مهدی قنبر
فروشنده جدیدترین ساخته اصغر فرهادی، فیلمی است در نکوهش خشونت که کوشیده تا آسیبشناسی از شرایط اجتماعی جامعه کنونی داشته باشد. اینکه چگونه آدمی از مرتبه انسانیت و اوج عزت به دلیل افول ارزشهای اخلاقی، خشونت و انتقامجویی به حضیض ذلت میافتد و در این بازار مکاره حسن خلق خود را به فروش میگذارد.
فروشنده؛ مرگ تراژیک اخلاق
فیلم فروشنده اثر دیگری از اصغر فرهادی است که توانسته جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم کن را کسب کند. این فیلم اقتباس کاملی از نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر نیست اما کوشیده تا شرایط حاکم بر داستان و شخصیتها و نیز برخی کدهای فیلم را از این اثر بگیرد. ازاینرو برخی نشانههای تأثیرگذار و تعیینکننده فیلم برای باز شدن گرههای داستان از دل نمایشنامه بیرون آمده است. مانند کارکرد جوراب، حمام، زن تنفروش و شرایط حاکم بر نمایشنامه «مرگ فروشنده» که همعرض فیلم «فروشنده» قرار میگیرند.
البته نشانهها و کارکردهای اشارهشده بیشتر نوعی کدهای سطحی است که میتوانست از هر نمایشنامه دیگری هم گرفته شود تا فیلمنامه به مقصود خود برسد. اما به نظر آنچه بیشتر در انتخاب این نمایشنامه حائز اهمیت است، هدف اصلی آن است. میلر نمایشنامه مرگ فروشنده را در نکوهش جامعه سرمایهداری مطرح میکند. جامعهای که عصاره وجودی افراد و اشخاص طبقه متوسط را در طول زندگی میکشد و زمانی که به چیز بیارزش و ناتوان تبدیل میشوند و دیگر برای این جامعه سودی ندارند رهایشان میکند. درواقع تا زمانی که افرادی مانند فرزندان ویلی، لیندا و خود ویلی چیزی برای فروش دارند ارزش، اهمیت و جایگاه دارند و اگر بیمصرف شوند و برای جامعهشان سودی نداشته باشند زمان مرگشان فرامیرسد و به افرادی ناکارآمد برای جامعه تبدیل میشوند.
اما چرا فرهادی این نوع از نگاه به جامعه و نمایشنامه را همعرض با فیلمنامه پیش میبرد. مگر جامعه کنونی ما نوعی جامعه سرمایهداری است و یا در درون خود چنین جامعهای را تبلیغ و یا نمایندگی میکند. البته ممکن است در مسیر چنین جامعهای قرارگرفته باشیم. اگرچه سازوکارهای آن را بهتمامی نداریم و یا ارزشهایش را اجرا نمیکنیم اما اینیک کلیت و اتفاق قالب کشور نیست. زیرا هنوز هم در کشور پایبندیهایی به فضای سنتی و مذهبی دیده میشود.
عماد حسن خلق میفروشد و خشونت میخرد
برداشت فرهادی از نمایشنامه «مرگ فروشنده» در جامعه سرمایهداری، مرگ اخلاق در جامعه وامانده میان سنت و مدرنیته کنونی است. زیرا متاعی که عماد در جامعهای سنتی و در حال گذار و در این بازار مکاره میفروشد اخلاق است. او در کشاکش این جامعه ازاینجا مانده و ازآنجا رانده (سنت و مدرنیته) حسن اخلاق را به حراج میگذارد. بخشندگی و روح آزاداندیشی عماد در میان چرخدندههای چنین جامعهای خرد میشود. او که معلم روشنفکری است و در ابتدای فیلم درک قابل قبولی از شرایط افراد جامعه مانند خانمی که در تاکسی است دارد با درگیریها و خورههای فکری بهجایی میرساند که به انتقام میاندیشد. این حس انتقامجویی که معلول شرایط ایجادشده او است درنهایت ترویج خشونت را برای جامعهاش به همراه میآورد. فیلم «فروشنده» سرنوشت عماد بهعنوان یک نمونه از میلیونها شهروند این جامعه را نشان میدهد و عنوان میدارد که پیامد کشاکش سنت و مدرنیته در جامعه امروز مرگ اخلاق را به همراه دارد. این مرگ اخلاقی که در جامعه به اشکال مختلف دیده میشود.
شکل نمادین مرگ قهرمان
البته بهجز روح قالب نمایشنامه در فیلم فروشنده، فرهادی درصحنه آرایی و دیالوگنویسی نیز به برخی موارد و نشانهها متعهد بوده است. بهعنوانمثال اشاره به ساختمانهای بلند و سر به فلک کشیده و زمخت که سایههای بلند بر سرخانههای کوچک و محقر شهروندان انداخته ازجمله این موارد است و هیچ دیالوگ سیاسی نیز در کار نیست.
