باز نشسته ای که ۱۳۵ نفر آنها را رزم آرا و مصدق، تصفیه کرده بودند، حمایت هائی از زاهدی وجود داشت. تنها چند روز بعد از سی تیر پس از در خواست وزارت خارجه انگلیس از وابسطه نظامی این کشور در تهران برای نامزدهای مناسب و احتمالی که بتواند یک کودتا را در ایران رهبری کند، وابسطه نظامی بریتانیا نام زاهدی را همراه اسامی سه تیمسار دیگر یعنی ارفع، محمد شاه بختی، افسر ۷۲ ساله بازنشسته تیپ منحله قزاق و عبدل الحسین حجازی، که در جریان اعتصاب ۱۳۲۵ نفت، لطف و توجه شرکت نفت انگلیس را به خود جلب کرده بود، برای وزارت خارج فرستاده بود. انگلیسی ها بلافاصله زاهدی را انتخاب کردند. زاهدی در مدت کمی یک “کابینه سایه” تشکیل داد که مرکب از تکنوکرات ها، روزنامه نگاران و سیاستمدارانی بود که هم خوش آیند انگلستان بودند و هم خوش آیند آمریکا ئی ها.
قدرت اصلی زاهدی در جناح مذهبی بود کسانی مثل کاشانی؛ قنات آبادی، که رهبر مجاهدین اسلام بود و همچنین بقائی، مکی و حائری زاده، سه نماینده پر سر و صدای مجلس. وابسطه نظامی انگلستان گزارش میداد که زاهدی، در جریان تشکیل کابینه سایه اش به کاشانی قول داده است که در دولت آینده “نظر” او هم شرط باشد. روبین زاهنر پس از یکی از جلسات عادی و همیشگی خود با رابط دربار، گزارش می دهد که ” پرون دفاع پر حرارتی از سیاست “زیرکانه” شاه می کرد. او ادعا کرد که شاه در جدا کردن کاشانی، مکی و بقائی از مصدق موفق شده است و به همت شاه جبهه ملی دیگر عملا وجود ندارد. من با او مخالفت و بحث نکردم اما برای این که واقعیت نا گفته نماند و ثبت شود می گویم که جدا کردن کاشانی و مکی اساسا کار عوامل دیگری بود که به وسیله برادران رشیدیان ایجاد و هدایت شد.” او در گزارش دیگری اضافه میکند که ” این دو پسر رذل کاشانی – مصطفی و ابوالمعالی – دفتری را باز کرده بودند که فعالیت ظاهری آن تسهیل معاملات تجاری بود اما زیر این پوشش، کار واقعی آن قاچاق کالاهای غیر قانونی بود. او تخمین می زند که معاملات غیر قانونی آنان ظرف دو سه هفته بیش از دو میلیون ریال سود خالص عاید آنها می کند. و ادامه میدهد که کاشانی به طور خصوصی دور و بر خود در جستجوی پول بیشتر است.”
دو هفته پس از قیام سی تیر، سم فال گزارش میدهد که ” من دیروز زاهدی را دیدم او به شکل تعجب آوری خوش روحیه و سر حال بود و به نظر میرسید به شانس خود در آینده امیدوار است. اعضای جدا شده از جبهه ملی یعنی مکی، حائری زاده و بقائی و همچنین فرستادگان مستقیمی از طرف کاشانی آمده بودند محرمانه او را ببینند. به نظر میرسید این ملاقات کنندگان عمدتا به این دلیل با دکتر مصدق از در مخالفت در آمده اند که در دولت جایگاه مورد نظر خود را ندارند. من فکر می کنم زاهدی تماس هائی هم با آمریکائی ها دارد.” سفارت انگلیس بعدا اضافه میکرد که ” “سرلشکر زاهدی که هواداران او عناصر گوناگونی از قبیل حائری زاده، بقائی و اپوزیسیون دست راستی قدیم را در برمی گیرد، خود را به عنوان تنها گزینه موجود برای نخست وزیری به جای مصدق، جا انداخته است. امکان موفقیت او بسیار به پیشرفتی بستگی دارد که او بتواند در زمینه وسوسه و جلب حمایت کاشانی حاصل کند.”
