ماجرا از آنجا آغاز شد که روحانی در ابتدای سال ۹۶ گفت: “برجام سایه جنگ و تهدید و تحریم ظالمانه را از کشور برداشت.” (پایگاه اطلاع رسانی دولت ۱۰ فروردین ۱۳۹۶) خامنهای به دو دلیل با این جمله مخالف بود: ۱) این که روحانی اعتبار برداشتن سایهی جنگ را از کشور به خود اختصاص دهد، و ۲) چنین گفته شود که برنامهی اتمی رهبر باعث افتادن سایهی جنگ بر کشور بود و مذاکرات اتمی این سایه را برداشت.
به همین دلیل او به صراحت با این گفته مخالفت کرد: “گاهی می شنویم بعضیها گفتهاند وقتی ما آمدیم مسئولیت پیدا کردیم توانستیم سایه جنگ را از سر کشور رفع کنیم؛ نه، این حرف درستی نیست. حضور کارگران و همه قشرهای ملت در صحنه همواره سایه جنگ و تعرض دشمنان را از سر ملت ایران کم کرده.” (۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۶)
بلافاصله بعد از این سخن خامنهای، مقامات نزدیک به روحانی خواستند این اختلاف نظر میان خامنهای و روحانی را که قبلا نیز در مواردی دیگر سابقه داشت و به انشقاق بیشتر رئیس دولت و رهبر منجر شود رفع و رجوع کنند. اسحاق جهانگیری در مناظره دوم ریاست جمهور گفت: همانطور که رهبری فرمودند حضور مردم بود که در سال ۹۲ با انتخاب روحانی سایه تهدیدها را از کشور کوتاه کرد.”
همچنین مجید انصاری معاون پارلمانی دولت یازدهم گفت: “مردم با انتخاب دولت تدبیر و امید و تیمی که میتواند با دنیا صحبت کند، سایه جنگ را از سر کشور دور کردهاند.” (کیهان ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶) خامنهای دو روز بعد بدانها نیز پاسخ گفت: “نیایند حرفی را که بنده به صراحت بیان کردم تحریف کنند و بگویند مراد فلانی این است که حضور مردم دولتی را سر کار میآورد، که آن دولت… نه آقا؛ دولتها تأثیری ندارند.” (۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶) این واکنشها نشان می دهند که خامنهای تا چه حد بدین موضوع حساسیت دارد.
اما در سخنان خامنهای روشن نیست که آیا وی سایهی جنگ را بر سر کشور می دیده یا خیر و اگر چنین سایهای بوده، مردم چگونه این تهدید را رفع کردهاند: با شعار دادن در حضور او علیه “دشمنان”، آزمایش موشکی یا با انتخاب سیاستی (توافق اتمی) که کاهش دهندهی احتمال جنگ بوده است.
واقعیات مستقل از سخنان مقامات در مورد سایهی جنگ بر کشور در دوران اوباما و بعد از اوباما چه می گویند؟
آنچه می دانیم
از سخنان و عملکرد دو دولت اوباما و ترامپ در دوران کارزارهای انتخاباتی و بعد از آن بر می آید که این دو دولت در پی
۱. تغییر رژیم در ایران نبودهاند؛ این دو اصولا با دولت سازی از طریق جنگ و اشغال دیگر کشورها توسط ایالات متحده مخالف بودهاند (موضوعی که گزینهی ساختگی میان روحانی و جنگ برای تشویق مردم به مشارکت در انتخابات و رای دادن به روحانی نادیده می گیرد)؛
۲٫ دولتهای امریکا از دوران کلینتون تا کنون خواهان جنگ با جمهوری اسلامی نبودهاند؛
۳. دولت اوباما رفتارهای تحریک آمیز جمهوری اسلامی و بسط نفوذ نظامی آن در منطقهی خاورمیانه و آفریقا را تحمل می کرد. حتی کنگره یک ماه و نیم قبل از انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ طرح تحریمهای بیشتر را مسکوت گذاشت تا تحولات ایران را نظاره کرده و بر اساس آنها تصمیم بگیرد. مقامات امریکایی می خواهند به جمهوری اسلامی برای تغییر رفتار فرصت دهند؛
۴. مقامات دولت ترامپ توافق اتمی را توافق مناسبی نمی دانند اما بدان پای بند بودهاند. این بدین معناست که خواهان تنش بیشتر با جمهوری اسلامی نیستند. اگر خواهان چنین تنشی بودند می گفتند از تخلف جمهوری اسلامی از آن استقبال می کنند. آنها بر خلاف دولت اوباما تفاوت زیادی میان دو جناح حکومت نمی بینند تا روی یکی سرمایه گذاری کنند اما چنان که ترامپ در مراسم سوگند خود گفت در پی مداخله در امور داخلی دیگر کشورها نیستند.
