حسین جلالی
«ستونهای نظامی که برای تصرف پایتخت در حرکتاند، تانکهایی که میدان و چهارراهها را بستهاند، حمله نیروی زرهی و نظامیان به مقر رئیس دولت و گاه پروازها و بمباران هوایی کاخ رئیس دولت. بهاینترتیب، ماشین نظامی به راه میافتد، موانع را در هم میشکند، دولتی را به زور اسلحه سرنگون میکند و دولتی دیگر را به گزینش رهبران پیروزمند، بر سرکار میآورد». شاید بتوان تصویرسازی بالا را نمونه آرمانی (نمونه کامل) یک کودتا دانست؛ اما کودتا چیست و آیا همهجا به همین صورت اتفاق میافتد؟ به لحاظ تکنیکی، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چگونه صورت گرفت؟ ابتدا نگاهی میاندازیم به اولین گزارش نماینده سازمان سیا در ایران در روزهای پرتلاطم مرداد ۱۳۳۲.
کرمیت روزولت گزارش میدهد: روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد/ نمای داخلی، کودتاگران
بخشی از گزارش جلسه سازمان اطلاعات مرکزی/ واشنگتن، بیستوهشتم اوت ۱۹۵۳
[ششم شهریور ۱۳۳۲]*
این سند مکتوب، اولین گزارش کرمیت روزولت
ـ رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا ـ در سازمان سیا است. بخش عمده آن در خرداد سال جاری در کنار اسنادی دیگر از وضعیت محرمانه خارج و در اختیار عموم قرار گفتند. البته خیلیها این سند را حاصل خیالپردازی و خودبزرگبینی روزولت دانستند و در صدق بسیاری از نکات آن، تشکیک کردهاند. روزولت شروع کرد: «ما شنبهشب [۲۴ مرداد] همه نشانههایی را که نشان میداد طرحمان به بیراهه رفته، گزارش کردیم. جیپهای بیسیمدار نرسیده بودند، خط تلفن قطع نشده بود، تانکها در شهر بودند؛ اما نمیشد فهمید به فرمان چهکسی هستند. به وضوح پیدا بود که یکجای کار اشتباهی رخ داده. تیراندازیهایی هم میشد؛ اما نه زیاد…». رئیس شعبه خاورمیانه سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا گزارش خود را اینگونه ادامه داد: «مصدق در ساعت هفت [صبح ۲۵ مرداد]، بیانیهای در رادیو منتشر کرد که تلویحا میگفت آمریکا دستی در این کار نداشته… که کودتا را گارد شاهی ترتیب داده و شکست خورده است. در بیانیه مصدق، هیچ اشارهای به فرمان شاه، تلاش برای برکناری مصدق و انتصاب زاهدی هم نشده بود». کودتای ۲۵ مرداد شکست خورد؛ اما کودتای ۲۸ مرداد پیروزمندانه دولت مصدق را سرنگون کرد. روزولت وضعیت بین دو کودتا را اینگونه توضیح داد: «بر آن شدیم بر این مسئله متمرکز شویم که به ارتش و مردم ثابت کنیم این کودتا نبوده، بلکه تغییر مشروع دولت بوده؛ ولی مصدق آن را در لفافه کودتا پیچیده است.
در همین راستا، در نخستین گام، ترتیب مصاحبهای را با خبرنگاران خارجی دادیم… جلسه را ترتیب دادیم و زاهدی پسر آنجا بود و با خودش اصل «فرمان شاه» مبنی بر انتصاب زاهدی به نخستوزیری و نیز چند نسخه فوتواستاتیک از آن را هم آورده بود… بعد ما فرمان را از زاهدی پسر گرفتیم و پس از تهیه نسخهای فوتواستاتیک از آن، در گاوصندوق سفارت گذاشتیم… نسخهای که بیشتر پخش شد و بیشتر در روزنامهها چاپ شد، نسخه ما بود. سپس بلافاصله دست به کار تهیه بیانیهای برای زاهدی خطاب به خبرنگاران و مردم شدیم. او با خبرنگاران خارجی دیدار کرده بود حالا باید با مردم خودش حرف میزد… این بیانیه صبح روز دوشنبه [۲۶ مرداد] چاپ شد». هندرسون، سفیر آمریکا در ایران که یکی، دو ماهی محل خدمت خود را به قصد سفر ترک کرده بود، بعد از شکست کودتای ۲۵ مرداد، بهسرعت به ایران بازگشت و با مصدق دیدار کرد. درباره محتوا و تأثیر این دیدار، اختلاف نظر وجود دارد؛ اما در این سند روزولت تأکید میکند هندرسون به مصدق اطمینان داد که «هیچ ایرانیای را در مجموعه سفارت مخفی نکردهایم».
