مهمترین شعار اساسی انقلاب اسلامیِ سال پنجاه وهفت که توانست اکثریت مردم کنار خود داشته باشد، عدالت و حمایت از مستضعفان بود. حال پس از گذشت چهل سال مهمترین دستاورد انقلاب، عرضه اختلاف طبقاتی، نابودی محیط زیست وکشاورزی، بیکاری و عدم عدالت اجتماعی، فساد و سیستم بانکی رباخواری است.
اعتراضات گسترده مردم ایران ریشه درهمین تضادهای سیاسی،اقتصادی دارد که اگربخواهیم منصفانه به آن بنگریم، مشکل اساسیِ آن نه تنها دولت “حسن روحانی” بلکه از دولت “هاشمی رفسنجانی” با ورود “نئولیبرالیسم” به اقتصاد کشور آغاز گردید. زخمی که بدونِ هیچ رسیدگی در این سالها به حدّی عفونی گشته که مسبب فلج شدن دیگر اعضای نظام هم شده است. با نگاهی جزئی به شهرهایی که درآن، اعتراضات آغاز شد متوجه میشویم که بیشترینِ آنها مردمانی هستند که از بیکاری، فقر و گرانی، فزونترین آسیب ها را دراین سالها دیده اند. البته پس از آغازِ این اعتراضات، قسمتی از بدنه “جنبش سبز” با مطالبات مدنی به این اعتراضات پیویست تا وزن سیاسی این جنبش فراتر رود.
چه شد که به اینجا رسید؟
از دوران سازندگی تا به امروز (به غیراز هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد که بدون عقیده و عملکرد تنها با شعار ضدیت علیه غرب و نئولیبرالیسم سپری شد)، نظام اقتصادی کشوردر تمام این ادوار وابستگی عظیمی به غرب پیدا کرد. اگر میبینید یا می شنوید که روحانی مرتبا ازمزایای برجام یا فرجام سخن می گوید، این سخنان هم درست است و هم بجا… اما از خوش یا بدشناسی رییس جمهور، ترامپ درآمریکا روی کار آمد و بحرانهای نئولیبرالیسم در اروپا و آمریکا به دنبال مشکلات اقتصادی و اجتماعیشان شکل گرفت. ضربه ای مهلک به پیکره اقتصاد ایران که هیچگاه “حسن روحانی” تصورش را هم نمی کرد…
نئولیبرالیست هادر نقش اصلاح طلب و اعتدالگرا بزرگترین خیانت را به اقتصاد ایران کردند ودراین سالها تمام گره های معادلاتی اقتصاد را در گرو رابطه با آمریکا دانستند. در صورتی که غرب اگر اراده کند خواهد توانست اقتصاد هرکشوری را فلج کند.چنانچه دیدیم برجام هیچ کمکی به مردم ایران نکرد و نتیجه ای که امروز شاهد آن هستیم، فاصله اشرافی گری و قشر ضعیف جامعه، سر به فلک کشیده شده است.
اگر مشاهده می کنیم که امروز، اصلاح طلبان خود را پشت آیت الله خامنه ای پنهان می کنند نشانه شکست و ترس آنهاست ؛ و خوب می دانند که چه افتضاحی در این سالها به بار آورده اند. ورنه اینها برای رای و برگشت به قدرت در فریفتن مردم استادند.
عدم تولد ایده های اقتصادی در دانشگاه ها توسط استادان اقتصاد، خلاء سندیکاهای کارگری، جلوگیری از شکل گیری وفعالیت احزاب، زوال دانشجویان و فعالان صنفی در فضای سیاسی کشور و در نهایت فضای کاملا بسته سیاسی،رسانه ای و…، سببِ عدم پیدایش اندیشه نو شده است.
بشکل واقع ما دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا داریم که اولی ذوب شده در نئولیبرالیسم و دومی دچار شعارزدگی است. بنابراین نتیجه حاصل، از یکسو اقتصاد کامل دولتی و نئولیبرالیسم در کشور حاکم شده و از سوی دیگر سامانه ای را داریم که اسلحه، پول و قدرت دارد تا روزهایش را باشعارهای آرمانگرایی شب کند(خیلی هم بدش نمیاد که نئولیبرالیسم حاکم باشد تا ازاین طریق سفره چپاول، رانت و اختلاس باز باشد). اینها مواردی هستند که موجبِ بسیاری از مفاسدها، اختلاس ها، بیکاری ها و خالی شدن سفره مردم ایران گشته است.
