علیرضا زاکانی، فعال اصولگرا بارها این خاطره را مرور کرده؛ احمدی نژاد به او گفته بود همه همت کنیم استخوان هاشمی را از گلوی انقلاب بکشیم بیرون. حالا خاطره یک فاجعه شده؛ استخوان احمدی نژاد در گلوی خامنه ای گیر کرده. راهی که احمدی نژاد رفته و برخوردی که خامنه ای داشته اما طولانی و پیچیده تر از این خاطره بازی ها بوده:
- از اردیبهشت ۸۸ می شود به عنوان یک نقطه مناسب برای الگوی «پشت بلندگو» نام برد. در دعوای احمدی نژاد و ری شهری بر سر سازمان حج و زیارت، احمدی نژاد دوبار به نامه های خامنه ای بی توجهی کرد و به ناچار رهبر نامه علنی جداگانه به ری شهری نوشت که سازمان حج و زیارت به روال سابق اداره شود. خرداد۸۸ هم وقتی خامنه ای رنجش ناطق نوری و هاشمی از اتهامات احمدی نژاد را دید، در خطبه های نماز جمعه علنی از این دو حمایت کرد و گفت به احمدی نژاد هم تذکر داده و می داند که او به این تذکر توجه خواهد کرد. تیرماه ۸۸ وقتی بر سر معاون اول شدن مشایی جنگی در میان اصولگرایان درگرفت، احمدی نژاد به نامه مخفیانه رهبر بی اعتنایی کرد و دفتر خامنه از از طریق ابوترابی نامه را علنی کرد ولی احمدی نژاد تن نداد و به ناچار مشایی استعفا داد تا جنگ تمام شود. نمونه سوم فروردین۹۰ بود که احمدی نژاد در یک درگیری امنیتی، حیدر مصلحی را از وزارت اطلاعات برکنار کرد، تلاش های مخفیانه خامنه ای برای حل ماجرا فایده نداشت و رهبر به ناچار نامه علنی نوشت به مصلحی که به کارت ادامه بده. بهمن ۹۱ هم وقتی احمدی نژاد در مجلس نوار رشوه خواهی فاضل لاریجانی را پخش کرد، رهبر صادق لاریجانی را از موضع گیری تند و علنی نهی کرد ولی خودش علنی گفت کار احمدی نژاد غیرقانونی و غیرشرعی بوده، اظهاراتی که دل خیلی از احمدی نژادی ها را شکست. مهرماه ۹۵ هم وقتی خامنه ای متوجه شد توصیه اش درباره کاندیدا نشدن احمدی نژاد در انتخابات بی فایده است، از پشت بلندگو او را نهی کرد. کار برای احمدی نژاد تمام نشد ولی برای شورای نگهبان حجت تمام شد که با خیال راحت می تواند او را ردصلاحیت کند. بنابراین یک الگوی مهم برخورد خامنه ای با احمدی نژاد، از پشت بلندگو حرف زدن بوده است. برخورد احمدی نژاد اما با مسئله چطور بوده است؟ در ماجرای سازمان حج و زیارت سکوت کرد و پذیرفت، در ماجرای ناطق و هاشمی توجه ای نکرد، در ماجرای معاون اولی مشایی قصد داشت برود با خامنه ای مذاکره کند ولی استعفای مشایی مانعش شد، در ماجرای برکناری مصلحی خشمگین شد و رفت ۱۱ روز خانه نشینی کرد. قهرش ادامه داشت تا اینکه متوجه شد مجلس مصمم به برکناری اش است، به ناچار به دولت برگشت. در ماجرای افشاگری علیه خانواده لاریجانی وقعی به حرف رهبری ننهاد و مسیرش را رفت و در ماجرای کاندیداتوری مجلس هم چنین کرد و کاندیدا شد.
- مدل دوم را می توان «سکوت و تماشا» نام نهاد. خرداد ۹۰ هنگامی که امام جمعه کاشان فاش کرد خامنه ای به فرمانده سپاه گفته مشایی را بازداشت نکند ولی دم نیروهای او را بچیند، مشخص شد رهبری به یک مدل دیگر هم برای مهار احمدی نژاد تن داده است. از آن دوران تاکنون، بسیاری از حلقه احمدی نژاد بازداشت و ردصلاحیت و حاشیه نشین شده اند: محمدشریف ملک زاده، اسفندیار رحیم مشایی، حمید بقایی، علی اکبر جوانفکر، محمدرضا رحیمی، سعید مرتضوی، بهمن شریف زاده، عبدالرضا داوری، عباس امیری فر، آزاده اردکانی و …. ابوالقاسم فقیه، مسعود زریبافان و … هم پرونده باز دارند، مانند خود احمدی نژاد. برخی روزنامه نگاران و مدیران پایین دستی هم قربانی شدند. روش معمول خامنه ای در مقابل مجموعه این تحولات معمولا سکوت بوده، یک بار با تلاش شاهرودی ملک زاده از زندان رهایی یافت و بار دیگر با دخالت خامنه ای، بقایی از انفرادی نجات داده شد ولی برآیند کلی رفتار خامنه ای در قبال حذف و لاغرتر شدن شبکه سیاسی احمدی نژاد، سکوت بوده است و رضایت نسبی. برخورد احمدی نژاد با این مدل، از همان ابتدا اعتراض و انتقاد به قوه قضاییه و سازمان اطلاعات سپاه بوده، نامه به خامنه ای هم نوشت، با شاهرودی رایزنی کرد، برای ردصلاحیت مشایی به دیدار خامنه ای هم رفت ولی با بی فایده بودن نامه نگاری ها و دیدارها، شروع کرد به نامه نوشتن به مردم، افشاگری تصویری و تشویق یارانش به اعتراض و بست نشینی.
