داریوش شیروانی سینماگروموسیقی دان است. آخرین فیلم وی “انسان های سایه ای” است که با وجود امکانات بسیار محدود موفق به اکران در سینماهای آلمان درآمد و با استقبال خوب منتقدین فیلم و تماشاگران روبرو شد. ایشان همچنین سازنده موزیک متن این فیلم نیز بوده است. در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۲ او به همراه آقایان فرود سراجی و رودیگر ماول برنامه “موسیقی نو ایرانی” را در سالن مور ویلای مونیخ آلمان اجرا نمود که مورد توجه و تشویق شدید حاضران قرار گرفت. آقای شیروانی برنده دو جائزه هستند: ایشان در سال ۱۹۹۹ به عنوان بهترین آهنگساز باواریای آلمان و در سال ۲۰۰۲ از طرف دانشگاه اوگسبورگ به عنوان هنرمند سال انتخاب شد. خانم ترزیا ویلدفویر (Theresia Wildfeuer) سال ۲۰۰۶ در باره اجرای ایشان در نویه پرسه (Neue Presse) نوشت: … وقتی شیروانی مینوازد، سالن ساکت است. او بیننده را با عرضه پراحساس و مجازی موزیک خود تحت تاثیر قرار میدهد. شیروانی غیر معمول ترین نوا ها را از ویولون بیرون میکشد: صدای نازک شرقی مانند تصاویر باروک. بازی او با سنتور محسور کننده است. آثار پر طنین او “ترانه ای برای مهتاب” و “ماهی سیاه کوچولو” به شنونده هیجان میدهد …”
برای اطلاع بیشتر میتوان به سایت ایشان و مصاحبه ایشان با سایت سینمای آزاد مراجعه نمود.از آقای شیروانی خواستیم در مورد برنامه نامبرده و سایر فعالیت های هنری اش توضیح بدهد.
• آقای شیروانی موزیک نو ایرانی برای شما چه معنائی دارد و نکته آغاز آن را شما از کجا می دانید؟
موسقی نو به هر صورت موسیقی کهنه نیست. متفاوت است تحولی را پشت سر گذاشته و به یک چیز نو تبدیل شده. در شعر نو فارسی این واژه نو خیلی با مسما شده. آنجا تفاوت هست بین شعر قدیم و شعر کلاسیک و شعر نو ایران و همه هم می دانند که منظور از شعرنو چیست. اما موسیقی نو ایرانی هنوز نامی بامسما نشده است که البته دلائل زیادی برای آن می توان آورد. دلیل اول به نظر من اینست که معمولا از موسیقی متفاوت حمایت نمی شود و به خاطر همین هم موسیقیدانان کمتر تمایل به ساختن و پرداختن کارهای متفاوت دارند. دوم نقش بسیار سنگین دستگاه های موسیقی ایرانی در جامعه هنری موسیقی ایران است که دیگر تبدیل به یک نوع قدیس شده است. تغییر و تحولات در هرچیزی را آن جامعه مربوطه تعیین می نماید و هنرمند به عنوان روشنگر و آیینه و هر چیز دیگری که بخواهیم او را بنامیم بنا به خواسته جامعه خویش فرم و محتوای اثرش را تکامل می دهد. به نظر من کلنل علینقی وزیری را می توان به نوعی مبتکر و شروع کننده موسیقی نو نامید. او به موسیقی ایرانی رنگ و بوی نوی داد. موسیقی ایرانی را بصورت علمی نوشت و درساخت و اجرای سازهای ایرانی ابتکارات و کارهای نوینی انجام داد. در ادامه این راه روح الله خالقی و جواد معروفی و آن چهار آهنگ ساز و استادان بنام ویولن ایرانی یعنی پرویز یاحقی و حبیب الله بدیعی و همایون خرم و اسدالله ملک گام های بس بلندی را چه در آهنگ سازی و چه در نوع نوازندگی برداشتند که به عقیده خیلی ها اوج آن در برنامه گلها و گلهای رنگارنگ، در سالها ی ۶۰ و ۷۰ میلادی بود. در سالهای ۷۰ میلادی جامعه ایران در تلاطم و تغییر و تحول بسر میبرد که به انقلاب انجامید و طبیعتا این انتظار می رفت که بعد از انقلاب همه چیز از جمله در موسیقی نیز تحولات اساسی صورت گیرد. اما رهبران اسلامی انقلاب همه چیز را به انحصار خود درآورند و در ابتدا به موسیقی نیز به چشم حرام نگریستند و موسیقی دانان را مورد اهانت و توبیخ قرار داده و در مواردی حتی اسیر نمودند. در این جو خفقان و استبداد اسلامی- خمینی عده ای از موزیسین ها که اغلب از بخش موسیقی سنتی می آمدند تلاش برای یافتن روزنه هایی کردند که بتوانند در این جامعه اسلامی نیز به کارشان که خوانندگی و نوازندگی باشد ادامه دهند. این روزنه اما موسیقی ایرانی را در ابتدا چند گام به قبل از دوران وزیری و خالقی برد زیرا که سردمداران این کار خود سنت گرا بودند. البته آنان کماکان نقش بسیار سنگینی در جامعه موسیقی ایران دارند. با وجودی که درطول این ۳۳ سال حکومت اسلامی، موسیقی از آن فضای خفقان سالهای اول بعد از انقلاب کمی رهایی یافته و گروه نوازی دیگر عادی شده و هر از گاهی نیز یک نوازنده چیره دست مطرح میشود، اما تحولی در خود موسیقی ایرانی به وجود نیامده و اغلب کارشناسان نظرشان بر این است که نقطه اوج موسیقی ایرانی همان سالهای ۶۰ و ۷۰ میلادی بوده است.
