۱. رهبری در توضیح علت حمایت ویژه خود از دولت احمدینژاد در سال ۸۷ گفت که او «تنها دولتی است که حاکمیت را دوگانه نکرده است.» منظور وی آن بود که دولت احمدینژاد صد در صد با منویات رهبر سازگار است. قهر ۱۱ روزه مهر بطلان بر این ادعا زد. افزون بر آن احمدینژاد جامعه را دوشقه نمود و در عوض تمام قدرتهای بزرگ جهانی را علیه میهن متحد کرد و موجب تحریم کم سابقه بینالمللی علیه ایران شد تا آن جا که ترامپ میگوید «اگر برجام نبود جمهوری اسلامی سقوط میکرد.»
۲. احمدینژاد ادعا میکرد که آمده است چرخه مدیریت را باز کند تا قدرت در ایران دائمی نشود و فاسد نگردد این بزرگترین نقد او بر هاشمی رفسنجانی بود. تلاش او برای ریاست جمهوری مشایی در سال ۹۲ و خیز خودش برای انتخابات ۹۶ نشان میدهد که او اگر نه بیش از رقبا هرگز کمتر از آنان طالب قدرت نیست و چرخش دولت ادعایی تهی است. او که خود را معادل ملت میدانست و در سال ۹۱ گفت «سر احمدینژاد کلاه نمیرود چون سر ملت ایران کلاه نمیرود» از قهر ۱۱ روزه تاکنون و به ویژه پس از تحریمهای نفتی و بانکی بارها خطا کرده و با شکستهای پی در پی مواجه شده است.
۳. کاندیداتوری حق هر شهروند است چرا که ملت ایران به عنوان صاحبان اصلی کشور خود باید تصمیم بگیرند سکان مدیریت میهن را در اختیار چه کسی بگذارند. بنابراین نه رهبر و نه هیچ فرد و مقام دیگری حق ندارد مانع نامزدی فردی شود مگر آن که قانون و دادگاه به طریق شفاف و دموکراتیک از حضور کسی به عنوان انتخاب شونده جلوگیری کند. به همین دلیل من در انتخابات ۹۲ نیز اعلام کردم مشایی از دیگر نامزدهای اصولگرای تایید شده کفایت کمتری ندارد و دلیلی بر رد صلاحیت او در دست نیست اگرچه انتخاب او را به ریاست جمهوری فاجعه میدانستم اما اگر رأی مردم حق مردم است که هست، باید به آنان فرصت داد که خود تصمیم بگیرند که چه کسی را به ریاست جمهوری برگزینند حتی اگر به نظر ما اشتباه کنند. این سخن در مورد احمدینژاد نیز صادق است و او حق دارد بار دیگر نامزد شود و خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد مگر آن که قانون جلوی وی را بگیرد، نه نصیحت و توصیه یا تهدید به رد صلاحیت او.
۴. این که چرا رهبری مخالف کاندیداتوری احمدینژاد است و چرا پس از توصیه خصوصی به او در ۹ شهریور ۹۵ مخالفت خود را در ۵ مهرماه علنی میکند دو مسئله متمایز و در عین حال مرتبط با هم است. به نظر من مخالفت رهبر به دلیل نگرانی او از رفتار احمدینژاد هم قبل و هم بعد از انتخابات است چه رأی بیاورد و چه نیاورد. جهت گیری احمدینژاد در حال حاضر صرفا داخلی است زیرا نه میتواند و نه میخواهد درباره برجام و سرشاخ شدن مجدد با آمریکا و اروپا و شورای امنیت سخن بگوید. عملکرد فسادپرورش نیز اجازه طرح شعارهای بگم بگم اقتصادی را به او نمیدهد زیرا خود بیشتر از دیگران در مظان اتهام قرار دارد و آسیبپذیر است. کارنامه دولتش نیز در زمینه اقتصادی غیرقابل دفاع است زیرا دولت را در وضعیتی مناسب از خاتمی تحویل گرفت و در شرایطی اسف بار به روحانی تحویل داد با تورم ۶۰ درصدی مواد غذایی، رشد منهای ۶ درصدی اقتصادی، بدهکاری عظیم دولتی و تحریم بین المللی نفتی و بانکی.
