دکتر مصدق دو اثر مهم و ماندگار «استقلالطلبی» و «آزادیخواهی» را به یادگار گذاشته که در این مجموعه برخی نظرات بزرگان به این دو محور را میآوریم.
این مجموعه برای تکمیل شدن نیاز به کمک مطلعان دارد. لطفاً نظرات دیگر بزرگان را با منبع برای ما ارسال فرمائید.
حمیدرضا مسیبیان(hamosaieb@yahoo.com) – کرمانشاه – ۲۶ بهمن ۱۳۹۵
اثرات جهانی استقلالطلبی دکتر مصدق و نظرات بزرگان دربارۀ آن. ۲
نظرات برخی دولتمردان و مطبوعات غربی دربارۀ دکتر مصدق. ۱۲
دیدگاه برخی بزرگان و آزادیخواهان ایران دربارۀ دکتر مصدق. ۱۷
اثرات جهانی استقلالطلبی دکتر مصدق و نظرات بزرگان دربارۀ آن
دکتر مصدق در دورانی جهت استقلال و آزادی ایران مبارزه نمود و پیشرفتهای بزرگی کسب کرد که جهان تحت سیطرۀ دو ابرقدرت شرق و غرب بود. بسیاری کشورهای ضعیف عملاً تحت تسلط یکی از این دو بودند و به یکی یا هر دو امتیاز میدادند. مصدق گرچه خواهان روابط خوب با غرب بود اما تأکید قاطعی روی استقلال ایران داشت. در نتیجه راه استقلال و آزادی کشورهای ضعیف و عدم اعطای امتیاز به هیچ قدرتی را مطرح کرد. تمام امتیازهای استعماری ایران را هم برچید و در تمام مراجع بینالمللی به سان شورای امنیت سازمان ملل متحد و دادگاه لاهه پیروز شد. این راه بعداً با نام جنبش «عدم تعهد» مطرح شد و الگوی ارزشمندی برای کشورهای ضعیف شد. در نتیجه برخی رهبران کشورها ستایشگر مصدق بودند.
دکتر فاطمی در این باره مینوشت موفقیت ملت ایران زمینۀ پیروزی بقیۀ ملل زیر سلطۀ استعمار را آماده خواهد کرد[۱] و
“پیروزی ایران در این قیام تاریخی فتح تمام ملل محروم جهان است.“[۲]
و به گفتۀ مرحوم محمدعلی سفری: «این فریاد گو اینکه از حلقوم دکتر محمّد مصدّق بود، امّا در حقیقت فریاد ملّتهای زیر ستم در سراسر جهان بوده و هست.»[۳] حتی در نهایت گرچه دولت ملی با کودتای ۲۸ مرداد ساقط شد؛ اما کودتاگران نتوانستند اثرات جهانی آن را خنثی کنند و به قول دکتر مصدق:
“ مبارزه درخشان مردم بر علیه شرکت سابق نفت که من یکی از رهبران آن بودهام و اکنون هم به عنایت پروردگار در گوشه زندان اظهار عقیده میکنم حلقه زنجیر استعمار خاورمیانه را گسسته و خواهد گسست.”[۴]
و
“جنبش ضد استعماری ملت ایران کلیۀ پایگاههای استعماری خاورمیانه را سست نمود.”[۵]
که تلاش میکنیم اثرات این مسئله را بهتر بررسی کنیم.
جنبش عدم تعهد
به جرئت باید گفت جنبش کشورهای بی طرف که بعد نام غیر متعهدها گرفت و جهت بیطرف بودن بین دو بلوک شرق و غرب بود، تأثیر زیادی از نهضت ملی ایران گرفت. این حرکت نخست بین سه کشور هندوستان، مصر و یوگسلاوی، توسط جواهر لعل نهرو، ناصر و مارشال تیتو مطرح گردید.[۶] در ۱۹۵۵ نمایندگان ۲۹ ملت در «باندونگ» اندونزی گرد آمدند تا بر اساس اصول عدم تعهد و موازنۀ منفی در جهان قطبی شدۀ قرن بیستم، هستۀ مقاومتی را تشکیل دهند که «جنبش عدم تعهد» نام گرفت. در آنجا نمایندگان کشورهای شرکت کننده از دکتر مصدق به عنوان پیشگام سیاست عدم تعهد در جهان سوم و مبارزات او با استعمار، تجلیل به عمل آوردند. در کنفرانس جنبش کشورهای غیر متعهد که در سپتامبر ۱۹۶۱ در بلگراد تشکیل گردید، اصول سیاست موازنۀ منفی را که دکتر مصدق در سالهای نهضت ملی کردن صنعت نفت در مبارزه با انگلستان اتخاذ و اجرا نموده بود، نصبالعین سیاست خود قرار دادند.[۷]
تغییرات نظام جهانی سلطۀ نفت بعد از نهضت ملی ایران
از اولین ثمرات اقدامات دولت دکتر مصدق بود. به واقع ملی شدن نفت ایران نه تنها باعث بهبود شرایط نفتی ایران شد که در سایر کشورهای نفتی هم تأثیر داشت. مثلاً آقای «صالح جبر» لیدر حزب ملت عراق، ۱۶ مه ۱۹۵۳ میگفت: «با کمال صراحت میگویم که افزایش عایدات نفت عراق مرهون تلاش و همت دکتر مصدق است… ما عراقیها برای نهضت ملی ایران ارزش بسیار قائلیم بدون شک این نهضت در بیداری ملل شرقی موثر واقع شده است.»[۸] از این گذشته ایران اولین کشوری ضعیفی بود که صاحب شرکت ملی نفت شد و چند سال بعد قرارداد ۷۵-۲۵ منعقد کرد که زمینۀ تحولات بعدی نفتی در جهان را ایجاد کرد.[۹] این مسائل و بیداری کشورهای نفتخیز به مرور موجب حذف تسلط کارتل بینالمللی نفت در جهان شد چنانکه آقای «مصطفی عِلْم» محقق برجسته مینویسد:
“گرچه مصدق سرنگون شد ولی نهضت او اثر عمدهای بر ایران و جهان سوم گذارد. او موفق شد سلطه(AIOC) را بر نفت ایران در هم شکند. از این مهمتر اشاعه برداشتهای او از حاکمیت ملل و حق آنها بر کنترل منابع خودشان کشورهای تولید کننده جهان سوم را تشویق کرد خود را از سلطه «کارتل نفتی غرب» رها سازند. این امر نهایتاً در سال ۱۹۶۱ منجر به تشکیل سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک) گردید که نخستن دبیر کل آن فؤاد روحانی، معاون رئیس کل شرکت ملی نفت ایران بود. بتدریج که تعداد اعضای اوپک از ۵ به ۱۳ رسید، این سازمان توانست کنترل ۹۰ درصد از صادرات نفت خام جهان را به دست آورد و در همان حال قیمتها و سطح تولید نفت را، که در سابق توسط «کارتل نفتی» دیکته میشد، راساً به عهده گیرد. بیتردید، پس از گاندی، مصدق پر حرارتترین و مؤثرترین مبلغ ایده حذف تسلط بیگانه بود.
…
اندکی بعد، غرب کنترل خود را بر منابع نفتی جهان سوم از دست داد، چه آنها از خود کارتل تولید کنندهای تحت عنوان: اوپک تشکیل دادند و عذر کمپانیهائی را که بر نفتشان حکمروائی داشتند، خواستند،”[۱۰]
که مشخص است اقدام مصدق تا چه حد زمینه تحولات مثبت بعدی جهانی در شرایط نفت را ایجاد کرده بود. اما این فقط بخشی از ماجرا است و لازم است نظرات افراد برجستۀ دیگری را هم بررسی کنیم.
«ایدن» وزیر خارجۀ انگلیس
به عنوان یکی از اصلیترین قدرتهای استعمارگر و تندروترین دشمنان مصدق، تأکید میکند تا قبل از شروع اقدامات مصدق آنچه به نظر او احترام به قراردادهای جهانی بوده، بخوانید اعطای امتیاز به ابرقدرتها، شرایط بسیار بهتری داشته و مینویسد:
“آن روزها، نقض تعهدات بینالمللی به این اندازه، که بدبختانه از آن زمان رایج شده است، معمول نبود. شگفت انگیز نبود که این حوادث در مناطق دیگر، عکسالعملها پدید آورد.”[۱۱]
و دربارۀ نتایج اقدامات مصدق مینویسد مصر که از زمان جنگ جهانی دوم تا آن هنگام به کلی ساکت و آرام بود در آن هنگام:
“اینک، در نتیجۀ حوادث ایران، مصر پرآشوب و غوغا شد. دردسرها و ناراحتیهائی که در شطالعرب به وجود آمد، در نیل چرک وریم ببار آورد. در مصر، اغتشاشها و تیراندازیها و حمله به سربازان ما، آغاز شد.”[۱۲]
و با اشاره به تزلزل موقعیت انگلیس در کل خاورمیانه:
“روزی که من عهدهدار مقام وزارت امور خارجه شدم، دربارۀ این چشمانداز تیره و تار بتفکر پرداختم. ما را، از ایران، بیرون کرده بودند؛ آبادان را از دست داده بودیم، قدرت و نفوذ ما، در سراسر شرق میانه، سخت متزلزل شده بود. انفجارهای مصر، خبر از انقلابات بزرگ آینده میداد. میبایستی در اینباره بیندیشم که با این اوضاع و احوال، چگونه باید روبرو شد. مطمئن بودم که نخست باید به منشاء دردسر و ناراحتی اخیر خویش، بمساله نفت بپردازم.”[۱۳]
و در نهایت اینکه ایدن به حدی نگران نهضت ملی ایران بود که نوشته است:[۱۴]
“خبر سقوط مصدق از اریکۀ قدرت، هنگامی بمن رسید که دوران نقاهت را میگذراندم و باتفاق زن و پسرم، در دریای مدیترانه، میان جزایر یونان با کشتی گردش و سیاحت میکردم. آن شب، با خیال راحت شادمانه خوابیدم.”[۱۵]
که همین تأکید بر خواب راحت به قدر کافی گویای مسائل است. «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور بعدی آمریکا در کتابش با عنوان جنگ حقیقی در بخشی با عنوان «ایران مقدمه و آغاز مشکلات و دشواریها» به ملی شدن نفت ایران اشاره کرده و از اقدام ناصر در ملی کردن کانال سوئز با عنوان «ضربۀ مهلک بعدی» یاد میکند. بعد به مسائل بعدی خاورمیانه از جمله تحریم نفتی اعراب در سال ۱۹۷۳ اشاره میکند.[۱۶]
مصر و جمال «عبدالناصر»
خیلی تحت تأثیر نهضت ملی ایران بودند. جمال عبدالناصر در جهان عرب به عنوان یک قهرمان مبارزه با استعمار و عملاً برجستهترین رهبر اعراب مطرح بود. تلاشهای او مصر را از شرایط اسفناک بیرون آورده و موجب افتخار جهان عرب و کانون مبارزه با استعمار نمود. مکتبی هم که او بنیان نهاد جهت مبارزه کشورهای عرب زیر بار استعمار برای آزادی بود.[۱۷] وی «کانال سوئز» را ملی کرد که تأثیر زیادی در شرایط مصر داشت. به جرئت باید گفت مشوق اصلی او در این راه دکتر مصدق بود. خود ناصر بارها در نطقهایش از تأثیر دکتر مصدق یاد کرده و میگفت: «من شاگرد مکتب ضد استعماری دکتر مصدقم، از مکتب دکتر مصدق درس آموختم.»[۱۸](البته وی بعداً اقدامات اشتباهی هم انجام داد که بحث جدائی دارند.)
به واقع ملی شدن نفت ایران و اخراج انگلیسیها از آبادان باعث تقویت روحیۀ مردم مصر شده بود. آن هنگام ناآرامیها در کنار کانال سوئز و تیراندازی به سمت نیروهای انگلیسی به شدت افزایش یافته بود. مصدق هم بعد از سفر به آمریکا به دعوت نحاس پاشا، نخستوزیر مصر به آن کشور سفر کرد و در ۲۸ آبان به آنجا رسید. مردم مصر استقبال کم نظیری از او نموده با فریادهای «یحیی المصدق»، «یحیی الایران»، «یحیی النحاس» رهبر مبارز و ضد استعمار شرق را خوشامد گفتند که خبرگزاریها جمعیت را حدود دو میلیون نفر تخمین زدند. نحاس پاشا هم به نزد دکتر مصدق رفت و ورودش را به مصر تبریک میگفت و از او میخواست خود را از هتل به مردمی نشان دهد که فریاد یحیی المصدق سر میدادند. مصدق همانجا به نحاس گفته بود تو باید به کمک این مردم انگلیسیها را از کانال سوئز بیرون کنی.[۱۹] بعدا ًهم مشوق آنها بود چنانکه بعد در تلگرافش اعلام کرد:
“ما هم آن قدر از دولت مصر پشتیبانی خواهیم نمود تا فتح و ظفر نصیب آنها گردد.”[۲۰]
امروزه هم خیابانی در قاهره به نام دکتر مصدق است.
