بعدازظهر سوم مهرماه ۱۳۵۸، در سیامین جلسه مجلس خبرگان «قانون اساسی» به ریاست آیتالله «حسینعلی منتظری»، یکی از طرحهای مورد بحث، «ممنوعیت شکنجه» است و حاضران در جلسه در موافقت یا مخالفت با آن نطق میکنند.
وبسایت «تاریخ ایرانی»، ویدیویی از این جلسه منتشر کرده است. مشروح مکتوب این جلسه پیشتر منتشر شده بود. آیتالله منتظری و آیتالله «محمد بهشتی» پشت صندلیهای ریاست و نایب رییسی نشستهاند و آیتالله «علی مشکینی» در حالی که کاغذی به دست دارد، با صدایی بلند میگوید اگرچه شکنجه به هر نحو برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است اما بعضی از مسایل باید مورد توجه قرار گیرند:«مثل اینکه احتمالا چند نفر از شخصیتهای برجسته را ربودهاند و دو سه نفر هستند که میدانیم اینها از ربایندگان اطلاع دارند و اگر چند سیلی به آنها بزنند، ممکن است کشف شود. آیا در چنین مواردی شکنجه ممنوع است؟»
پاسخ رییس و نایب رییس این مجلس «آری» است؛ شکنجه باید ممنوع شود.
هنوز یک سال از آغاز روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی نگذشته بود که بازداشتها، اعدامهای خیابانی، غصب منازل و اموال ثروتمندان و فشارها و محدودیتهای اجتماعی و سیاسی آغاز شد. هنوز یک دهه تمام نشده بود که هزاران نفر از منتقدان، مبارزان و پیروان مذاهب غیرشیعه زندانی و آن قدر شکنجه شدند که جان باختند. اگرچه در پاییز ۱۳۵۸، یعنی کمتر از یک سال بعد از انقلااب ۵۷، شکنجه در قانون اساسی ایران ممنوع شده بود.
در آن جلسه که ۶۲ نفر حاضر بودند، بدون هیچ مخالفی و با ۱۲ رای ممتنع، تصویب شد که هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. در این قانون تاکید شده است:«اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است.»
در همین جلسه، ۵۸ نفر رای موافق دادند که هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد، ممنوع و موجب مجازات است. تصویب این ماده قانونی تنها چهار رای ممتنع داشت؛ باز هم بدون مخالف.
در همان جلسه، آیتالله بهشتی در پاسخ به انتقاد مشکینی گفت: «مساله، راهِ چیزی باز شدن است. به محض این که این راه [شکنجه] باز شد و خواستند کسی را که متهم به بزرگترین جرمها باشد، یک سیلی به او بزنند، مطمئن باشید به داغ کردن همه افراد منتهی میشود. پس این راه را باید بست. یعنی اگر حتی ۱۰ نفر از افراد سرشناس ربوده شوند، این راه باز نشود، جامعه سالمتر است.»
https://www.youtube.com/watch?v=NE-CM1ksgzk
آیتالله منتظری هم بعد از اظهارات بهشتی، گفته بود: «اگر گناهکاری آزاد شود، بهتر از این است که بیگناهی گرفتار شود.»
ویدیو در همینجا پایان اما مکالمات در مجلس خبرگان قانون اساسی ادامه می یابد. حجتالاسلام «محای الدین حائری شیرازی» مخالف بعدی بود که گفت: «جامعه زندان لازم دارد، اعدام لازم دارد، زدن لازم دارد، تنبیه لازم دارد. اینها اشتباه است. شما اگر فکر میکنی مجرمی آمده و میخواهد حقایق را بگوید، تو اشتباه میکنی، نمیگوید. شما گروهکی آمده توی دستت و میدانی برنامه کشتن چند مومن توی دستش است، میخواهی ببینی اینهایی که این برنامه را دارند، کجا هستند. حالا تو خواهش کن، نمیگوید. تعزیر بشود، میگوید. صد در صد جامعه را نمیشود با موعظه اصلاح کرد. کتک خودش موعظه است. اعدام خودش موعظه است. اعدام یکی، موعظه است برای هزارتا؛ برای یک میلیون.»
پاسخ رییس این جلسه اما انگار جوابی است بر تمامی شکنجههایی که از همان سال تاکنون در جمهوری اسلامی رقم خورده است؛ همانچیزی که «حسن یوسفیاشکوری»، محقق و دینپژوه در گفتوگو با «ایرانوایر» از آن به عنوان «فریبکاری جمهوری اسلامی» یاد میکند. آیتالله منتظری در پاسخ به سخنان حائری شیرازی گفته بود: «تعزیر اسلامی با شکنجه به منظور اعتراف، تفاوت بنیادی دارد.»
به روایت اشکوری، روحانیون همواره برای توجیه شکنجه، از همین استدلال استفاده کردهاند که تعزیر با شکنجه متفاوت است. حتی زمانی روحالله خمینی در پاسخ به اعتراضها نسبت به اعدام شمار بالایی از منتقدان گفته بود: «ما اصلا یک انسان را اعدام نکردهایم.»
چراکه تعریف انسان در اسلام با آنچه حقوق بشر امروزی ارایه میکند، متفاوت است. اشکوری توضیح می دهد:«در اسلام، انسان به تنهایی اعتبار ندارد، بلکه به اعتبار دین و در میان شیعیان، به اعتبار شیعه بودن معتبر میشود.»