آمریکا و امکانانش
- از انجا که سفارت انگلیس بسته شده بودامکان نشست های دسته جمعی از میان رفته بود از این رو سفارت آمریکا به پناهگاه و مقری برای انجام کودتا تبدیل شد. سفارت آمریکا دارای کادری ۵۸ نفره بود که همه از حقوق کامل دیپلماتیک بر خوردار بودند. در حالیکه سفارت شوروی ۲۱ نفر، سفارت فرانسه ۹ نفر و سفارت انگلیس قبل از بسته شدن ۲۱ نفر کادر دیپلماتیک داشتند. حضور دیپلماتیک آمریکائی ها در ایران با کارکنان اصل چهار و کارکنان سه هیات مستشاری نظامی جداگانه افزایش میافت. اصل چهار که یک برنامه کشاورزی بود ۱۳۸ نفر را شامل میشد که در آن زمان این تعداد از مجموعه کشورهای عربی بیشتر بود.
- اصل چهار در ابتدا یک کمک نمادین و جزئی می کرد اما این مقدار کمک کم ناگهان در سال ۱۳۳۲ به بیش از ۴۴ ملیون دلار افزایش یافت. همیشه این سوء ظن وجود داشت که اصل چهار در پی کارهای جاسوسی است، قابل توجه آنکه اردشیر زاهدی برای اصل چهار کار میکرد و رابط پیام آور بین آمریکائی ها و پدرش که در مخفی گاه اقامت داشت بود.
- سه هیات مستشار نظامی – در نیروی زمینی، ژاندارمری و نیروی هوائی – در بر گیرنده ۱۲۳ مستشار آمریکائی بودند. این هیات ها کارشان را از سال ۱۳۲۱ آغاز کرده بودند. در سال های ۱۳۳۱-۳۲ تحت فرماندهی ژنرال رابرت مک کلور قرار داشتند که یک متخصص “جنگ روانی” بود که با شتاب او را از کره به ایران فرستاده بودند. مستشاران آمریکائی با افسران صفی و میدانی بویژه فرماندهان تانک ها در تماس روزانه بودند. آمریکا دو نوع تانک به ایران ارسال کرده بود، تانک های سبک (لی) و تانک های سنگین ام-۴ (شرمن).
- سیا دو کارشناس اصلی دانشگاه دیده به نام های دونالد ویلبر، افسر اطلاعاتی حرفه ای و ریچاد کاتم، که با استفاده از بورس فولبرایت به دانشگاه تهران اعزام شده بود، داشت. کاتم، بعدها استاد دانشگاه پتسبورگ شد. او در باره حزب توده اطلاعات جمع میکرد. به علاوه در گیر جمع آوری اطلاعات از حزب زحمتکشان بقائی و حزب آریا (آریان) و سومکا نیز بود.
- سیا سه مامور بومی نیز داشت. سرهنگ عباس فرزانگان، افسر ستاد بود و در طول سالیان دراز تقریبا تمام فرماندهان صفی پادگان تهران را میشناخت. دو جاسوس مجرب به نام های مستعار “سلی” و “نرون” نیز وجود داشتند که کرمیت روزولت نام و نشان آنها را از انگلیسی ها نیز پنهان مینمود. . کرمیت روزولت این دو را “برادران بوسکو” صدا میزد که در حقیقت برادر نبودند. نام اصلی آنها فرخ کیوانی و علی جلالی بودند. “سلی” حقوق دانی بود که در هامبورگ ارتبادات تجاری داشت و “نرون” روزنامه نگاری بود که متناوبا برای آسوشیتد پرس و دیلی تلگراف و اطلاعات هفتگی و میهن پرستان و تهران مصور کار میکرد. روزولت مینویسد که این دو را در سال ۱۳۲۹ استخدام کرده بودند. توسط این دو به لوطی های جنوب شهر و زورخانه ها بویژه باشگاه ورزشی تاج پول میدادند. از طریق این دو به روزنامه های ملت ایران، ملت ما، آتش، داد، ستاره اسلام، آسیای جوانان، ندای سپهر و آرام پول نیز میدادند. روزولت اشاره میکند که حمله به گردهم آئی حزب توده در روز ورود هریمن به ایران (۲۳ تیر) نیز همین “برادران بوسکو” مهندسی کرده بودند. حمله توسط سومکا، حزب آریا و حزب زحمتکشان انجام گرفت که تلفات سنگینی ببار آورد.