«ریاض» سفیر کبیر مصر در جامعۀ ملل
راجع به مکتب مصدّق چنین گفت: «مصدّق به جهان شرق و کشورهای جهان سوّم نه تنها درس سیاست موازنۀ منفی و عدم تعهّد آموخت و بسیاری از جاها را موفّق کرد که دست خارجیها را از کشور و منابع طبیعی خود دور ساخته و از ثروت خدادای استفاده کنیم، بلکه درس مهم انقلاب این بود که با عزّت و شرافت زندگانی کرده و به کشورهای بزرگ بگوییم که: مرا به خیر تو امّید نیست، شر مرسان!!»[۲۱]
موسسه مطبوعاتی «دارالهلال» مصر
مینوشت: دکتر مصدق استاد فن ملی شدن در شرق است، تمام رهبران نهضتهای خاورمیانه در مکتب مصدق درس خواندهاند. دکتر مصدق مرد سالخورده و پیری است که فعالیت و نشاط او جوانان را تحت الشعاع خود ساخته است. دکتر مصدق قدرت و قوت حیرتآور و سرسختی بینظیر خود را به انگلیسها نشان داد و آنان را مجبور ساخت در برابر این قدرت و نیروی معنوی زانو به زمین بزنند.[۲۲]
مردم عراق
ارزش زیادی برای نهضت ملی قائل بودند. سرهنگ «غلامرضا مصور رحمانی» که آن دوران به عراق سفر کرده به ارزش فراوان نهضت ملی بین عراقیها اشاره دارد و مینویسد برخی عراقیها آن زمان حتی نام فرزندشان را «مصدق» میگذاشتند.[۲۳] یا زمانی که خطراتی متوجه ایران شده بود، وابسته نظامی سوریه در عراق به وی کمک کرده بود.[۲۴]
مردم بحرین
که تحت سلطه استعمار بودند(بخشی از آنها فارسی صحبت میکردند)، نظر مثبتی به نهضت ملی داشتند. مثلاً برخی از آنان در خرداد ۱۳۳۰ خواهان بازگشت به ایران گشتند و برای اخراج مستشاران انگلیسی تظاهرات کردند[۲۵] و در تظاهرات بعدی حتی دو نفر از آنها کشته شدند.[۲۶] عدهای از مردم آنجا طی نامهای به مجلس ایران خواهان حمایت بهتر از دولت ملی بودند.[۲۷] دکتر مصدق هم یک کرسی نمایندگی مجلس برای آنجا در اصلاح قانون انتخابات در نظر گرفت[۲۸] که با استقبال برخی ساکنانش روبهرو گشت.[۲۹]
سایر کشورهای عربی
هم از این مسئله تأثیر پذیرفتند. ناصر مکرر اظهار میکرد انقلاب مصر به جهان سوم درس بزرگی داد بدون استقلال سیاسی و دخالت مردم در کارها که زائیده فکر مصدق بود، مصر هنوز در زنجیر بود.[۳۰] به عنوان مثال همان اقدام باعث تحریک شدید کشورهای عربی به ملی کردن نفت شده بود.[۳۱] که به هر حال موقعیت آنها را در برابر غرب تقویت میکرد. «طاهر احمدزاده» از جوانان فراری عراقی فراری شنیده تا هنگامی که دکتر مصدق در ایران بر سر کار بوده و نهضت ملی فعال بود با زندانیان سیاسی آنجا هم برخورد دولت زیاد تند نبود. حتی وقتی خواسته بودند آنها را به زندان کویری منتقل کنند آنها دست به اعتصاب زدند که دولت موقتاً منصرف شده بود. اما روزی زندانیها را با خشونت به زندان برده و گفته بودند: «الیوم سقط مصدق فی ایران و الویل لکم.» یعنی امروز مصدق در ایران ساقط شد و وای بر شما که بعد آنها را به گلوله بسته بودند. که مشخص است تأثیر نهضت ملی ایران در تمام منطقه بوده و حکومتهای دست نشانده بعد از سقوط دولت ملی ایران احساس قدرت بسیار بیشتری کردند.[۳۲]
«جواهر لعل نهرو»
که پس از مهاتما گاندی محبوبترین و نامدارترین رهبر ضدّ استعماری هند شمرده میشود از پیروان مکتب «عدم تعهّد» دکتر مصدّق بود. نهرو کراراً خدمات دکتر مصدّق را به کشورهای غیر متعهّد ستایش میکرد و او را پیشگام مبارزه برای غرور ملّی و آزادی و شرافت نامید. هنگامی که در تهران مهمان دولت بود و نامه از طرف نهضت ملّی راجع به فشار و اختناق عمومی و حبس دکتر مصدّق و قتل دکتر فاطمی تسلیم او شد، وی این موضوع را با شاه در میان گذارد. شاه در جواب گفت: این افراد بر علیه حکومت قیام کردند، خود شما هم به همین جرم به زندان رفتید! نهرو پاسخ داد: «زندانبان من انگلیسیها بودند و مردم هند، زندان من و گاندی را گلباران کردند. ولی زندانبان نخستوزیر سابق و ملّی کننده نفت، پادشاه ایران است!»[۳۳] حتی خواهان ملاقات با مصدق در احمدآباد هم شد که مورد موافقت قرار نگرفت.[۳۴] همچنین در سخنرانی در مسکو گفت: «ما در راه مبارزه برای استقلال و آزادی هند از دکتر محمد مصدق درسها آموختیم.”[۳۵]
مقامات و مردم هند
علاقۀ ویژهای به دکتر مصدق داشتند. هنگامی که سفیر هند و معاون وزارت خارجه هند و سید محمود رئیس سنای هند به دیدار دکتر مصدق آمدند، او را جانشین گاندی خود خوانده و تختخواب مصدق را بوسیده و میگفتند این تختی است که بزرگترین مرد دنیا اینجا خوابیده است.[۳۶] همچنین مجلۀ «ایماژ»- چاپ دهلی نو سال ۱۹۵۳مینوشت: «دکتر مصدق گاندی جدید مشرق زمین است»[۳۷] دکتر «تاراچند» سفیر کبیر هند در ایران هم میگفت آقای مصدق نخستوزیر ایران در هند فقط به عنوان یک پیشوای ملی شناخته نمیشود بلکه عموم ایشان را یک لیدر جهانی میدانند. در هند عموم مردم برای جناب دکتر مصدق احترام و تحسین فوقالعاده زیاد قائلند.[۳۸]
«سوکارنو»
رئیس جمهور اندونزی میگفت نهضت ایران طلیعۀ سعادت ملل مشرق است.[۳۹] و در سال ۱۹۶۰ در مجمع ملل اظهار داشت: «مصدّق پرچمدار آزادی کشورهای غیر متعهّد است. ما در سنگر جنگ و مبارزه با هلند از اعمال و گفتار دکتر مصدّق الهام گرفتیم و بر دشمن فائق شدیم.[۴۰]
دکتر «قوام نکرومه»
رهبر استقلال مملکت زرخیز غنا که از نخستین پیشوایان آزادی افریقا بود و با تلاش و مجاهدت بیهمانند و خستگی ناپذیر خود، کشور ساحل عاج (غنا) را از قید استعمار بریتانیا رهانید، از دیگر چهرههای سرشناس پیرو مکتب مصدّق بود و مکرّراً بیان میکرد خدماتی که در انجام آن توفیق یافته، مدیون سالها دراست وی در مکتب پیشوای نهضت ملّی ایران بوده است. وی به یکی از دوستانش میگفت: «من از نطق دکتر مصدّق در شورای جامعۀ ملل درس بزرگی گرفتم: اوّل حقیقت زندگانی را که خودمختاری و استقلال و آزادی و جواب رد به خارجیها است، بدست آورید، مابقی نعمات خداوندی که فرع آزادی و آگاهی است، نصیب شما خواهد شد.»[۴۱]
«مولانا ابوالکلام آزاد»
به تاریخ ۱۶/۰۴/۱۳۳۰: «باید به ملت ایران تبریک بگویم که بعد از مدتها یک شخص مخلص و با تدبیر زمام دولت را در دست گرفته و موجبات ترقی ایران را فراهم کرده است.[۴۲]»
«غضنفرعلیخان»
سفیر پاکستان در ترکیه: «من در واقع عاشق دکتر مصدق هستم و در تمام مدت عمر خود در عالم سیاست شخصی را به شایستگی او ندیدهام. دکتر مصدق یک زمامدار ایدهآلی است که برای ملت خود فداکاری میکند.[۴۳]»
روزنامۀ «دیلی تلگراف» ارگان حزب محافظه کار انگلیس
و دشمن سرسخت نهضت ملّی ایران راجع به اثر گفتار و کردار مصدّق با نفرتی تمام، چنین مینویسد: «در تالار شهرت، نام مصدّق نخستوزیر مخلوع ایران، در صدر صف طولانی آن عدّه رهبران ملّی که دست به تاراج اموال بریتانیا در سراسر دنیا زدهاند، بیاد خواهد ماند. سرمشق مرض واگیری(!) که مصدّق به جهان داد، بعد از او توسعه پیدا کرد. زیر او نشان داد که یک کشور ضعیف با مردم متعهّد میتواند با بریتانیا درافتاده و به مقصود برسد. صفی طولانی از شاگردان مبارز و متجاوز مصدّق در سرتاسر جهان از پند و اندرز او سود بردند. سرهنگ ناصر کانال سوئز و بالاخره تمام سرمایۀ ما را در مصر بلعید. سیلان (سریلانکا، کشور جزیرهای در جنوب شبه قارّه هند)، و اندونزی از مصر و مکتب مصدّق پیروی کرده و دست رد به سینۀ ما زدند. رئیس جمهور زامبیا هم از این نمد کلاه بزرگی برد. یکی دیگر از شاگردان مکتب مصدق دکتر «نایورا» میباشد که کلیه بانکهای خارجی را در تانزانیا با پرداخت خسارت ناچیز ضبط کرده است.(دیلی تلگراف ۶ مارس ۱۹۶۷)[۴۴]
«داریوش فروهر»
“مصدق، صدای تاریخ بود، تاریخ درد، تاریخ فشار، تاریخ سکوت و سوگ.
مصدق، فشرده آرمانهای یک ملت و چکیدۀ آرزوهای سرکوفتۀ تمامی ملتهای ستمدیده جهان بود.
…
بسیاری از جنبشهای بزرگ استقلالطلبانه ملتهای زیر سلطه استعمار، و هم جنبش بیکران کنونی ما، بر گردههای پیرمرد و جوان اندیشی چون او پی ریزی شده است.
مصدق، سنگ فرسایش ناپذیر بنای تاریخ است و استوارترین حلقه از زنجیر پیکارهای رهائی بخش ملتهای جهان.
…
مصدق، چنان بر استخوان استعمار کوبید که آن را از چند سو شکست و شکافت. پس از او، استعمار هرگز نتوانست بر ارکان بندخوردۀ خویش، تکیه کند و نتوانست فخرمندانه نعره برآورد که بر همه چیز مسلط است و مسلط خواهد بود.
یکی میبایست بیاید که بر حصارهای بلند استعمار بکوبد و شکافی درآن پدید آورد. از آن شکاف به درون نگریستن و این واقعیت را دیدن که فقط دیوار است و نه چیزی بیشتر، کاری بود که پس از مصدق، مقدور و ممکن مینمود.
مصدق، همان کسی بود که بر قلعۀ جادویی استعمار کوبید و آن شکافت باریک را در تن حصار حصین پدید آورد.“[۴۵]
«آیتالله طالقانی»
در سخنرانی ۱۴ اسفند ۵۷ بر مزار دکتر مصدق میگفت:
“شخصیت دکتر مصدق مانند یک پزشک ماهری، انگشت روی نقطۀ درد گذاشت و گفت ما باید در دنیای شرق و غرب بیطرف باشیم، تز عدم تعهد را ابراز کرد، همان تزی که دنبال آن تز، مرحوم ناصر، نهرو، سوکارنو، همه دنبال کردند و اکنون رو به توسعه است
…
نهضت دکتر مصدق دنیای خاورمیانه را تکان داد، به دنبالش مصر انقلاب شد، الجزایر انقلاب شد ولی ما محکوم شدیم،
…
در مصر و مکه نمایندههای الجزایر و دیگران میآمدند و میگفتند ما دنبال نهضت شما حرکت کردیم،
…
همین پیرمرد که در مقابل مردم، در مجلس، در خانهاش، آن طور خاضع بود، در مقابل آن استعمار قوی انگلستان که رعبش و سیطرهاش همۀ دنیا را گرفته بود مثل شیر میغرید”[۴۶]
«خلیل ملکی»
اندیشمند و از یاران دکتر مصدق مینویسد:
“امواج نهضت ملی ایران، هنوز در کشورهای آسیایی و افریقایی مشهود است، در حالی که در خود ایران سکوت و رکود کامل حکمفرماست، آنهایی که کم و بیش از ایران الهام میگرفتند و یا جنبش خود را با الهام گرفتن از ایران تقویت میکردند، به راه خود ادامه میدهند، در حالیکه در کشور ما یک فرصت بزرگ تاریخی برای مدت نسبتاً درازی از بین رفت.”[۴۷]
و
“پیروزهایهای جنبش ملی ایران الهام بخش بعضی از حوادث مهم دنیایی است. یک سلسله از حوادث افتخار آمیز نهضت ملی ایران به عنوان فصول درخشنده در تاریخ باقی میماند و اقدامات شجاعانۀ ملت ایران و رهبران ملت، به عنوان شواهد تاریخی، به نسلهای آینده، امید و ایمان و از خود گذشتگی،الهام میکنند وخواهد کرد.”[۴۸]
«یرواند آبراهامیان»
در مطلبی با عنوان «مصدق در عصر حاضر» مینویسد:
میان دکتر محمد مصدق و گاندی هندوستان، سوکارنو اندونزی، پاتریس لومومبیا از کنگو، ناصر مصر، نکرومه از غنا، جدی جیگان از گویان، آلنده از شیلی و بیشماری از رهبران آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین که پس از جنگ جهانی دوم بر صحنۀ سیاست جهان ظاهر شدند، به جهات گوناگون وجه تشابهی وجود دارد. مصدق آرزو ملی استقلال کامل از سلطۀ قدرتهای امپریال را ساده و گویا بیان کرد و هدف قرار داد. او را نیز مانند بسیاری از دیگران، هرجا که میشده، ناسیونالیستی آتشین و غیر قابل انعطاف خواندهاند—توصیفی گمراه کننده که معرف چهرهای ضد خارجی، افراطی، قومگرا، و نابخرد است.
