۵۰ ساله است اما بیشتر مینماید. ۱۴ ساله بود که برای اولین بار قدم به میدان جنگ گذاشت و اسلحه به دست گرفت. او هم مثل کودکسربازهای بسیاری که قدم به جنگ ایران و عراق گذاشتند، از طریق بسیج محله قدم به دنیای «جهاد» گذاشت.
حالا بعد از گذشت سه دهه میگوید که جنگ «فرصت نوجوانی» یا در یک کلمه «زندگی» را از او گرفت؛ مثل درس خواندن و عاشق شدن. او در سنین کودکی با دهها جوان و میانسالی همنشین شده بود که هریک حامل فرهنگی متفاوت بودند: «ناخواسته بزرگ میشدم و دغدغههای نوجوانی را فراموش میکردم. اما حس دوستداشتنی قهرمان شدن داشتیم. هنوز با گذشت ۳۱ سال از اولین جبههای که رفتم، کشتههای بیسر و بدنهای پارهپاره و صداهای وحشتناک انفجار، آزارم میدهد و کابوس میبینم.»
در زمان جنگ ایران و عراق، کودکان بسیاری بودند که با دستکاری کردن شناسنامههایشان، از طریق آشناهایی که داشتند یا به واسطه بسیج جوانان که افراد زیر ۱۸ سال را میپذیرد، توانستند قدم به جبهههای جنگ بگذارند. عرق ملی یا ارزشمندی شهادت، آنهم در سالهای پس از انقلاب ۵۷، همزمان با کشتار منتقدان و مخالفان در زندانها، کودکان بسیاری را اسلحه به دست، راهی قتلگاه کرده بود. در آن زمان انقلابیون و حکومتداران مذهبی، جنگ را به «کربلا»یی تشبیه میکردند که قرار است «حسینوار» در آن، تا پیروزی نهایی بجنگند. در تاریخ شیعیان، در کربلا هم کودکان پا به رکاب جنگجویان بودهاند.
شهیدپروری و فرهنگسازی برای جنگ را میتوان در طرحها و برنامههایی که همچنان در جمهوری اسلامی سربلند میکند هم مشاهده کرد. از کاروان راهیان نور، تا تخریب بخشی از جنگل «ناهارخوران» به منظور احداث موزه دفاع مقدس یا چاپ تصویر کشتهشدههای این جنگ روی لوازمالتحریر دانشآموزان. و حتی درج نام «حسین فهمیده» به عنوان یک قهرمان ملی؛ کودکسربازی که در این جنگ کشته شد.
به عنوان نمونه گشتی در سایت راهیان نور، رویکرد این طرح را که اجرایی شده است، بیان میکند. راهیان نور کاروانی است برای بازدید دانشآموزان از مناطق جنگی بازمانده از ۸۷ سال جنگ ایران و عراق. نخستین جمله در بخش «درباره ما» این سایت، سخنی از آیتالله خمینی است: «خدا میداند راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند کرد.» در توضیح هدف از این کاروان نیز آمده است: «آشنایی آیندهسازان کشور با این حماسهها ضامن حفظ استقلال، رشد و بالندگی ایران خواهد شد.» البته از سال ۱۳۸۶ به بعد، صدها دانشآموز و بزرگسال در سفرهای این کاروان جان باختهاند؛ آنهم در مسیر صعبالعبور یا رفتن روی مینهای باقیمانده از جنگ.
بنا بر گزارش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس که بعد از پایان جنگ با عراق تشکیل شده است و زیر نظر ستاد کل نیروهای مسلح ایران قرار دارد، در هشت سال جنگ بیشتر از ۳۳ هزار دانشآموز کشته شدند. با در نظر گرفتن شمار کودکان مجروح نیز میتوان نام دهها هزار کودک را به زبان آورد که کودکی از آنها گرفته شود.