به نظر می رسد ظریف می توانست با تهدید حذف اصلاح طلبان و اعتدالگرایان از کری امتیاز بگیرد اما این امر بر روی دولت ترامپ کارگر نخواهد افتاد. گرچه دولت ترامپ در پی نزدیک تر شدن به همپیمانان سنتی ایالات متحده در منطقه (عربستان سعودی و اسرائیل) است و روی جمهوری اسلامی یا هلال شیعی- چنان که اوباما حساب می کرد یا می خواست میان آن و دنیای سنی توازن قدرت ایجاد کند- حسابی باز نمی کند اما خواهان جنگ نیز نیست.
همهی نکات فوق نشان می دهند که علی رغم طرح وجود همهی گزینهها بر روی میز در دولت اوباما تهدید جنگ هیچگاه جدی نبوده است. بر خلاف مخالفان تحریم که آن را مقدمهی جنگ می دانند تحریم اصولا گزینهای در برابر جنگ بوده است و نه مقدمه چینی برای آن.
تنفر از غرب: تقویت کنندهی احتمال جنگ
آنچه به عنوان تهدید و سایهی جنگ علیه جمهوری اسلامی از سوی ایالات متحده مطرح می شود نه در رفتارها و نگرشهای مقامات امریکایی بلکه در رفتارها و سخنان خامنهای و فرماندهان سپاه ریشه دارد و این شرایط را نه برجام و نه انتخابات و نه “حضور مردم” (شعار دادن بسیجیان به نفع خامنهای در دفترش) تغییر نمی دهند. شش واقعیت که ریشه در تنفر و دشمنی خامنهای و روحانیون و سپاهیان همراه با وی با غرب و بویژه ایالات متحده دارند زمینه را برای برخورد نظامی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده فراهم کرده و می کند:
۱. نیروی دریایی امریکا ۵۰ مورد برخورد تحریک آمیز “غیر حرفهای و غیر امن” از سوی قایقهای سپاه پاسداران را در خلیج فارس در سالهای اخیر ثبت کرده است (شامل بر به اسارت گرفتن سربازان نیروی دریایی در سال ۲۰۱۶). دولت اوباما این برخوردها را نادیده می گرفت. دولت ترامپ نیز ظاهرا همان سیاست دولت اوباما را در پیش گرفته است.
حوثیها با موشکهای دریافتی از جمهوری اسلامی کشتیهای سعودی و اماراتی را هدف قرار دادهاند، در منطقهای که کشتیهای نظامی ایالات متحده مدام در رفت و آمد هستند و امکان هدف قرار داده شدن آنها زیاد است. جمهوری اسلامی اگر به رفتارهای سابق خود در خلیج فارس و خلیج عدن (در تسلیح حوثیها به موشکهای زمین به دریا) ادامه دهد و یکی از کشتیهای امریکایی مورد اصابت قرار گیرد آنگاه مقامات امریکایی بناگزیر برای نمایش قدرت خود عکس العمل نشان خواهند داد.
۲. از زمان امضای توافق هستهای، جمهوری اسلامی ۱۲ موشک بالستیک را (در نقض قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت) پرتاب کرده است که برخی از آنها ظرفیت حمل کلاهک هستهای دارند و برخی به اسرائیل می توانند برسند. جمهوری اسلامی بر روی یکی از این موشکها نوشت که “اسرائیل باید از صفحهی روزگار محو شود”. تداوم آزمایش این موشکها و افزایش برد پرتاب آنها برای اسرائیل و ایالات متحده قابل پذیرش نخواهد بود.
۳. خامنهای و نزدیکانش چهار دهه است ایالات متحده را دشمن معرفی می کنند و برای اثبات این دشمنی خیالی و توطئه اندیشانه روزی باید مستقیما با آن درگیر شوند تا سخنان خود را اثبات کنند.