مصدق نه تنها ضد خارجی و اگزونوفوب نبود، بلکه با حرارت دستاوردهای غرب را به ویزه در زمینۀ دموکراسی و حکومت مبتنی بر قانون اساسی و حاکمیت مردم، همواره تحسین میکرد. او در پی این نبود که غرب را مردود کند، آن چه او میخواست، استقلال کامل ایران بود از سلطۀ قدرتهای استعماری.“[۴۹]
مصطفی علم در کتاب «نفت، قدرت و اصول»:
“چرچیل و ایدن با طرحهای مزورانه خود توانستند مصدق را سرنگون کنند، اما موفق نگردیدند جلوی گسترش مفاهیم او را بگیرند. در میان کسانی که تحتی تأثیر مصدق قرار گرفتند، یکی هم جمال عبدالناصر رئیس جمهوری فقید مصر بود که محرکش در ملی کردن کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، همان عقاید و مفاهیم مصدق بود. شکست آنتونی ایدن نخستوزیر انگلیس در آن سال، با وجود ترتیب دادن یک حمله نظامی مشترک انگلیسی-فرانسوی-اسرائیلی به مصر، برای سرنگونی ناصر، فشار برای کسب استقلال در کشورهای مستعمره را در هر قارهای از جهان افزایش داد و در دهه بعد انگلیس «از غالب مستعمراتی که داشت بیرون رانده شد و فراری گردید.»”[۵۰]
نظرات برخی دولتمردان و مطبوعات غربی دربارۀ دکتر مصدق
برخی غربیها هم متوجه ارزش نهضت دکتر مصدق برای جهان آزاد بودند و آن را تأئید میکردند که برخی موارد را ذکر میکنیم.
مصدق مرد سال نشریه «تایمز»
مصدق در سال ۱۹۵۱م از سوی مجلۀ تایمز آمریکا به عنوان «مرد سال جهان» انتخاب گردید(در حالیکه این لقب مدعیانی مثل چرچیل، ترومن و آیزنهاور داشت.) و عکس او روی مجلۀ تایم قرار گرفت و مجله او را «جرج واشنگتن ایران»[۵۱] خطاب کرد. در آن مقاله آمده:
اقدامات دکتر مصدق یک مسئلۀ ظاهری و زودگذر نبود بلکه اعجوبۀ پیر با شیوههای غیر عادی و شگفت انگیز خود یکی از ژرفترین و پیچیده ترین مسائل زمان خود را پدید آورده است. پیرامون حرکات این اعجوبه زمان، بحرانی در سرنوشت جامعه بشری در حال شکل گرفتن است. او هم سمبل خواستها و آرزوهای میلیونها انسان در داخل و خارج ایران شده است“
به طنز هم گفته میشد اشکهای مصدق خاصیت سوزانندۀ تیزاب داشت و آخرین پایههای امپراطوری انگلیس را ذوب کرد و به شکلی غرب را به چالش طلبید که تا این زمان ناشناخته بود. البته در این نوشته مقداری اطلاعات غلط دربارۀ دکتر مصدق به طنز هم وجود دارد که احتمالاً به دلیل اطلاعات غلط نویسندگان مقاله بوده است. باز در همان مجلۀ تایم آمده:
«در کشوری که تهمت سیاسی رواج کامل دارد این مرد شرافت و عزت نفس خود را حفظ کرده است. آقای دکتر مصدق مخالف هرگونه نفوذ بیگانه است.»[۵۲] و «وجود نحیف دکتر مصدق از کوه البرز محکمتر و از نفت آبادان آتشیتر و سوزانتر است.»[۵۳]
«ویلیام دوگلاس»
قاضی دیوان عالی ایالات متحده آمریکا: «هنگامی که مصدق در ایران به اصلاحات اساسی دست زد ما به وحشت افتادیم. این مرد که من به خود میبالم او را دوست خود بخوانم مردی دموکرات بود… ما با انگلیسها همدست شدیم تا او را از میان برداریم. در این راه توفیق یافتیم ولی از آن روز دیگر در خاورمیانه از ما به نیکنامی یاد نشده است.»[۵۴]
«دین آچسون»
وزیر خارجۀ دولت ترومن به نوشتۀ روزولت(عامل سازمان سیا در کودتا):
“آچسون به مصدق سمپاتی داشت و سخت شیفته او شده بود.”[۵۵]
«هنری گریدی»
سفیر آمریکا در ایران[۵۶] مصدق را تحسین میکرد و عقیده داشت:
“حزب جبهۀ ملی دکتر مصدق، نزدیک ترین چیز به یک عنصر معتدل و با ثبات در یک پارلمان ملی است.”[۵۷]
او جنبش ملی ایران را با جنبش ملی هند مقایسه میکرد که سرانجام منجر به استقلال آن کشور شد و هشدار میداد اگر ایالات متحده از این جنبش پشتیبانی نکند، اعتبار خود را در جهان از دست خواهد داد.[۵۸] و همو در مورد دکتر مصدق مینوشت:
“مصدق سیاستمداری است بسیار لایق و برجسته، تحصیل کرده دانشگاههای اروپا، با فرهنگ و تربیت عالی، او یک «جنتلمن» به تمام معنای ایران است.”[۵۹]
و
“به نفع غرب است که مصدق را در مسند قدرت نگه دارد.”
و
«دکتر مصدق مردی است که در امور سیاسی استعداد خارقالعادهای دارد.»[۶۰]
«جرج مکگی»
معاون وزارت خارجۀ آمریکا در دولت ترومن:
” مصدق یک ایرانی وطن پرست ملیگرا بود. که هدف تمام عمرش را نیل به ریشه کن کردن چیزی که آنرا تسلط خارجی-اعم از روسی یا انگلیسی- مینامید، تشکیل میداد.”[۶۱]
و مصدق را شرافتمند و ضد روس اعلام[۶۲] و هوادار غرب اعلام میکرد.[۶۳]
«لوموند»
چاپ پاریس ۷ مارس ۱۹۶۷ به مناسبت درگذشت دکتر مصدق مقالهای با عنوان «معاصر کوروش کبیر» به قلم آقای گاستون فورتیه منتشر کرد. بخش از آن چنین بود:
“حتی مرگ که پیروزی نهاییش بود حق وی را ادا نکرد… در واقع موردی نمیتوان یافت که مردی با خداوندان نفت پنجه در افکند و به مرگ طبیعی جان سپارد. او مرده در صورتیکه بار سالیان درازی را که بر کسی معلوم نیست بر دوش داشت. در حقیقت گذشت سال و ماه را در او اثری نبود، تو گویی او معاصر کوروش کبیر است… در زمان قدرتش رقبای وی خود را مواجه با مسئلهای یافتند که در ایران سابقه نداشت.
مصدق شرافتمند بود، مطلقاً شرافتمند و پاکدامن بود. نه خریدن او امکان داشت و نه بدنام کردن و به لجن کشیدنش میسر بود، بنابر این به استهزای او پرداختند. او را مرد پیژاماپوش نامیدند- گفتند نخستوزیری را که با لباس خواب روی یک تختخواب کوچک آهنی اشخاص را میپذیرد نباید جدی گرفت.
…
بدون تردید کسانی که این افسانهها را میساختند خود یک کلمهی آن را باور نداشتند.
…
آنها دیگر با ایران فساد ناپذیری که نیم قرن قبل از آن قراردادهایی به او تحمیل کرده بودند، سر و کار نداشتند بلکه با ایران کوروش کبیر روبرو بودند با ملتی که از زیرکی و فرهنگ و شعرشناسی و ظرافت سیاسی نیرومندی بهرهمند بود… مصدق حاصل معلومات حقوقی خود را که به هنگام جوانی در فرانسه و سوئیس اندوخته بود به این ظرافت چند هزار ساله افزود.”[۶۴]
«پیر فونتن»، کتاب جنگ سرد نفت
«ما جرئت بی پیرایه و مقرون به بدبختی یک مرد شریف همچون دکتر مصدق را که قربانی نفتیهای بینالمللی شد میستائیم و به تقدیم احترامات خود اکتفا میکنیم.»[۶۵]
روزنامۀ «ابزرور»
در ۰۲/۰۳/۱۳۳۰ مینویسد: «دکتر مصدق پدر ملت ایران یکی از اشخاص وطنپرستی است که منافع ملی کشور خود را بر همه چیز ترجیح میدهد.»[۶۶]
«فیگارو» پاریس
در ششم مارس ۱۹۶۷: دکتر مصدق شخصیت خارقالعادهای که با ملی کردن نفت شهرت جهانی یافته بود در تهران در گذشت. مصدق با آن که ظاهری نحیف و رنجور داشت دارای ارادهای آهنین و نیرومند در سیاست بود.[۶۷]
«گازت دولوزان»
سوئیس، ششم مارس ۱۹۶۷: او مثل حضرت پولس مقدس قدرت خود را در ضعف خود میدانست. او آنقدر قوی بود که با وجود وضع نامساعدش توانست مدت پانزده سال نیز رنج ناکامی آرزوهای سیاسی خود را تحمل کند. در سال ۱۹۵۱ مقابله کردن با قدرت دریاداری انگلستان عملی بسیار جسارت آمیز محسوب میشد. اما مصدق هنگامی درگذشت که سوریه از مقابلۀ خود با شرکت(انگلیسی) نفت عراق پیروزمند به در آمده بود. او فقط به یک تخت آهنی و دو اطاق محقر قناعت میکرد. او آرمانخواه و قانع بود از حیلهگری ابا داشت. هنگامی که رخت از این جهان بست احساس آرامش درونی میکرد. شاید بزرگترین پیروزی او این بود که میدید چگونه سوریه توانست لولههای نفتی کمپانی نفت عراق را مدت سه ماه ببندد بدون آنکه به شرکت امکان دهد از سیاست کهنۀ تهدید و ارعاب استفاده کند.[۶۸]
«فرانکفورتر آلگماین»
آلمان، ششم مارس ۱۹۶۷: اگر بر این باور باشیم که نقش مصدق در دهۀ پنجاه از عوال تعیین کنندۀ سیاست جهانی بوده، به طریق اولی باید اذعان داشت که در همان دوران بدون شک عاملی تعیین کننده در سیاست خاورمیانه بوده است. او به عنوان بیان کنندۀ احساس عموم مردم علیه دخالت بیگانگان در سال ۱۹۵۰ جبهۀ ملی ایران را بنیان نهاد.[۶۹]
روزنامه «گلاسکو هرالد»
در ۸/۳/۱۳۳۰ مینویسد: «مردم اسکاتلند همه از کلیه اقدامات وطن پرستانه دکتر مصدق تعریف میکنند.»[۷۰]
روزنامۀ «بئونوس آیرس هرالد» ۲۳/۳/۱۳۳۰
«تاریخ عالم نشان خواهد داد که دکتر مصدق بزرگترین خدمتگزار بشر بوده است.»[۷۱]
روزنامه «ثروت» چاپ لندن
«صریحاً میگویم که ایران در قرون اخیر تاریخ استقلال خود چنین نخستوزیر با شهامتی ندیده است.»[۷۲]
«فوتنیگس گازت»، چاپ آریزونا، ۹/۸/۱۳۳۰
«باید صریحاً گفت که دکتر مصدق بهترین و با تجربهترین سیاستمدار خاورمیانه بشمار میرود و پشتیبانی ملت ایران از دولت وی در تاریخ خاورمیانه و بلکه دنیا سابقه نداشته است.»[۷۳]
«آسوشیتد پرس»
در ۲۸/۴/۱۳۳۱: «دکتر مصدق دشمن سرسخت انگلیس بود.»[۷۴]
«ریوارول» چاپ پاریس
در مقالهای تحت عنوان «مصدق پیغمبر نفت» مینویسد:
«در نیم قرن اخیر در دنیا سیاستمداری با چنین خصوصیات وجود نداشته است، روش دکتر مصدق در حکومت و سیاست محکم و تغییر ناپذیر او در کمتر سیاستمداری دیده شده است. مصدق کشور ضعیف و تنهایی را که به یک امپراطوری قوی و کهنسال غاب کرد تمام میل و نقشههای حریف را نقش بر آب نمود»[۷۵]
و
«مخالفین مصدق، او را انگلیسی خواندند. روسها او را نوکر امپریالیسم آمریکا لقب دادند. انگلیسها او را کمونیست نامیدند. ولی بالاخره معلوم شد که مصدق یک قهرمان ملی است و بدون پشتیبانی هیچ دولت بیگانهای برای استقلال و آزادی وطن خود میکوشد.»[۷۶]
«گوریه سویس»
مصدق بزرگترین مرد سیاسی دنیا، نقطه تحولی در تاریخ ملل مسلمان خاورمیانه به وجود آورده است. زیرا تحولی که او در افکار صدها میلیون نفر از مردم جهان به وجود آورده کمتر از تحولی که… به وجود آورده نیست. نام مصدق در تاریخ برای همیشه جاویدان خواهد ماند… و در ردیف قهرمانان بزرگی مانند واشنگتن، سیمون بولیوار، گاریبالدی ذکر خواهد شد.[۷۷]
دیدگاه برخی بزرگان و آزادیخواهان ایران دربارۀ دکتر مصدق
«جبهه ملی ایران» به عنوان خانۀ همۀ آزادیخواهان کشور، یادگار ارزندۀ دکتر مصدق است. به واقع مصدق نیروئی را بنیان گذاشت که در درجۀ اول برای استقلال و آزادی ایران تلاش میکند و این ایده کاملاً متفاوت با روش گروههائی است که به دنبال قدرت برای منافع و حتی عقاید خود هستند. به این ترتیب حرکتی در ایران آغاز گردید که هدف خدمت به مردم ایران و رساندن کشور به دموکراسی را دارد. مبارزۀ مردم ایران برای استقلال و آزادی هم از آن زمان تا کنون ادامه داشته و به جرئت باید گفت بخش عمدۀ بزرگان آزادیخواه و وطن دوست معاصر در بعد از شهریور ۱۳۲۰، در این مکتب درس مبارزه آموختهاند. در صفحات بعد نظر بزرگان ایران در این باره ذکر میگردد.
شهید دکتر «حسین فاطمی»
با فریاد «زنده باد دکتر مصدق» در برابر جوخۀ آتش ایستاد[۷۸] و در روزنامۀ باختر امروز مینوشت:
“کمتر از نیم قرن است که ملت ایران دکتر مصدق را به پیشوائی خود برگزیده است
…
کیست که در سیاست این مملکت وارد باشد و سواد خواندن و نوشتن فارسی را داشته باشد و اسم «دکتر مصدق» را در مبارزات حیاتی و عظیم ملی نشنیده باشد؟ نام او با مشروطیت ایران همیشه همراه بوده و تنها کسی است که در مبارزات اصولی خود سرسختی و مجاهدت ممتد و طولانی نشان داده با نفوذ اجانب همیشه جنگیده است.