میل به استفاده از کودکان در جنگ همچنان باقی ست. همین پارسال بود که با مخالفت گسترده بسیج، مجلس ایران امضای «پروتکل منع مداخله کودکان در منازعات مسلحانه» را از دستور کار خارج کرد. در مقدمه این پروتکل نام نویسی کودکان زیر ۱۵سال یا شرکت فعال آنها در جنگ جرم محسوب می شود ولی نهادهای وابسته به بسیج گفتند امضای چنین پروتکلی می تواند برای سازمان بسیج محدودیت ایجاد کند و «منشا ایجاد محدودیت های متعدد و اقدامات و فشارهای بین المللی علیه ایران خواهد شد.»
اما برگردیم به دوران جنگ؛ همزمان با سالهای جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی با جبهه دیگری هم در جنگ بود؛ سازمان مجاهدین خلق که هیچوقت در عضویت و مبارزه همگام با آن، معیار سن ملاک نبوده است. بسیاری از دختران و پسرانی که در سالهای پیش از انقلاب به این سازمان پیوستند، نوجوانانی بودند که از طریق مساجد و هیاتهای مذهبی یا دوستانشان جذب «اسلام مدرن» شده بودند. اسلامی که نه راه روحانیت را قبول داشت و نه روشنفکران مذهبی. این سازمان قرار بود مروج «اسلام واقعی» باشد.
برخی از اعضای مجاهدین در جنگ ایران و عراق هم شرکت داشتند. در سالهای نخست جنگ قدم به آن گذاشته بودند اما بیشتر آنها جبهه مقابل جمهوری اسلامی بودند. با نگاهی به اسامی کشتهشدههای این سازمان در نبرد مسلحانه مقابل ایران در چندین عملیات که مهمترین آن «فروغ جاویدان» بود، افراد زیر ۱۸ سال هم به چشم میآیند.
عیسی آزاده، فرمانده نظامی و سابق سازمان مجاهدین خلق است. به گفته او انقلاب ایدئولوژیک در این سازمان در سال ۱۳۶۸ اوج گرفت. به دستور مسعود رجوی طلاقهای اجباری اتفاق افتاد و ازدواج، سکس و معاشقه ممنوع شد تا مبارزان فارغ از وابستگیهای دنیوی، تن به جنگیدن برای آرمانهایشان بدهند. از آن سال به بعد کودکی در این سازمان به دنیا نیامد و ورود خانوادهها و کودکان به داخل تشکیلات ممنوع اعلام شد.
واکنش منفی بین المللی به این مسئله سبب شد برخی از خانوادهها و کودکان به داخل تشکیلات برگشتند اما «برخی از این کودکان وارد مناسبات نظامی شدند و برای عملیات به داخل ایران فرستاده شدند. عراق هم بمباران بود و تحمل این جو کاملا نظامی گاه برای بزرگسالان هم ناممکن به نظر میآمد. بچهها میشنیدند که چه بر سر دیگران میآمد و شبها در رختخواب خودشان را خیس میکردند. همیشه فکر میکردند ممکن است در عملیاتهای بعدی قرعه به نام آنها بیفتد.»
به گفته این فرمانده نظامی، کودکانی که وارد فاز نظامی شدند باید همگام با بزرگسالان آموزش میدیدند. از جمله آموزشهای «نیروهای ویژه» یا «تکاور»این بود که باید چندین روز بدون آب و غذا در کوهها و بیابانها زندگی میکردند یا باید ۲۶ کیلومتر را با سرعت و مستمر میدویدند که گاه افراد سن بالا را به مرگ میکشاند: «کودکان اگر به درجه پذیرش ایدئولوژی این سازمان میرسیدند حتما از توانایی لازم برای مبارزه برخوردار بودند.»
به گفته بسیاری از جداشدهها از مجاهدین، در دوران جنگ ایران و عراق، به بهانه خطرناک بودن شرایط، کودکان اعضای این سازمان به خارج از کشور برده شدند تا هوادارانی که در جغرافیاهای دیگر ساکن بودند، از آنها نگهداری کنند. این کودکان از اوایل دهه ۷۰ به کمپهای مجاهدین خصوصا در عراق فراخوانده شدند و تحت آموزشهای نظامی و ایدئولوژیک قرار گرفتند؛ بیشتر آنها رضایتنامههای خانوادهشان را نیز در دست داشتند.
