حسن روحانی پس از اهمالی سه ساله و با نزدیک شدن به تبلیغات انتخاباتی مربوط به دوره دوم ریاست جمهوری خود، تغییر رویه داد و به بهانه های مختلف، کنایه هایی نثار” ام الفساد ایران” کرد. البته روحانی ظاهرا ترجیح می داد تا با کنار زدن جزئی پرده ها، به رهبر جمهوری اسلامی نشان دهد که او با تمام روسای جمهور سابق، متفاوت است و از پاسخگویی مستقیم به “بی ربط گویی” های رهبر واهمه ندارد . درعین حال، او تا کنون وارد حوزه اصلی که محور قدرت رهبرمی باشد نشده بلکه فقط در راههایی طی مسیر می کند که خامنه ای در آنها قدمبر می دارد. رهبر جمهوری اسلامی به خصوص در یکی دو سال اخیر ، با کنار گذاشتن همه رودربایستی ها، همچون یک رقیب تمامعیار به میدانمبارزه با روحانی وارد شده است. البته هستند کسانی که معتقدند آنچه بین روحانی و خامنه ای جریان دارد یک جنگ زرگری است کهاصالت ندارد وتنها هدف آن گرمکردن تنور انتخاباتی است. حتی اگر اینفرضیه درست باشد باز هم به مدعا و نتیجه گیری این یادداشت خللی وارد نخواهد شد.
اگر نخواهیمبرای چالش های تریبونی روحانی با رهبر ، اصالت مردم گرایانه قائل باشیم قاعدتا تغییر رفتار او در قالب یکی از این فرضیات قابل تحلیل خواهد بود : نخستین فرضیه آنست که روحانی ضعف در راس حاکمیت را کاملا حس کرده و به همینخاطر در تلاش برای گرفتن سهم بیشتر از قدرت است. فرضیه دوم آنکه رهبر و روحانی همدست شده اند و با راه انداختن یک جنگزرگری ، مخالفت هاو عصیانهای احتمالی را تحت کنترل گرفته اند. هر یک از ایندو فرضیه که درست باشد نتیجه یکی است : خامنه ای آنقدر ضعیف شده که می توان با او مقابله کرد یا او به بازی با روحانی وارد می شود تا عصیان ها را کنترل کند و نظام را از بحران های گوناگون عبور دهد. در طرف دیگر ماجرا ، روحانی قرار دارد. مقابله های تریبونی او با خامنه ای اصیل باشد یا فرصت طلبانه ، او هماکنون مورد توجه بسیاری از ایرانیان قرار گرفته است. از سوی دیگر خامنه ای قبلا نشان داده از گناه کسی که حتی یکبار از او انتقاد کرده ، نمی گذرد . فرقی همنمی کند انتقاد از او اصیل باشد یا بازیگری سیاسی و برای کنترل اعتراضات . سخنان کینه ورزانه و همراه با عصبانیت خامنه ای در ” دیدار رمضانی مسئولان نظام ” بهترین دلیل بر این مدعاست.
با عنایت به موارد فوق ، روحانی وارد عرصه ای شده که محتمل ترینسرنوشت او ” قربانی شدن ” است. البته شرایط پیچیده داخلی و خارجی به گونه ای است که رقم خوردن بسیاری از حوادث و اتفاقات ، از کنترل و اراده سران نظام، خارج است . در چنین وضعیتی ، به نظر می رسد روحانی می تواند – و چاره ای جز این ندارد – که بر ایستادگی های خود بیفزاید . او همچنین نیازمند یارگیری از نحله های مختلف فکری و سیاسی است. متاسفانه به نظر می رسد روحانی در این عرصه دچار غفلت بزرگاست. شاید رئیس دولت با علم به حمایت ناگزیر بسیاری از افراد – از اصلاح طلبان تا دگراندیشان طردشده از نظام- دچار غرور شده و آنان را حامی همیشگی خویش می پندارد بدونآن که وظیفه ای در برابر آنان برای خود قائل باشد .مهم ترین دلیل نگارنده برای این مدعا، عدمدیدار حسن روحانی با آیت اله صانعی در سفر اخیر به قممی باشد.