درصحنهای ویلی به لیندا میگوید «ببین چه جوری خونه رو زندان کردن. همهاش دیوار آجری و پنجره… پنجره و دیوار آجری» یا لیندا میگوید: «خیابونا پر از ماشینه. این ورا یه ذره هوای پاک و تمیز نیست و دیگه علف هم سبز نمیشه. بایستی یه قانونی علیه این ساختمونای بلند درست کنند»
نمایشنامه مرگ فروشنده یک تراژدی است که با مرگ قهرمان آن به پایان میرسد ولی همانطور که عنوان شد مرگ قهرمان در فیلم فروشنده شکلی نمادین از مرگ اخلاق است. این امر تراژدی هولناکی برای جامعه ما است در فیلم مردن یا زندهبودن «خوشحال» یعنی پیرمردی که عامل اتفاقهای است و یا خانواده او اهمیتی ندارد بلکه این مرگ اخلاق است که میان عماد و رعنا و میلیونها شهروند فاصله میاندازد.
فیلم از ابتدا به این فاصله به شکل نمادها و با ارائه نشانههایی اشاره دارد. شکافهایی که روی در و دیوار خانه عماد و رعنا و حتی بالای تخت آنها افتاده و به سقف میرسد. همگی از بروز مشکلی خبر میدهند که قرار است در روابط زناشویی آنها ایجاد شود. شکافهایی که اگرچه به تخریب و فروپاشی ساختمان یا روابط میان عماد و رعنا منجر نمیشود اما ضربه جبرانناپذیری به روابط آنها میزند که بازسازی آن نیازمند گذشت زمان است.
در چنین جامعهای افراد در شرایط خاص ممکن است کارهای غیرقابلپیشبینی انجام دهند. شرایطی که ممکن است انسان را از اوج عزت به حضیض ذلت بکشاند و یا سنگ محک سنجش اعمال و نیات آنها باشد. اتفاقی که برای شخصیت پیرمرد قصه افتاده و در انتظار «عماد» نیز هست. او نماینده قشر متوسط، فرهنگی، هنرمند و نیز روشنفکر جامعه است اما گفتار، اعمال و کردار او در شرایط محیطی رنگ میبازد. این شرایطی است که افراد را تغییر میدهد و آنها را به آزمون سخت وامیدارد.
شرایط، عامل اصلی تغییر
فیلم «فروشنده» قضاوتی درباره افراد جامعهاش نمیکند. بلکه آنها را در هر مرتبه و جایگاهی در شرایط خاص و بزنگاهی اخلاقی قرار میدهد تا عیارشان برای خود و جامعهشان مشخص شود. همانطور که عماد به دیگر شخصیتهای قصه شک میکند، این امر بیانگر آن است که هرکسی میتواند در چنین شرایطی قرار گیرد. «بابک سلیمی»، «کتی و سیا» حتی مادر و پسری که در نمایش همبازی عماد هستند، داماد خوشحال و… همگی میتوانند در چنین شرایطی قرار گیرند. اما مهم نیست چه کسی در چنین شرایطی باشد، به همین دلیل مخاطب هیچگاه زن تنفروش داستان را نمیبیند! قرار نیست حرمتها شکسته شود. چراکه ممکن است او هم از سر ناچاری و شرایطی که به آن اشارهشده تن به این کار داده باشد. مهم شرایط و واکنش افراد و دوری از خشونت، قضاوت و اجرای قانون به شکل شخصی و سلیقهای آن است. یعنی همان نزاعهای خیابانی، قتلهای ناموسی که امروز خبر آن را از گوشه و کنار جامعه میشنویم.
سرنوشت عماد هدف فیلم نیست
فیلم باوجوداینکه با انتقام عماد به پایان میرسد اما چالش فیلم و سرنوشت کسی که از آرمانها و اخلاق فاصله گرفته پابرجاست. فیلم در پی بررسی و آسیبشناسی پدیده خشونت و افول اخلاق و ریشهیابی علل بروز خشونت در جامعه است؛ و سرنوشت عماد در زندگی شخصیاش موضوع و موضع اصلی موردبحث نیست. به همین دلیل لازم نیست مخاطب تمام داستان و لحظات بعدی عماد را دنبال کند. این داستان در انتهای فیلم به هدف خود رسیده و ازاینرو پایان باز ندارد. اگر هم به اصرار برخی پایان فیلم باز بوده باشد به این دلیل است که قهرمان فرهادی عماد و رعنا و دیگر شخصیتهای فیلم نیستند. او نگاه کلی و جامعی به این ماجرا دارد و تسری شرایط حاکم بر وضعیت مردم در جامعه را نمایش میدهد. تراژدی فیلم فروشنده هم با مرگ اخلاق در جامعه پایان مییابد. فرهادی با فروپاشی زندگی عماد بهنوعی فروپاشی اخلاق در جامعه را بازگو میکند.
مرگ تدریجی ارزشها
بیشک اشاره به فیلم گاو نیز به همین دلیل است، چرا که سقوط ارزشهای اخلاقی بهتدریج رخ میدهد، و زمانی که این تغییر و افول اتفاق میافتد دیگر نمیتوان نشانی از ارزشهای انسانی در فرد سراغ گرفت. بهتدریج واکنش و رفتار برایشان طبیعی و ذاتی میشود و به خصلتی دائمی بدل میشود. بهگونهای که خودشان هم به آن عقاید و اخلاق و رذایل اخلاقی باور میکنند و آن را میپذیرند؛ زیرا رذایل اخلاقی یکشبه به وجود نمیآیند؛ و بهتدریج آدمی به ورطه نابودی میافتد و به موجودی تبدیل میشود که پیشازاین نبوده به آن اعتقادی نداشته است.