… در پنجاه سال گذشته ایران هر وقت قلدری بر ضد آزادی سوءقصد داشته یا علیه منافع مملکت برخاسته و به بیگانگان روی موافقت بر خلاف امیال عمومی نشان داده دکتر مصدق بدون بیم از انتقام وظیفۀ وجدانی و ملی خود را مردانه و با کمال رشادت انجام داده است.
…[دکتر مصدق] در طول نیم قرن گذشته تا بامروز مظهر افکار و مورد احترام جامعه بوده و بدیهی است یک چنین شخصیتی هرگز حاضر نخواهد شد با سرنوشت ملت و مملکتی به خاطر هوسهای این و آن بازی کند و خود را بماجراهای زودگذر آلوده نماید.”[۷۹]
قاطعانه هم از دکتر مصدق دفاع کرده و نوشت:
“سالها بود که هر وقت مردم میخواستند استعانت و کمکی برای حفظ قانون بجویند و صدائی اعتراض آمیز بر ضد قانونشکنی بلند کنند اولین نامی که یادشان میآمد و نخستین اسمی که به حافظهشان میآوردند اسم «دکتر مصدق» بوده است. این اعتقاد بیدلیل و کورکورانه پیدا نشده بود. این مرد بزرگ پنجاه سال امتحان تقوای سیاسی و شرف و مردانگی را داده بود. شجاعت و شهامت او را در دیگری ندیده بودند و مهمتر از همه خصوصیات دکتر مصدق که باید هنوز مانند سیاستمداران قرن نوزدهم ایران فکر کند و جهاتی چند، از این نوع تفکر را علیالاصول باید به او تحمیل می کرد. این است که همیشه یک دو قرن آینده را میبیند و در عین حال مآل اندیشی و واقعبینی، فردا را از مترقیترین جوانها بهتردر نظر دارد.”[۸۰]
و
“[مصدق] شخصیت ممتاز و برجسته ایست که نیم قرن سابقه فداکاری و خدمتگزاری بکشور را دارد و امروز تازه نام او بگوشها نمیرسد. پنجاه سال است که اطفال در مدرسه، کاسب در گذرها و تاجر در بازار و سیاستمدار در وزارتخانه و وکیل در مجلس و روزنامه نام دکتر مصدق را شنیده و خواندهاند.”[۸۱]
شهید «داریوش فروهر»
“هرچه زمان میگذرد و فراز و نشیبهای تازهای را پشت سر میگذارم سپاس بیشتری نسبت به شما که راه راستین زندگی را به من آموختهاید احساس میکنم.”[۸۲] (۱۲ آبان ۱۳۴۵)
و
“به اعتقاد من، که هنوز و همچنان، سرباز کوچکی در سپاه مصدقم، مصدق، صدای تاریخ بود، تاریخ درد، تاریخ فشار، تاریخ سکوت و سوگ.
مصدق، فشرده آرمانهای یک ملت و چکیدۀ آرزوهای سرکوفتۀ تمامی ملتهای ستمدیده جهان بود. اما آنچه به مصدق شکوه و شوکتی حماسهوار میبخشد، تنهایی او بود. مصدق، به راستی یک صدای تنها بود. یک صدای بسیار عظیم، یک غرش رعد آسا اما تنها.
مردم هنوز آن گونه نجوشیده بودند که در انقلاب کنونی جوشیدند.
مردم هنوز از «حافظۀ تاریخی» خود، آن قدر که باید یاری نمیگرفتند.
مردم هنوز، باور درستی از قدرت استعمار و توانمندی ملی خویش نداشتند و این دو نیرو را هم سنگ و هم طراز نمیدیدند. قهر ملی هنوز به این طراز رشد و تشکل نرسیده بود. خشم هنوز بی پروایی نیاموخته بود، و لزوم وحدت در صدا، در حرکت و در دوام، هنوز این گونه احساس نمیشد. موج جمعیتی که او را همراهی میکرد و با او هم صدا میشد، در برابر طغیان کثرتی که به انقلاب اسلامی ملت ایران پیوست، بسیار ناچیز بود.
مصدق، فریادی بود از اعماق تاریخ و در پیوند مستقیم با همه تاریخ.
یکپارچگی امپریالیستها در عصر او چنان بود که روسها به آسانی با انگلیسیها و آمریکاییها کنار میآمدند و پیمان در هم شکستن هر جنبش استقلالطلبانه و آزادیخواهانه ایرانی را به سهولت امضا کردند.
مصدق، نه یک قلّه رفیع، که سلسله جبالی ازمقاومت و پایمردی بود، کوهستانی که جنگلی انبوده از استقامت ملی در فرودست کوهپایههایش به چشم نمیخورد.
مصدق، صخرۀ غول پیکری بود که تکیه به خاک وطن داشت و زیربنای استواری بود برای هر نهضتی که پس از او پدید آمد.
بسیاری از جنبشهای بزرگ استقلالطلبانه ملتهای زیر سلطه استعمار، و هم جنبش بیکران کنونی ما، بر گردههای پیرمرد و جوان اندیشی چون او پی ریزی شده است.
مصدق، سنگ فرسایش ناپذیر بنای تاریخ است و استوارترین حلقه از زنجیر پیکارهای رهائی بخش ملتهای جهان. مصدق یک خاطرۀ بی مرز است برای ملتی که همیشه، بخش بزرگی از نیروی در هم کوبنده و سازندۀ خویش را از خاطرات تاریخی و عاطفی خود کسب میکند.
مصدق، چنان بر استخوان استعمار کوبید که آن را از چند سو شکست و شکافت. پس از او، استعمار هرگز نتوانست بر ارکان بندخوردۀ خویش، تکیه کند و نتوانست فخرمندانه نعره برآورد که بر همه چیز مسلط است و مسلط خواهد بود.
یکی میبایست بیاید که بر حصارهای بلند استعمار بکوبد و شکافی درآن پدید آورد. از آن شکاف به درون نگریستن و این واقعیت را دیدن که فقط دیوار است و نه چیزی بیشتر، کاری بود که پس از مصدق، مقدور و ممکن مینمود.
مصدق، همان کسی بود که بر قلعۀ جادویی استعمار کوبید و آن شکافت باریک را در تن حصار حصین پدید آورد.
مصدق را، سالها زمان باید تا آن گونه که بود بشناسیم و دریابیم.
ما هنوز مصدق را از پس پرده میبینیم، و این البته، اندوه بزرگی برای ماست.
او یک تجربۀ نو، یک حرکت نو و یک قربانی نو در پیشگاه تاریخ بود.“[۸۳]
شهید «پروانه فروهر(اسکندری)»
“مصدق، دلیل راه، معیار پاکی و آزادی و رقمزن سیاست مبارزۀ منفی، از جوانی تا مرگ در یک خط بیتزلزل و بیانحراف بر علیه ستم و بیداد و سلطۀ بیگانه جنگید. پیگیر و بی امان مبارزه کرد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزید.”[۸۴]
و
“از او[مصدق] گفتن، تاریخ را ورق زدن است. مصدق آفتاب زندگی بخشی است که از کوهساران تاریک و خاموش و فراموش شدۀ تاریخ طلوع کرد و جامعۀ زیر سلطه و ستم کشیده ایران را در راستای هدفی روشن به تکاپو برانگیخت.
در این شیر به زنجیر احمدآباد، حماسههای شاهنامه جان میگیرد. پیر جوان اندیش طریقت ما چونان کاوه ستیزنده بر بیدادگری و استبداد و چونان آرش پاسدار مرز و بوم ایران زمین بود گویی اسطورهها پیوند خوردهاند و پهلوانی از نو آغاز گردیده است.
مردی، مردستان، نادرهای از شگفت پدیدارهای زندگی پر فراز و نشیب ملت فرهنگ ساز ایران، آهویی خروشان، دماوندی سربلند و تا فلک فراز آمده، جاودانهای به جاودانگی ایران.
مردی که دشمنان آزادی از او و نام بلند و خاطره ماندنیاش و حتی از کالبدش هراس دارند.
تاریخ کمتر کسی را به یاد دارد چونان او پاک و عاشقانه در راه آزادی جانگذاری کند و بخش عمدهای عمرش را در زندان و تبعید و پس از مرگ استخوانهایش نیز در زنجیر استعمار و استبداد.
او چنان زخم کاری به پیکر فربه استعمار زد که بیش از آن که زمان گرانمند هستیاش به سر آید به زمان بیکران، به جاودانگی پیوست و بیزمان شد.
برای چنین انسانی که به بهای زندگی خود آرمانهای ملتش را واقعیت بخشید دیگر مرگ سرچشمۀ عدم نیست جویباری است که در دیگران جریان مییابد.
پس از مرگ در همه جا حضور پیدا میکند، جهان پایبند اوست و جهانی که از او تهی میماند، این جهان خود مباد.
…
[مصدق] از هشتاد و چهار سال زندگی پربار خود شصت و نه سال آن را بیوقفه در تب و تاب پیکار با استعمار و استبداد و ارتجاع گذرانید.
این فشرده آرمانهای ملی و چکیده آرزوهای سرکوب شده همه ملتهای ستم کشیده، اسطورهای بر دوش باورهای کهن مردم نشسته و به اوج پذیرش بی چون و چرا دست یافته، شصت و نه سال بیامان پلیدی و پلشتی را نشانه گرفت و در هر مقام و مرتبهای که کمر خدمت مردم بست، از خطر نهراسید.
…
آتشی همیشه بیدار، هرگز نمردنی، مغانه، عاشقانه در دل داشت که ظلمت فراگیر را فرو میشست.
…
مصدق با ردای قهرمان آزادی، سیاست پیشهای خردمند و درستکار، پیشگام پیکارهای رهایی بخش، پولاد گداخته در کورۀ خیزش مشروطیت که همۀ فلسفههای سیاسیاش به گرد آرمانهای ملی و آزادیخواهانه شکل گرفته، حکومتش نماد راستین نهادها و شیوههای دموکراتیک بود.
…
راستی همچون دیگر فضیلتها، وسیلهای بود برای رسیدن به هدفهای بزرگ انسانی و در این نظام اخلاقی، وسیله خود دارای ارزشی مطلق بود.
در دایرۀ اخلاق او، هدف مرکزی است که وسیله چون محیطی آن را فرا گرفته و محیط و مرکز علت و شرط یکدیگر.
اگر چیزی را نمیپسندید، باور نداشت، اگرچه خواستنی و پذیرفتنی مینمود و ایمان خطرناک عوام و عوامفریبان بود، پس میزد.
…
دغدغۀ اصلی مصدق حفظ و تقویت ارزشهای مردم سالارانه بود، او بر ضرورت انتخابات آزاد و تحکیم مبانی پارلمانی با رعایت صبورانه و بر دوام ضابطههای آن تأکید داشت و بر ضد خودکامگی پیکار کرد.
…
هنوز برای ارزیابی دستاوردهای زندگی سیاسی مصدق خیلی زود است.
…
مصدق آرزوی ایرانی را داشت که روزی بتواند در سایۀ استقلال، از نظر آزادی و آبادی به سطح کشورهای پیشرفتۀ جهان برسد.
…
ناسیونالیسم دموکراتیک ایران از هیچ اسطوره و نمادی توانمندتر مصدق برخوردار نیست.
…
شگفت آنکه به رغم مزاحمتهای گوناگونی که از سوی مزدوران حرفهای پدید آمد و اردوی بزرگی از چهرههای شناخته شدۀ جهان با شدتی جنون آسا در آن سهم داشتند، از آدم ربایی، قتل، تحریکهای سیاسی، به راه انداختن تنشهای روانی، بروز اغتشاشها، توطئههای پی در پی و فعالیتهای محرمانۀ سازمانهای جاسوسی، هرگز از بنیادهای فکری خود دور نیفتاد.
…
مصدق نام آورترین پیکارگر استقلال و در هم ریزندۀ بساط استعمار کهن خط جدیدی را ترسیم کرد که برای بسیاری از سیاستگران نامفهوم، مبهم، خیالی و غیر عملی جلوه میکرد.
…
مصدق در سالهایی که ایران به سختی در پنجۀ استعمار و استبداد و ارتجاع گرفتار بود، راهگشای آینده شد و برای تمام آرمان خواهان پس از خود، نظم و ارزشی جاودانهای به دست داد.
…
برآیند اندیشههایی که از خلال نوشتارها، گفتارها و کردارهای سراسر زندگی پر فراز و نشیب این خرد همیشه بیدار نمایان میگردد، راستای یک دکترین ویژه را نمایش میدهد، استوار بر بنیادهای ملت گرایی.
…
[مصدق] قهرمان استمرار مبارزه ملی و مظهر استقلال ایران و پاسدار همه ارزشهای اخلاقی در پهنۀ کارزار سیاسی جهان گردید.
مصدق نمونه انسان کاملی است که هیچ کجا و هیچ گاه از بنیانهای اندیشگی خود دور نگردید، از سختی نهراسید، فریفتۀ هیچ کس نشد.
…
صدای پیر ما که در بستر ضمیر یک یک ما خفته است. او آغاز ماست. امید و شکفتن، چراغ و آفتاب. او در گذرگاه زمان زشت و زیبای جهان نماد پندار، گفتار و کردار نیک است آن هم در زمانهای که زندگی، همه بازیچه دست مشتی فرومایگان بود
…
او آفتاب نیمه شب و جام جهان نماست، مردی از این دست، بستر سیلاب مرگ و زندگی است و دیگر بازی چرخ را آسان بر او دست نیست. ستارۀ راهنمای ما اکنون در خلوت خاک است، او به رنگ روشنایی و راستی، به رنگ ارغوانی طلوع و غروب و به سپیدی نیمروز است.