راه حل چیست!؟
بیایید یک مالباخته یا یک کارگر بیکار شده را در نظر بگیریم. پس از ماهها اعتراضات مستمرو مسالمت آمیز روبروی مجلس،شهرداری و یا هر نهاد دیگر نتیجه ای حاصل نمی شود. قادرنیست صدایش را هم به دلیل نبودِ سندیکا، رسانه آزاد واحزاب به گوش مسئولین برساند. دست برقضا هنگام برگشت به خانه چند عدد مازاراتی و پورشه هم در خیابان روییت و اندکی می اندیشد. سپس هنگامی که به خانه رسید قبوض مختلف گاز،برق،تلفن و… خود را مشاهده میکند. تخم مرغی درست میکند ودرحین حال تلوزیون را روشن کرده تا اخبار ببیند. در مشروح اخبار،تورم و گرانی(ازجمله تخم مرغ ونانی که میل میکند)، بودجه سالیانه، مفسدان اقتصادی، حقوق های نجومی، اختلاس ها با ارقام سرسام آور و…مشاهده و می شنود و در نهایت لبخند ژکوندِ محمدرضا عارف یا دیگر مسئولین وقت، همانند آبِ سردی بر پیکر خسته و افکار پریشان اش خواهدبود. برای اعتراض چه راهکاری پیش روی خود دارد!؟ آیا جزاینست که این پروسۀ روزانه به خشمگین شدنش بی انجامد و شاکی از عالم و آدم دست به خیابان آمده شعارهای ساختارشکنانه سردهد!
ایران به یک دگرگونیِ اصلاحاتی “سیاسی، مدنی،اقتصادی” نیاز دارد.(البته نه شبیه به مدلِ خاتمی و اعتدالگری). اگر دراین شرایط مسئولین وقت اقدامات لازم را در جهت خواسته های بحق جوانان انجام ندهند، وازاین اعتراضات بعنوان عواملِ این وآن یاد کنند و براحتی از آن چه واقعیت کشور است فرار کنند، درآینده ای نزدیک خشم مردم، ایران را به آتش خواهد کشید. فرار از واقعیت های امروز ایران، تنها صورت مسئله ای را پا خواهد کرد که آن صورت مسئله ممکن است بعدها همان ساختار را از صفحه روزگار محو کند…
خوش باوریست که تصور کنیم سرطانی که گریبان اقتصاد و سیاست ایران را گرفته، یکشبه حل و فصل خواهد شد. اما بهترین و شاید نزدیک ترین راه ممکن شخم زنی و ترمیم ریشه های پوسیده ساختارنظام است. آزادی فعالیت احزاب، آزادی رسانه ها و مطبوعات، استقلال سندیکاهای غیردولتی و حضور مستقیم کارگران در این گونه سندیکاها، دعوت از اقتصادانان خبره و دلسوز (فارغ ازاینکه به کدام جریان سیاسی نزدیک است) و درنهایت فراهم کردنِ شرایط برای انتخاباتی آزاد در کشور، روشهایی است که حاکمیت برای تسلی دادن به معترضان و بهبود ساختار کشور توانایی بهره بردن ازآن را دارد. اما اگراینبارهم حاکمیت به بهانه هر موضوعی صدای مردم در نطفه خفه کنند، واصولگرایان و اصلاح طلبان مرتبا تقصیر را گردن این و آن بیاندازد، مردم سرخورده و خشمگین تر از این خواهند شد. آنگاه دیگر هیچ نیروی نظامی یا غیرنظامی نمی توانند روبروی مردم بایستند. فراموش نکنیم آنهایی که در خارج از مرزها باماسک حامیان ملت در چندروزاخیر با سخنان خود بزرگترین ضربه را به جنبش اعتراضی مردم زده اند، دلشان برای من یا شما نمی سوزد. آنها بدنبال بهانه ای برای کلنگی کردن ایران هستند و اگر زورشان برسد باتمام قوا به کشورما حمله نظامی مستقیم یا غیرمستقیم خواهند کرد. بنابراین اگر حاکمیت هرچه زودتر باید چاره ای نیابد، خود و ایران را باهم به نابودی خواهد کشید.