- سر انجام آمریکائی ها پس از قیام سی تیر سیاست نزدیکی به آیت الله کاشانی را با جدیت دنبال نمودند. صف طویلی از دیدارکنندگان آمریکائی که هر بار فرد تازه نفسی از آنان جای نفر قبلی را می گرفت از هرالد تریبیون، نیویورک تایمز، هیات نمایندگان کنگره آمریکا و دانشگاهیانی که مدعی بودند به حوزه ادیان و روابط اسلام با مسیحیت علاقمندند، برای مصاحبه نزد کاشان میفرستادند. کاشانی را به عنوان سخنگوی واقعی سراسر جهان اسلام ذکر میکردند و با تملق گوئی، هندوانه زیر بغلش میگذاشتند. کاشانی در سه نوبت پشت درهای بسته با لوئی هندرسون دیدار و مذاکره کرد. یکی از این جلسات یک ساعت و نیم طول کشید. صورت جلسه این ملاقات ها هنوز سری است. در عین حال انگلیسی ها گزارش می دادند کاشانی به طور خصوصی به آمریکائی ها اطمینان داده است که از زاهدی به عنوان جانشین مصدق طرفداری خواهد کرد.
بنابر این روشن است که کاشانی در حمایت از کودتا و در طرفداری از نخست وزیری زاهدی و سرنگونی دکتر مصدق، با دشمنان استقلال ایران فعالانه شرکت داشته است. همان او بود که چراغ سبز را به جاهلان شعبان بی مخ و طیب، نشان داد تا خانه مصدق را محاصره و ویران کنند.
فشارهای اقتصادی
در همان حال که سیا و ام آی سیکس زمینه یک کودتا را می چیدند، دولت های آنها در پشت صحنه برای تشدید فشارهای اقتصادی به ایران، با یکدیکر همکاری مینمودند.
در همان زمان که جریان کودتا را به مراحل نهائی میرساندند برای صلب توجه مصدق و تبلیغات به نفع خودشان دولت های آمریکا و انگلیس توسط بانک بین المللی یک پیشنهاد نهائی “سازش” به ایران ارائه کردند که خودشان هم می دانستند غیر قابل قبول است. بر طبق این پیشنهاد “سازش” آمریکا یک وام ۱۰ ملیون دلاری به ایران میداد و انگلستان هم ملی شدن نفت را “می پذیرفت” و تحریم های اقتصادی را لغو می کرد. در مقابل ایران بایستی موافقت میکرد که یک هیات کارشناسی بین المللی میزان “غرامت عادلانه” ای را باید به شرکت نفت انگلیس و ایران پرداخت شود را تعیین کند. مصدق اصرار داشت که “غرامت عادلانه” بر اساس ارزش جاری تاسیسات نفتی محاسبه و تعیین شود. مصدق نگران آن بود که غرامت به چنان میزان هنگفتی تعیین شود که ایران “برای ۲۵ سال بعدی در اسارت” قرار گیرد و این امر کل جریان ملی شدن نفت را نقض غرض می کرد.
