آصادق لاریجانی اگر صبح تا شب هم “گلواژه” بگوید و به این و آن بپرد که “تو چکارهای؟” باز هم بر او حٙرٙجی نیست!
او در واکنش به شعار رفعحصر مردم، با عصبانیت به روحانی تاخته که: “اصلاً تو چکارهای؟”
? او را که کوچکترین لاریجانیهاست، یکشبه نشاندند بر کرسی “رئیس قوه قضائیه!” و در همان یک شب، او را که احتمالاً دو جزء قرآن هم حفظ نبود، “آیتالله” کردند!
این برادر کوچکتر لاریجانیها، فقط در یک شب از برادران بزرگترش، «بزرگتر» شد! فامیلش را “آملی” کرد تا فرق کند و کلی بدبختی کشید تا جایگاهش را اثبات کند! او که تا دیروز از علیآقا و جواد حرف زور میشنید، حالا باید از خودش یک «آیتالله جاافتاده، عالِم و قاطع» نمایش میداد!
ظرف یک شب، حکم استیذان و اعدام و حبس و عفو هزاران نفر و ریاست قوهی عریض و طویل قضاییه، افتاد دستش! خب آدم از بالانس خارج میشود!
حضرت عباسی اگر ما هم بودیم، با این “هجوم قدرت و اختیارات”، دچار اختلال شخصیتی میشدیم! دچار توّهم و خود بزرگبینی میشدیم! صدا و رفتار و نگاه کردنمان هم عوض میشد! هاله نور را که قطعاً میدیدیم!
? فرض است که «مقامات» را پلهپله بالا میروند.
مثلاً برای آیتالله شدن، لابد باید سالها درس خواند تا «آیتالله» شد. در دستگاه قضائی هم، لابد باید به درجاتی از حقوقدانی و عدل و بیطرفی برسد تا قاضی شود؛ چه رسد به قاضیالقضات!
آن وقت این طفلک را یکشبه هم آیتالله کردهاند و هم قاضیالقضات! مشخص است که با دیگران با زبان «شما چکاره هستید؟» حرف میزند!
آدم کوتولهای که یکشبه اینقدر جهشی بالا رفته، به طرز مضحکی، ادای “بزرگان” را در میآورد! صدایش را دالبی میکند، نگاهش را نافذ، و هی سخنان قاطع صادر میکند؛ و دربارهی حصر بزرگانی که در خیال هم تجسم نمیکرد، حرف میزند…!
? شبیه “قصه سلطان و شبان” وقتی شبان را بر تخت سلطانی مینشانند، هویتش را میبازد. متوّهم میشود، حس میکند دنیا به او رو کرده، دور سرش «هالهی نور» میبیند! تُن صدایش عوض میشود. بعد یابو ورش میدارد که حتماً خبری هست!
شما به یک کلاغ هم آن قدر بها بدهید، خودش را یک طاووس زیبا میپندارد: “این منم طاووس علیین شده!”
? اما بین مقام “انتصابی” و “انتخابی” فرقهای فراوانی هست که شما بهتر از بنده میدانید.
آصادق لاریجانی حتی منتخب یک شورا در روستا هم نبوده، و یکباره به بالاترین درجه قضایی “منصوب” شده! آخر این چه «بازی روانی» بود که با روح این شبان طفلک کردند و به بالاترین مقام قضایی کشور منصوبش نمودند!
طبیعی است آصادق، از «منتخبان ملت» که به «رأی اعتماد ملت» میبالند، کینه به دل داشته باشد و به آنها بگوید: «تو چه کارهای؟»
«منتخب ملت»، یک وزن اجتماعی دارد که علیآقا هم با نمایندگی مجلس قم آن را چشیده! ولی این طفلک تمام «هست و نیستش» نصبی و انتصابی است و مزهی رأی ملت را نمیداند!
او باید مدام تملق بگوید و چشمش به لبان بالایی باشد. و فقط درباره فرمایشات رهبری، انشاء بنویسد: از فتنه، بصیرت، نفوذ، دشمن…!
یک «مقام منصوب»، به سادگی یک واشر یا لامپ، قابل تعویض است! اما «پر عبای یک منتخب ملت»، مثل موسوی و خاتمی یا روحانی به «کل مقامات نصبی» میارزد. حلاوت مقامی که با رأی ملت به دست میآید کجا و بیمزهگی مقامی که به مِهر و قهر یک نفر بسته است کجا؟
? «میز انتصابی»، با یک امضاء به امثال آصادق میرسد و با دستخطی هم پس گرفته میشود! همین حالا آصادق میداند که سر بگرداند، ابراهیم رئیسی را جای او مینشانند!
اگر بخواهم سخنی به آصادق لاریجانی بگویم، به او یادآوری میکنم مقامی که دارید “قرضی” است! نسیه است! ناپایدار است! کینهی قلبی شما از «محبوبیت محصوران» را میفهمیم. شما آرزو دارید سود آن ۶۳ حساب بانکی قوه قضائیه را نداشتید، یا اصلاً «آیتالله حکومتی» نبودید، اما نصف شیخ مهدی کروبی در بین مردم «رأی و هوادار» داشتید! مردم بعد از ۸ سال هنوز آنها را فریاد میزنند!
دیگر فهمیدهاید که یک «منتخب مردم» میتواند با “رأی ملت” بر شما منصوبها فخر بفروشد و «مقام نسیهتان» را تحقیر کند! اگر این کار را نمیکنند، بگذارید پای بزرگواریشان.
? یک منتخب ملت «همهکاره است» و به تعداد آرائی که دارد، بر شما منصوبین حق پرسش دارد. او به تعداد «رأیی» که دارد، مختار است که مطالبات مردمش را پیگیری کند.
«منتخب ملت همهکاره است!» اما فقط یک پرسش باقی میماند؛ اینکه «آصادق چه کاره است»؟
مردی که امروز در «صیغهی موقت» این مقام انتصابی است و فردایی که عزل بشود، مثل آن «شبان پریشان» سر به بیابان میگذارد و از خود میپرسد: «من چه کارهام؟»
و بالاتر اینکه از خود میپرسد: «من حالا کی هستم؟»
چیزی که پاسخش را شاید هرگز نتواند بفهمد…
بابکداد
۱۱ خرداد ۹۶
?تلگرام: http://t.me/BabakDad
?تماس: BabakDad2@gmail.com
از: گویا