گزارش نشست رونمایی از کتاب وضعیت توسعه انسانی در ایران
«پس از جنگ شاهد حضور علما و نظامیها در اقتصاد بودیم که این مسأله خودش سازوکار دامنزنی به نابرابری و ریشهکنی تولید و رشد فساد را فراهم کرد. هیچ چشماندازی هم برای مقابله و مواجهه با این مسأله نیست؛ زیرا مافیاهای متعددی درون سازوکارهای اقتصادی شکل گرفته که بسیار پرقدرتاند و فعالیتهایشان هم پنهان است. هیچ جا گزارش رسمی از اینکه منابع ملی ما کجا توزیع میشود و به کجا تخصیص داده میشود، نیست.»
روزنامه شهروند
سعید مدنی میگوید خوشحالم که در این جمع هستم؛ بهخصوص که سالهاست با جمع بزرگی صحبت نکردهام و اگر لکنتی دارم، مرا ببخشید. سعی کردم تصویری از وضع اجتماعی ایران به مفهوم عام آن بدهم.
نشست در سالن اجتماعات شهر کتاب بخارست برگزار شده، برای کتاب وضع توسعه انسانی در ایران که با دو عنوان آسیبپذیری و تابآوری و بر مبنای گزارش توسعه انسانی سازمان ملل تدوین شده است. در این جلسه غیر از سعید مدنی،( نویسنده کتاب) حسین راغفر، محمدامین قانعیراد و علی دینیترکمانی نیز حضور دارند و درباره وضع شاخصهای توسعه انسانی در ایران سخن میگویند.
گزارش توسعه انسانی که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد از این نظر اهمیت بیشتری داشت که یک جمعبندی ۱۵ساله بود و مدنی در این کتاب تلاش کرده متناسب با این گزارش جهانی، گزارشی هم از وضع ایران در همان قالب ارایه کند. متن اولیهای که از این کتاب تهیه شد، به دست تعدادی از اساتید رشتههای مختلف رسید و آنها به خواست مدنی نظراتشان را ارایه دادند؛ اساتیدی مثل حسین راغفر، علی دینیترکمانی و محمدامین قانعیراد که از سخنرانان جلسه هستند و اساتید دیگری که مدنی نامشان را میآورد: ژاله شادیطلب، وامقی، فاطمه صادقی، رئیسدانا، حسن رفیعی و محمد قربانی.
«این کتاب حاصل کار و زحمت جمعی است و این اساتید آن را از زاویهها و رشتههای مختلف بازبینی کردهاند.» مدنی صحبتهایش را درباره کتاب اینطور آغاز میکند که امروز کمتر کسی است که تأیید نکند، جامعه ایران بیمار است و با بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روبهرو است، پس سخنگفتن از نامطلوببودن کیفیت زندگی خیلی جدید نیست: «بحرانها به تعبیر دکتر شریعتی از فرط عمومیت، وقاحتشان از یاد رفته است.
گزارش توسعه انسانی وضع کنونی جامعه ایران را با یک جمله توصیف میکند: آسیبپذیری بالا و تابآوری پایین؛ یعنی مجموعه بحرانهای موجود را فشرده کنیم. آسیبپذیری که نشان میدهد افراد در برابر خطرات و شوکهایی که به آنها وارد میشود قادر به مقابله نیستند، عقبنشینی میکنند و نمیتوانند خود را بازسازی کنند. تابآوری یعنی امکان مدارا با حوادث ناگواری که با آنها مواجهیم و وضع مطلوبی در آن نداریم. نمونه این مسأله زلزله اخیر است. در این گزارش سعی شده عوامل آسیبپذیری بالا و تابآوری پایین توضیح داده شود.»