علی خامنه ای در سال های اخیر به وضوح، دشمنی خود را با ملت ایران و منافع ایرانیان ، آشکار ساخته و از این دشمنی، احساس شرمندگی ندارد . اما روحانی اکنون بایدفهمیده باشد دشمن اصلی آحاد ایرانیان ، قدرتی است که در اختیار علی خامنه ای قرار گرفته و هر کس غیر از او همبر اینمسند تکیه بزند سرنوشتی مشابه خامنه ای خواهد داشت. به عبارت بهتر ، هر کس در جایگاه ولایت فقیه بنشیند ملت ایران سرنوشتی بهتر از امروز نخواهد داشت. روحانی لابد می داند حالا که منتخب میلیونها ایرانی است ، از نگاه رهبر ، دشمن است و در روند انتقام گیری از ملت ، او نیز بی نصیب نخواهد بود. پس بهتر است حتی اگر به مصلحت ملت نمی اندیشد برای نجات جان و حیثیت خویش ، طرحی نو در اندازد. نخستین گام در این راه ، کاهش دشمنی و مقابله با دگراندیشان دینی و سیاسی است . گام دوم حذف برخی اطرافیان است که شایسته ترین عبارت برای توصیف آنان ” خورندگان از توبره و آخور ” است. وظیفه دیگر روحانی جلب مشارکت کسانی است که از سالهای گذشته بدون هیچگونه چشمداشتی، به مقابله با استبداد دینی برخاسته اند. البته بسیاری از مخالفان نجیب استبداد دینی ، از متدینان و حتی در کسوت مبلغان دینی و در سطوح عالی حوزوی هستند. اما از آغاز دوره اول ریاست جمهوری روحانی ، مورد بی مهری او و حتی هدف کینه توزی همه نهادهای حکومتی از جمله دولت روحانی بوده اند. طیف وسیعی از منتقدان در داخل کشور اعم روشنفکران، دگراندیشان مذهبی، اقلیت های قومی و دینی، زندانیان و خانواده شهدای جنبش سبز و حتی روحانیان طراز اول ، با به جان خریدن انواع فشار ، اهانت و محرومیت ، به صورت مستقیم از شعارهای انتخاباتی روحانی حمایت کرده و می کنند . در چالش های کلامی میان رهبر و رئیس دولت نیز مواضع این افراد ، تقویت کننده جناح دولتی بوده است . در عین حال ، قربب به اتفاق آنان در چهار سال گذشته با بی اعتنایی روحانی و تیماو مواجه بوده اند که یکی از غیر اخلاقی ترین این بی مهری ها، عدمدیدار روحانی با مهم ترین مرجع تقلید حامی دولت – شیخ یوسف صانعی – در سفر اخیر او به قمبود.