نوه تئودور روزولت، رئیسجمهور سابق آمریکا، درباره کار تبلیغاتی سیا که از چند سال پیش آغاز شده بود، گفت: «محتوایی که فراهم شد؛ یعنی کاریکاتورها و یادداشتهای روزنامهها و از این قبیل، تا این زمان تأثیر فزاینده خودشان را بر جای گذاشته بودند. منظور این است که بذری که پاشیدیم، روی خاک بایر پاشیده نشده بود». ایران در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، شاهد اضافهشدن بازیگر خارجی دیگری در سیاست خود بود؛ ایالات متحده آمریکا با قراردادهای اقتصادی، رابطه خود را آغاز کرد و تا سال ۱۳۲۹، پنج قرارداد نظامی بین ایران و آمریکا امضا شده بود.
کمکم مستشارهای آمریکایی در ایران حضور پیدا کرده و با افسران ایرانی رابطه غیررسمی و دوستانه برقرار کردند. در زمستان ۱۳۲۵، شعبه سازمان نوبنیاد سیا در سفارت آمریکا به راه افتاد. از سال ۱۳۲۷ این شعبه برنامهای با نام عملیات «لعنت به حزب توده» را آغاز کرد که کارشناس آن، دانلد ویلبر بود؛ فردی که در پوشش باستانشناس و کارشناس تاریخ هنر وارد ایران شده بود. برنامه «لعنت» بر کار تبلیغاتی متمرکز بود؛ اما دایره فعالیتهای آن به اینجا محدود نماند. در آن برنامه، عملیات دیگری هم تعریف شد؛ «عملیات سیاه». این عملیات گردهمآوردن اوباش و چاقوکشها برای حمله به مراکز کارگری و حزب توده، برهمزدن راهپیماییهای آنان و همچنین حمله به اماکن مذهبی به اسم توده را در دستور کار قرار داده بود.
روزولت در ادامه گزارش خود گفت: «حدود ساعت ۹ صبح تظاهرات شروع شد که به نظر من برای شروع تظاهرات خیلی زود بود». در گزارش او دقت خاصی بر زمان تسخیر رادیو دیده میشود: «[رادیو] حدود ساعت دو شروع کرد به پخش موسیقی [برنامه خود را قطع کرد]… حدود ۲:۳۰ موسیقی کاملا قطع شد و ما از هیچ طریقی نمیتوانستیم خودمان را به رادیو تهران برسانیم یا از وضعیت آنجا خبر بگیریم… تنها نگرانیام این بود که نکند ساختمان رادیو را چنان ویران کنند که دیگر نتوان آن را دوباه راه انداخت… حدود ساعت ۳:۳۰ دوباره پخشش را از سرگفت ولی حالا دیگر با لحنی مضطرب و آشفته هوادار زاهدی شده بود. راستش را بخواهید نمایش بیمسئولیت و احمقانهای بود ولی خب هرچه بود در هواداری از زاهدی بود. حتی کسی را آورده بودند که ادعا میکرد زاهدی است و چشمهای ما از حدقه بیرون زده بود [آن زمان زاهدی در مخفیگاهی پنهان شده بود]…». در ادامه روزولت توضیح میدهد که او شخصی (سند نام او را فاش نکرده است) را بهدنبال یک تانک یا کامیون پر از سرباز فرستاد. در آن ماجرا بخت با آن شخص یار بود و اتفاقات با کمی تفاوت از اصل نقشه پیش رفت. روزولت درباره این اتفاق گفت: «خوشبختانه آن شب آنقدر اتفاقات عجیب و غریب رخ داده بود که این یکی در میان آنها گم شد و چندان بیشتر از اتفاقات دیگر توجه برنینگیخت».