۵. دوگانه هاشمی – احمدینژاد اجازه بسیج افکار عمومی را به او نمیدهد به سه دلیل: یکی موقعیت بهبود یافته هاشمی از سال ۸۸ به این سوست که در انتخابات ۹۴ خود را نشان داد و او را نفر اول نه تنها شهر بلکه استان تهران کرد و بیش از مجموع آرای جنتی و مصباح رأی آورد. دوم برخوردهای قضائی، سیاسی و تبلیغاتی به ویژه صداوسیما و امپراتوری رسانهای سپاه با هاشمی و خانوادهاش به مردم نشان داد که او دیگر حرف اول را در قدرت نمیزند پس شعار مقابله با او بسیجکننده نیست. سوم بسیاری از ایرانیان و حتی درصد قابل توجهی از اصولگراها عملکرد احمدینژاد و دولتش را در داخل و خارج به مراتب نامطلوبتر از دولت هاشمی یافتهاند. به این ترتیب احمدینژاد که پیروزی انتخاباتی خود را در گرو دوقطبیسازی میداند سیبل دیگری را هدف قرار خواهد داد که برای رهبر هرگز پذیرفتنی نیست یا به طرح شعارهایی از قبیل رایانه ۲۵۰ هزارتومانی در هر ماه خواهد پرداخت که بنیه اقتصادی کشور کشش آن را ندارد.
۶. اگر احمدینژاد رأی نیاورد انتخابات ۸۸ حتی میان حامیان رهبر نیز تفسیر دیگری خواهد شد هم چنان که نامه عذرخواهی مرتضوی و شهید نامیدن قربانیان کهریزک تکانههای بزرگی به باورهای آنان وارد آورده است. اگر هم به فرض رأی بیاورد پس از آن رعایت هیچ کس جز اطرافیان خود را نخواهد کرد و همه سیستم را با چالش مواجه خواهد نمود آن هم در حالی که اوضاع اقتصادی و اجتماعی میهن بسیار بغرنج و نگرانکننده و نیز شرایط منطقه بسیار شکننده و مخاطره آمیز است.
۷. بزرگترین دلیل بر این که احمدینژاد مرکب خویش میراند و به دیگران، حتی رهبر، کاری ندارد، بیاعتنایی به تذکر خصوصی او و تداوم رفتار انتخاباتی است. تا آن جا که رهبر به ناچار وارد میدان شد و پشت بلندگو نارضایتی خود را از این حرکت بیان کرد با آن که از تبعات منفی چنین دخالتی آگاه است. به نظر من رهبر پرداخت چنین هزینهای را کمتر از خسارت ورود رئیس دولت سابق به میدان رقابتهای انتخاباتی ارزیابی میکند. باید توجه کرد که از دید جناح حاکم وقتی احمدینژاد قبل از رسیدگی به صلاحیتها و دسترسی مستقیم نامزدها به صداوسیما در ایام تبلیغات انتخابات برای تذکر مستقیم و محرمانه رهبر به خود محلی از اعراب قائل نمیشود میتوان حدس زد پس از تأیید شدن و حضور یافتن در شبکههای رادیو و تلویزیون چه شلتاقی خواهد کرد. از این دیدگاه تلاش برای مهار او در آن فاصله بر شدت التهابات و تحریکات شخصی او خواهد افزود و به او فرصت خواهد داد تا دو قطبی مطلوب خود را تقویت کند یعنی دوگانه رهبری و حامیانش با احمدینژاد مدعی سخنگویی مردم.