• تفاوت موسیقی اصیل ایرانی را با موسیقی نو ساخت خودتان در کجا می بینید؟
من خودم دستگاه های ایرانی را نزد استادانم در ایران آموخته و حداقل ۸ سال موسیقی اصیل ایرانی اجرا کرده ام. موسیقی سنتی ایران بنظر من پایه اش روی بداهی نوازی ساخته شده. درست است که به صورت نت نوشته و مکتوب شده ولی دستگاههای موسیقی ایرانی را فقط میشود با بداهی نوازی به عنوان بهترین شکل اش اجرا کرد. اجرای دستگاه های موسیقی اما دارای ضوابط و قانونهای فراگیری است که حتی در شکل بداهه و مرکب نوایی خلاقیت نوازنده را درچهارچوب ویژه خود قرار میدهد. به نظر من در موسیقی سنتی آهنگساز نقش اساسی را بازی نمیکند، دستگاه ها و نوازندگان حرف اساسی را میزنند. برای مثال یک نوازنده تار به محض اینکه شروع به نواختن نغمه ای در دستگاه شور نماید همه میفهمند که وی در حال اجرای دستگاه شور است و اگر نوازنده قابلی باشد نظر بر این می شود که وی دستگاه شور را خوب اجرا میکند و اگر نوازنده بزرگ و صاحب سبکی باشد شما بلافاصله بعد از شنیدن چند مضراب به تار متوجه میشوید که مثلا الآن استاد شهناز مشغول اجرای دستگاه شور می باشند. این در عین زیبایی خودش اما موجب مشکلاتی در موسیقی ایرانی گشته که سعی میکنم کوتاه توضیح دهم. آهنگسازان یا بهتر بگویم ملودی سازان موسیقی اصیل ایرانی برای ساختن یک آهنگ یا ملودی از دستگاهها به عنوان الگو استفاده می نمایند و کمتر دیده شده که کسی محدوده کارش را از چهارچوب این دستگاه ها خارج سازد. درضمن این آهنگساز معمولا یک نوازنده طراز اول سازی هم هست که این به خودی خود ایرادی ندارد اما معمولا او آهنگ یا ملودی را بنا به تواناییها و امکانات ساز خویش می نویسد و با توجه به امکانات سازهای موسیقی ایرانی که اغلب قابلیت اجراهای چندصدایی و آکورد را ندارند، محدوده آوایی در بهترین حالت تا سه گام و همینطور مشکل پرده بندی ثابت در سازهایی مانند سنتور و نی محدودیت هائی را ایجاد میکند و اگر خلاصه کنم آهنگی که بدین روش ساخته می شود در بهترین حالت یک ملودی تک بعدی (یک صدایی) در فصل میانه فاصله گامهای چندگانه موسیقی از آب درمی آید و این آهنگ یا ملودی دیگر چه یک نفر آن را اجرا کند یا صد نفر با چندین ساز مختلف، از نگاه کیفیت آهنگسازی تنها یک تعبیر و برداشت بیشتر ندارد. همانطور که گفته شد نقش بزرگ و سنگین دستگاه ها و نوازندگان سبب گشته که از اهمیت کار آهنگساز و خلاقیت وی محدود شود. حال اینکه آهنگسازان برای اینکه بتوانند با خلاقیت بیشتر موسیقی را بیافرینند نیاز به فضای بیشتری دارند.