- مدل سوم اما یک مدل محدود است. صدور حکم عضویت احمدی نژاد در مجمع تشخیص در مرداد۹۲ و تمدید این عضویت در مرداد۹۶، تداوم دعوت احمدی نژاد به جلسات و برنامه های دفتر رهبر و حمایت گاه و بیگاه از برخی برنامه های دولت احمدی نژاد و ناتوانی قوه قضاییه در به ثمر رساندن پرونده های شخص محمود احمدی نژاد، نشان می دهد هنوز رشته علاقه ای باقی مانده که نمی خواهد سرانجام دوگانه احمدی نژاد – خامنه ای، دستور حذف و حصر علنی باشد. پای آبروی سیاسی خود خامنه ای هم در میان است. او ۱۴سال پیش از بوی خوش خدمت احمدی نژاد گفت و بالایش کشید. به همین دلیل بود که به تعبیر محمد یزدی، دوسال آخر ریاست جمهوری اش، احمدی نژاد را تحمل کرد؛ مجبور بود. یک ملاحظه مهم دیگر هم هست. متاثر از همان حمایت ها و تعاریف دیرینه خامنه ای، در این سال ها، یک همپوشانی سیاسی سبد رای و حمایت اجتماعی خامنه ای و احمدی نژاد به وجود آمده است. یک تحلیل گر اصولگرل در وب سایت الف به تازگی نوشته: «پایگاه اجتماعی افراد برای رهبری امت بسیار با اهمیت است … احمدی نژاد هنوز فرشته آرمانی هواداران و حامیان بسیاری است. یک شبه و به یک دستور سیاسی حذف نمی شود … به این آدم باید فرصت داد تا بیشتر شناخته شود … هر چقدر دور شود، بیشتر شناخته می شود و پروژه حذف خودبه خودی صورت می گیرد، نه به صورت خشن و فیزیکی.» مشابه همین ایده را هم خامنه ای درباره حصر موسوی و کروبی داشت. حامیان رهبر بارها توضیح داده اند او مخالف دادگاهی شدن موسوی و کروبی بود، می گفت باید توسط مردم محکوم شوند، بدنه را از راس جدا کنیم، خودشان حذف می شوند. با این حال، تحرکات احمدی نژاد این مدل را قطعا ناکام می گذارد. حجم فعالیت گسترده ای که او علیه صادق لاریجانی صورت داده، دقیقا برای جلوگیری از حذف شدن خودش است. او می خواهد مانع از رئیس جمهور شدن علی لاریجانی شود و مخالف رهبر شدن صادق لاریجانی است و با دست گذاشتن بر یکی از تاریک ترین نقاط جمهوری اسلامی یعنی دستگاه قضایی و افشاگری های گاه به گاه خودش و یارانش علیه سایر اجزای نظام کماکان می تواند به حفظ ارتباط خود با بدنه حامی اش امیدوار باشد و خودبخود حذف نمی شوند. در این میان برخی با علم به اینکه از هر طرف لاریجانی و احمدی نژاد که کشته شود، به سود همه است، بدشان نمی آید این جنگ ادامه داشته باشد. ماندن جنگ در سطح لاریجانی – احمدی نژاد به سود خامنه ای هم هست. پشت بلندگو آمدن خامنه ای و نهی و مقابله علنی، جنگ را از دوگانه احمدی نژاد- لاریجانی به احمدی نژاد- خامنه ای تبدیل می کند و نتیجه هرچه شود، تف سربالاست ولی مشکل اینجاست که با توجه به سوابق سرتق بودن احمدی نژاد و شلوغ بازی های رسانه ای اش، مشخص نیست مدل فعلی برخورد با احمدی نژاد یعنی حذف بدنه سیاسی و تنهاکردن او چقدر موثر باشد. به نظر می رسد تنها راه حل ممکن برای حل مسئله احمدی نژاد، دستور حصر و حذف شخص اوست. سفره پر از زخم، چرک، فساد و ریایی که خامنه ای پهن کرد، جز با این روش پرهزینه و پرحاشیه جمع نمی شود، مثل خیلی سفره های دیگر.
از: ایران وایر