گفتار اعتراض و گفتار وفاداری

سه شنبه, 16ام آبان, 1391
اندازه قلم متن

گویا قرار است ما ملت ایران یا زیر بار تحریم‌ها لِه شویم یا جنگ دیگری به ما تحمیل شود. همزمانی دوره‌های انتخاباتی در آمریکا، اسرائیل و ایران خودمان باعث شده‌است که هر روز بر تعداد اظهارنظرها در این زمینه افزوده شود: در حالی که به نظر می‌رسد اوباما و رامنی فعلاً گزینه‌ی جنگ را به دلایل نیازهای انتخاباتی کنار گذاشته‌اند، ایهود باراک و نتانیاهو هنوز بر سر اینکه کدام گزینه “بهتر” و “سریع‌تر” جمهوری اسلامی را به زانو در خواهد آورد مناظره‌ی انتخاباتی می‌کنند. در این فاصله مسئولان سیاسی کشور حرف بهتری جز یادآوری خصومت ذاتیِ آمریکا و ایران ندارند و مسئولان نظامی نیز کار بهتری جز ایجاد منطقه پنجم برای نیروی دریایی سپاه. ما نیز دل‌مان به این خوش است که امروز هاشمی نسبت به کنار گذاشتنِ دلسوزانِ نظام هشدار می‌دهد یا محمد خاتمی و عبدالله نوری در بیانیه‌های مشترک و یا جداگانه‌شان نسبت به وضعیت معیشت مردم ابراز نگرانی می‌کنند. سؤال این است که ما به چه چیزی برای بیرون رفتن از این وضعیت امید بسته‌ایم؟

ادامه‌ی ناامیدی از حکومت
تأیید و تکذیب‌ها در مورد دیدار فرستادگان رهبری برای مذاکره با آمریکا که با هشدارهای سپاه در روز ۱۳ آبان در مورد این دست مذاکرات و اظهارات سردبیر کیهان در مناظره‌ی تلویزیونی تکمیل شد، نشان می‌دهد که حتی اگر تنش‌زدایی در روابط دو کشور یکی از برنامه‌های مسئولان باشد، این پروژه تا زمان تکوین و تکمیل، به زمان زیادی نیاز دارد و اگر هم بتواند جلوی جنگ را بگیرد، مانع تشدید و تمدید تحریم‌ها نخواهد شد. هر چند گویا ما فعلاً چاره‌ای جز خوش‌خیالی نداریم، اما واقعیت آن است که هیچ نشانه‌ واقعی‌ای در جهت این تنش‌زدایی دیده نمی‌شود. فعلاً همه سیاسیون کشور اعم از دولتی و حکومتی و منتقد و مخالف فقط بر سر یک موضوع توافق دارند و آن این است که خط، خطّ رهبری است و اوست که تصمیم خواهد گرفت. رهبری نیز به روشنی تصمیم خود را اعلام کرده‌است: آمریکا محو ما را می‌خواهد و انرژی هسته‌ای بهانه‌ای بیش نیست. یعنی بگرد تا بگردیم.

تنگ شدن حلقه‌ی محاصره‌ی نظامی کشور نیز حاکمیت را به تصمیم‌گیری در صحنه‌ی سیاسی داخلی وادار نکرده‌است. اغلب صاحبنظران سیاسی بر این نظرند که جمهوری‌ اسلامی، هم در سوریه و هم در سودان وادار به عقب‌نشینی شده‌است. عربستان سعودی ابداً مایل به دخالت دادنِ ایران در مذاکرات بین‌المللی در مورد سوریه نیست و رفت‌و‌آمد بی سرو صدایِ اخضر ابراهیمی، فرستاده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب در امور سوریه به ایران پس از آنکه عربستان از نشستن در کنار نمایندگان ایران دور میز مذاکرات صلح سوریه سر باز زد، خود بهترین گواه است بر اینکه عربستان نمی‌خواهد به هیچ شکلی ایران را در تعیین سرنوشت سوریه دخالت دهد. تردیدی هم وجود ندارد که جامعه‌ جهانی برای حل این مناقشه بسیار بیشتر روی ریاض حساب می‌کند تا تهران. اما تنگ‌تر شدنِ محاصره‌ی نظامی گِرد جمهوری اسلامی فقط به کنار گذاشته شدنِ از میز روند مذاکرات سوریه ختم نمی‌شود. تقریباً تمامی خبرگزاری‌های مهم جهان حمله‌ی نظامی اسرائیل به کارخانه اسلحه‌سازی در سودان را هشداری مستقیم و غیرمستقیم به ایران دانستند.

