اگر راه قانونی احتمال کامیابی نداشت، آیا آنان که به این راه پشت کردند راه موفق تری برای استقرار قانون و آزادی در ایران داشتند؟ و اگر داشتند چرا بدان عمل نکردند، یا چرا تا امروز چیزی در باره آن راه نگفته اند؛ یا اگر بدان عمل کرده اند چه نتیجه ای از آن گرفته اند؟
دکتر شاپور بختیار همچون توماس جفرسون نویسندهٔ اصلی اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا که در جوانی قسم خورده بود که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشد. هم با نازی های آلمان که فرانسه را اشغال کرده و بدنبال آن بودند که ایدئولوژی ضد انسانی خود را به تمام جهان گسترش دهند، و هم با دیکتاتوری محمدرضا شاه پهلوی که پس از کودتای ۲۸ مرداد رژیمی را در وطنش پایه ریخت که صدای هر آزادیخواهی را درگلو خفه می نمود، مبارزه کرد وهم با بانیان نظام توتالیتر جمهوری اسلامی که میخواستند حاکمیت دینی را جانشین حاکمیت ملی نمایند، و حتی قبل ازروی کار آمدن آنها بمبارزه پرداخت و در این راه از پای ننشست تا جان خود را از دست داد.
دکتر شاپور بختیار بعنوا ن شاگرد اصیل مکتب مصدق رهبر نهضت ملی ایران، بارها گفته بود که گرچه ملی کردن صنعت نفت همچون ستاره ای درخشان بر تارک زندگی پر افتخار مصدق می درخشد، ولی آنچه مصدق را بعنوان راد مرد بزرگ تاریخ ایران در آورده است احترام و پایبندی او به قانون، حتی در سخت ترین شرایط، و اعتقاد بی چون و چرای وی به آزادی، دموکراسی و حکومت پارلمانی است. دکتر بختیارهنگامی که در مقام نخست وزیر قانونی ایران، هم برای ادای احترام به استاد خود، و هم بجهت بستن پرانتز سیاهی که با کودتای ۲۸ مرداد باز شده بود، بر مزار مصدق دراحمدآباد حضور یافت و با ننگین خواندن کودتای ۲۸ مرداد بعنوان نقطه عطفی در مبارزات ملیون ایران، اهداف دراز مدت استاد بزرگ خود را که همواره چراغ راهنمای او نیز بوده اند، این گونه بیان داشت: “من معتقدم که اگر مصدق را حتی در سال ۱۳۱۰ که میخواستند بکشند، کشته بودند و ملی کردن نفت هم باعث شهرتش نشده بود، باز همان خدمتی که در روشن کردن افکار مردم راجع به دموکراسی و حکومت پارلمانی کرده بود، برای باقی ماندن نامش در تاریخ ایران کافی بود.”
قبول نخست وزیری از طرف دکتر بختیار درشرایطی انجام گرفت که کم نبودند کسانی که در برابر حرکات خیابانی توده های مسحور و هیجان زده، خود را باخته بودند و « شانس موفقیت» در آن لحظات را ناچیز می دیدند و با باتسلیم شدن به صف مقابل نهضت ملی، به عدم کامیابی راه قانونی کمک رساندند. در چنین اوضاعی، بختیار معتقد بود که آنچه را که بایستی بعنوان اصل و پایه قرار داد، دموکراسی است وحصول بدان هم جز گذار مسالمت آمیز از دیکتاتوری محمد رضاشاهی به نظامی دموکراتیک ممکن نیست. او بر این نظر بود که شرایط برای چنین گذاری بیش از هر زمان دیگری فراهم گردیده است و رفتن شاه از ایران، به معنی ِ حذف سیاسی عامل اصلی نظامی که نظام پارلمانی کثرت گرا را به یک دیکتاتوری فردی و خشن تبدیل کرده بود، به چنین اقدامی کمک نموده است. بشرط اینکه چنین تغیراتی متکی بر اراده ملت و در شرایطی دموکراتیک و آرام و با آزادی کامل احزاب و مطبوعات و با استفاده از امکاناتی که در قانون اساسی پیش بینی گردیده است انجام پذیرد.
دکتر بختیار خطاب به ملت میگفت که: ” شما باید آزاد باشید و انتخاب بکنید. من معتقدم که آنچه من میگویم وحی مُنزَل نیست. من میگویم شما آنچه را که ازمن شنوید با معیار اصول فلسفی و اخلاقی و… [هر گونه حزب و] اجتماعی که دارید بسنجید [و] بعد انتخاب بکنید… ایشان [خمینی] از یک موضعی صحبت میکنند که [یعنی]آنچه را که او میگوید همان باید بشود. وموضع من چیزی دیگر است، و آن این است که هرچه من میگویم با تعقل، بدون هیجان روحی، بدون داد و فریاد بسنجند و راه خود را انتخاب کنید.”