این گزارش به دو دسته عوامل داخلی و خارجی برای افزایش آسیبپذیری جامعه ایران اشاره میکند. عوامل داخلی که آسیبپذیری جامعه را زیاد کردند: نابرابری درآمدی بالا، تعمیق شکافهای مختلف درآمد، شکافهای منطقهای و استانی و شکاف در سلامت و آموزش، تبعیض جنسیتی در تمام سطوح جامعه بهخصوص در حوزههای قدرت، دسترسی به قدرت، سلامت، درآمد و حقوق عمومی، فقر شدید و مطلق که روند موجود در دهه اخیر به افزایش جمعیت زیر خطر فقر مطلق و شدید دامن زد و عوامل زیستمحیطی مثل مصرفگرایی، تخریب جنگلها، تخریب مراتع، انتشار گازهای گلخانهای و آلودگی آبها و…. اینها براساس آمار و ارقام رسمی و مطالعات انجامشده نشان داده شدهاند.
بیثباتی بازارهای مالی از سال ۲۰۰۸ که با بحران مالی در آمریکا و اروپا و مناطق دیگر جهان شروع شد، ازجمله عوامل جهانی دخیل در شرایط ایران است و پیشبینی میشود در سال ۲۰۱۸ برگردد که آثار مخربش برای جامعه بیشتر است؛ همچنین ناامنی غذایی و بلایای طبیعی در سطح جهانی تأثیرش را در کشورها گذاشته است. بلایای طبیعی یعنی هم تغییرات آبوهوایی، خشکسالی و زلزله و هم منازعه و خشونت در سطح جهانی که ایران هم از آنها – برای مثال از منازعه در عراق و سوریه – تأثیر پذیرفته است.
«ساختار کتاب توضیح میدهد که بر اساس چه شواهد و قراینی و چرا جامعه ایران آسیبپذیری بالا و تابآوری پایینی دارد. همچنین در فصل آخر تلاش شده بر مبنای چارچوب نظری گزارش توسعه انسانی راهحلهایی برای خروج از این وضع ارایه شود. سه راهکار کلان برای این مسأله پیشنهاد شده: تعهد همگانی مشترک در سطح ملی و جهانی برای تأمین خدمات اجتماعی، حمایت اجتماعی و اشتغال، ایجاد نهادهای پاسخگو و جوامع منسجم یعنی یک نظام دموکراتیک پاسخگو که امکان بیانکردن نارضایتیها و بسیج اجتماعی برای تعهد به بهبود وضع را ایجاد کند و با اصلاح سیاستها به بهبود وضع موجود کمک کند و در نهایت پیشگیری؛ زیرا شوکها و بحرانها قابل شناساییاند و براساس پژوهشها میشود بحرانها را شناخت و تمهیداتی برای کنترل و کاهششان فراهم کرد.»
حسین راغفر، اقتصاددان حوزه فقر و استاد دانشگاه میگوید که از ۱۹۸۰ بحران اندیشه نئولیبرال در قالب سیاستهای تعدیل ساختاری پیامدهای گستردهای در کشورهای در حال توسعه داشت. آن زمان مسئول برنامه عمران سازمان ملل (UNDP) وقت و جمعی از اندیشمندان مثل آمارتیاسن به این نتیجه رسیدند که گزارشهای دیگری مربوط به مسأله آسیبپذیری افراد کشورهای در حال توسعه و توسعهنیافته ارایه کنند و این گزارشها واکنش به آنومی اقتصادی و اجتماعی است:
«باز شدن درهای اقتصادی کشورها به روی تولیدات محصولات کشورهای صنعتی که در کشور ما بعد از جنگ شروع شد. تغییر جدی در رویکرد به مسائل اقتصادی و اجتماعی به وجود آمد و دولت همه حوزههای حیات اجتماعی و اقتصادی را به بازار واگذار کرد و نتیجهاش آن چیزی است که امروز با آن مواجهیم که محصول رهاسازی اقتصادی به طمع و آز گروههای درون قدرت است که سلطه سرمایههای تجاری و مالی در کشور موجب شد تولید فعالیتی پرریسک و پرهزینه شود و فعالیتهای رباخواری و نامولد مثل فعالیتهای پولی و مالی بیشترین سود را داشته باشد و رکود امروز نتیجه این وضع است. رشد تورم در فعالیتهای بانکی از سال ۶۸ تا ۹۱، ۲۰ هزاردرصد و در بخش صنعت ۶ هزاردرصد بود. در نتیجه آنها که منابعشان را در سوداگری و تجارت زمین و رباخواری مصرف کردند، سودشان سه و نیم برابر کسانی بود که در فعالیتهای تولیدی هزینه کردند؛ به این ترتیب پایههای تولید در کشور سوزانده شد.»