فعلاً همه سیاسیون کشور اعم از دولتی و حکومتی و منتقد و مخالف فقط بر سر یک موضوع توافق دارند و آن این است که خط، خطّ رهبری است و اوست که تصمیم خواهد گرفت.
مستقیم از آن جهت که دو روز پس از حمله به کارخانه‌ی مذکور، رسانه‌های اسرائیلی به نقل از مخالفان دولت سودان نوشتند که سپاه در کارخانه اسلحه‌سازی خارطوم برای جنبش حماس در باریکه‌غزه جنگ‌افزار تولید می‌کرده است. همچنین به گفته خبرگزاری دویچه وله برخی سرویس‌های اطلاعاتی غرب گزارش داده‌ بودند که ایران و سودان توانسته بودند در جریان شورش مخالفان معمر قذافی در لیبی، موشک‌های زمین به‌هوای ارتش لیبی را ضبط و به دارفور منتقل کنند. به‌نظر سرویس‌های اطلاعاتی غرب سودان کنترل دارفور را به سپاه پاسداران سپرده است. فشار غیرمستقیم بر ایران را نیز از زبان روزنامه‌نگارانی شنیدیم که محاسبه کردند که هواپیماهای اسرائیلی برای بمباران کارخانه اسلحه‌سازی خارطوم می‌بایست با محاسبه بازگشت، ۴ هزار کیلومتر پرواز می‌کردند. در حالی که برای بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران در نطنز و قم و پارچین به پرواز کوتاه‌تری نیاز دارند.

عکس‌العمل جمهوری اسلامی به تنگ‌تر شدن حلقه‌ی محاصره، اولاً ارسال دو ناو جنگی به آب‌های سودان بود. ناوهایی که سه روز در آبهای سودان ماندند (شاید با هدف مقابله با اوجگیری شورش‌هایی که ممکن بود پس از این حمله در داخل سودان به وقوع بپیوندد) و سپس این منطقه را ترک کردند. عکس‌العمل دوم، ایجاد منطقه پنجم نیروی دریایی سپاه در بندر لنگه بود تا به گفته فرمانده نیروی دریایی سپاه دست منطقه‌ی یکی‌ها برای حفاظت از امنیت تنگه هرمز بازتر باشد و دفاع از جزایر سه‌گانه مسئولان جداگانه‌ای داشته باشد.

به این ترتیب هم روند گفت‌و‌گوهای بین‌المللی، هم عکس‌العمل حاکمیت در قِبال بگومگوها فقط و فقط از یک چیز حکایت می‌کند و آن اینکه مسئولان کشور ابداً خیال تغییر سیاست‌‌های شان را ندارند و امیدی به اینکه با درایت مسئولان، ما از زیر یوغ تحریم‌ها در آئیم و جغد جنگ نیز سایه‌اش را از سر کشور بردارد نیست.

منتقدان: درگیر میان اعتراض و وفاداری
هم روند گفت‌و‌گوهای بین‌المللی، هم عکس‌العمل حاکمیت در قِبال بگومگوها فقط و فقط از یک چیز حکایت می‌کند و آن اینکه مسئولان کشور ابداً خیال تغییر سیاست‌‌های شان را ندارند و امیدی به اینکه با درایت مسئولان، ما از زیر یوغ تحریم‌ها در آئیم و جغد جنگ نیز سایه‌اش را از سر کشور بردارد نیست
به هیچ روی نمی‌توان گفت که منتقدان سیاست‌ها و عملکردهای دولت و حکومت ساکت نشسته‌اند. منظور فقط منتقدانی که در خارج از کشور به سر می‌برند و در فضای فعالیت آزاد هر یک بنا به دیدگاه خود به فعالیتی مشغولند نیست. حرف ناظر بر منتقدان و مخالفان در داخل است. اینها هم مصاحبه می‌کنند و هم سخنرانی و هم اگر فرصتی دست دهد مناظره. اما حضور این افراد و ریسک‌پذیری‌های کم و زیادشان تا به امروز چاره‌ی کار نبوده و به نظر می‌رسد که هر چه پیشتر می‌رویم نیز تأثیرگذاری کمتری دارد. چرا؟ بدون تردید یکی از مهمترین دلایل این امر عزمی است که مسئولان حکومتی جزم کرده‌اند برای گوش ندادن به حرف هیچکسی و هیچ گروهی. اما در این صورت دیگر مصاحبه کردن و دید و بازدید با این جمع و آن گروه چه اهمیتی دارد جز اینکه چند روزی سرِ همه را گرم کند و فرصتی را برای خوش‌رقصی عده‌ای فراهم سازد. هربار که هاشمی رفسنجانی حرفی می‌زند، سایت جوان آنلاین خبر از استعفای قریب‌الوقوع وی از شورای مصلحت نظام می‌دهد و هربار که محمد خاتمی یا عبدالله نوری زبان می‌گشایند، فارس نیوز و دیگران خوراک تبلیغی پیدا می‌کنند.