در نمای بیرونی یا فرم موسیقی من، پلیفونیک (چندصدایی) و آکورد پایه های اصلی کار هستند. نغمه ها را حداقل درسه گام مختلف تنظیم کرده و همیشه هم خط باس را حفظ مینمایم. در دویت هایم (دوسازی) بیشتر به فرم “کنتراپوینت” گرایش دارم: در کنار ملودی، ساز دوم خط مخالف ملودی را به عهده می گیرد. که این دو با هم، هم به گونه افقی یا هارمونیک و هم به گونه عمودی – هر کدام یک ملودی مستقل اما با مفهوم آهنگ ساخته می شوند. از نگاه محتوایی هیچگاه سعی نکردم که یک کار تقلیدی انجام دهم و همین روحیه سبب شد که راه نوینی را برگزینم. من به دستگاههای ایرانی به عنوان چارچوب نگاه نمی کنم. بیشتر به عنوان پایه و الفبا. دستگاههای ایرانی و موسیقی فولکلوریک ایران برای من یک پایه است که بر روی آن بایستی راهی بسوی آینده ساخت. این راه بنظر من موسیقی نوین ایران است. من که این راه را انتخاب کردم نمیتوانم بگویم موسیقی سنتی بد است. هر چیزی در شکل خودش زیبایی ویژه خودش را دارد و باید هم از آن حفظ و نگهداری کرد. برای روحیه من این راه بهتر بود که در آهنگسازی و اجرا، کار متفاوت و نوینی را ارائه بدهم.
• از چه کسانی غیر از خودتان میتوانید در این زمینه نام ببرید؟
همانطور که گفتم بنظرمن پایه گذارش وزیری بوده است. با خالقی ادامه پیدا کرده وگاهی توی بعضی آهنگهای دیگران هم رگ و ریشه ها و ابداع هائی وجود دارد. یک سری کارهای جدیدی وجود دارد ولی متاسفانه ادامه نیافته . چون حمایت نشده. موسیقی نو راهیست که عملا پیشرفت نکرده چون از آن حمایت کافی نشده. مشکل اساسی این راه اینست که ما آهنگسازهای خلاقی که بخواهند آهنگ متفاوت و نوین بسازند هم نداشته ایم. کلا بنظر من آهنگساز بزرگ در ایران کم داشته ایم یا اگر بخواهیم راستش را بگوئیم به صورت موسیقی تحلیلی علمی خیلی کم بوده اند، اصلا نداشته ایم یا آنکه آنان تحصیل کرده غرب و کپی کار غربی بوده اند. درصورتی که ما هیچگاه نمیتوانیم آهنگهائی مانند آثار باخ و موتسارت یا بتهوون بسازیم. یعنی ما آن مدل را آورده ایم بر اساس آن کار بکنیم ولی توانائی انجام آنها را نداشته ایم. ما حتی یک ارکستر سمفونی زبده درسطح بین المللی نداریم. یا حتی نوازنده های در آن حد بزرگ و بین المللی هم نداشته ایم. پس آن مدل غربی مد نظر من نیست. شاید بتوان در سه تار استاد عبادی و در سنتور استاد فرامرز پایور را در سطح بین المللی مطرح کنیم ولی در کل بی تعارف موسیقی دان بزرگ بین المللی نداشته ایم. موسیقی سنتی خودمان در چارچوب سنتی ایران گیر کرده.و این همچنان ادامه دارد و کسانی هم که موسیقی غربی خوانده بودند، میخواستند بر اساس آن مدل ها و چارچوب های موسیقی غربی کاری کنند که آنها هم ره به جائی نبردند. ما آهنگسازانی را می خواهیم که از درون دل فرهنگ و موسیقی ایران و آن چیزهائی که ما مجموعه هنری می نامیم برخیزند و به گونه مستمر موسیقی متفاوت و یا نوین ایرانی را ارائه دهند. بنظر من اگر از علینقی وزیری حمایت کافی میشد میتوانستیم بگوئیم آنچه که نیما برای شعر فارسی بود، او میتوانست فردی برای موسیقی نوین ایرانی باشد. این راه دیگر خودش گسترش می یافت. متاسفانه به هزار و یک دلیل از وی حمایت نشد. مشکل نداشتن آهنگسازان با تفکرات متفاوت و نوین میباشد. شما به