دومین ویژگی جامعه امروز از نگاه راغفر، رشد بیسابقه فساد است و سومین ویژگی جامعه امروز نابرابری گسترده است که خودش منبع همه شرور اقتصادی و اجتماعی است: «ریشه اصلی خلق نابرابری سیاستهای بخش عمومی است و دولتها خودشان منبع خلق نابرابری هستند.»
او تأکید میکند که منظور از دولت کل ساختار حاکمیت است: «پس از جنگ شاهد حضور علما و نظامیها در اقتصاد بودیم که این مسأله خودش سازوکار دامنزنی به نابرابری و ریشهکنی تولید و رشد فساد را فراهم کرد. هیچ چشماندازی هم برای مقابله و مواجهه با این مسأله نیست؛ زیرا مافیاهای متعددی درون سازوکارهای اقتصادی شکل گرفته که بسیار پرقدرتاند و فعالیتهایشان هم پنهان است. هیچ جا گزارش رسمی از اینکه منابع ملی ما کجا توزیع میشود و به کجا تخصیص داده میشود، نیست. تخصیص منابع خودش بخشی از نظام تصمیمگیریهای اساسی است که مسئول نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی کشور است. مادامی که این روندها اصلاح نشوند، جامعه هر روز آسیبپذیرتر میشود و اصلیترین منشأ آسیبپذیری جامعه ما نابرابری است که سیاستهای عمومی باعث آن شدهاند؛ یعنی کسانی که تصمیم میگیرند منابع ما کجا برود، نرخ بهره و نرخ ارز چه باشد.»
او میگوید بخشی از تورم جامعه تورم ساختاری است که ناشی از اقتصادی است که تولید در آن جایگاهی ندارد و دلالی و واسطهگری و خرید و فروش ارز و سکه به آن دامن میزند: «از سال ۱۳۷۸ که مصوبه خصوصیسازی بانکها تصویب شد، بانک یکی از اصلیترین سازوکارهای گسترش فساد در کشور بود؛ پیش از انقلاب هم بوده است. جامعه ما در شرایط کنونی در معرض تکانههای داخلی و خارجی است. نابرابریها منشأ اصلی فرسایش اعتماد و سرمایه اجتماعی میشود. سرمایه اجتماعی هیچگاه مثل امروز پایین نبوده و این فرصتی را برای نفوذ و رشد آسیبها در داخل کشور فراهم کرده است.»
راغفر به انشقاق گروههای مختلف اجتماعی و بیکاری اشاره میکند: «ما علاوه بر درآمد، هویتمان را از شغلمان میگیریم و جامعهای که بخش بزرگی از آن بهخصوص جوانهایش بیکار باشند، همواره در معرض آسیبهای روحی است که خود منشأ اضطرابهای متعدد است. آمارها نشان میدهند روزی ۱۱ نفر در ایران خودکشی میکنند و روزی ۵ نفر در تهران به قتل میرسند. این شاخصها محصول نظام اجتماعی و اقتصادی است که از آن بهعنوان دسترسی محدود اسم برده میشود و عموم مردم در آن از فرصتهای رشد باز میمانند. دسترسی برای گروههای خاصی در درون قدرت فراهم میشود و محصول چنین نظامی نظم مبتنی بر خشونت است. آن گروهی که مسئول هستند هیچ جایی سخن از سهمشان در بحرانها وجود ندارد و دولت به تنهایی متهم میشود. هر چند سهم خودش را در بحرانها ایفا میکند.»