خامنهای و نزدیکانش همیشه گفتهاند که ایالات متحده در پی براندازی جمهوری اسلامی چه با جنگ سخت و چه با جنگ نرم است، حملهی نظامی یا هنر و فرهنگ غربی. بهترین شاهد آنها برای این دشمنی یک جنگ با دامنهی محدود است. نامههای دوستانهی اوباما به خامنهای بر خلاف ادعای جریان چپ که باید با دشمنان ایالات متحده گفتگو کرد تا از تصورات واهی خود دست بردارند و تنشها کاهش یابد در این موضوع تاثیری نداشته است. ت
وافق اتمی نیز هیچ تاثیری بر کاهش خصومت اسلامگرایان نسبت به ایالات متحده نداشته است. حتی دریافت معادل ۱.۷ میلیارد دلار پول نقد و آزادی قاچاقچیان مواد و تجهیزات مربوط به برنامهی اتمی (فراتر از حد مبادله با گروگانهای جمهوری اسلامی) نتوانسته ذرهای از این دشمنی بکاهد. عکسهای اوباما و ترامپ با هم در راهپیماییهای دولتی زیر پا لگدمال می شوند که نشان می دهد مقامات تبلیغاتی و نظامی تفاوتی میان این دو نمی بینند.
۴. جمهوری اسلامی در تمام مناقشات منطقهای علیه ایالات متحده عمل می کند حتی اگر این عمل متضاد با منافع ملی ایران و متناقض با روالهای گذشتهی سیاست خارجی خود آن باشد. جمهوری اسلامی روابط نزدیکی با طالبان برقرار ساخته است، در عراق سالها علیه نیروهای امریکایی که این کشور را دو دستی به آنها تقدیم کردند عمل می کرد و متحدان امریکا (کشورهای حاشیهی خلیج فارس) میدان خرابکاری و بیثبات سازی آن هستند. در حملات سایبری علیه موسسات امریکایی (نه فقط نهادهای نظامی بلکه یک سد در نیویورک) رد پای سپاه پاسداران نیز به چشم می خورد.
مقامات نظامی جمهوری اسلامی مدام در حال طرح ایدههای تحریک کنندهی مقامات نظامی ایالات متحده هستند. نیاز به جنگ در سخنان آنها بیش از همیشه به چشم می خورد. خامنهای و فرماندهان سپاه از این که داعش در سالهای اخیر رهبری جریان ضد امریکایی را در منطقه به دست گرفته راضی نیستند و تمایل دارند با اقداماتی کم هزینه این رهبری را دوباره به دست آورند اما معلوم نیست اقدامات آنها کم هزینه باشد.
دولت اوباما فاقد یک راهبرد بلند مدت برای شکست داعش بود و این را اوباما چندین بار به زبان آورد. دولت وی برای مهار جمهوری اسلامی نیز از چنین راهبردی برخوردار نبود. اما در شرایط فقدان راهبرد، قلدریهای جمهوری اسلامی و بسط نفوذ آن در منطقه را تحمل می کرد و حتی به خشنود سازی آن می پرداخت حتی به قیمت ناراضی سازی تعدادی از ژنرالهای بلند پایه (که بعدها به تیم ترامپ پیوستند) و دور شدن بخشهایی از جمعیت از حزب دمکرات به علت نمایش ضعف. اما دولت ترامپ نیازی به تحمل رفتارهای تحریک آمیز و قلدرمابانهی اسلامگرایان شیعی نمی بیند. این امر باعث می شود آستانهی تحمل امریکاییها نسبت به رفتارهای تنش زای جمهوری اسلامی پایین تر بیاید. عربستان و اسرائیل با این امر همراهی خواهند کرد.
بازگشت خامنهای به سخن روحانی
بدین ترتیب: ۱) سایهی جنگ در کشور در دوران جمهوری اسلامی همیشه وجود داشته و خواهد داشت؛ ۲) عامل اصلی، نه نئوکانها و امپریالیست ها، بلکه تنفر اسلامگرایان و دشمنی آنها با غرب و رفتارها و سخنان ناشی از آن مثل یاغیگری جمهوری اسلامی در عرصهی بین الملل بوده است؛ و ۳) رفع کنندهی آنها سیاستهای تنش زدای دولتهایی مثل خاتمی و روحانی بوده است، نه تروریسم دوران رفسنجانی یا برنامهی اتمی در دوران احمدی نژاد، نه دادن اسلحه به طالبان و عراقیها برای کشتن سربازان امریکایی، و نه راه رفتن “مردم” (بسیجیان از نگاه حکومت) بر روی پرچم ایالات متحده.
اتفاقا خامنهای بر خلاف همهی سخنانش در تکذیب سخنان روحانی و همکارانش در باب عامل رفع کنندهی تهدید، بعد از تکذیب آنها، انتخابات (به همین شکل مهندسی شده اش) را رافع خطر از کشور و نظام دانسته است: ” گر انتخابات نبود، امروز اثری از جمهوری اسلامی ایران باقی نمی ماند.” (۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶)
از: رادیو فردا