یک هنرمند سنتور برخورد میکنید که به عنوان نوازنده و نه به عنوان آهنگساز سعی میکند ابداعاتی روی سنتور انجام دهد و خیلی هم تبحر دارد ولی فکر و خلاقیت آهنگسازی با نوع اجرا یک ساز فرق میکند آهنگسازی یعنی فکری که پشت سر قضیه خوابیده و مطرح است. کاری که بتواند خط فکری را بدون حضور خود آهنگساز توسط رهبران ارکستر و نوازندگان ادامه دهد. موسیقی باید این نوع شود. نه اینکه با فوت استاد نوازنده دفن شود. من میتوانم در نواختن سازهای مختلف ابداعات نوی داشته باشم اما وقتی فکر و پایه محکمی پشت سر جریان نباشد با دو یا سه آهنگ تمام میشود. اینست که این راه باید پایه ریزی داشته باشد. مثلا شعر نو از طرف نیما پایه ریزی شد بعد افرادی مانند شاملو و فروغ و سپهری و مشیری و بسیاری دیگر آمدند و این را پرورش داد و باعث تثبیت شعر نو ایرانی شدند. ما این را در موسیقی ایران تا کنون نداشته ایم که چند نفر این راه را ادامه بدهند، یکدیگر را تقویت کنند و تبدیل به یک مجموعه شوند.. یک سری جرقه هائی در این زمینه زده شده ولی کسی که بطور پایدار این راه را ادامه بدهد نداشته ایم. مثلا موسیقی حسین علیزاده حال و هوای نوی داشت ولی ادامه پیدا نکرد. این خیلی مهم است که یک آهنگساز از اول تا آخر زندگی اش را در این راه بگذارد شاید چند نفر دیگر هم به او اضافه شوند. این وقتی تبدیل به حرکت و موجی می شود که مثلا ده آهنگساز باشند که همه میخواهند کار جدیدی بکنند و همه از همدیگر تاثیر می گیرند و در ضمن یکدیگر را نیز حمایت می نمایند. نباید حتما از کار یکدیگر خوششان بیاید. مهم این است که در نفس قضیه با هم باشند.
• تجربه خود شما تاکنون چه گونه بوده است؟
خودم مایلم این کار را انجام دهم بیش از ۲۵ سال است که در این زمینه کار می کنم و مدت ها ست که راهم از موسیقی اصیل ایرانی جدا شده. بنظر من هر کاری که در موسیقی سنتی ایرانی قرار بوده انجام شود انجام شده. هر نوع نوازندگی سنتورو دیگر سازهای سنتی باشد بهترین نوع آن اجرا شده و فقط میتوان فوقش کپی کار خوب دیگری بود. موسیقی سنتی زور خودش را زده. باید راههای دیگری رفت. من در همان ایام نوجوانی ام میخواستم کاری کنم که قدری متفاوت باشد. این عمدی نبوده ، به صورت خیلی طبیعی و خودکار و غیر ارادی راه من جدا شده.
• شما در برنامه ۱۶ نوامبر خود آهنگ هائی هم اجرا نمودید که خودتان نوشته اید. این آهنگ ها چه سهمی از مجموعه داشت؟
تقریبا ۷۰ در صد از کارهای خودم را اجرا کردیم. ۳۰ در صد آهنگ های دیگر بود. چند کار فولکلوریک به اضافه دو آهنگ یهودی بیاد استاد یهودی خودم لطیف نعمان که استاد موسیقی من در مدرسه موسیقی باربد در شیراز بود و برای سپاس از کارهائی که یهودی ها در ایران برای موسیقی ایران انجام دادند نیز اجرا نمودیم.
• آیا آهنگ ماهی سیاه کوچولو یا ترانه ای برای مهتاب هم از شما است؟
بله هر دو از من است. اولی را من ۲۰ سال پیش ساختم. برای سنتور و ارکستر نوشته شده. یکبار با ارکستر اجرا شد ولی متاسفانه ضبط درستی از آن نداریم. در آلبوم اولم که ضبط شده با سنتور و ویولادوگامبا اجرا شده. آهنگ ترانه ای برای مهتاب را تقریبا ۸ سال پیش ساختم. این هم برای ارکستر و سنتور بوده. اگر آلبوم جدید بیرون بیاد این آهنگ با ارکستر در آن هست.