…
مصدق خوب میدانست گناه بزرگ او پیکار با استعمار است و دیوار حصین آن را فروریختن و برای ملتهای زیر سلطۀ آسیا و آفریقا نمونه شدن.
از آن پس خواب راحت بر همۀ پاسداران منافع استعمار حرام گردید و هر لحظه در گوشهای از این جهان دردمند صدای فروریختن زنجیرهای سلطه به گوش رسید.
…
سایۀ بلند مصدق چه در زندان و چه در تبعید بر سر پویندگان راه آزادی و استقلال و خواستاران عدالت اجتماعی گسترده بود و بر سیطرهشان نیز سنگینی میکرد.
…
مصدق اسطورهای فراتر از زمان، جاری در تمامی هستی ملی، جزیی کلی از نظامی بسامان و در هم پیوسته، بیکرانهای جاودانه، آتشی همیشه بیدار.”[۸۵]
دکتر «کریم سنجابی»
رهبر جبهۀ ملی ایران که ارادتمند و تکریم کنندۀ دکتر مصدق بود.
دکتر صدیقی
پدر علم جامعه شناسی ایران و از مفاخر علمی ارزندۀ ایران، وزیر کشور دولت مصدق و از ارادتمندان او بود.
شهید «خسروخان قشقائی»
خان قشقائی بعد از انقلاب دستگیر و وقتی در سال ۱۳۶۲ او را برای ابراز ندامت به مسجد وکیل آوردند. او به محض گرفتن میکروفن فریاد زد:
« مردم من عضو جبهه ملی بودم و پیرو “مکتب مصدق” و اکنون در دست عدهای خائن اسیرم!»
که این آخرین فریاد رسای این سردار پرخروش نهضت ملی ایران بود و بعد از آن به سرعت اعدام گردید.[۸۶]
دکتر «کاظم سامی»
“[۱۴/۱۲/۱۳۴۵] ابرمرد تاریخ ایران، قهرمان شهامت، حماسه آفرین ایران به ابدیت پیوست. با مرگ او صف جدائی ناپذیر شاگردان مکتبش فشردهتر شد. رژیم سفاک حتی از خبر اعلام فوت رهبر راستین ملت بیم داشت با اینکه او را به فاصلۀ بسیار دوری از مردم شهر که به او عشق میورزیدند پنهان کرده بود، اهداف عالیهاش در راه اعتلای ایران رهنمود انقلابیون و جوانان روشنفکر ملت گردید. طومار زمان نتوانست یاد او را از خاطرهها محو سازد. پس از پیروزی انقلاب دیوارهای خانۀ ساکت قهرمان شاهد استقبال ملت پدر از دست داده بود.
کسانی که از مبارزات دکتر محمد مصدق درمورد صنعت ملی نفت ایران و کوبیدن مشت محکم بر دهان امپریالیستها خبر داشتند بر زخم کهنهشان نمک پاشیده شد دلهای انباشته از مهر او به دیدارش شتافتند پدر ملت ایران را میدیدند که دیگر در خانهاش تنها نیست. فاتحانه به خط سرخ شهادت لبخند پیروزمندانه میزند، آری صدای حق طلبی مصدق هنوز از بیدادگاه رژیم سفاک پهلوی این جملات را نوازشگرانه به گوش مردم ایران میرساند:
«آنهایی که طالب ترقی و تعالی میهناند با هر سیاستی که در مصالح وطن نیست مبارزه میکند. من با دادن هر امتیازی از نظر اقتصادی و سیاسی مخالفم. ملت ایران هیچ وقت با توازن مثبت موافقت نمیکند.» و بالاخره در ۱۲/۱۰/۱۳۳۰ طی نطقی گفت: «دولت فقط به یاری شما کارگران، کارمندان و دانشجویان و بازرگانان و مالکان و بالاخره همۀ زنان و مردان این آب و خاک و پشتیبانی افکار ونظریات فردفرد، ملت ایران توانست قانون ملی شد نفت را اجرا کند و به اخراج کارشناسان بیگانه که حساسترین و زرخیزترین نقطۀ مملکت را اشغال کرده بودند توفیق یابد.»
… احمدآباد اکنون مدفن مصدق است گرچه خود این طور نمیخواست. او وصیت کرده بود که جنازهاش را در کنار گور شهدای ۳۰/۴/۱۳۳۱ که برای بازگشتش کشته شده بودند به خاک بسپارند، ولی نگذاشتند، مردی که در مدت ۲۸ ماه زمامداریش پشت بزرگترین امپراتوریها را لرزاند و به قول لوموند: «در زمان قدرتش رقبای وی خود را مواجه با مسئلهای یافتند که در ایران سابقه نداشت و نه خریدنش امکان داشت و نه بدنام کردن و به لجن کشیدنش» و یک شب پس از مردنش «صوت العرب» فریاد زد که مصدق از دست رفت، در زمانی که ایران شدیدترین احتیاج را به مردی مانند او داشت و باید با او هم صدا شد که «ای روح مصدق، سلام مبارزان بر تو.»”[۸۷]
مهندس «مهدی بازرگان»
(سخنرانی هنگام تشکیل نهضت آزادی ایران):
“مصدقی هستیم و مصدق را از خادمین بزرگ افتخارات ایران و شرق میدانیم
…
ما مصدق را بعنوان یگانه رئیس دولتی که در طول تاریخ ایران محبوب و منتخب واقعی اکثریت مردم بود و قدم در راه خواستههای ملت برداشته توانست پیوند بین دولت و ملت را برقرار سازد و مفهوم واقعی دولت را بفهماند وبه بزرگترین موفقیت تاریخ اخیر ایران یعنی شکست استعمار نائل گردد تجلیل میکنیم و باین سبب از (تز) و (راه مصدق) پیروی میکنیم.”[۸۸]
دکتر «علی شریعتی»
“من پروردۀ آزادیام، استادم علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید.”[۸۹]
و
“پیام اولین کنگره کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی
(سومین کنگره کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایران در اروپا)
به جناب آقای دکتر محمد مصدق رهبر ارجمند جبهه ملی ایران
ای سردار پیر سر از زانوی اندیشهات بردار و خروش فرزندانت را بشنو که با سینههائی مالامال از امید به فدای پیروزی، نام تو را میبرند.
…
از بذری که در مزرعۀ اندیشههای افشاندهای، نسلی روئیده است جز به جهاد نمیاندیشد و جز به راه تو گام نمیگذارد.
…
نام تو امروز نه تنها فضای ما را گرم میدارد، بلکه آسمانهای بیگانهای را که امروز ما در زیر آن بسر میبریم، با روح و دل ما آشنا ساخته است، زیرا هر کجا که میگذریم، سخن از تو است و پیکار مقدس تو.
ما به تو اعلام میکنیم که به راهی که رفتهای وفاداریم، نام تو محک آزادی و شرف ماست و شیرازۀ اتحاد و پیوند ما.
ما به تو اعلام میکنیم که دوش بدوش یاران تو میجنگیم و از شکنجه کشتار خصم نمیهراسیم.
ما به تو اعلام میکنیم بنانی را که پی ریختی میسازیم، جهادی را که آغاز کردی بپایان میبریم و دیوارههای استبدادی را که شکافتی فرو میریزیم.
ما به تو اعلام میکنیم که همگان با ملت خویش بپا خاستهایم تا شب سیاه ملک خویش را به صبح کشانیم و استعماری را که تو مجروح کردی بمیرانیم و در راه تو و در پی تو شرف و آزادی ملت خویش را از چنگال دژخیمان مردم خوار و غلامان جان نثار رهایی بخشیم و زنجیرهای گران را از پای تاریخ وطن خود برداریم.
درودهای گرم و آتشین فرزندان وفادار خویش را بپذیر!
پاریس- پنجم ژانویه ۱۹۶۲”
آیت الله حاج «سیدرضا زنجانی»
“مرحوم دکتر مصدق مثل مرحوم مدرس باتکاء بمردم بقدرت رسید و همیشه بنفع مردم حرف میزد و همیشه مورد احترام جامعه بوده است و حکومت ایشان یکی از حکومتهائی بود که من در عمرم نسبت بملی بودن آن اطمینان داشتهام، اگر چه نتیجه حکومت ایشان برای ایرانی بصورت موقت ناراحتی بوجود آورد ولی هم او بود که حرکت جوانهای ایران بلکه اکثر ممالک خاورمیانه حیات بخشید. خدایش بیامرزد و امثال او را برای ملت بیافزاید.“[۹۰]
علامه «علی اکبر دهخدا»
“امروز تکلیف عموم ملت ایران از وضیع و شریف، کوچک و بزرگ اینست که با جان و دل به دولت ملی و نهضت ملی کمک کنند و از بذل جان و مال در راه توفیق نهضت خودداری ننمایند”[۹۱]
«ابوالحسن بنیصدر»
اولین رئیس جمهور ایران در ۲۴ شهریور ۱۳۸۰:
“با نام مصدق بود که احساس غرور پیدا کردم.
…
مصدق زنده است. به اندیشه راهنما و به اخلاق که آن اندیشه در عمل اوست. پیشاپیش انسانها را به آزادی، به بازیافتن حقوق، به استقلال، به غرور انسانی یا زیست در آزادی، در حقوق، در استقلال میخواند.“[۹۲]
دکتر «پرویز ورجاوند»
“دهها سال پس از امیرکبیر و در پی سالیان دراز سلطۀ استعمارگران و سرسپردگان آنها در این مرز و بوم، نهضتی پایه گرفت که نه تنها ایران بلکه بخشی وسیع از مشرق زمین را تحت تأثیر شدید خود قرار داد. این نهضت واکنشی بود علیه سلطه گران و قیامی بود در جهت «تکیه بر خویشتن خویش.» ملت ایران در این خیزش خود را باز مییافت و در جستجوی آن بود تا هویت خویش را با تکیه بر تاریخ و فرهنگ دیراپایش در سطح جهان مطرح سازد. رهبری این جنبش را روشنفکری آگاه و آشنا با فرهنگ ملت خویش و متفاوت با گروه کثیری از دانشاندوختگان در غرب بر عهده داشت. او در عین حالی که در فرنگ درس خوانده بود و به سلاح دانش زمان مجهز بود، پیوندی نزدیک با فرهنگ ملت خویش داشت. او با تمامی وجود عاشق ملتش بود و به سرزمینش عشق میورزید.
…
او آرمانهای خود را از واقعیتهای جامعۀ میهن خویش بیرون میکشید و هرگز از خواستههای ملت خود دور نمیگشت. او به ویژگیهای تاریخ و فرهنگ سرزمین خویش آگاهی داشت و نیازهای اساسی ملت را برای برخورداری از یک زندگی پربار و سرفراز به روشنی لمس میکرد.
…
[جنبش مصدق] جنبشی بود آگاهانه، هدفدار و بنیادی در جهت حفظ «هویت ملی» و بازگشت به خویش”[۹۳]
«پرستو فروهر»
“حضور مصدق در ذهن من با صدای پدر و مادرم که از او میگفتند همراه است. از تمامی گنجینۀ ایمان و مهر خود مدد میجستند تا کلماتی بیانگر تعهدشان به مصدق بیابند، کلماتی که گذشت سالها نه فرسودهشان کرد و نه دایره تکرار به حصر کلیشههایشان کشید. مصدق در خانۀ ما حضور همواره زندهای داشت، وقتی از او میگفتند برق غیرت در چشمهایشان میدرخشید و غبار احترام بر یکایک حرکاتشان مینشست.
…
حضور مصدق در ذهن من نمادی از مفهوم تعهد است، تعهد به راستی، تعهد به مردم و تعهد به شکستن حصارها”[۹۴]
دکتر «فریبرز رئیس دانا»
“محمد مصدق مظهر بارز مبارزۀ همزمان ملیگرایی، آزادیخواهی، ضد امپریالیستی و عدالت اجتماعی بود.
…
[این همه خشم و نفرت حاکمان] نتوانستند نام و خاطرۀ خرد و قهرمانی وآزادی ملتی را که چون سپیده دمی از پیشانی آسمان میگذرد، پاک کنند.
امید درخشندهای است به انتظار طراوات بارانهای خجستۀ مردمی نشستن که پس از بارانهای حاصل خیر فرا میرسند.”[۹۵]
«شیرین عبادی»
بزرگ بانوی ایرانی و نخستین ایرانی «برنده جایزه صلح نوبل» کتابی با عنوان «ایران من» منتشر کرده که شامل خاطراتش است. و اینگونه آغاز میگردد:
«مادربزرگ مهربانم که هرگز صدایش را سر ما بلند نکرده بود، یک شب، نوزدهم سال ۱۹۵۳[۹۶]، جبران کرد. من اولینبار بود که میدیدم او بذلهگویی خود را کنار گذاشته است. ما گوشهای از اتاق پذیرایی نیمه تاریک که با چراغ نفتی روشن شده بود بازی میکردیم. مادربزرگم به ناگهان سرش را به سمت ما برگرداند و گفت: «ساکت شین!» سال قبل از آن مدرسه را شروع کرده بودم. با خانواده، تابستان را در خانه بزرگ پدری در همدان، شهری در شمال غربی ایران، میگذراندیم. آنجایی که پدر و مادرم بزرگ شده بودند. مادربزرگم، باغی در همان نزدیکیها داشت. ما بچهها در آنجا جمع میشدیم و قایمباشکبازی میکردیم. بعد از شام هم در میان درختان میوه، با بزرگترها به رادیو گوش میدادیم. آن شب کاملاً یادم هست. با دستهای کثیف و خاکآلود به خانه برگشته بودیم. لباسهایمان پر از لک و پیس بود. بزرگترها مثل همیشه نبودند. اینقدر غیر معمولی بودند که حتا متوجه کثیفی ما نشدند. آنها در گوشهای، دور رادیوی باتریای نشسته بودند. نزدیکتر از حد معمول. ظرف خرما و پسته روی میز کوچک خانه دستنخورده باقی مانده بود. یک صدای لرزان خبر از سقوط دکتر محمد مصدق و کودتا بعد از چهار روز بحران در تهران میداد.»