تمامی شواهد نشان می‌دهد که عملِ ما منتقدان کمترین تأثیری را بر سیاست‌گذاری و سیاست‌ورزی در کشور ندارد. کشور در سراشیبی تند سقوط اقتصادی است و سردبیر کیهان هنوز از دست دادنِ خاتمی و سوروس می‌گوید و تازه یادش افتاده که به نقد عملکرد دولت میرحسین موسوی در دوران جنگ نیز اشاره کند. رؤسای قوای قضائیه و اجرایی به خون هم تشنه‌اند، رؤسای قوای مقننه و مجریه هر یک دیگری را مسئول بدبختی‌های کشور می‌داند ، اما همه دست روی دست گذاشته‌اند تا گره از جای دیگری باز شود. خودِ اصولگرایان نیز دیگر به انتخابات به منزله‌ی آزمونی فیصله‌بخش اعتقادی ندارند. تکلیف پرونده‌ی سه هزار میلیاردی که روشن نشد، هیچ؛ هر روز پرونده‌ی جدیدی و دزدی و اختلاس جدیدی کشف می‌شود. اینها و ده‌ها و صدها مثال دیگر دو چیز را اثبات می‌کند: اول اینکه دولت و حاکمیت به راه اشتباهی می‌روند و دوم اینکه منتقدان نیز راه درستی را برای مقابله با اوضاع انتخاب نکرده‌اند.

تمامی شواهد نشان می‌دهد که عملِ ما منتقدان کمترین تأثیری را بر سیاست‌گذاری و سیاست‌ورزی در کشور ندارد.
حاکمیت مصمم است که به راه خود برود. عجالتاً نیز هم زورش را دارد و هم هنوز پولش را. اما مشکلِ ما در کجاست؟ اولین پاسخی که به این پرسش داده می‌شود این است که ما منتقدان توان بسیج نیروی لازم را برای به کرسی نشاندن حرف‌های‌مان را نداشته‌ایم. در اینکه چگونه باید به این مهم نائل بیائیم، تا به امروز دو راهکار -یکی عمدتا توسط منتقدان و مخالفان در خارج و دیگری عمدتاً توسط منتقدان و مخالفان در داخل – پیشنهاد شده‌اند. راهکار اول این است که شعارهای تند بدهیم، تا نیروهای سخت‌کوش را بسیج کنیم و راهکار دوم اینکه سطح مطالبات را پائین بیاوریم تا نیروهای میانی (یا خاکستری) را به نیروهای خودی بیفزائیم. واقعیت آن است که هیچکدام از این دو راهکار جواب نداده است. راهکار اول به دلیل نگرانی در از دست دادن کسانی که عملاً می‌توانند مخالفان را نمایندگی کنند (یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی و محمد خاتمی و هاشمی رفسنجانی و از این دست) و راهکار دوم به دلیل نگرانی در از دست دادنِ پایه‌های اجتماعی تنها نیروی واقعاً موجود (یعنی کنشگران جنبش سبز).

امید ما برای برون‌رفت از این وضعیت چیست؟
ما باید بتوانیم راهکار سومی را در مقابل آن دو راهکار قرار دهیم. راهکاری که نقطه حرکتش جدا کردن گفتار “اعتراض” از “گفتار” وفاداری است
بخشی از افراد و گروه‌هایی که به دنبال راهکار اول هستند مدتی است در صدد پیدا کردن رهبر یا رهبرانی هستند که در میان آن جمع “سخت‌کوش‌” گوش شنوا داشته باشد. به احتمال زیاد با گذشت زمان بخش‌های بیشتری نیز تعارف را کنار خواهند گذاشت و به جمع “رهبرجویان” یا همان “آلترناتیوسازان” خواهند پیوست. می‌مانیم ما؛ یعنی بخش گسترده‌ای از کنشگران جنبش سبز. ما باید بتوانیم راهکار سومی را در مقابل آن دو راهکار قرار دهیم. راهکاری که نقطه حرکتش جدا کردن گفتار “اعتراض” از “گفتار” وفاداری است، یعنی دو گفتاری که امروز در میانِ ما اصلاح‌طلبانِ جنبش سبز و همچنین بخشی از مخالفان که گِرد هاشمی رفسنجانی جمع شده‌اند در هم تنیده است. به عبارت دیگر، عمده‌ی اعتراضِ کسانی که امروز خارج از حصر و زندان می‌توانند مخالفان سبز را نمایندگی کنند بر پایه‌ی “وفادار” نبودنِ مسئولان کشور به نظام جمهوری‌ اسلامی، آنگونه که آنها آن را می‌فهمند بنا شده‌است. در این پیوند است که باید بازبینی کرد. نه به دلیل تئوریک، بلکه به این دلیل ساده که جواب نداده‌است. اعتراض ما به وضعیت موجود است. به نابسامانی اقتصادی و به خطر جنگ. به بی‌کفایتی دولت و بی در و پیکری حکومت. به بیکاری و فقر. به نمایندگی نشدن و به نبود انتخابات آزاد. به حصر و زندان و شکنجه. پیوند زدنِ این اعتراض‌ها به گفتارِ وفادار نماندن مسئولان وقتِ کشور به آن قرائتی که عده‌ای از نظام جمهوری اسلامی دارند، هم گفتار ما منتقدان را تضعیف می‌کند و هم چشم‌انداز مبارزه‌ی سیاسی‌مان را تنگ.

از: جمهوری خواهی


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.