او میگوید عزم سیاسی باید ناشی از آگاهی باشد. خیلیها این درک را ندارند که ما در چه شرایط عمیق بحرانی هستیم. تا زمانی که درک نشود راهحل متناسبی نمیتوان برایش تعبیه کرد.» او در انتها عذرخواهی میکند که در جلسه قدردانی از تلاشهای مدنی حرفهای خوشایندی نزده، اما «من فکر میکنم خواب کردن و دروغ گفتن به مردم مسئولیت زیادی دارد و من چنین مسئولیتی را قایل نیستم برای خودم و باید این مشکلات را مطرح کرد.» از اساتید دیگر حاضر در جلسه میخواهم آنها حرفهای امیدوارکننده بزنند، زیرا جامعه ایران خوشبختانه راهحل دارد اما باید برایش عزم سیاسی شکل بگیرد و مسئولان باید به خطیر بودن شرایط کنونی پی ببرند.
محمدامین قانعیراد، جامعهشناس و استاد دانشگاه میگوید باید از سعید مدنی تقدیر کرد که این کار بزرگ را در شرایط تبعید انجام داد: «اگر این کتاب صرفا ترجمه گزارش توسعه انسانی بود خیلی خوشایند نبود، اما در فصول مختلف به مسائل ایران هم پرداخته است. اگر دوستان علاقهمند باشند که اطلاعات مجمل و خوبی از مجموعه مسائل ایران داشته باشند، میتوانند به راحتی آن را به دست بیاورند.»
او سپس به طرح بحث شاخص توسعه انسانی میرسد: «زمانی که این شاخص مطرح شد، بحث این بعد که سرمایه اقتصادی دارد، اهمیت خود را از دست میدهد و سرمایه انسانی اهمیت بیشتری دارد. شاید دلیلش این بود که جهانی شدن داشت آغاز میشد و این مبتنی بر اقتصاد دانش بود و شکلگیری جوامع اطلاعاتی. اینها ایجاب میکرد انسانها خلاق و تحصیلکرده باشند و کسانی که از نخبگی فکری برخوردارند و بهعنوان سرمایه انسانی شناخته میشوند. در کنارش هم بر اهمیت انسان تأکید میشد. هرچند واژه سرمایه انسانی انسان را به یک نهاده اقتصادی تقلیل میدهد و رویکرد اقتصادگرا در آن دیده میشود. توسعه به ارتقای فرصتهای زندگی تعریف شد و گسترش شقوق انتخاب آدمی. به میزانی که انسان دارای حق آزادی و انتخاب باشد، جامعه، جامعه توسعهیافتهتری است. این حرفها ارزشمند بود ولی اگر مدل توسعه انسانی این شاخصهاست، پس چرا سرانجامش فروپاشی کشورهای مختلف است؟»
او بهار عربی را مثال میزند که در کشورهایی اتفاق افتاد که اتفاقا از نظر این شاخصها رتبه خوبی داشتند. «لیبی در گزارشهای سازمان ملل سالبهسال از نظر این شاخصها رتبه بالاتری به دست میآورد، اما ناگهان این کشورها فرو ریخت. سال ۲۰۱۴ سالی است که بهار عربی شروع و آشوبی در خاورمیانه ایجاد شد. این شاخصها باید تابآوری را به ارمغان میآوردند، اما اینطور نشد. حالا این گزارشها میگوید این جوامع به این دلیل فرو ریخت که تابآوری نداشت.»