کودکان در این سازمان به مانند بزرگسالان مورد شکنجه هم قرار میگرفتند. شکنجههایی که به گفته این فرمانده نظامی از کابل خوردن در آن وجود داشته است تا استفاده از بیخوابیهای مستمر.
جبهههای جنگ اما اینجا تمام نمیشود. در جغرافیاهایی دیگر از ایران، کودکان در گروههای کرد هم کشته میشوند. «محمد بادوزاده» یکی از همین کودکان بود که در سال ۲۰۱۱ کشته شد. پدر او از سال ۱۳۸۲ در زندان ارومیه زیر حکم اعدام بود که به حبس ابد تغییر کرد. خواهر او اما در اعتراض به حکم اعدام پدرش، خودش را به آتش کشید و جان داد. برادرش هم در درگیری با نیروهای امنیتی در مهاباد کشته شده بود. دایهاش هم در اثر سرطان میمیرد. محمد میماند و جنگی تمامعیار که بر کودکیاش رفته بود.
احزاب کرد معتقدند از کودکان خصوصا زیر ۱۶ سال بهره نظامی نمیبرند اما یک کارشناس که خواست نامش فاش نشود در گفتوگو با «ایرانوایر» شرح داد که حزب کارگران کردستان که به پ.ک.ک معروف است و در آن هم مثل سازمان مجاهدین خلق، ازدواج و سکس ممنوع است، کودکانی را که به آنها میپیوندند را آموزش نظامی میدهند.
کاوه کرمانشاهی، سخنگوی شبکه حقوق بشر کردستان در گفتوگو با «ایران وایر» به روایت تحقیقات میدانی خود از نیروهای کرد در خصوص استفاده از کودکان در منازعات مسلحانه پرداخت. بنا به گفتههای او، کودکان زیر هجده سال آموزش سیاسی و ایدئولوژیک می بینند. او می گوید اینطور نیست که به دست هر کودکی سلاح بدهند و او را به ماموریت هاى حزبی بفرستند اما در شرایط جنگی اتفاق افتاده که افراد بانزده ـ شانزده ساله هم داوطلب مشارکت در جنک بوده اند و نه تنها از حضورشان جلوگیری نشده که احتمالا استقبال هم شده: «متاسفانه مسولان و فرماندهان احزاب در این موارد کمترین مسولیت را قبول می کنند و حاضر به پاسخگویی نیستند. توجیهى هم که عموما استفاده می شود قرار داشتن در “شرایط جنگی” است.»
کاوه کرمانشاهی در مورد ترکیب کودکان حاضر در اردوگاه و مقر احزاب می گوید آنها یا کودکان أعضای فعال این احزاب هستند که مشخصا همراه والدین شان زندگی می کنند یا اگر والدین شان کشته شده یا در زندان باشند، تحت نظر و حمایت حزب قرار می گیرند: «مطمئنا تعداد زیادی به خواست خودشان به خاطر تعلقات فکری یا پیشینه خانوادکی به احزاب می پیوندند، اما کودکان دیگری هم هستند که به دلایل مختلف از جمله خشونتهای خانوادگی به گروههای فعال کرد، پناه میبرند.»
در خصوص استفاده از کودکان در منازعات مسلحانه اسناد بینالمللی بسیاری منتشر و امضا شده است که این ممنوعیت را گوشزد میکند. سازمان یونیسف هم سال ۲۰۱۴ در بیانیهای تاکید کرد «اجیر کردن» کودکان در میدانهای جنگ «تجاوز آشکار» به حقوق کودکان جهان است. با این حال این بیانیه ها کمتر مورد توجه دولت ها از جمله ایران بوده است، در جنگ اخیر سوریه کم نبود تصاویر افغان هایی که زیر ۱۸سال بودند و در قالب لشگر فاطمیون به جنگ رفته بودند. در گزارش سال ۲۰۱۳ سازمان دیده بان حقوق بشر، برخی کودکان افغان گفته بودند که افغان های ۱۲ساله تا ۱۸ ساله مهاجر ساکن ایران به اجبار به جنگ سوریه فرستاده شده بودند؛ روندی که فاش شدن در رسانه ها تغییری در آن ایجاد نکرد.
از: ایران وایر