و در سخنرانیاش در جلسه معارفه این کتاب در سوئد هم دکتر مصدق را به عنوان کسی معرفی کرده است که مردم ایران او را یک قهرمان ملی میدانستند. و به کودتای ۲۸ مرداد و نقش آن در انقلاب ۱۳۵۷ اشاره دارد. و حتی به صراحت تمام مشکلات امروز ایران را هم ناشی از همان کودتای ننگین ۲۸ مرداد دانسته و میگوید:
“همواره از خود می پرسم که اگر این کودتای نظامی اتفاق نمی افتاد، آیا ایران من دچار چنین وضعیت و شرایطی مانند امروز می بود؟”
یا ایشان در مراسم ختم شادروان دکتر «پرویز ورجاوند» سخنگوی فقید جبهه ملی حضوری فعال داشته و حتی در بخشی از مسیر هم تابوت دکتر ورجاوند بر روی دوش بانوانی چون خانم عبادی حمل شده بود. و خانم عبادی هم در سخنرانی در آن مراسم از دکتر ورجاوند به عنوان شاگرد مکتب مصدق نام برده و تجلیل کرده بود. و موارد دیگری هم وجود دارند که که ذکر آنها از فرصت این مطلب خارج هستند.
آیت الله «سیدمحمود طالقانی»
در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ بر مزار دکتر مصدق:
“نام دکتر مصدق، همان اندازه که برای هوشیاری، بیداری، نهضت، مقاومت، قدرت ملی، خاطرهانگیز است، به همان اندازه، برای دشمنان ما، دشمنان داخلی وخارجی، استعمار خارجی و عوامل استعمار داخلی وحشت آور و نگرانی آور است.
…
دکتر مصدق، نام او، راه و روش او مجموعهایست از مبارزۀ بیش از نیم قرن ملت ایران، دکتر مصدق در پی نهضتهای پیش از خود و ادامۀ نهضتهای پس از وفاتش حلقهای و واسطهای بود برای ادامۀ نهضت مردم ایران علیه ظلم و استبداد و استعمار و استثمار. این نام و این مزار همیشه مورد توجه مردم ایران و دنیای آزاد و آزادیخواه بوده است و خواهد بود. امروز که ما در اطراف مزار او جمع شدهایم، پیش از اجتماع ظاهری، (تجمع) ما، باید مرکز اجتماع فکری، اندیشۀ انقلابی ملت ما باشد.
…
دکتر مصدق مجموعهایست از سلسلۀ حوادث و موجهای قبل از خود و بعد از خود.
…
دکتر مصدق مردی بود تحصیلکرده، ولی در زندگی اشرافی، در طبقۀ اشراف در دربار یا پیرامون دربار، تغییر کرد، تحول یافت، مردم ملت شد، مرد اجتماع شد، مرد نهضت شد،”[۹۷]
دکتر «شاپور بختیار»
“بعد از فوت مصدق ما واقعاً مردی که شبیه به او باشد، یک مردی که دارای آن اراده باشد نداشتیم. البته من نمیخواهم راجع به مردی مثل مصدق مبالغه بکنم، نه، کج سلیقگیهایی هم داشت. گاهی افراط میکرد در بعضی چیزهایی که یک مرد بزرگ سیاسی در حد او نباید بکند. این را هم میگویم برای اینکه هیچوقت نگویند من مداح کسی هستم. ولی این مرد یک مرد استثنائی بود.
…
شخصیت مصدق در سطح بینالمللی و نزد مردم ایران بزرگ بود. ولی شاه نهایت بیانصافی را کرد و تمام دستگاه سلطنت و تمام جراید رادیو تلویزیون و تمام درباریان متملق ۲۵ سال به مصدق فحش دادند و این بجای اینکه مصدق را کوچک بکند، پیش مردم بزرگ کرد. مصدق در زمان صدارت یا در زمان انزوائی که در زندان و در احمد آباد داشت همیشه مصدق بود.“[۹۸]
دکتر «مصطفی رحیمی»
“مصدق مردی از دوران نامردی
خیز تا خاطر بدان «آزاده ایرانی» دهیم کز نسیمش «بوی جوی مولیان آید همی»
…
مصدق قهرمان ملی ماست، بی هیچ تردیدی.
…
مصدق، ازجهاتی بسیار، قهرمانی بود ضد قهرمان، قهرمانی بود که نیرویش در مسیر نیرو گرفتن جمع، نیرو گرفتن ملت به کار افتاده بود. اشرافزادهای بود که برای اشرافیت معاصر آبرویی کسب کرد. تنها و آخرین آبرو. از کمان اشرافیت قلب استعمار قدر قدرت بریتانیا را نشانه گرفت. نه تنها تیر به هدف زد که سیاستمداران دیگر خاورمیانه نیز از او آموختند.”[۹۹]
خانوادۀ استاد شهید «کامران نجاتالهی»
(پیام ۱۴ اسفند ۵۷)
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
نام نامی و پر افتخار شادروان دکتر محمد مصدق با خطوط برجستۀ طلائی در تاریخ درخشان ایران عزیز موشح و مزین بوده و هیچگاه فراموش نخواهد شد- دکتر مصدق با حس وطن پرستی و ایمان و شجاعت و جهاد و عشق سوزان باستقلال و اعتلاء و عظمت ایران عزیز مبارزات دلیرانه و قهرمانانۀ خود را بر ضد دشمنان ایران شروع نمود. در طی ۷۰ سال زندگی غرورآفرین و فروزان سیاسی خود برای حفظ استقلال ایران و مبارزه با اجانب فداکاری و جانبازی نمود. هیچگاه تهدید و تطمیع اجانب و رگبار مرگبار مسلسل مستبدین نتوانست روحیۀ این قهرمان دلیر تاریخ را متزلزل نماید. در راه حیات ایران و برای آزادی و اعتلاء ایران عزیز جان باخت. دکتر مصدق حق میگفت و حق میپرستید. حق مطلق یار و نگهدار او بود و نامش زندۀ جاوید ساخت. شادروان دکتر مصدق مست عقیدۀ راسخ و ایمان و مغرور بوطن پرستی خود بود. مانند مؤذنی که برمناره مسجد بانگ الله اکبر میزند. حق میگفت و حق مینوشت و فریاد آزادی و حرمت و از هم گسستن زنجیرهای پرشور ما معنی آزادی و آزادگی و شرط و غیرت و راستی و مردانگی و مبارزه با ظلم و ستم آموخت. من اجازه میخواهم از طرف شهدای غرقه بخون و گلگون کفن کردستان که در راه آزادی و اعتلاء ایران عزیز جان باختند. بنام کلیۀ اکراد دلیر و شهید کردستان که کوه و دره و دشت هنوز به خون آنان رنگین است. بنام خانوادۀ استاد شهید نجاتالهی که با خون گلگون آریائی راه پرافتخار دکتر مصدق را در پیش گرفت و بدانشجویان و جوانان بزرگترین درس فداکاری و جانبازی را آموخت در مقابل روح پاک دکتر مصدق این قهرمان دلیر و جسور و غیور تاریخ سر تکریم و تعظیم فرود آورده و میگویم. گلهای سرخ و لاله های خونین شهدای ما یادگاری از فداکاریها و جانبازیهای دلیرانه تو است- امروز کردستان بیشۀ شیران و معبد حق و آتشکدۀ عشق و فروزنده مهر ایران عزیز است و به آزادی حق میورزند. ریشههای تنومند درخت کهنسال استقلال ایران عزیز با خون گلگون دریادار بالیندرها[بایندرها] – استاد شهید نجاتالهیها آبیاری گردیده. شعلۀ عشق باستقلال ایران و آزادی کامل برای کردان در فانوس سینۀ ما روشن بوده و این نور الهی با پف تجزیه طلبی خاموش نخواهد شد. درود بروان پاک قهرمان دلیر و غیور تاریخ ایران دکتر محمد مصدق جاوید و سرافراز استقلال ایران و رزمندان دلیر آن- درود بر کلیۀ شهدای گلگون کفن ایران عزیز.“[۱۰۰]
«محمدتقی شریعتی»
(پیام ۱۴اسفند ۵۷):
“طاغوت زمان که شیفته زر و زور بوده، خواست با تزویر به سیمای برجستۀ عصر مازنده یاد دکتر محمد مصدق غبار غرض و اتهامات ناروا بیفشاند، تا این قیافۀ آشنا که نمایانگر قهرمان ملی و بیدارگر تودههای خواب آلود بود، به دست نسیان سپرده شود اما از آنجا که ناموس طبیعت، حق را پایدار و پیروز میخواهد و باطل را سرافکنده و مغلوب پس از سالها ملت حقشناس و آگاه ایران سالگرد درگذشت این مرد راستین و رهاگر و مبارز را که با رهبری داهیانۀ خویش، استعمار را شکست داد و استبداد را رسوا ساخت با شکوه برگزار میکند و یکبار دیگر با او و آرمانهایش تجدید عهد مینماید، تا بجهانیان بفهماند که آزاده مردی که جز به ملت خویش نیندیشد و جز بخدمت آنان کمر نبست، همیشه در دل مردم جای دارد، و هرگز بزرگی روح و والائی مقام رهبری وی فراموش نخواهد شد، و در سینه همه انسانهای آزادیخواه و خاطرۀ نهضت پر ارج وی نقش بسته است.“[۱۰۱]
«جلال آل احمد»
“او[دکتر مصدق] این لیاقت را داشت که نگذارد شکستش را پای قلت وسایل و کادر ناکافی و شرایط نامناسب رهبری بنویسند. او به زبردستی یک سیاستمدار کارکشته، شکست خود را بست بیخ ریش کودتایی که به ابتکار تراست بینالمللی نفت راه افتاد و دیگر قضایایی که از دسترس علم یک آدم عادی گرچه نخستوزیری باشد- خارج است. و به این طریق از مسند نخستوزیری که افتاد، بر مسند دیگری نشست که تا ابد همراه وجدانیات تاریخی مردم برقرار است.”[۱۰۲]
دکتر «فریدون آدمیت»
مورخ برجستۀ مشروطه در مقالۀ «آشفتگی در تفکر تاریخی»:
“اعتبار شخصیت سیاسی دکتر محمد مصدق در دفاع از حقوق اساسی و نظام مشروطیت است، در تقابل با حکومت فردی و قدرت نامحدود سلطنت. در پیکار برای استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت است. و مبارزه بر علیه سلطۀ سیاسی و اقتصادی بیگانگان. او فساد ناپذیر بود، شیاد وافسونگر و بی همه چیز نبود. موضع گیری سیاسیاش آنگاه که در “اپوزیسیون“ بود و آنگاه که در قدرت سیاسی مسئول بود، تغییر نیافت. این نیست که بر او یا بر کارنامۀ جبهۀ ملی انتقاد وارد نباشد، این خلاف نقد و سنجش تاریخی است. اما این هست که او نسبت به اصولی که یک عمر اعلام میکرد: دفاع از آزادی، دفاع از حقوق اساسی، دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی، یک عمر وفادار بماند. به همین سبب، او در معنی، از لغزشگاه قدرت سقوط نکرد، اعتبارش را هیچگاه در ارادۀ عام از دست نداد. مجموع این کیفیات است که او در تاریخ حائز مقام سیاسی والایی است.”[۱۰۳]
«یرواند آبراهامیان»
در مطلبی با عنوان «مصدق در عصر حاضر»:
“میراثی بس مهمتر نیز از مصدق مانده است- دموکراسی کامل و بی اما و اگر. اگر فرزندی از انقلاب مشروطیت ۱۹۰۵٫ مصدق همواره آرزوی برقراری نظامی را در سر داشت که نه تنها جوابگوی مردم باشد، بلکه بر پایه و اساس معیارهای معاصر حاکمیت مردمی، ارادۀ عمومی، و دولت انتخابی استوار گردد. او به زبان افکار عومی و صدای مردم(vox populi) ونه صدای الهیات(vox dous)؛ حقوق انسان و نه حقوق ظل اللهی پادشاهان؛ دموکراسی ونه اتوکراسی یا تئوکراسی؛ حاکمیت مردمی و نه امتیازات اقشار ممتازه؛ حکومت قانون مدنی مبین اصول شهروندی و نه مبتنی بر فتوی و فرمان مقامهای عالی، سخن میگفت. به بیان دیگر او به جهان با چشمان عصر روشنگری مینگریست.“[۱۰۴]
دکتر «احمد زیدآبادی»
“زندهیاد دکتر محمد مصدق به سمبل شرافت و مظلومیت ما ایرانیان تبدیل شده است، ازاینرو پس از گذشت بیش از نیم قرن از دوران کوتاه نخستوزیریاش همچنان چهرهای زنده و الهامبخش است.
…
دکتر مصدق یک رهبر اصلاحطلب واقعی بود که بنا به ضرورتها و مقتضیات این روش،هم مایل به حفظ پارهای قوانین و ساختارها و هم علاقهمند به تغییر پارهای دیگر از قوانین و ساختارهای موجود بود.”[۱۰۵]
و
“«مصدق یک لیبرال، دمکرات، دارای شور ناسیونالیستی و ملی گرایی معتدل بود که تلاش او حفظ منافع ملی بود.“
و
“دکتر مصدق را انسانی فوق العاده، نترس و دمکرات می دانم که جلوه ای شجاعت او در غائله ۹ اسفند بود.
