با فحش شروع میشود

شنبه, 30ام تیر, 1403
اندازه قلم متن

raminkamran

رامین کامران

امسال هم برای بار دوم شاهد بودیم که پهلوی چی ها جلوی مراکز رأی گیری جمهوری اسلامی در خارج از کشور تجمع کردند تا با تعرض لفظی و جسمی، مردم را از رأی دادن منصرف نمایند و بتارانند. این ترتیب رفتار مطلقاً از این گروه بعید نبود و نیست، پارسال هم که چنین کردند، مقاله ای در ذم کارشان نوشتم ـ شاید تنها کسی بودم که چنین کردم ولی امسال خوشبختانه واکنش ها کم نبود و عده ای که واقعاً از این لات بازی ها به تنگ آمده اند، صدایی بلند کردند و این رفتار را محکوم نمودند.

ولی این تنها تفاوت با سال قبل نبود. دستۀ پهلوی چی ها در جمع به حرکت افتاد و چهره هایی را که نقش سخنگو دارند یا به هر دلیلی شناخته شده اند و در جلوی صف و به هر صورت باید مواظب آبرویشان باشند، به میدان فرستاد تا در توجیه رفتار اوباش گروه بکوشند. کار مایۀ خجالت بود، ولی در نهایت عجیب نبود. نبود چون راه سیاسی اصلی و بنیادی پهلوی همین فاشیسم مضحک و آبکی است که پدرش هم داشت. پس در جایی که اصل هویتتان را عرضه می کنید، خرد و کلان باید از آن دفاع کنند، خجالت هم بیجاست.

این وسط همه نامربوطی شنیدیم، فراوان و متنوع. قصد من پرداختن به همۀ آنها نیست، چون این کار ارزشش را ندارد و من وقتش را ندارم. فقط می خواهم به یکی بپردازم این ادعا که فحش هم جزو آزادی بیان است. از آن جا که به آزادی بیان بسیار دلبسته ام و قدرش را می دانم و معتقدم باید در بالاترین حد باشد و راجع به آن هم کم قلم نزده ام، فقط به همین یکی می رسم. به این دلیل که تصور هم نمی توانستم بکنم که حرفی به این یاوگی، بتواند از دهان عامی ترین آدم هم بیرون بیاید. یا بهتر است بگویم که قرار هم نیست از دهان آدم عامی بیرون بیاید. آدم معمولی که استدلال نمی کند، فحشش را میدهد و می رود. این از آن حرف هایی است که آدم های نیمه سواد ممکن است به زبان بیاورند. با این تصور که کشف مهمی کرده اند و موضع بی سابقه ای یا کم سابقه ای گرفته اند که مخصوص خواص است و بقیه باید به حرفشان گردن بنهند. این ادعا را هم از زبان مدعوین این مناظره های آبکی شنیدم و هم از دهان اداره کنندۀ بحث که با سطح سواد خبرنگارانه، به عنوان فرض مسئله به همگان عرضه اش می کرد!

در این میان نقل قول هایی هم انجام شد از برخی بزرگان با این مضمون که اگر آزادی بیان یکی موجب مکدر شدن این و آن بشود، نباید به این دلیل محدودش کرد. این سخن هم که با ناتوانی از درک درست مطلب همراه بود و البته از جماعت پهلوی چی جز همین هم انتظار نمیرفت، آمده بود و شده بود یاور ادعای اول.

از همین دومی شروع می کنم. روشن است که اگر قرار باشد آزادی بیان به این دلیل که این و آن از مطالب طرح شده میرنجند یا آنها را مصداق توهین می شمارند، محدود گردد. چیزی از آن باقی نمی ماند. برای همین است که شما در دعوا های مربوط به آزادی بیان بسیار به این مضمون بر میخورید که اگر کسی هم رنجید، رنجید، حرف را باید زد و به این بهانه نمی توان دهان مردم را بست.