در چنین شرایطی، فقط یک مرجع تقلید – با صراحت می گویم تنها یک نفر- با استقبال از خطرهای بزرگتر ، باشجاعت مثال زدنی ، تفاوت های رفتاری و گفتاری حکومت ولایت فقیه با شیوه حکومتی مورد توصیه امام علی را تبیین می کند. سید صادق شیراری پس از مرگمشکوک برادرش سید محمد شیرازی، رهبری معنوی صدها هزار نفر از افراد به شدت معتقد – و گاه متعصب – مذهبی را به عهده گرفته است. شیوه زندگی این روحانی شجاع و نیز ساده زیستی منحصر به فرد او نشان می دهد که برای خود و نزدیکانش ، کیسه ای ندوخته است. تنها سهم او از استقرار نظام ولایت فقیه نیز اتهام افکنی های کینه توزانه ولی فقیه – انتساب شیرازی ها به تشیع انگلیسی – و حمله وحشیانه عوامل دولت روحانی – وزارت اطلاعات- به منزل و کتابخانه و مخزن کتاب او بوده است. در عین حال شیرازی همچنان به مناسبت های مختلف به تبیین دیدگاههای خود در خصوص رفتار قابل قبول حکومت دینی با مردم می پردازد . بعید می دانم کسی سخنرانی های سید صادق شیرازی و رفتار او را بررسی کند و آن را دارای انگیزه سیاسی بداند. اما نخستین ثمره سخنرانی های روشنگرانه او، ایجاد تردید نسبت به ادعاهای گزافی است که پیرامون تقدس نظاماستبدادی فقیه مطرح می شود. شیرازی بارها در سخنرانی های تاکید کرده که ” در حکومت سراسری امام علی که حوزه نفوذ آن چندین برابر وسعت جغرافیایی جمهوری اسلامی بوده ، حتی یک زندانی سیاسی وجود نداشته است. این در حالی است که رهبر و مزدبگیرانِ دینفروش او تلاش می کنند چهره ای مقدس از نظامدیکتاتوری خود ترسیمنمایند و هر نوع مخالفت آن را مقابله با خداوند جلوه دهند تا اعمال مجازات های سنگین علیه منتقدان را موجه بلکه مقدس جلوه دهند. متاسفانه وجود هزاران آخوند خود فروخته و تسلط نظام بر تریبون های پرخرج ، به حاکمیت کمک می کند تا ادعاهای خود را برای بسیاری از عوام متدین ، باور پذیر نمایند. البته ثمره سی و هشت سال استقرار جمهوری اسلامی ، از بین رفتن باورهای مذهبی در میان میلیونها ایرانی بوده است اما همچنان تعداد زیادی از هموطنان ، تحت تاثیر تبلیغات فریبنده حکومت ، خود را موظف به دفاع از نظام می دانند. در چنین شرایطی، هیچکس بهتر از یک مرجع تقلید نمی تواند با روشنگری خویش ، ” دروغ پردازانِ مذهب سوار” را معرفی و آنانرا ازحمایت ناآگاهانه مذهبی ها محروم سازد.
بی هیچپرده پوشی می گویم ممکن است در موضع گیری ها و چالش های روحانی با رهبر، انگیزه های شرافتمندانه و آزادبخواهانه وجود داشته باشد اما به باور من او بیش از هر چیز به حفظ سهم خود از قدرت فکر می کند . در عینحال ، هر کدام از دو وجه – قدرت طلبی یا آزادیخواهی- بر دیگری غلبه داشته باشد روحانی نیازمند حمایت کسانی است که می توانند با تبیینواقعیات ، از تجهیز حکومت به سلاح مذهب جلوگیری کرده و سوءاستفاده از تعلقات مذهبی مردم را به حداقل برسانند. متفابلا او می تواند فشارها بر افرادی مانند سید صادق شیراری را کاهش دهد تا سخن آنان مخاطبانبیشتری پیدا کند .