«تعزیر» در فقه اسلامی به مجازاتی گفته میشود که در شریعت، حکم مشخصی ندارد و برعهده قاضی است تا متناسب با شرایط، مجازاتی برای مجرمی که جرمش ثابت شده است، تعیین کند: «در جمهوری اسلامی، فریبکاری بزرگی صورت گرفته است. در زندانهای آن به قصد اعتراف یا درهم شکستن شخصیت زندانی، او را شکنجه میکنند و مورد تحقیر و توهین قرار میدهند اما نام آن را تعزیر گذاشتهاند؛ یعنی همانی که حائری شیرازی در آن جلسه اصرار داشت. اما هیچکس نمیگوید فرق میان شکنجه و تعزیر چیست.»
در فقه اسلامی، شکنجه به معنای امروزی آن وجود ندارد بلکه «تعذیب» هست که آنهم ابتدا برای حیوانات در نظر گرفته شده بود؛ یعنی «آزار» که باز هم بنا بر گفته های اشکوری، اکثر فقهای سنی و شیعه، هم آزار حیوان را ممنوع و حرام دانستهاند و هم انسان را: «اما برخی فقها مثل حائری شیرازی حرف میزنند.»
او معتقد است فقه نیز برای تبدیل شدن به قوانین موضوعه، نیاز به اصلاح و افزودن تبصرههایی دارد که در پارلمان تصویب شود:«اما جمهوری اسلامی شترگاوپلنگی است که قوانین امروزی را قبول ندارد. زمانی که خمینی میگفت قانون، ما فکر میکردیم منظور او قانون مدرن است ولی قوانین شرعی شد.»
با وجود این توضیحات فقهی، اما جمهوری اسلامی از همان ابتدا به شکنجه روی آورد و آن را به اسم «تعزیر اسلامی» توجیه کرد. تا به آنجا که حتی زندانیان دهه ۶۰ حق نداشتند بگویند مورد شکنجه قرار گرفتهاند. اگر چنین میگفتند، شکنجهها چند برابر میشدند؛ مثل آنچه برای «منیره برادران» پیش آمد: «وقتی اولین بار بازرسی شدم و در راهروهای اوین منتظر بازجویی بودم، بدنهای خونی روی زمین افتاده بودند و صدای آه و ناله میآمد. از نگرانی اینکه نوبت من هم خواهد شد، از یک نفر پرسیدم همه را شکنجه میکنند؟ او پیش از من در زندان بود، گفت شکنجه نه، بگو تعزیر وگرنه شکنجه مضاعفی خواهی داشت.»
برادران که خاطرات سالها زندان و شکنجههایش را پیشتر برای «ایرانوایر» روایت کرده است، حالا میگوید خوب به یاد دارد که در مجلس خبرگان قانون اساسی چه گذشت و چه امیدهایی در دل مبارزان ایجاد شد؛ امیدهایی که به سرعت رنگ باختند و جای خود را به شلاقهای تعزیر دادند: «در سال ۵۸ این بحث مهمی بود و ما همه دنبال میکردیم. برای ما مهم بود چون تجربه شکنجه را در خانوادههایمان در زمان شاه داشتیم. برادرم در آن دوران شکنجه شده بود. فکر شکنجه آدمها را مرعوب میکرد؛ حتی بیش تر از تصورِ حبس. وقتی چند ماه بعد از انقلاب با توافق همه شکنجه ممنوع شد، فکر میکردیم چنین ترسی دیگر وجود نخواهد داشت. خوشحال و سبک بودیم.»
این خوشحالی و سبکی اما همان ماههای اول از بین رفت. اخباری از شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی بیرون می آمد که گفته میشد شایعه اند اما وقتی اعدامهای خیابانی و اعدامهای کردستان علنی شدند، آرزوی دنیای بدون رعب هم رنگ باخت: «از همان تابستان سال ۶۰ که اعترافهای تلویزیونی شروع شد و صورتهای کبود شده خودنمایی کرد، هر عقل سلیمی میفهمید که شکنجه وجود دارد.»
به باور برادران، آنچه در خصوص قانونگذاری چشمگیر بود، اسلامی بودن حکومت و قانونی خواندن تعزیر بود: «اسلام دست این حکومت را در شکنجه باز گذاشته است و حاکمان از همان ابتدا برای تثبیت قدرت خود دست به آن بردند و همه را حذف کردند. آنها مشروعیت شکنجه را از دستورات الهی و خداوند میگرفتند و وجدانشان آسوده میشد.»
منیره برادران هم مثل هزاران نفری که در دهه ۶۰ به زندان افتادند، بارها شکنجه شد؛ از تجربه «تابوت» تا «قپانی» و شلاق. برخی مثل او طاقت آوردند و جان سالم به در بردند و شمار بالایی از زندانیها یا زیرهمین شکنجهها جان باختند یا اعدام شدند. هرچند به توضیح اشکوری، آیتالله خمینی مثل حائری شیرازی و به مانند قرون وسطی، فکر میکرد با اعدام و تعزیر، «کاری خدایی» میکند که «شری از جامعه کم شود و خود فرد هم دیگر گناهی نخواهد کرد.»
از: ایران وایر