او میگوید شاخص توسعه انسانی یک نسخه توسعه در شرایط جهانیشدن است «معتقد بود که در شرایط جهانی شدن دولت ملت دچار فرسایش میشود. آن واحدی که کنشگری میکند تکتک آدمها هستند و باید فرصت انتخاب داشته باشند و هرجای جهان که خواستند بروند، سرمایه خود را عرضه کنند. جهانی شدن مجموعهای از فرصتها فراهم کرده. اما آسیبپذیری کنونی و آنچه در کتاب تحت عنوان شوکها نام برده شده، اینها به شرایط جهانیشدن پیوند خورده است. بیثباتی مالی که به وضع نامناسب اشتغال بینجامد و فقر را ایجاد کند، بخشی از سرشت جهانیشدن کنونی است. تلاش برای منحل کردن ملت-دولت وقتی به فرد و آزادی فردی و فرصت فردی بهعنوان تنها چیزهایی که باید آن را رشد دهی نگاهی غیراجتماعی است. در این شرایط عزم سیاسی قرار نیست ایجاد شود. ناامنی غذایی بخشی از بیثباتی مالی است.»
در کتاب آمده است که بلایای طبیعی در طیفی از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۰ نسبت به دوره ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۲ از ۸۴ مورد به ۴هزار مورد رسیده است. همچنین بلایای انسانی یعنی جنگآوارگی و مهاجرت اجباری از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۶، ۱۰ برابر شده است. وقوع رخدادهای طبیعی در ۲۰۰۷، ۹ برابر ۱۹۶۰ بوده و طبیعت در ۲۰سال گذشته چهره متلاطمتری از خودش نشان داده است.
«چرا ۱۰۰سال اخیر بلایای طبیعی بیشتر شد؟ به نظر میرسد صنعتی شدن و صنعتگرایی و مقولاتی مثل آن تأثیر گذاشته است. در کتاب آمده که چین به خوبی از جهانی شدن استفاده کرده اما همان استفاده چین دلیل این همه بلایای طبیعی است. اینجا جاهایی است که میشود به اقتصادگرایی نقد کرد و مسئولیت ما درباره کره زمین و منابع طبیعی چه؟ صنعتی شدن از طریق افزایش گازهای گلخانهای و بالا آمدن سطح آب دریاها همه مسائلی است که منجر به این بلایای طبیعی میشود.»
قانعیراد میگوید هرچند میشود یک تحلیل محدود محلی هم ارایه داد، اما خشونت و جنگ و تروریسم جهانی عمدتا درون شرایط جهانی شدن قابل تحلیل است.
«گزارش توسعه انسانی و دعوت به گسترش شاخصها وضع عجیبی را در کشورهای مختلف ایجاد کرد. بین ۱۸۰ کشور یک کشور را رتبه میدهند و در بین شاخصها شکافهایی به وجود میآید؛ مثلا بین شاخصهای توسعه انسانی و شاخصهای دولت ملتی. در این شرایط همانطور که در کتاب آمده در جامعه جنبشی ایجاد میشود که مطالبه تغییر دارد. چون آدمها تحصیلات دارند و سلامتی و توانمندی دارند و پول هم دارند. دولت ملت وجود ندارد که تجربه برخورد با جنبش یا تعامل و گفتوگو با آن را داشته باشد. این به تصادم میانجامد و جامعه فرومیپاشد. باید همزمان با افزایش شاخصها امکان کنش جمعی بدهیم و سرمایه اجتماعی برای کشور ایجاد شود، در غیر اینصورت یک جنبش باعث میشود کشور هزارتکه شود. چیزی که ایران در خطرش است. یعنی ما در شاخصهای توسعه انسانی نسبتا وضع بدی نداریم، اما در شاخصهای دیگر مثل سرمایه اجتماعی و حکمرانی خوب و فساد و عدم شفافیت وضع نامناسبی داریم.»