محکمات و متشابهات کودتا
واژه کودتا مانند بیشتر واژگان علوم سیاسی به علت استفاده مکرر و مهمتر از آن استفاده جانبدارانه سیاسیون از آن به سرنوشت بیشتر کلمات تخصصی علوم سیاسی دچار شده است و باید قبل از هرچیز آن را روشن کرد: «اصطلاح فرانسوی «کودتا» به معنی «ضربه بر دولت» است. مفهوم آن سرنگونی سریع دولت به دست گروهی توطئهگر است که بهطور معمول نظامی هستند». کودتا اگر نه همواره، غالبا توسط نظامیان انجام میشود؛ بنابراین نمیتوان آن را خالی از ابزار و فنون نظامی در نظر گرفت. سرعت بالای انجام کودتا بخشی از ذات تکنیکی آن است؛ سرعتی خیرهکننده که به رقیب اجازه سازماندهی و مقاومت را نمیدهد. توطئهگران همیشه بخشی از بدنه سازمان دولت هستند. کودتا با «عملیاتهای کثیف» مثل رشوهدادن، دروغپردازی، جاسوسی، قتل و… گره خورده است.
کودتا انواع متفاوتی دارد. سهراب یزدانی در کتاب «کودتاهای ایرانی» از سه قسم کودتای «سرنگونی دولت»، «پادگانی» و «درون حکومتی» نام میبرد. کودتای «درونحکومتی» به کودتایی اطلاق میشود که در آن رئیس قوه مجریه بهمنظور افزایش و گسترش قدرت خود بهصورت غیرقانونی کودتا کند، رقیبان خود را حذف کند و قدرتش را افزایش دهد. مارکس در «هیجدهم برومر لوئی بناپارت»، خواسته یا ناخواسته به مسئله کودتا میپردازد و بین زمینههای اجتماعی و ابزار کودتا فاصلهگذاری میکند. کورتسیو مالاپارته در کتاب «تکنیک کودتا» بر این باور است که کودتا مسئلهای است کاملا فنی که در صورت رعایت تاکتیک درست، میتوان آن را در هر کشوری به کار بست. بهعبارت دیگر او لزوما شرایط اجتماعی را برای محققشدن یک کودتا لازم نمیداند. شرایطی که از نظر مالاپارته برای انجام کودتا واجب است بیشتر به ملاحظات تاکتیکی بستگی دارد. برخلاف انقلاب که حاصل قیام، اعتصاب سراسری و تظاهراتهای پیدرپی است، کودتا حتی با جمع کوچک اما سازمانیافته ممکن است.
دراینباره میتوان به کودتای کره جنوبی اشاره کرد؛ «در سال ۱۹۶۱، گروه ۲۵۰نفره افسران کره جنوبی، با عدهای که از سههزارو ۶۰۰ نفر بیشتر نبودند، مناطق حساس سئول را در اختیار گرفتند. کره از ارتش مجهز و ورزیده ۶۰۰ هزار نفری برخوردار بود، نیروی عظیمی در کنار مرزهای کره شمالی داشت و یگانهای نظامی آمریکایی نیز در این سرزمین حاضر بوند که بهظاهر در آن ماجرا بیطرف ماندند؛ بنابراین شورشیان در برابر مجموعه نیروهای دولتی ارزش رزمی نداشتند. اما فرماندهان نمیخواستند با کودتاچیان درگیر شوند. آنها بهانه آوردند که نبرد داخلی در صف نظامیان شکاف میاندازد؛ بنابراین ارتش از جایش نجنبید و گروه کوچک توطئهگر حکومت را سرنگون کرد. چنانکه پیداست، تعداد کمّی کودتاگران همیشه تعیینکننده نیست. آنچه سرانجام به حساب میآید موضعگیری پیکره اصلی ارتش است».