نکته در این جاست که شما سخنی می گویید که می تواند به اهانت تعبیر شود، ولی محتوایش این نیست و به اهانت ختم نمی شود. به عنوان مثال کتاب بیست و سه سال دشتی، از سوی برخی روحانیان، هتک حرمت پیامبر محسوب شده بود و احتمالًا هنوز هم می شود. پاسخ طرفداران آزادی بیان این است که تعبیر شما، حتی اگر از سر صدق هم باشد، قابل پذیرش نیست. برای اینکه کتاب محتوای تاریخی دارد و این امر انتشارش را توجیه می کند.

مواردی هم هست که مطالب طنز و هزل اساساً به قصد ضربه زدن به مخاطب بر زبان یا قلم میاید. در اینجا بعد ادبی و به عبارتی استتیک سخن است که انتشار آنرا توجیه می کند. این انواع ادبی پذیرفته است و صاحب سابقه و اعتبار. قرار نیست کسی تعطیلشان بکند.

با این همه هیچ کدام این دو نفس توهین را توجیه نمی کند که بگوییم پس توهین و احیاناً فحش هم جزو آزادی بیان است. ممکن است کسی در جایی به مطلبی بر بخورد که توهین به خویش تلقیش نماید. در این موارد راه شکایت باز است و دادگاه است که معلوم می کند که توهینی در کار بوده یا نه و در صورت لزوم تصمیمی بر این مبنا می گیرد. از آنجا که مصادیق توهین را نمی توان از ابتدا و به طور مطلق تعیین نمود، باید در هر مورد به ارجاع به موقعیت اجتماعی و تاریخی در باب آن تصمیم گرفت. بسا سخنان در صد سال پیش توهین به حساب میامد ولی الان توجهی جلب نمی کند و… خلاصه اینکه اهانت و افترای صرف مشمول آزادی بیان نیست.

چرا نیست؟ چرا فحش که تعرض لفظی، مثل تعرض جسمی محکوم است؟ مسئله این است که اگر در مورد فلان کتاب یا فلان شعر، بتوان بحث کرد که آیا صرفاً به تعرض ختم میشود یا ابعادی فراتر از آن دارد، در این جا اصلاً بحث مورد ندارد، چون فحش تعرض صرف است و نه بیش. فحاشی، چه کتبی و چه شفاهی محکوم است و می تواند موضوع تعقیب و مجازات واقع شود.

باید به این نکته هم توجه داشت بین جرم نبودن و مجاز بودن به صورت عام، تفاوتی هست. آنچه تا اینجا آمد مربوط است به وجه حقوقی کار، به اینکه اگر شما فلان چیز را بگویید یا بنویسید، میشود تحت تعقیب قانونی قرارتان داد یا نه. ولی داستان فقط به این جنبه محدود نمیشود. کار یک بعد اخلاقی هم دارد و اگر هم آزادی بیان بعضی سخنان مشمول منع قانونی نباشد، کماکان از لحاظ اخلاقی مردود است. در اینجا دیگر صحبت از پلیس و دادگاه نیست، ولی کار مذموم است. البته میدانیم که اخلاق به پهلوی چی ها مربوط نیست.

این ادعای مضحک که فحش هم جزو آزادی بیان است و می توان راه افتاد و تحت هر عنوان به هر کس هر فحشی داد، زاده از نداشتن درک درست از مطالب ساده ایست که در بالا به نظرتان رساندم. اینکه پهلوی چی ها به این راه بروند، اصلاً اسباب تعجب نیست، فکرشان و روششان و ذاتشان این است. به قولی اقتضای طبیعتشان چنین است. این طرز رفتار در تمام دنیا، علامت تجاری گروه های فاشیستی است که پهلوی چی ها نمونۀ پست و پایین آن هستند. ما در ایران دو رگۀ فاشیسم داریم، یکی ماقبل اسلامی، دیگری اسلامی. یکی از دیگری پست تر و به نهایت مایۀ خجالت. هیچکدامشان نه شعور دارند و نه اخلاق. در کشور هایی که مردمشان گرفتار فاشیسم هستند، معمولاً یک گروه فاشیست دیگر در اول صف مبارزان قرار نمی گیرد و اصلاً مضحک است که چنین بشود ولی در مورد ما شده. این مطرح گشتن و مرئی شدن پهلوی چی ها پدیده ای رسانه ایست و عمق اجتماعی ندارد ـ ادعا هایی هم که در بارۀ پرشماری این گروه می شود، بیجاست و از قماش هوچیگری. غیر از خودشان هم کسی این چرندیات را باور نمی کند.