۸. من مدافع نامزدی و تأیید صلاحیت مشایی و احمدینژاد و امثال آنها هستم زیرا به حقوق شهروندی آحاد ایرانیان و نیز حق ملت در انتخاب خدمتگزاران خویش معتقدم. افزون بر آن به آگاهی و دوراندیشی مردم باور دارم. بر همین اساس از کاندیداتوری همه چهرههایی که خود را ملتزم به قانون میخوانند و دادگاهی قانونی آنان را محکوم نکرده و از حقوق اجتماعی محروم ننموده است، دفاع میکنم. از مهندس موسوی و کروبی تا یاران مصدق و بازرگان و تا سکولارهای قانونمدار. به باور من اگر سپاه «مهندسی معقول و منطقی انتخابات» را رسالت خود نخواند و اجازه دهد قانون حرف اول و آخر را در انتخابات بزند، با مدیریت صحیح میتوان مانع دو قطبی شدن جامعه شد و تحرکات التهابآفرین هر نامزدی را مهار کرد. اکنون نیز نهی رهبری را مانع قانونی برای ثبت نام احمدینژاد نمیدانم اگر چه خود او در شرایطی نیست که براساس خواست و تحلیل خویش وارد میدان رقابتهای انتخاباتی این دوره شود. تنها بهزعم خود میتواند منع رهبر را فقط به یک دوره محدود کند. احمدینژاد هنوز نفهمیده است که از آغاز قهر ۱۱ روزه قافیه را باخته و در سراشیبی قرار گرفته است. او یا نباید قهر میکرد و یا نباید به سر کار باز میگشت و رویای یک دست کردن حکومت را با رفتار خویش برهم میزد. با این همه چه خوب بود که او میتوانست نامزد شود و با «نه» بزرگ اکثریت ایرانیان از صحنه خارج شود تا خود و اطرافیانش از توهم به درآیند.
۹. مخالفت علنی رهبر و این که حضور احمدینژاد در صحنه رقابتهای انتخاباتی هم به ضرر خود او و هم به زیان کشور است، پیامدهای زیادی دارد. بخش کوچکی از آن به گذشته برمیگردد و حمایتهای مطلق و پرهزینه از او را به زیر سوال میبرد. اما قسمت مهم آن در آینده بروز خواهد کرد. به نظر من از این به بعد باید اصولگراها را در سه دسته تقسیمبندی کرد. «راست سنتی»، «مصباحیون» و سوم «احمدینژادیها» که در ظاهر از رهبر دفاع خواهند کرد و در جلسات خصوصی به شدت او را مورد انتقاد قرار خواهند داد. این انشقاق پیامدهای مثبت و منفی فراوانی دارد که مستقلا باید به آن پرداخت. هم چنان که صعود و سقوط احمدینژاد درسهای زیادی برای ایران و ایرانی دارد که لازم است از جوانب گوناگون مورد ارزیابی قرار گیرد.
۱۰. نامزد نشدن احمدینژاد خطر بزرگی برای روحانی دارد. به ویژه آن که جناح اصولگرا هیچ نامزدی که بتواند بیش از ۱۰ میلیون رأی به دست آورد، ندارد. بیرقیب ماندن روحانی میتواند خطر عدم تلاش افزونتر دولت را برای جلب رضایت هرچه بیشتر مردم در پی داشته باشد. همانطور که قبلا هم اعلام کردهام رأی من در شرایط موجود به دکتر روحانی است چون انتخاب دیگری پیش روی خود نمیبینیم در عین حال به رئیس جمهور عرض میکنم که مبادا به آرا و موقعیت کنونی خویش غرّه شود بلکه به عکس متوجه باشد که مردم در رنج و گرفتاریهای بسیار به سر میبرند پس باید همزمان در توجیه نظری عملکرد خود و اقدامات عملی کوشا باشد چرا که در غیر این صورت بسیاری از اقشار مردم حتی علیرغم دعوت بزرگانی چون سید محمد خاتمی وارد میدان انتخابات نخواهند شد و به دلیل نداشتن نامزدهایی که مطالبات آنان را نمایندگی، بیان و پی گیری کنند، رأی نخواهند داد که چنین مباد.
از: ایران امروز