مالاپارته با نگاهی به انقلاب اکتبر روسیه، که از دیدگاه او یک کودتا بوده، نشان میدهد چطور با نیرویی منسجم (و نه پرتعداد) و با شناسایی درست نقاط کلیدی میتوان دولت مستقر را از پا درآورد. او با بررسی نقشه تروتسکی ـ بهعنوان «تاکتیکپرداز» کودتای اکتبر ـ قبضهکردن بخشهای خدماتی را بر بخشهای دولتی و اداری رجحان میدهد؛ بخشهایی مانند راهآهن، مراکز ارتباطی مانند تلگراف و تلفن، بانکها، سازمان آب، برق، گاز و… با این کار تروتسکی دولت را کاملا فلج و عملا بیاثر کرد. با توجه به نکات گفتهشده کودتا امری است نوین که در دولتهای جدید صورت میگیرد. باتوجه به افزایش مشارکت مردمی در سیاست و فراگیرشدن راههای ارتباطی کودتاگران در قرن ۲۱ راه بسیار دشوارتری از کودتاگران قرن بیستم دارند. تکثر نهادهای قدرت و شهروندان سیاسی تاکتیک مدنظر تروتسکی را در جهان امروز بسیار سخت میکند. در بیشتر کشورها سازمانهای نظامی از هر گروه غیرنظامی دیگری متشکلتر و قدرتمندتر هستند. این وضعیت در کشورهای توسعهنیافته که غالبا از نبود نهادهای کارآمد سیاسی و همچنین از شکافهای اجتماعی- تاریخی عمیقی رنج میبرند، شدیدتر است. افسران تحت آموزشهای خود عملا به یک نیروی حرفهای و سازمانیافته تبدیل میشوند. در کنار نظم و قدرت ارتش باید مؤلفه حرفهایبودن آن را نیز در نظر داشت.
یکی از عوامل تشدید احتمال کودتا بیثباتی و هرجومرج سیاسی است. یعنی زمانی که کشور با بحران سیاسی روبهرو باشد یا هنگامی که بحرانهای اجتماعی و اقتصادی به بحران سیاسی تبدیل شوند و سیاسیون در علاج آن ناکارآمد ظاهر شوند، بستر برای کودتای ارتش مهیا میشود. معدود کودتاهای کشورهای توسعهیافته نیز در هنگامه بحران رخ داده است. بعضی از پژوهشگران روحیه نظامیان را نیز از عوامل مؤثر بر کودتا میدانند. آنان ارتشیها را ذاتا حامیان ثبات و امنیت میدانند به نحوی که حتی تحرکات متعارف اجتماعیـسیاسی نیز از منظر نظامیان عامل بیثباتی قلمداد میشود. از نظر «گودسپید» کودتا سه مرحله دارد: آمادهسازی، حمله و تثبیت. آمادهسازی غالبا به دست هسته اولیه که متشکل از تعداد معدودی است، تشکیل میشود. هسته اولیه مخالفان حکومت را شناسایی و با آنها ارتباط برقرار میکنند. بعد از بررسی اولیه باید برنامهریزی صورت گیرد. «کودتا مانند هر عمل نظامی دیگر است، به این ترتیب که شرح عملیات باید بهطور دقیق طراحی شود».مرحله دوم حمله است. بعد از آغاز حمله، کودتاگران باید سریعا گروهها، سازمانها و شخصیتهای کلیدی را در وضعیتی قرار دهند که نتوانند سازماندهی و تحرکی از خود نشان دهند. کودتاگران بر سرکوب و ارعاب مردمی که قصد مقاومت دارند یا بر نارضایتی آنها از حاکمان مستقر حساب باز میکنند. کودتاچیان با تسخیر مراکز ارتباطی اول دولت مستقر را مختل و از آن برای شروع پروپاگاندای خود استفاده میکنند؛ به نحوی که مردم و سازمانهای پراکنده و سردرگم را در بیارتباطیشان با یکدیگر برای مقاومت دلسرد کنند. اهمیت این سازمانها باعث شده در کودتا و انقلاب، رادیو و تلویزیون جایگاهی نمادین داشته باشد. دلیل شباهت کودتاهای سراسر جهان، شباهت ارتشها، سازوکار و سازمانهای دولت در عصر جدید است. استفاده از اوباش در کودتا قاعدهای کلی نیست اما میتوان آن را در کودتاهای متعددی دید.
در صورتی که کودتاچیان بتوانند دو مرحله اول ـ برنامهریزی و حمله ـ را با موفقیت پشت سر بگذارند نوبت به مرحله آخر، یعنی «تثبیت» میرسد. اول باید همه افراد و گروههایی که میتوانند برای پیروزی کودتا خطرآفرین باشند، دستگیر یا حذف شوند. سپس کودتاچیان با بسیج طرفداران خود خیابانها را تسخیر کرده و همزمان که کار را تمامشده نشان میدهند، نمایشی از مشروعیت عمومی نیز برای خود برپا میکنند. در صورت شکستخوردن دولتمردان در مقابل کودتاگران تنها عنصری که برای مقاومت باقی میماند، سازمانهای سیاسی غیردولتی و مردم هستند که در اکثر مواقع توان ایستادگی در مقابل کودتا را ندارند.
ممکن است کودتا در گام اول شکست بخورد اما گاهی به فاصله کمی حمله دوم ترتیب داده میشود که بعضا به پیروزی نیز میرسد. افراد و تشکیلاتی که از مقاومت و برخورد دولت جان سالم به در بردهاند، زمان زیادی برای استفاده از ظرفیتهای باقیمانده ندارند. از طرف دیگر بعد از آغاز حمله کودتاگران در نقطه بیبازگشت قرار میگیرند و در صورتی که هنوز فرصتی برای خود ببینند، از آن استفاده خواهند کرد.
کودتای ایرانی
پژوهشگران کودتا نظریات متعددی را در خصوص چرایی صورتگرفتن این پدیده، مطرح کردهاند. در نظریه «نظامیان پرتورین» عامل کودتا مستقلشدن ارتش از دولت است. این نظریه نمیتواند کودتای ۲۸ مرداد را توضیح دهد. در کودتای مرداد ماه سال ۱۳۳۲ ارتش ماهیت مستقلی نداشت. حتی با این نظریه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را نیز نمیتوان توضیح داد؛ چراکه «آنان [قزاقهایی که به فرماندهی رضاشاه کودتا کردند] حتی از هدف واقعی حرکت خود ناآگاه بودند و از رهبر نظامیشان پیروی میکردند».
اساسا یکی از تفاوتهای نیروهای نظامی ایران عصر پهلوی با کشور کودتاخیزی مانند ترکیه در همین است؛ ارتش ترکیه حول ارزشهای جدید و سکولاریسم و در ارتباط با طبقه متوسط تکوین یافته و هویتی مستقل از دولتمردان برای خود قائل است، اما در ایران عصر پهلوی نیروهای نظامی وابسته به شاه بودند. منطق حاکم بر ارتش ایران -نه حول ملیگرایی و ارزشهای مدرن – بلکه بر مبنای روابط حامیپرورانه شکل گرفته بود. به همین علت هم ارتش در نبود رأس خود بلاتکلیف میشود، چه در ورود کامل به کودتای ۱۳۳۲ و چه در سرکوب کامل مخالفان نظام شاهنشاهی در سال ۵۷.
در صورتی که ارتش مبتنی بر روابط حامیپرورانه دست به کودتا بزند، باید انتظار کودتای «درونحکومتی» را داشت. یعنی بخشی از حاکمیت با استفاده از نیروهای نظامی دست به کودتا، حذف رقیب و افزایش قدرت خود بزند. مالاپارته بر این باور است؛ اگر در یک سلطنت مشروطه، کودتایی رخ دهد «کودتاکننده حتما یک درباری است، آن هم یک درباری صددرصد درباریصفت».