• نقش وضعیت کنونی مردم ایران در آهنگ های شما چگونه است؟
بنظر من هنرمند نمی تواند از جامعه اش دور بیافتد و آئینه جامعه اش نباشد. من هر آهنگی را که ساخته ام متاثر از اوضاع مردم کشورم و دیگر نقاط بوده. آن احساس و روحی که در آهنگها هست همه اش برگرفته از آنهائی است که خودم در جامعه دیده ام و با آن برخورد داشته ام. اما احتیاج به شعار کردن آن ها نیست این کار بایستی تنها به گونه حسی و روحی انتقال یابد. من تقریبا در تمام آهنگهایم به فکر مردم زیر ستم خودمون بوده ام و باید هم باشم.
• مانند همان ترانه ای برای مهتاب که در مورد دختری که ۹ ساله وی را به شوهر ۵۰ ساله دادند نوشته اید؟
بله دقیقا.
• آهنگ هماژ (به یاد) راجع به کیست؟
این آهنگ برای خانمی نوشته شده که حامله در زندان بوده و با وجود حاملگی در سیاه چال های جمهوری اسلامی شکنجه می شود و بچه اش را هم در زندان بدنیا می آورد. بدلیل شکنجه ها متاسفانه آن کودک وقتی به دنیا میآد ناقص العضو است…
• چرا شما در کارهایتان از آواز و شعر استفاده نمیکنید، فکر نمی کنید که این کمکی برای بیان بهتر احساسات در موسیقی باشد؟
زبان موسیقی شعر و سخن نیست، نَوا ست. بایستی یاد گرفت با موسیقی، بدون استفاده از کلام و شعر و خواننده ارتباط برقرارکرد و لذت برد. من در کارهایی که تا کنون انتشار داده ام از شعر و کلام چشم پوشی کرده ام اما مخالف آن نیستم. اجرای موسیقی کلامی آواز یا ترانه یک گونه از موسیقی است و نه کل آن. سعی میکنم تنها با انتخاب یک نام مناسب برای آهنگ از محتوای آن پرده بردارم و بیشتر به کلام وابسته نباشم. اما چون من هم به ترانه علاقه مندم تا کنون تعداد زیادی ترانه ساخته ام که احتمالا چند تا از آنها را بزودی منتشر خواهیم کرد.
• احساس در موزیک شما چه نقشی بازی میکند؟
موسیقی و یا هر کار هنری دیگر دو بخش دارد . یک بخش تکنیک و بخش دیگر احساس است. این دو باید دست بدست هم بدهند تا آدم بتواند هنر ماندگار بیآفریند. یک کار صد درصد تکنیکی یا صد درصد احساسی هیچوقت نمی ماند. هر دو لازم است. شما وقتی یک آهنگ برای ویولون میسازید بایستی تکنیک ویولون را بشناسید و آن را رعایت کنید. نوازنده باید به تکنیک وارد باشد، سالهای سال تمرین کرده باشد تا بتواند آن تکنیک را اجرا کند. اما فقط تکنیک را اجرا کردن کافی نیست. تکنیک وسیله ای برای ابراز احساس است ولی درک کردن و نمایش احساس خودش کار بزرگی است که توسط تکنیک بیان می گردد. به اجرای آن هنر میگوئیم.
• آنطور که میدانیم شما هم کار میکنید و زندگی خانوادگی را هم اداره میکنید و هم این تولیدها با کیفیت بالا را دارید. چگونه از عهده این همه کار برمی آئید؟
خودم هم نمیدانم. وقتی به گذشته فکر میکنم از خودم میپرسم این کار چگونه انجام شد. با وجود این من از خودم راضی نیستم. چون اگر چیزی برای فردی مهم باشد بالاخره برایش وقت میگذارد و آن را درست انجام میدهد. طبیعتا وقتی آدم درگیری کار و خانواده دارد برای کارهای هنری دیگر خیلی کمتر وقت میماند. من فکر میکنم اگر انسان ۱۰ درصد وقت برای کارهائی که علاقه دارد بگذارد میتواند آن کارها را انجام دهد. اما من از خودم راضی نیستم چون فکر میکنم آن ۱۰ درصد را نگذاشته ام. شاید از چشم شما زیاد بنظر بیاید. بنظر خودم خیلی کم کاری کرده ام.
• از وقتی که در اختیار ما گذاشتید متشکریم.
من هم از شما بابت علاقه و زحمات سپاسگزاری می نمایم.