دینیترکمانی میگوید این کتاب به دلیل شرایط نوشتنش یادآور برخی کارهای بزرگ دیگر مثل ترجمه مارکس به ترجمه ایرج اسکندری است. تألیف کتاب نشان از اراده قوی مدنی است. «دلیل اهمیت رویکرد توسعه انسانی این است که نگاه ما را از نگاه صرف اقتصادیگرا دور میکند. شاخص توسعه انسانی میانگینی از درآمد سرانه آموزش و سواد، طول عمر و سلامت است. اگر محدودیتهای آماری اجازه بدهد، میشود شاخصهای دیگری مثل شاخصهای سیاسی را اضافه کرد.»
او میگوید یک نیروی بیرونی از فرد به نام دولت باید برای شکل دادن به یک محیط اجتماعی مطلوب برای زندگی افراد مداخله کند: «مثلا ما الان درگیری جدی با اعتیاد داریم، در برخی محلهها بهطور علنی مواد خرید و فروش میشود و باید پرسید چرا با وجودی که کلی بودجه صرف میشود که زندگی افراد کنترل شود اما یک عده راحت مواد میفروشند و میخرند و کسی کنترل نمیکند؟»
او در این زمینه به بحث نیاز میپردازد: «آمارتیاسن تعریف عقلانی بودن را که ریشه در مطلوبیتگرایی دارد، نقد میکند و میگوید در مورد نیاز میشود به اجماعی رسید و متناسب با آن سیاستگذاری کرد و دولتی میتواند از پس رفع نیاز بربیاید که ویژگی کارآمدی داشته باشد و در دل بحث توسعه انسانی مطرح میشود. ویژگی دیگر رویکرد توسعه انسانی این است که حالت کلگرا دارد. نمیشود آزادی، توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را از هم تفکیک کرد. آمارتیاسن میگوید آزادی دو وجه دارد، آزادی فرآیندی که صندوق رأی است و آزادی فرصتی که حمایتهایی که محیط اجتماعی افراد در اختیار آنها میگذارد برای اینکه از فرصتها استفاده کنند. اگر آن حمایتها نباشد و فقط روی کاغذ همه آزاد باشند، میشود آزادی نابرابر به نفع اغنیا. ممکن است خیلیها استعدادهای خیلی خوبی داشته باشند، اما نتوانند سالی ۳۰-۴۰هزار پوند بدهند و به دانشگاه آکسفورد بروند. پس یک جنبه مهم ناظر بر عدالت اجتماعی است و نه فقط برابری ثروت بلکه برابری جنسیتی و قومی و ادیان. تأکید بر تأمین حقوق شهروندی افراد از دل آن بیرون میآید. مبانی نظری او دیدگاهی را که صرفا به آزادی فرآیندی توجه میکنند، نقد میکند و نقد جدی نسبت به توجه صرف به رشد اقتصادی دارد. بعد از جنگ تصورمان این بود که اگر رشدمان حداکثر در سند چشمانداز اول ۸درصد در سال بشود، مشکلات حل میشود اما گزارش نشان میدهد که اینطور نیست.»
جرقه رویکرد قابلیت آمارتیاسن بر مبنای مشاهده وضع مردم در ایالتی در هند و مقایسه آن با برزیل در ذهنش زده میشود. «این به این نتیجه رسید که در هند سرانه درآمد بالا نیست اما وضع شاخص توسعه انسانی بهتری دارد. مثل اینکه ایران را با کشوری مثل آلبانی مقایسه کنیم که سرانه درآمد آن بالا نیست اما شاخصهایش وضع بهتری دارد.»
غایت نهایی فرآیند توسعه انسانی این است که انسان از قلمرو جبرهای محیطی حاکم بر زندگیاش رهایی یابد. این را سن براساس نظر مارکس میگوید «یعنی انسان توانمندتر شود و بتواند راحت اهداف مطلوبش را پیگیری کند. یک جزء آن درآمد است اما جزء دیگر هم امکاناتی است که دولت، «انجیاو»ها و محیط اجتماعی زندگی فرد میتواند در اختیارش بگذارد. همچنین درباره ناامنی غذایی باید توجه کرد که لزوما ناامنی غذایی و قحطی با کمبود غذایی مرتبط نیست بلکه به دلیل سیستم توزیع ضعیف نابرابری بیش از اندازه این همه تلفات رخ میدهد.»
نقد دینیترکمانی به این کتاب این است که در بخش راهکارها به مهمترین مسأله نپرداخته است و آن مسألهای است که اسمش را تودرتویی نهادی گذاشته است. او توضیح میدهد: «ما ساختار قدرتی شکل دادهایم که اجزای نظام تصمیمگیریاش خیلی بیش از اندازه است. از نظر اقتصادی دولت ایران هم کوچک است هم بزرگ. کوچک از این نظر که دولت رفاهی نداریم و بخش آموزش و بهداشت و درمان و رفاه حتی نشانههای کمرنگی در ایران هم ندارند. اما بزرگیاش یعنی تعداد زیادی از دستگاهها تعریف شود که ممکن است بازدهی انسانی از نظر توسعه انسانی نداشته باشند، ولی از بودجه سهم میبرند. یعنی هزینه اجرایی و مصرفی بودجه خیلی بیشتر از هزینه عمرانی و سرمایهگذاری است. بنابراین به دلیل این ساختار درونی انعطافناپذیر در برابر تغییرات، فرآیند انباشت سرمایه چه فیزیکی و چه انسانی با کندی پیش میرود و ما با ابرچالشهایی مواجه شویم که چشمانداز آینده را نگرانکننده میکند.»
او همچنین میگوید بخش عمده مشکل ما مشکلات داخلی خودمان است و نباید بار توسعه را به گردن جهانیشدن بیندازیم. «مسأله دموکراتیک شدن باید سرلوحه جنبشهای اجتماعی قرار گیرد. ۲۰سال قبل بانک جهانی الگوی سدسازیهای ما را نقد کرد و متخصصان داخلی هم میگفتند نکنید، اما ادامه پیدا کرد تا وضع دریاچه ارومیه به اینجا رسید. ما تجربه اکباتان و آتیساز را قبل از انقلاب داشتیم اما شهر را نابود کردیم.» او در پایان صحبتهایش به توصیه راغفر درباره حرفهای امیدوارکننده میگوید حالا که تولد شاملوست خوب است یادی کنیم از شعری که هم سخن از یأس سالهای بعد از کودتا میگوید و هم درعینحال رویش هزاران چشمه خورشید و جنگل شاداب را نوید میدهد.
مدنی در انتها به برخی سوالات پاسخ میدهد و میگوید دیدگاه خود سازمان ملل بهعنوان یک ناظر بیطرف نقد جهانی شدن است. «فصل چهارم با این جمله شروع شده که جهانیسازی با گرد هم آوردن کشورها فرصتهای تازهای پدید آورده است و درعینحال پیامدهای نامطلوبی نیز دارد که با سرعتی بیشتر از آثار مثبت آن منتشر میشود.
او در ادامه میگوید آنچه باعث شده آسیبپذیری افزایش پیدا کند، ناشی از همین پدیده جهانیسازی است. آنچه وضع موجود را ایجاد کرده که همه ما را نسبت به آینده کشور نگران کرده، عمدتا سیاستها و برنامههای داخلی بوده. گزارش ۲۰۱۴ خیلی جامعتر از گزارشهای قبلی است و شاخصهای دیگری اضافه کرده است. مثلا توسعه انسانی مبتنی بر جنسیت اضافه کرده است. زمانی که بحث میشود که چرا رشد توسعه انسانی در برخی از کشورها کمتر از بقیه است، اشاره میکند به حکمرانی خوب و نابرابری در درون جامعه و شفافیت درون دولت.»
او در انتها از توصیه راغفر هم استفاده میکند و میگوید: امید بذر هویت ماست و حتما باید به آینده بهتر امید داشته باشیم.
از: ایران امروز