برای این که مطلب روشن شود کمی به عقب باز گردیم. آن چه در انقلاب اسلامی چشمگیر بود، این بود که ملت ایران در عمل یک انقلاب فاشیستی انجام داد، بدون اینکه به این کار آگاه باشد و چنین هدفی را تعقیب نماید. مسئله مایۀ حیرت بود و هست. بعید می دانم که بتوان این چنین واگرایی بین مطالبات مردم و حاصل کار را در جایی دیگر سراغ کرد. آنچه کار را به این جا کشاند. شیفتگی مردم نسبت به خمینی بود که روز به روز شدت گرفت و با شخصیت و افکار واقعی وی که برای مردم آشنا هم نبود، ارتباط روشنی نداشت. همه دنبال او راه افتادند و تصویر آمال و آرزو های خود را بر چهره اش منعکس ساختند. در حقیقت دنبال توهمات خود رفتند نه واقعیتی به نام روح الله خمینی. این بود معجزۀ انقلاب، نه افتادن تصویر خمینی بر ماه. این خطای تاریخی برنامه ریزی نشده بود و بر خلاف تصورات برخی که همۀ داستان را توطئۀ این و آن مرجع می شمارند، طی فرایند انقلاب شکل گرفت. البته لاابالیگری فکری و عملی نخبگان سیاسی و روشنفکری مملکت که می بایست آگاهی بیش از حد معمول می داشتند و به مردم هشدار می دادند، در روانی و سرعت این روند تأثیر گذاشت.

متأسفانه امروز هم شاهد فرایندی مشابه آن قبلی هستیم و فقط همین مانده که از یک فاشیسم به در بیاییم و به دیگری ورود کنیم. تفاوت در این جاست که داستان حساب شده است و با برنامه ریزی جلو می رود. اگر آن جا توهم توطئه بود، این جا خود توطئه است و جلوی چشم ما جریان دارد. در مورد قبلی اعتصاب مطبوعات بود که میدان را به بی بی سی واگذاشت و در نهایت، رواج تمامی افسانه ها و اخبار نادرستی را که تبدیل شد به روایت خود انقلابیان از انقلاب، تسهیل ساخت. ولی این جا انحصار رسانه ای که شاهد هستیم و البته بی بی سی هم جزئی از آن است و هر روز تجربه اش می کنیم، دارد مردم را به پیروی از پهلوی فرامی خواند. کاربرد کلمۀ پیروی البته اغراق آمیز است، چون خود پهلوی هم درست نمی داند به کجا می رود و در مقام رهبری نیست و گردانندگان کار به او جهت می دهند. اگر هم کسی صدایی بلند کند، به جایی نمی رسد چون از هر سو خفه اش می کنند. گذشته از یاوه هایی که پهلوی چی ها می گویند، طرز رفتارشان که این داستان فحاشی و کوشش در توجیهش یک جزء کوچک آن است، نشان می دهد که به کدام سو رهسپارند.

حرفم را از حکایت دشنام گویی شروع کردم و رسیدم به فاشیسمی که در راه است. سیر کار منطقی بود چون اولی نشانه و پیشقراول دومی است. اگر مردم این بار هم به دام بیافتند کمتر از بار اول عذر خواهند داشت. به هر صورت، وضعیت ـ حال هر قدر هم سخت باشد ـ از بار مسئولیت آن هایی که می بینند چه بلایی در انتظار همه است و در موقعیت هشدار دادن هستند، کم نمی کند و بخصوص بار خطای آنهایی را که این آش را برای ملت ایران پخته اند، سبک نمی کند. در انقلاب، تمامی ایراد ها متوجه به روشنفکران شد و همگان روزنامه نگارانی را که مسئولیتی بس سنگین تر بر عهده داشتند، فراموش کردند. این دفعه فقط روزنامه نگاران در میدان هستند، باید از همین جا از آنان حساب خواست.

از: ایران لیبرال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.