در ایاماخیر ، روحانی با استنادات کلی و عمومی به کلامامام علی تلاش می کند تلویحا فاصله رفتار رهبر با الگوی حکومت اسلامی را آشکار سازد در حالی که شیرازی با صراحت و بدونپرده پوشی، این فاصله را برای مردم آشکار می سازد. اخیرا شبکه های مجازی حامی شیرازی یکی از سخنرانی های او را منتشر کرده اند که حاوی نکات جالبی است. سید صادق شیرازی ابتدا به اعتراضات گسترده خوارج علیه امام علی اشاره می کند . به گفته او ، آنان گاه و بیگاه در مسیر تردد امام ، علیه او تظاهرات اعتراًض آمیز برگزار می کردند و نهایتا اعتراض خود را به مسجد کوفه و در حین ایراد خطبه توسط امام گسترش دادند . بنا بر نقل سید صادق شیرازی ، در اوج تظاهرات خوارج علیه امام و در حالی که او حاکم قدرتمند حکومت اسلامی بود ، امامعلی خطاب به خوارج چنین گفته است : ” شما سه حق بر گردن حکومت دارید : حکومت حق ندارد شما را در حبس و حصر اجتماعی قرار دهد، نمی توانیم شما را تحت فشار و محاصره اقتصادی قرار دهیم و نهایتا اجازه نداریم آغاز کننده درگیری نظامی با شما باشیم.” این مرجع شیعی ، در بخش دیگری ازسخنرانی خود اظهار داشته است : ” حتی یک نفر از کسانی که در مقابل امام علی تظاهرات برگزار کردند اعدام ، حبس ، شکنجه و تبعید نشدند”. اگر روحانی از هوشمندی کافی برخوردار بود حداقل همکاران دولتی خود را ازاعمال فشار بر منتقدانی همچون شیراری بر حذر می داشت . خامنه ای و عوامل او هر روز بر ابعاد سوء استفاده خود ازاعتقادات مذهبی مردم می افزایند. آنها صدها دروغ را برای تقدیس خامنه ای به خورد عوامالناسمی دهند. تکفیر منتقدان و مخالفان نظام با تحریف حقایق مذهبی، از دیگر ” مذهب سواری” های رهبر و سخنگویان اوست.
امامجمعه مشرک اصفهان، عدمتبعیت صد درصدی از رهبر را معادل شرک می داند و امامجمعه هتاک ساوه ، منتقدان نظام را به فواحش تشبیه می کند. یقینا اینگونه تبلیغات بر نفرت گروهی از مردم از نظام و رهبر آن ، می افزاید اما شور بختانه هنوز تقدیس رهبر و تکفیر مخالفان او ، خریدارانی دارد که بهترین راه خنثی سازی آن ، استمداد از روحانیون خوشنام و پاک برای افشای دروغ های حاکمیت است.
به روحانی و تیمتبلیغاتی او توصیه می کنم به جای تداوم همکاری با رهبر در سرکوب دگر اندیشان ، امکان انتشار دیدگاههای آنان را فراهم کنند. رئیس دولت اخیرا تلاش می کند تفاوت ماهوی رویه حاکمبر کشور با توصیه های کلامی و رفتاری امام علی را با مردم در میانبگذارد اما به او اطمینان می دهم افشای این تفاوت در کلام صادقانه یک مرجع تقلید شجاع یا یک روشنفکر غیر حکومتی، صدها بار موثرتر از سخنرانی های کسانی است که اکنون یک طرف دعوا با رهبر هستند و بخشی از چالش های آنان ، بر سر تقسیم منابع قدرت و ثروت است. پس بهتر است روحانی به جای تکیه بر روش هایی که تا کنون ثمری برای او نداشته ، به پیشنهاد نگارنده بیندیشد و برای مقابله با فریب کاری های مذهبی رهبر و مزدبگیران او ، دست یاری به سوی گروه دیگری از مفسران دین و مذهب دراز کند ؛ مفسرانی که تا کنون نشان داده اند در موافقت ها و مخالفت های آنان ، هیچگونه شائبه منفعت طلبانه ، وجود ندارد. خامنه ای با پرداخت رشوه به آخوندهای درباری – تا حد مراجع تقلید حکومتی- در حال بسیج بخشی از متدینان جامعه و تحریک آنان علیه مردم و خواسته های ایشان است. اظهارات تهوع آور مکارم شیرازی و نوری همدانی ، جدیدترین نشانه ها از رشوه دهی و رشوه گیری خامنه ای وآخوندهای دربار اوست. بی سلیقگی محض است بی اعتنایی حسن روحانی به روحانیونی که می توانند با استفاده از نفوذ مذهبی خویش در برابر استبداد فقبه بایستند.
از: گویا