…
دکتر مصدق انسانی است به لحاظ فکری نابغه
مصدق را دارای شخصیتی قوی و پاک می بینم که هرگز از مقدسات عدول نکرد و او را فردی سکولار می دانم که به جدایی دین از مذهب اعتقاد داشت.”[۱۰۶]
مهندس «محمد حسیبی»
“مصدق برای مردم در حقیقت یک پهلوان بوده و از این پس نیز به همین صورت سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل خواهد شد. او مثل یک پدر صمیمی و دلسوز، یک حامی و پشتیبان صادق و از جان گذشته، یک مربی و سرمش حسن اخلاقی و روش انسانی، … و نیز سرچشمۀ امیدها و آرزوهای پاک ملت ایران بوده و باقی خواهد ماند.”[۱۰۷]
«دکتر منوچهر تقوی بیات»
در اوت ۲۰۰۱:
“دکتر مصدق از ۵۰ سال پیش تا فردایی که سرداری دیگر، فرماندهی سکان کشتی طوفان زدۀ ایران را به دست بگیرد، همچنان رهبر جنبش رهاییبخش ایران خواهد بود. عروج دکتر مصدق از پهنۀ جامعۀ واپسگرای روستایی و کوچنشین تا رهبری جنبش مترقی طبقات شهرنشین و زحمتکشان ایران و سپس تا ستیغ فردای ایرانی آزادی و آباد، نشانگر آن است که دکتر مصدق در طی عمر سیاسی و اجتماعی خود یک شبه ره صد ساله پیموده و به اندازۀ چندین قرن رشد تاریخی نموده است. یعنی یکی از فرزندان اشرافیت عقب ماندۀ جامعۀ دهقانی که خطر فساد او مانند بسیاری دیگر وجود داشت، نه تنها در سطح زندگی رایج زمان خود باقی نماند. بلکه در رهبری جنبش ملی به جایی رسید که حتا مترقیترین و پیشتازترین رهبران سیاسی ایران به گَردِ او نیز نمیرسیدند. مصدق به دیروز تعلق ندارد او راه فردای پیروزی ایران نیز هموار ساخته است، برای رسیدن به پیروزی باید او را شناخت و از راه و روش او پیروی کرد.
میراث دکتر مصدق برای مردم ما آزادی و استقلال است، وی کوشید در دورۀ کوتاه ۲۸ ماهۀ دولت ملی خود در کشور ما آن را پیاده کند و در زندگی روزانه به مردم نشان دهد.“[۱۰۸]
«امیر پیشداد»
دکتر مصدق سمبل و مظهر مبارزۀ ملت ایران با استعمار واستبداد است. به همین دلیل هنوز محبوب است. … هر ملتی قهرمان(یا قهرمانان) خودرا دارد. قهرمان ملت ایران در پنجاه سال اخیر دکتر مصدق است.“[۱۰۹]
دکتر «حسین رفیعی»
“از مصدق نه به عنوان یک قهرمان مبارزه با استعمار، بلکه به عنوان الگویی برای روش زندگی، روش حکومت و به عنوان دولتمرد نمونه میتوان و بایستی یاد کرد.”[۱۱۰]
مهندس «احمد رضوی»
“دکتر مصدق مردی است که در تاریخ ایران نظیر ندارد.“[۱۱۱]
«محمد مسعود» مدیر «مردم امروز»
“ما در بین رجال ایران از همه بیشتر نسبت به دکتر مصدق خوشبینتریم.“[۱۱۲]
«سیمین دانشور»
نویسندۀ برجستۀ معاصر ایران رمان معروف و پر فروشش با نام «سووشون» را با نظر به دکتر مصدق نوشته است. قهرمان داستان او هم کسی است که از طبقۀ نسبتاً مرفه بوده اما به مردم خدمت میکند. و عجبا که قهرمان داستان او هم در ۲۹ مرداد فوت میکند. البته در ابتدا قرار بوده که در ۲۸ مرداد فوت کند اما به خواست همسرش «جلال آل احمد» این تاریخ را به ۲۹ مرداد تغییر داده بود.[۱۱۳]
«منیر طه»
(ونکوور ، ۲۸ جون ۲۰۰۷):
“دکتر مصدق استثنای تاریخ سیاسی ایران است. اینکه امروز شخصیت سیاسی تاریخی او منشأ افتخارِ عدهای و منبع درآمد وکسب وکارِ عدهای دیگر است، خود دلیلجاودانگی شخصیت و ماندگاری نام شریف و محترمش است و به رغم تاریخ بازی و سنگ و کلوخ اندازی کودتاچیان و جیره خوارانشان، راهش مستقیم و انحراف ناپذیر است.
رهبر نهضت ملی در برابر گرگ های دندان تیز بیگانه ایستاده حق ملت ایران را مطالبه کرده است و این حق را از دسیسه و دستبرد لاشخورانِ داخل خانه در امان نگاه داشته، پیامِ رسای استقلال و آزادی را در پهنه جهان و بخصوص کشور های له شده در چنگ جهانخواران ، گسترده است. در دادگاه بی شرمانه استعمار و مستعمره اش محمد رضا شاه، شاهِ متجاوز و متجاسر به آزادی ملت و استقلال مملکت ایران، از مترسک های سرخ رویش نهراسیده و همچنان بر احقاق این حق پای افشرده است.
مصدق، این معلم راست گفتار و درست کردار تاریخ ، به ملت ایران آموخت که حق را میتوان گرفت و باید گرفت. آموخت که تا ایران از بند جیره بندی بیگانگان رها نشود استقلال نخواهد داشت و هرگاه استقلال نداشته باشد آزادی هم نخواهد داشت و این استقلال و آزادی را با استقامت و پایمردی می توان به دست آورد هرچند دیر به دست آید. مصدق به مردم ستم رسیده کشورش آموخت که سگ سفله را میتوان به تیپایی از در و دشت خانه برون انداخت و آموخت که شرافت آدمی رابطه مستقیم دارد با استقلال آب و خاکش و حفظ و حراست نام پاکش.
مصدق چراغیست که هرگز خاموش نمیشود . مصدق آفتابیست که هرگز غروب نمیکند. مصدق نسیمیست که خُنکایش به تن و روان ملت ایران خرمی و طراوت بخشیده است. مصدق طوفانیستکه ریشه مور و مار تنیده استعمار را از زمینِ خشمگین و به ستوه آمده ایران درکنده است. مصدق نماد هوشیاری و بیداری مردم ستم کشیده جهان است مصدق تاریخ مبارزه ملت ایران علیه بیگانگان و خودکامگان است. هر آن ایرانی آزاده نَفَسِ مصدق را در سینه ثبت و ضبط کرده است. مصدق کسیست که به ملت و تاریخ ایران اعتبار داده است.
حماسه مصدق خرسندی و نشاطیست آنچنان شکوهمند و اندوه و غمیست اینچنین دلپذیر، آمیخته با اشک و لبخند.“
دکتر «نیره توحیدی»
“دکترمصدق هنوز و به ویژه برای جنبش کنونی دموکراسی خواهی ما یک الگوی مثبت، مهم و یک نماد ضروری و مؤثر است
…
معیار و محک ما برای سنجش نیروها و افراد اگر بر دموکرات بودن تأکید نداشته باشد میتواند به راحتی به کژراهه برود چرا که امروز سکولار بودن وقتی ارزش دارد که فرد، دمکرات هم باشد. بدون شک مصدق نمونه روشنی از چنین معیاری بود، پس می توانیم او را پاس داریم.“[۱۱۴]
«سیمین بهبهانی»
هم در مراسمهای بزرگداشت دکتر مصدق در احمدآباد حضور مییافت.
بابک احمدی»
نویسنده و منتقد هنری:
“نام دکتر محمد مصدق بیان راستین تکالیف دموکراتیکی است که در جریان انقلاب مشروطه مطرح شدند. تا دوران مصدق شماری اندک از آن تکالیف برآورده یا اجرا شده بودند اما به بخش عمدۀ آنها توجه نشده بود و اجرای برخی هنوز هم در دستور کار نیروهای آزادیخواه و میهندوست قرار دارند. از نظر بسیاری مصدق به عنوان نماد استقلال ملی و بیانگر خواست آزادی و زمینهساز ایدۀ توسعۀ پیگیر و ضرورت ترفیع سطح زندگی اقتصادی تودهها زنده است. کودتایی که منجر به سرنگونی دولت ملی مصدق شد و دولت برآمده از آن که به شکلی پیگیر به سمت استقرار دیکتاتوری فردی محمدرضا شاه پیش رفت، راه توسعۀ سیاسی ایران را با خشونت مسدود کرد و پس از دورهای سرکوب و خفقان به یاری نیروهای بیگانه توسعۀ آمرانۀ اقتصادی را در دستور کار قرار داد. از اینرو، به چشم نیروهای دمکرات و آزادیخواه نام مصدق نه فقط بیانگر استقلال ملی، بل چونان راهگشای حقوق دموکراتیک مردم جلوه میکند. از یاد نبریم مصدق که ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست شرکت انگلیسی و دولت انگلیس را از تمام حوزههای استخراج، بازاریابی و فروش نفت ایران به عنوان مهمترین برنامۀ خود معرفی کرده بود، خواست دیگری را نیز پیش روی مردم گذاشته بود و آن انتخابات آزاد و دموکراتیک و اصلاح قانون انتخابات بود. نیروهای ملی و دمکراتی که جبهۀ ملی را در جریان تحصنی تاریخی شکل داده بودند آن کنش سیاسی را با شعار آزادی انتخابات آغاز کرده بودند.”
«شهرنوش پارسیپور»
“بر این پندارم که دکتر مصدق یک ملیگرای حقیقی بوده است. در عین حال به طور جدی باور دارم که او مزاجی سوسیالیستی داشته. این که املاکش را میان کشاروزان تقسیم میکند، و این که به راستی به رای مردم احترام میگذاشت نکاتی است دال بر این معنا. کارنامه زندگی او نیز به راستی روشن است. همیشه در جهتی گام برداشته که حتی آنی از منافع مردم جدا نبوده است. روش لیبرال او در برخورد با مسائل و احاطۀ او به سیاست بینالمللی از نکاتی است که باید به آن احترام گذاشت.
…
میراث مصدق- جدا از هر اشتباهی که ممکن است پیش آمده باشد، صمیمیتی است که نسبت به مردم نشان میداده، روح دموکرات او و این که نمیکوشید دشمنانش را با حذف فیزیکی از میدان به در کند، در مقایسه با کسانی که در راس حکومت بودند و در ادامه راه هستند از نکاتی است که در تاریخ ایران نظیر و نمونه ندارد. من تصور نمیکنم حتی امیرکبیر را بتوان با او مقایسه کرد. شاید بتوان گفت امیرکبیر مصلحی است با مزاج دیکتاتوری، در حالی که مصدق، با توجه به شرایط اجتماعی ایران در آن زمان که هنوز مردم برای بازیهای دموکراتیک آمادگی نشان نمیدادند، با تکیه بر دموکراسی میراثی از خود باقی گذاشت که تا ابد نام او را در تاریخ ایران حفظ خواهد کرد. بیهوده نبود که در فردا روز انقلاب مردم نام خیابان پهلوی را به مصدق تغییر دادند.“[۱۱۵]
دکتر ناصر کاتوزیان
پدر علم حقوق ایران و از ارادتمندان دکتر مصدق بود و در خاطراتش در سایتهای اینترنت نوشته است:
“روزی که قرار بود شاه به من مدال درجه یک علمی بدهد، به عنوان اعتراض به رفتار شاه نسبت به مصدق، در آن جلسه اهدای مدال حاضر نشدم، و همین باعث شد که بورس تحصیلی را حذف نمایند و من از تحصیل در خارج محروم شوم.”
استاد «ایرج افشار»
ایران شناس کم نظیر بسیار علاقهمند به دکتر مصدق بود و کتاب خاطرات و تألمات دکتر مصدق به کوشش او منتشر شد. او دربارۀ مصدق مینویسد:
“مصدق از لحاظ شخصیت و حیثیت در تاریخ ایران کمنظیر است. او جامع صفات ممتاز بود. هوش، وطنپرستی، ملتدوستی، کمال سیاسی، پاکی و تقوی، شهامت، دقت نظر، بینش و دانائی، قوۀ بیان و خطابه، دانش اکتسابی، نکتهبینی و حاضر جوابی را با هم داشت. بالاتر از همۀ اینها نیروی کمهمتای با مردم بودن و از آنها سخن گفتن را در نهانخانۀ وجود خود اندوخته بود. این صفات را هم در دوران خدمات دولتی یعنی پیش از سال ۱۳۰۰(وزارت مالیه و خارجه، والیگری فارس و آذربایجان) و هم در دورههای نمایندگی مجلس(مجالس ۵ و ۶ و ۱۴ و ۱۶) و هم در ایام نخستوزیری و بالاخره در صحنههای پرشور و تاریخی دفاع در محکمههای فرمایشی از او دیدهایم.”[۱۱۶]
دکتر «حمید عنایت»
پدر علم سیاست ایران از علاقهمندان دکتر مصدق بود.
[۱]– باختر امروز، ۵ خرداد ۱۳۳۱٫
[۲]– باختر امروز ۰۱/۰۵/۱۳۳۰، ص۱
[۳]– قلم و سیاست، ج۱، محمّد علی سفری، تهران: نشر نارمک، /۳۷۱، ص۸۷۸
[۴]– دکتر محمد مصدق در دادگاه تجدید نظر نظامی، به کوشش جلیل بزرگمهر، ناشر: شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم ۱۳۶۵/ص ۵۲۳
[۵]– محمد مصدق در محکمۀ نظامی، به کوشش جلیل بزرگمهر، انتشارات دوستان، چاپ سوم تابستان ۱۳۷۸/ ص ۲۰۳
[۶]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص۳۹
[۷]– مقالۀ «تأثیر خارجی جنبش ملی نفت ایران»، علی فرهمند عراقی
[۸]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۱
[۹]– رجوع شود به: «آیا ملی شدن نفت در نهایت سودی برای ایران نداشت و همۀ دستاوردهای آن با کودتای ۲۸ مرداد از بین رفت؟» به قلم حمیدرضا مسیبیان
[۱۰]– نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم، ترجمۀ غلامحسین صالحیار/ صص ۵۲۷ و ۵۲۸
[۱۱]– خاطرات ایدن، آنتونی ایدن، ترجمۀ کاوه دهگان، انتشارات فرزانه، چاپ سوم ۱۳۵۷/ ص۲۸۵
[۱۲]– خاطرات ایدن، آنتونی ایدن، ترجمۀ کاوه دهگان، انتشارات فرزانه، چاپ سوم ۱۳۵۷/ ص۲۸۵
[۱۳]– خاطرات ایدن، آنتونی ایدن، ترجمۀ کاوه دهگان، انتشارات فرزانه، چاپ سوم ۱۳۵۷/ ص۲۸۵
[۱۴]– خاطرات ایدن، آنتونی ایدن، ترجمۀ کاوه دهگان، انتشارات فرزانه، چاپ سوم ۱۳۵۷/ ص۲۹۸
[۱۵]– خاطرات ایدن، آنتونی ایدن، ترجمۀ کاوه دهگان، انتشارات فرزانه، چاپ سوم ۱۳۵۷/ ص۳۰۲
[۱۶]– جنگ حقیقی، ریچارد نیکسون، ترجمۀ دکتر جعفر ثقهالاسلامی، موسسۀ انتشارات نوین، چاپ اول ۱۳۶۲(اصل کتاب حدود۱۹۸۱م در آمریکا منتشر شد.)/ صص ۱۲۹ تا ۱۳۳
[۱۷]– مصدق و نهضتهای منطقهای، به کوشش: نعمتالله جهانبانوئی، انتشارات توس، چاپ اول ۱۳۷۸/ صص ۴۶۵ تا ۴۶۸– نقل از نشریۀ فردوسی شمارۀ ۹۸۲-سال ۱۳۴۹
[۱۸]– مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول ۱۳۶۰/ ص ۲۷۵ — البته ناصر بعدها به دلیل دشمنی با محمدرضا پهلوی اقدامات دیگری انجام داد که بحث جدائی دارند.