درکی که شرکت نفت انگلیس و ایران از “غرامت عادلانه” داشت مبتنی بر ارزش جاری نبود، بلکه بر سودهای قابل پیش بینی مبتنی بود که تا روز پایان قرارداد امتیاز یعنی تا سال ۱۹۹۳ یعنی چهل سال بعد را نیز در بر میگرفت. شرکت بیشتر به دریافت یکصد میلیون پوند به اضافه عواید قابل پیش بینی سالانه ۵/۴۶ ملیون پوند برای چهل و دو سال و نیم باقیمانده تا اتمام قرار امتیاز اولیه، فکر میکرد. حتی دین آچسون هم به این رقم اعتقادی نداشت و آنها را ارقام نجومی میخواند. مصدق در دیدار با هندرسون ذکر میکند قصدشان از این پیشنهاد “وقت گزرانی می کنند تا فرصت سرنگونی او را پیدا کنند”. جرج مید لتون، کاردار سفارت انگلیس که در مذاکرات بانک بین المللی شرکت داشت، سال ها بعد اذعان کرد که یک هم پیمانی انگلیسی – آمریکائی وجود داشت که نباید تحت هیچ شرایطی اجازه داد این ملی شدن موفق شود.
این آخرین پیشنهاد به این منظور طراحی شده بود که افکار عمومی را گمراه و به جهتی هدایت کند که در اذهان عمومی این فکر بوجود آید که مانع اصلی بر سر راه توافق بر سر این برنامه “سازش”، تهران است نه لندن. وقتی افکار عمومی را از طریق طبل های تبلیغاتی جهانی به آن سو سوق داده شد، آنگاه سیاستمدارانی که منتظر و آماده تخریب مصدق بودند، به راحتی این نتیجه گیری را پذیرفتند. تا به جائیکه در مقالات متعدد اخیرا نظریاتی در زمینه خود رائی مصدق به لحاظ عدم پذیرش این پیشنهاد، نوشته شده است. حتی برخی هواداران مصدق هم این ادعا را پذیرفتند. یک چهره بر جسته دانشگاهی هوادار مصدق، هما کاتوزیان در کتاب خاطرات مصدق، ادعا میکند که “تصمیم او به رد میانجی گری بانک، اگر نگوئییم بزرگترین اشتباه او در دوران نخست وزیریش بود.” این گونه نا آگاهی ها و کج فهمی ها تا همین امروز هم ادامه دارد.
اگر بتوان نقدی بر مصدق وارد آورد از آن نظر است که در پی سیاست های دکتر فاطمی قدمی بر نداشت. اگر در زمانی که هندرسون به ملاقات مصدق رفته بود و مصدق با کنایه در مورد کودتا با اوسخن گفت در جواب به درخواست هندرسون در تامین امنیت سفارت و دیپلومات هایشان بجای تلفن به سرلشکر ریاحی برای جلوگیری از حضور مردم در خیابان ها، او را به حفاظت از مردم در برابر اوباشان هدایت کرده بود. با حضور وسیع طرفداران مصدق در صحنه، کودتا امکان ناپذیر میشد. با این فرمان دست کودتا گران برای انجام کار باز شد. از پاد گانهای نظامی نیز تانک های سنگین که ظاهرا برای جلوگیری از تظاهرات مردم بیرون آمده بودند بسوی خانه مصدق که فقط با دو سه تانک سبک محافظت میشد و سایر نکات عازم نمیشدند.
پرزیدنت آیزنهاور، در یک سخنرانی تحت عنوان “صلح با عدالت” ذ کر نمود که “من دادن هر نوع کمکی را تا زمانی که مساله نفت حل نشده باشد، رد کردم. در ماه اوت هنگامیکه مصدق ظرف سه روز با حمایت حزب کمونیست به صورت دیکتاتور مقاومت ناپذیر ایران ظاهر شد، قضایا به نقطه اوج خود رسید… اما خوشبختانه وفاداری ارتش و ترس از کمونیسم مانع یک شکست حتمی شد.”
سر انجام کودتا موفق و زاهدی نخست وزیر شد و دوران استبداد شاهنشامی برای ۲۶ سال دیگر دوام یافت.
مصدق پس از تسلیم خود به فرمانداری نظامی تهران از بالای پلکان باشگاه افسران خطاب به زاهدی از قول قائم مقام فراهانی گفت:
روزگار است آن که گه عزت دهد گه خوار دارد – چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد