درد نظام مقدس ما یکی دو تا نیست… از این ور باید حواسش شش دنگ به بالا و پائین مردم و بازیگر و مجری تلویزیون و ورزشکارش باشد که چه میخورند و چه میپوشند و چه میکنند تا بتواند ویترین ام القرای جهان اسلام را حفظ کند و از آن ور باید دائم در عرصه بین المللی با کشورهای دیگر دست به گریبان باشد… کسی را در نظر بگیرید که در یک نزاع یک دستش دائم به تنبانش است که پائین نیاید و رسوایی به بار نیاورد و با دست دیگر دائم در حال زدن مشت محکم بر دهان و سر و صورت این و آن است… اما کاش مصائب جمهوری اسلامی همین دو تا بود… در کنار این مشغولیتها نظام اسلامی ما یک دردسر بزرگتری هم دارد و آن «تاریخ» است… تاریخ متاسفانه تقریبا هیچوقت مطابق آرمانهای نظام و انقلاب نبوده است… البته وقتی اسناد تاریخی به صورت عکس باشند معمولا فوتوشاپ جواب میدهد و میشود مثلا برخی از یاران سابق و مغضوبین امروز را از تاریخ انقلاب با چند کلیک حذف کرد… ولی تحریف یا بهتر بگویم «بازتعریف» تاریخ همیشه به سادگی فوتوشاپ کردن نیست.
برای مثال چند روز پیش سالگرد کودتای ۲۸ مرداد بود… روایت نظام مقدس ما از سقوط دولت مصدق به دست شعبان بی مخ ها و کودتاچیان یک روایتی ست که از شدت پیچیدگی و غیر قابل درک بودن با فیزیک کوانتوم پهلو میزند.
ماجرا این است که در روایت این بخش از تاریخ مثل هر روایت تاریخی دیگری جمهوری اسلامی، دو جبهه حق و باطل تعریف کرده است… در جبهه باطل خب طبیعتا شاه را داریم، شعبان بی مخ و دار و دسته اش را داریم، کودتاچیان را داریم و آمریکا و سازمان سیا هم که طبق معمول پدرخوانده و سردسته آدم بدها هستند.
در جبهه حق اما طرفداران ملی شدن صنعت نفت و حامیان دولت مصدق هستند و البته گل سر سبد جبهه حق هم یک روحانی و مرجع تقلید شجاع و آگاه و وارسته ای ست به نام آیت الله کاشانی… خود دکتر مصدق هم این وسط به قول خارجیها “سوسو” ست و گاهی در طرف حق است و گاهی از روی ساده لوحی و غرور و لج بازی به سمت باطل میل میکند.
حالا پیچیدگی این داستان کجاست؟ اینجاست که “هیرو” و یا قهرمان این بخش از تاریخ کشور ما یعنی آیت الله کاشانی، به روایت اسناد و مدارک و شاهدین عینی و دوست و دشمن و فیلم و عکس و هزار چیز دیگر، فقط با جبهه باطل تیک میزده… یعنی این بزرگوار از سخنرانی های آتشین در حمایت از شاه و در ضدیت با جمهوریت در کارنامه اش دارد تا خط دهی به شعبان بی مخ و رهبری معنوی جریان ضد مصدق و دیدار و لابی با مقامات سیا و آمریکای جنایتکار و حتی شائبه گرفتن دلار از آمریکا.
اما آیا یک روحانی که مرجع تقلید هم هست میتواند تا این حد تابلو فقط به دنبال منافع شاه و آمریکا و البته منافع خودش باشد و تا ساقط کردن دولت قانونی و مردمی مصدق پیش برود؟ از نظر تاریخ خب جواب مثبت است ولی از نظر نظام مقدس جمهوری اسلامی مطمئنا جواب خیر است… و درست از همینجاست که کار پیچیده بازتعریف تاریخ آغاز میشود.
سوال این است که چطور میتوان بدون به هم زدن جبهه حق و باطل و بدون اینکه شعبان بی مخ ها و سازمان سیا و شاه ملعون را بیاوریم در جبهه حق، رفتارهای آیت الله کاشانی را در وقایع آن سالها توضیح بدهیم و توجیه کنیم… این کار به قدری سخت و پیچیده است که درکش از حدود فهم یک انسان عادی خارج است… اما خبر خوب اینکه کارهای سخت را محققین و تاریخسازان خودشان آن پشتها انجام میدهند و نتایج ساده شده اش را برای اطلاع ما منتشر میکنند…این خلاصه روایت رسمی جمهوری اسلامی از کودتای ۲۸ مرداد است:
“آیت الله کاشانی که دلبسته خیزش مردم علیه شاه بود با بصیرت خاص خود به مصدق در مورد خطر کودتا هشدار میداد ولی مصدق با خودبزرگ بینی و نخوت به هشدارهای او بی توجهی میکرد و سرانجام چوب بی توجهی به توصیه های ایشان را خورد و عوامل شاه با حمایت آمریکا علیه او کودتا کردند و دولت مصدق ساقط شد.”
باور کنید رسیدن به همین چند خط به ظاهر ساده و سر راست از وقایع مربوط به سقوط مصدق یکی از سخت ترین چالش های جمهوری اسلامی بوده است… و البته در تاریخ ایران و تاریخ اسلام موارد مشابه که تاریخ در این سطح نیاز به تصحیح و بازتعریف داشته است بسیار بوده است.
حالا این چالش را بگذارید کنار نگاه داشتن تنبان و مشت زدن بر دهان شرق و غرب تا ببینید نظام مقدس ما با چه چالشهایی روبروست.
از: ایران وایر