وضعیت بحرانی رابطه نخستوزیر (مصدق) و شاه (محمدرضا پهلوی) را میتوان در ناکارآمدی نهادها از جمله قانون اساسی جست. «هر کدام از آنها قانون اساسی را به سود خود تفسیر میکرد. آن قانون هم دارای چند نکته مبهم بود که زمینه تفسیرهای گوناگون را فراهم میآورد… مسئله دایره مسئولیت و وظایف عملی شاه هرگز در نظام مشروطه ایران حل نشد… یکی از دو هماورد باید در هم میشکست و از صحنه سیاست بیرون میرفت. این همان مقطع بروز کودتا بود».
فهم همهجانبه زمینهها و کودتای ۲۸ مرداد کار پژوهشگران تاریخ است اما نمیتوان از نقش نیروهای خارجی در سقوط دولت مصدق چشمپوشی کرد. برنامه کودتا را انگلستان آغاز کرد و آمریکا به سرانجام رساند. در بررسی نقش نیروهای خارجی هر محقق در جایی از طیفِ زیاد تا کم ایستاده است.
بخش درخورتوجهی از سرمایهگذاریها و برنامهریزیهای این دو دولت بلوک غرب، خرج تخریب چهره مصدق و نگرانکردن نیروهای محافظهکار و مذهبی از حزب توده شد. این تبلیغات همانطور که کرمیت روزولت هم اشاره میکند، بعد از مدتی به ثمر نشست؛ اما آیا نباید پرسید که طرح انگلیسی چکمه و تکمیلشده آمریکایی آن ـ آژاکس ـ برای سرنگونی دکتر مصدق و جبهه ملی در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ چرا بهراحتی شکست خورد؟با گذشتن از کنار این نکات میتوان در پشت آنها نوعی هرجومرج و بیبرنامگی دید:اول، روزولت در حال توضیحدادنِ «شورا»یی است که عصر دوشنبه، ۲۶ مرداد، در سفارت آمریکا برگزار شد و قرار بود تصمیمی برای ادامه راه گرفته شود: «از آن دست بحثوجدلهای معروف ایرانی بود. چهار ساعتی از هر دری حرف زدند. هیچ پشیمان نیستم که بارها از جلسه بیرون رفتم…».
دوم جایی که روزولت در جواب به این سؤال که آیا بعد از اتمام غارت خانه مصدق به آنجا خمپاره شلیک شد، گفت: «احتمالا قبل از اینکه کسی وارد ساختمان شود، خمپاره زدند؛ اما فکر نمیکنم اهمیتی میدادند که کسی در ساختمان باشد یا نه. آن زمان بیمسئولیتی خاصی آنجا حاکم بود». سوم، وقتی روزولت از نگرانیاش در روز ۲۸ مرداد گفت: «نگرانی ما این بود که این بار هم مثل تظاهراتهای قبلیِ ایرانیها، مردم برای ناهار و چرت قیلوله دست از تظاهرات بردارند و به خانههایشان بروند که این اتفاق در این مملکت معمول است. حدود ساعت یک یا یکونیم هر کاری داشته باشند، زمین میگذارند و تا ساعت پنج عصر به دنبال استراحتشان میروند». چهارم و در آخر، هنگامی که روزولت تصویری از لحظه دیدار خود با زاهدی در مخفیگاه را شرح میدهد: «حدود ساعت ۱۶:۱۰ به خانهای که زاهدی در زیرزمین آن مخفی بود رفتم [رادیو ساعت ۱۵:۳۰ به صورت قطعی سقوط کرده بود] و دیدم زاهدی با زیرشلواری و زیرپوش نشسته و با [نام محرمانه باقی مانده است] ناهار میخورد که او هم لباس کثیف ورزشی و شلوار پارهای به تن داشت. زاهدی یونیفرمش را با خودش به زیرزمین برده بود… متأسفانه باتری رادیویی که به آنها داده بودند، تمام شده بود و خبر نداشتند رادیو تهران را گرفتهایم».
*ترجمه بابک واحدی، شماره ۴۴ مجله اندیشه پویا
از: شرق