بیان برخی از آسیبهای اجتماعی به یک تابو تبدیلشدهاند. آسیبی که حتی بازگو کردن آن در جامعه هم باعث نگرانی است. مقوله تجاوز موضوع حساسیتبرانگیز جامعه است. مردم بهویژه بانوان همواره به دلیل ترس از آبرو سعی میکنند تا روی موضوع اصطلاحاً سرپوش بگذارند و ماجرا را در هیچ مرجع قضایی مطرح نکنند. ازاینرو این موضوع شایع جامعه همچنان زیرپوست شهر باقیمانده است. جالب اینجاست در مواردی نیز به دلیل کجفهمی برخی مراجع دولتی، افراد ذیصلاح، مسئول و اقشار مختلف جامعه، بیان آن در جامعه نیز منجر به شماتتشان میشود. این موضوع خود آسیب اجتماعی دیگری را در پی خواهد داشت. به همین دلیل رعنا سعی در پاک کردن ماجرا و به فراموشی سپردن واقعه و خواستار عدم پیگیری آن توسط همسرش میشود. اتفاقی که توسط برخی از بینندگان نیز منجر به سوءتفاهم میشود.
متأسفانه در این میان زنان آسیبپذیرترین اقشار جامعه هستند. این موضوع نیز همانطور که عنوان شد از دغدغههای مهم کارگردان در خلق شخصیت و نگرانیهای شخصیت اصلی زن قصه است. رعنا از بازگویی مشکل و اساساً باز شدن ماجرا بهواسطه لجاجتهای عماد میهراسد. او از نگاه غلط جامعه که با باز شدن بیشتر ماجرا پدید میآید نگران است. این نگرانی در گفت و گویش با عماد مشهود است زمانی که به عماد میگوید از نگاه مرد متجاوز میترسد. عماد به او شک میکند و میگوید: «تو که گفتی آن فرد را ندیدهای». این در حالی است که رعنا به دلیل حیا و از میان نرفتن حریمی که میان او و عماد وجود دارد ماجرای آن شب را بهتمامی بازگو نمیکند اما ذهنیت عماد نسبت به او تغییر میکند. رعنا میهراسد که هرقدر ماجرا جلوتر رود و جزئیات آن اتفاق بازتر شود، حریم میان او و عماد از میان برود؛ اما عماد از درک این نگاه زنانه به ماجرا غافل است. این حساسیت و نگرانی تا جایی پیش میرود که مخاطب میاندیشد که ممکن است رعنا به شوهرش خیانت کرده باشد، این همان نگاه غلطی است که انگشت اتهام جامعه، مردم، همسایگان را بهسوی رعنا میگیرد. این موضوعی است که در فیلم فرهادی با زیرکی به آن اشاره شده است.
فروشنده،اپیدمی وسوسه
سؤال دیگری که با دیدن فیلم فروشنده به ذهن میرسد این موضوع است که چرا پیرمرد قصه باوجود جرمی که مرتکب شده مظلوم جلوه داده میشود. چرا فرهادی از میان گزینههای مختلف گروههای سنی پیرمردی بیمار را انتخاب کرده؟ چرا میخواهد حس ترحم را نسبت به او برانگیزد؟ به نظر میرسد خالق اثر قصد دارد تا بر این نکته تأکید کند انسان در هر سن و هر شرایطی غیرقابلپیشبینی است، و ممکن است دچار لغزش و وسوسه شود. پس یک پیرمرد هم میتواند دچار انحطاط و اضمحلال اخلاقی شود. وقتی مرگ اخلاق در جامعه رخ میدهد این معضل در اقشار جامعه فراگیر میشود و به همه سرایت میکند.
البته انتخاب نقش پیرمرد دلیل دیگری هم داشته است. انتخاب چنین شخصیتی برای درگیر کردن مخاطب و چالش ذهنی او تا لحظه آخر، تدبیری قابلقبول و کارکردی درست دارد. بهطوریکه مقصر دانستن پیرمرد آخرین گزینه مخاطب برای انجام این کار زشت باشد.
از سوی دیگر پیرمرد بودن و بیمار بودن دو عامل مهمی است که کار عماد را برای بخشیدن او سهلتر میکند؛ و اگر هم او را نبخشد توسط مخاطب و همسرش بیشازپیش نکوهش شود. کما اینکه اینگونه هم می شود و زمانی که رعنا درمییابد که او پیرمردی نحیف، فرتوت و بیمار است او را میبخشد. حتی ممکن است پیشتر از این هم او را بخشیده باشد. ولی عماد باوجود حفظ آبروی پیرمرد نزد خانوادهاش او را نمیبخشد و دست به خشونت میزند. این پیام آخر فیلم است و تراژدی مرگ اخلاق را در جامعه رقم میزند.
منبع: اقتصاد آنلاین