اعتقاد راسخ دکتربختیار به قضاوت مردم در محیطی آزاد و بدون تشنج و بعلاوه، تفاوت اساسی او با مخالفان و حتی با برخی از نزدیکترین یاران وی، یعنی آنانی که همچون او، همواره اجرای قانون اساسی را از شاه طلب میکردند، بر اصل تعریف ملت و اراده ملت و تجلیگاه آن استواربود. دکتر بختیار در آنزمان می کوشید که توجه مردم ایران را به اهمیت نظامی دموکراتیک که در آن رأی آزاد و آزادانه مردم حرف اول و آخر را می زند جلب نماید. چه او حاکمیت را حق مسلم و بی چون و چرای ملت، و نه هیچ کس دیگری، میدانست و معتقد بود که خواست و اراده مردم ایران بایستی سرچشمه هر تصمیمی در نحوه اداره کشور قرار گیرد و برای هیچ ایرانی در این باره تفاوتی قائل نبود. او معتقد بود که مردم ایران فارغ از اینکه زن باشند یا مرد و از نظر دیانت در اکثریت باشند یا اقلیت، دارای حقوق مساوی و برابرند. در دیدگاه او دیانت و مذهب از اموری بحساب می آمد که مربوط به احوال و اعتقادات شخص میشود.
جای خوشوقتی است که در این روزگار و سی و سه سال پس از ۱۶ دیماه ۱۳۵۷، اکثریت عمده از روشنفکران جامعه و شخصیت های اهل سیاست و علم و ادب، با تجدید نظر عمیق در قضاوت آنروز خویش در باره ی خمینی و انقلاب اسلامی او، به درستی گفتار و کردار بختیار اذعان نموده و آنرا با شجاعت و صراحت اعلام داشته است.این درحالی است که هنوز هستند قلیل افرادی فرومایه در شخصیت و وامانده در سیاست بازی، که تحجر و کژ اندیشی های انقلابی سال ۵۷ را در رَدای سالوس «طرفداران راه مصدق و جبهه ملی!!!» با دشمنان قسم خورده ملیون ایران و جمهوری اسلامی هم زبان شده و سالها است با سوء استفاده از هر مناسبتی، از حمله ی ناجوانمردانه به بختیار و اقدام شجاعانه ی او در آن ایام سرنوشت زا (قبول نخست وزیری و دفاع از سنگر قانون اساسی) و ایراد اتهام به او دریغ ندارند. آنها تا کنون شهامت جواب دادن باین سوال را نداشته اند که: “اگر راه قانونی احتمال کامیابی نداشت، آیا آنان که به این راه پشت کردند راه موفق تری برای استقرار قانون و آزادی در ایران داشتند؟ و اگر داشتند چرا بدان عمل نکردند، یا چرا تا امروز چیزی در باره آن راه نگفته اند؛ یا اگر بدان عمل کرده اند چه نتیجه ای از آن گرفته اند؟”
کتاب تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران کوشش دکتر بختیار برای استقرار حکومتی متکی بر رآی و اراده آزاد مردم ایران بعنوان لوحه ای زرین از مبارزات ملت ایران در درون خود به ثبت رسانده است. اکنون هم که کم نیستند کسانی که با توسل به نیروی خارجی در پی« آزادی» ایرانند، و آنان که هنوز هم راه عبث« اصلاح» جمهوری اسلامی را می پیمایند. برما ست که در مبارزه خود برای نیل به اهداف مصدق و بختیار (دموکراسی و حکومت پارلمانی)، ازاندیشه بختیارالهام گرفته و بقول الکساندر هامیلتون فیلسوف، حقوقدان و اقتصاددان آمریکایی: “آیا مردمان یک کشور براستی می توانند شایستگی خود را با تاسیس حکومتی نیکو بر اساس تامل و انتخاب به ثبوت برسانند؟ یا آنکه همواره در تعیین سامانه ی سیاسی کشورشان تسلیم تند باد حادثه و جبر زمانه می شوند؟ اگر اندک درستی در این دو پرسش وجود داشته باشد، شرایط بحرانی موجود دیگر بار ما را در برابر انتخاب یکی از این دو گزینه قرار داده است. دوباره مرتکب اشتباه شدن نشانگر بدبختی عمومی نوع بشر است.”، نشان دهیم که با ر دیگر فریب مغر ضان و عوام فریبان را نخواهیم خورد.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
دیماه ۱۳۹۱