[۱۹]– در کنار پدرم مصدق، خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، تهیه و تنظیم سرهنگ غلامرضا نجاتی، موسسۀ خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول ۱۳۶۹/ صص ۹۶و۹۴
[۲۰]– مقالۀ «تأثیر خارجی جنبش ملی نفت ایران»، علی فرهمند عراقی به نقل از اسناد وزارت امور خارجۀ ایران، پروندۀ شمارۀ ۱۹-۱۸-۱۳۳۰ش، قسمت چهارم.
[۲۱]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص ۴۱
[۲۲]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۲
[۲۳]– کهنه سرباز، خاطرات سرهنگ مصور رحمانی، ج ۱، انتشارات رسا، چاپ اول پائیز ۱۳۶۶/ ص ۲۹۴
[۲۴]– کهنه سرباز، خاطرات سرهنگ مصور رحمانی، ج۱، انتشارات رسا، چاپ اول پائیز ۱۳۶۶/ص ۲۴۹
[۲۵]– روزنامۀ اطلاعات مورخ ۱۶/۰۳/۱۳۳۰، ص آخر
[۲۶]– روزنامۀ اطلاعات مورخ ۱۹/۰۳/۱۳۳۰، ص ۱
[۲۷]– روزنامۀ اطلاعات مورخ ۱۶/۱۱/۱۳۳۱، صص ۴ و ۷
[۲۸]– روزنامۀ اطلاعات مورخ ۰۴/۱۰/۱۳۳۱، ص ۱
[۲۹]– روزنامۀ اطلاعات مورخ ۱۶/۱۱/۱۳۳۱، ص ۷
[۳۰]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص ۴۰
[۳۱]– مصدق و نهضتهای منطقهای، به کوشش: نعمتالله جهانبانوئی، انتشارات توس، چاپ اول ۱۳۷۸/ ص ۲۷۴- نقل از نشریۀ فردوسی شمارۀ ۲۵۵-سال ۱۳۳۵
[۳۲]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ صص۶۸۴و۶۸۵
[۳۳]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص ۴۱
[۳۴]– نامههای دکتر مصدق ج۱، گردآورنده: محمد ترکمان، نشر هزاران، چاپ اول ۱۳۷۴/ ص ۳۰۱
[۳۵]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۲۵۰ نقل از خانم «ژاله اصفهانی»
[۳۶]– ویژه نامۀ مصدق ایران فردا شمارۀ ۵۳، مصاحبۀ با آقای «نصرتالله خازنی»/ ص۲۴
[۳۷]– مصدق مصدق است، امیرحسین علوی، انتشارات محور، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۳۶۲
[۳۸]– باختر امروز ۲۱/۰۱/۱۳۳۱– ص۴
[۳۹]– روزنامۀ اطلاعات مورخ ۰۳/۰۳/۱۳۳۲، ص ۴
[۴۰]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص ۴۱
[۴۱]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص ۴۱
[۴۲]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۰
[۴۳]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۰
[۴۴]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر محمد مصدق، نگارش دکتر نصرالله شیفته، نشر کومش، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص ۴۱ و ۴۲
[۴۵]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ صص ۸۶۰ و ۸۶۱
[۴۶]– مصدق از دیدگاه طالقانی، سخنرانی آیتا… طالقانی در احمدآباد به مناسبت سالروز درگذشت دکتر مصدق ۱۴ اسفند ماه ۱۳۵۷، با مقدمه محمد بسته نگار، شرکت انتشارات قلم، چاپ دوم ۱۳۷۸
[۴۷]– نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی، خلیل ملکی، گزینش و ویرایش عبدالله برهان، نشر مرکز، چاپ اول اسفند ۱۳۷۷/ ص۱۳۹
[۴۸]– نهضت ملی ایران و عدالت اجتماعی، خلیل ملکی، گزینش و ویرایش عبدالله برهان، نشر مرکز، چاپ اول اسفند ۱۳۷۷/ ص۱۴۲
[۴۹]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۲۴۳ و۲۴۴
[۵۰]– نفت، قدرت و اصول، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم، ترجمۀ غلامحسین صالحیار/ صص ۵۲۷ و ۵۲۸
[۵۱]– جرج واشنگتن رهبر مبارزات مردم آمریکا برای استقلال و آزادی و نخستین رئیس جمهور این کشور بود.
[۵۲]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۱
[۵۳]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۱
[۵۴]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۰
[۵۵]– سه گزارش پیرامون ملی شدن نفت ایران، «مک گی»و «ورنون والترز»، ترجمۀ سرهنگ غلامرضا نجاتی/ ص ۴۴– این ترجمهها در کتاب «جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲»، سرهنگ غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ هشتم ۱۳۷۸/ صفحات ۶۶۴ به بعد و از مقاله مارک-ج-گازیوروسکی در مورد ۲۸ مرداد، چاپ شده است.
[۵۶]– اولین سفیر آمریکا در ایران در دولت مصدق که بعد هندرسن به جای او آمد.
[۵۷]– نفت ،قدرت و اصول ، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۵۵ به نقل از وال استریت جرنال. ۹ ژوئن ۱۹۵۱٫
[۵۸]– نفت ،قدرت و اصول ، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص۳۵۵
[۵۹]– مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت، سرهنگ غلامرضا نجاتی، ج۲، موسسۀ خدمات فرهنگی رسا،چاپ اول ۱۳۷۷، ص۲۷۴
[۶۰]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۰
[۶۱]– نفت ،قدرت و اصول ، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم ، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص ۵۲۷ به نقل از خاطرات مک گی، در کتاب بیل و لوئیس، مصدق. ناسیونالیسم. صفحه ۲-۳
[۶۲] – اقتصاد بدون نفت؛ ابتکار بزرگ دکتر مصدق، دکتر انور خامهای، انتشارات ناهید، چاپ دوم ۱۳۷۵/ص۸۵
[۶۳]– نفت ،قدرت و اصول ، ملی شدن نفت ایران و پیامدهای آن، مصطفی عِلْم، ترجمۀ غلامحسین صالحیار، انتشارات اطلاعات، تهران چاپ اول ۱۳۷۱/ ص ۲۹۸
[۶۴]– خصوصیات اخلاقی و فضیلتهای انسانی دکتر محمد مصدق، جمال صفری، انتشارات مصدق-فاطمی، چاپ اینترنتی اول ۱۳۹۴/ صص۱۵۲۱۵۱-۱۵۲
[۶۵]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۰
[۶۶]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۱
[۶۷]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۱۶۲
[۶۸]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۱۶۲
[۶۹]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۱۶۲ و ۱۶۳
[۷۰]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۱
[۷۱]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۲
[۷۲]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۲
[۷۳]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۲
[۷۴]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۲
[۷۵]– مصدق مصدق است، امیرحسین علوی، انتشارات محور، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۳۶۲
[۷۶]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۴
[۷۷]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۱۳
[۷۸]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص ۱۰۷
[۷۹]– باختر امروز ۰۸/۰۲/۱۳۳۰- ص۱
[۸۰]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۶۶/ ص۳۲۸ نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی
[۸۱]– باختر امروز ۱۱/۲ /۱۳۳۰- ص۲
[۸۲]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۱۲۷
[۸۳]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ صص ۸۶۰ و ۸۶۱
[۸۴]– نوشتۀ پروانه فروهر به مناسبت ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، سایت انقلاب اسلامی در هجرت، ۱ آذر ۱۳۹۴
[۸۵]– سخنرانیهای احمدآباد، به کوشش امیر طیرانی، نشر علم، چاپ اول ۱۳۸۹/ صص۱۲۳-۱۳۶
[۸۶]– شورش در فارس، مهندس منوچهر کارگر، ناشر مولف، چاپ اول ۱۳۷۸، نشر الکترونیکی بهار ۱۳۸۵، بخش ۲۱ ص ۶ — نقل از مصاحبۀ آقای کارگر با آقای جهانشاه طاهری(که شخصاً شاهد سخنان و شلاق خوردن خسروخان در آن لحظات در مسجد بوده است، + مصاحبه با آقای داوود عبدالهی از نزدیکان خوانین قشقائی در پاریس و…
[۸۷]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ صص ۸۲۶و۸۲۷ نقل از: مردم ایران، نشریۀ جنبش انقلاب مردم مسلمان ایران(جاما)، پنجشنبه ۹/۱۲/۱۳۵۸، ش۵۰، صص۱و۲
[۸۸]– برگرفته از مجموعه اسناد مندرج در سایت نهضت آزادی ایران
[۸۹]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۸۳۶ نقل از مجموعه آثار ج۲، صص۱۲۷و۱۲۸
[۹۰]– مصدق و تاریخ، بهرام افراسیابی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول ۱۳۶۰/ ص ۳۹۷
[۹۱]– نامههای سیاسی دهخدا، به کوشش ایرج افشار، انتشارات روزبهان، چاپ اول ۱۳۵۸/ ص۸۳
[۹۲]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۲۶۹ تا ۲۷۱
[۹۳]– پیشرفت و توسعه بر بنیاد هویت فرهنگی، دکتر پرویز ورجاوند، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم ۱۳۷۸/ صص ۷۳تا۷۶ نقل از مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ صص ۹۲۵ تا ۹۲۸
[۹۴]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۳۲۷و ۳۲۸
[۹۵]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۲۳۹
[۹۶]– اشاره به تاریخ کودتا علیه دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برابر ۱۹ اوت ۱۹۵۳
[۹۷]– مصدق از دیدگاه طالقانی، سخنرانی آیتا… طالقانی در احمدآباد به مناسبت سالروز درگذشت دکتر مصدق ۱۴ اسفند ماه ۱۳۵۷، با مقدمه محمد بسته نگار، شرکت انتشارات قلم، چاپ دوم ۱۳۷۸
[۹۸]– سی و هفت روز پس از سی و هفت سال، چند گفتگو با دکتر شاپور بختیار درباره دوران زمامداریش
[۹۹]– کیهان ۱۴ اسفند ۵۷
[۱۰۰]– چهارده اسفند ۵۷ یادنامۀ دکتر محمد مصدق، به اهتمام جبهۀ دموکراتیک ملی ایران، شورای ناشران و کتابفروشان/ صص۱۴۵و۱۴۶
[۱۰۱]– چهارده اسفند ۵۷ یادنامۀ دکتر محمد مصدق، به اهتمام جبهۀ دموکراتیک ملی ایران، شورای ناشران و کتابفروشان/ صص۱۴۱و۱۴۲
[۱۰۲]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۶۸۴ نقل از: در خدمت و خیانت روشنفکران، (متن کامل و سانسور نشده)، انتشارات رواق تهران، چاپ اول ۱۳۵۶/ صص۳۶۹و۳۷۰
[۱۰۳]– آشفتگی در فکر تاریخی، فریدون آدمیت، صص۱۲-۱۳
[۱۰۴]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۲۴۳ و۲۴۴
[۱۰۵]– نشریه فردوسی اسفند ۸۶ و فروردین ۸۷، شماره ۶۲و۶۳
[۱۰۶]– دکتر زیدآبادی در مناظره با روحالله حسینیان
[۱۰۷]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۲۹۳و۲۹۴
[۱۰۸]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۲۹۳و۲۹۴
[۱۰۹]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۲۸۹
[۱۱۰]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- ص ۲۳۵
[۱۱۱]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۰۴
[۱۱۲]– برای آگاهی نسل جوان، احمد خلیلالله مقدم، انتشارات ایران مهر،چاپ اول ۱۳۸۰/ص ۱۰۴
[۱۱۳]– نگرش تنی چند از بانوان به مصدق به مناسبت ۱۴ اسفند سالروز درگذشت دکتر مصدق، جمال صفری / به نقل از شناخت و تحسین هنر، سمیمن دانشور، انتشارات سیامک، تابستان ۱۳۷۵/ ص۳۹۵
[۱۱۴]– مقالۀ «اهمیت «دکتر مصدق» برای جنبش زنان و جنبش دموکراسی خواهی»، دکتر نیره توحیدی– این مقاله، متن تحریر شده ی نکات اصلی سخنرانی دکتر نیره توحیدی است که در «کانون دوستداران فرهنگ ایران» در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۱۰ ایراد شده است.
[۱۱۵]– نشریۀ آزادی(وابسته به جبهۀ دموکراتیک ملی ایران)، شمارۀ ۲۶ و ۲۷ تابستان و پائیز ۸۰- صص ۲۸۰و۲۸۱
[۱۱۶]– مصدق و مسائل حقوق و سیاست، گردآوری ایرج افشار، نشر سخن تهران، چاپ اول ۱۳۸۲/ صص۲۸۷-۲۸۸