جوانی معترض در تهران، در چند سطر تجربه حسی خود را با این نظام و خصوصا اصلاح طلبان اینگونه نوشت:
من سنم به انقلاب قد نمیدهد ۲۸ سالمه، اما از پاکی وجود مادر و پدرم میدانم که این نظام حاصل اهداف انها که در انقلاب ۵۷ برای ساختن ایرانی آزاد شرکت کردهاند، نیست. آنها و نسل من جزبدی از این نظام ندیدیم ولی به خاتمی رای دادیم وهر بار که به امید بهتر شدن شرایط دل به اصلاح طلبی بستیم، شرایط زندگی برای همه ما سخت تر شد.
پدر دبیرم را بخاطر مخالفت با نمره بیخوددادن به یک آقا زاده اخراج کردند و با وجود سختی حاصل از بیکاری مرا به دانشگاه فرستاد. دیشب به همراه پدر ومادر و برادر ۱۷ سالهام رفته بودیم میدان انقلاب در تهران. با فرو آمدن باطوم یک مامور مزدور بر بدن برادر نو جوانم و شکسته شدن دست مادرم که قصد محافظت از او را داشت و شنیدن این جمله از مادرم که حقم بود! حقم بود چون با این دست به شماها رای دادم!
این صحنه شکستن دست مادرم را که دیدم و صدای شکستنش که در گوشم پیچید، این شعرفریدون مشیری به ذهنم آمد ورهایم نمیکرد:
به خویش میگفتم
چگونه دل به کسانی سپردهای که به قهر
رها کنند و بسوزند بی گناه تو را؟
نگاه منجمدش را نگاه میکردم
چگونه صاحب این چهره سنگدل بوده است؟
دلم به ناله درآمد که
ای صبور
ملول
درون سینهء اینان نه دل
که گل بودست!
بی تردید آن صدای شکستن دست مادر و دل فرزند در ذهن و گوش هر ایرانی آزادهای میپیچد و به تعبیر آن جوان رهایش نمیکند!
این معترضان، که این خانواده ۴ نفره نمونهای از آنانند و کوله باری از تجربه بدوش دارند، از چه چیز باخبرند که با وجود مملو شدن خیابانها از ماموران سرکوبگر، خانوادگی به خیابانها میروند و سکون و سکوت را جایز نمیشمرند و جنبش را تنها نمیگذارند؟
با تامل در شعارهای این معترضان در مییابیم که آنها از چه اموری با خبرند؟
هم شعارهای معترضان شرکت کننده در جنبش و هم اعتراف عمال نظام ولایت مطلقه فقیه اعم از اصلاح طلب و اصولگرا آشکار ساخته است که زلزلهای بر اندام رژیم حاکم افتاده است. چرا که جنبش مردم ایران برای استقرار حاکمیت ملی بر پایه استقلال و آزادی؛ علاوه بر ساخت استبدادی نظام سیاسی، راس مطلقه نظام و نیز بی اعتباری و بی کفایتی سیاستهای نظام سیاسی و مسءولینش را هدف گرفته است. آنها میدانند که:
۱-نظام ولایت مطلقه فقیه هستی ایرانیان و ایران را وآینده نسل کنونی ونسلهای آینده را و طبیعت ایران را به جد به خطر انداخته است.
(آخوندها حیا کنید-مملکتو رها کنید)
۲-نظام ولایت مطلقه فقیه به آرمان و اهداف انقلاب ۵۷ خیانت کرده و انقلاب مردمی را بنام خود مصادره و غصب کرده است.
(به ما خیانت شده، نقض امانت شده) (استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی) (این است شعار ملی -جمهوری جمهوری) (این است شعار ملی -استقلال، آزادی)
۳- نظام ولایت فقیه بنا بر ماهیت استبدادیش نیازمند ساختن و ایجاد بحران در پی بحران است و در همه ابعاد سیاسی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و محیط زیستی، ایران را در گیر بحرانهای عدیدهای ساخته و بحران ساز نه تنها قادر به حل بحرانهای خود ساخته نیز نمیباشد، بلکه آنها را روز بروز شدت میبخشد.
(ملت گدایی میکند، آقا خدایی میکند،) (دستهای پشت پرده…… با حق ما چه کرده؟)
۴-ماهیت نظام ولایت مطلقه فقیه با فساد و رانتخواری و اختلاس و دزدی و جهل و تزویر و ریا و مافیای نظامی-مالی و تخریب و جنگ و سرکوب و شکنجه و داغ و درفش و تهدید و نا امنی و بی ثباتی و خیانت و جنایت و باج دهی به قدرتهای خارجی و بی عدالتی و بی دینی و بردگی قدرت و زور…. عجین شده است و بوی تعفن این گنداب مشام هر انسان ایرانی را که زیستی بدور از باتلاق فروکشنده این نظام را طلب میکند، سخت میآزارد.
(یا مرگ یا آزادی) (هم پول ما را بردید، هم حق ما را خوردید) (استقلال، عدالت -این است شعار ملت) (آزادی، عدالت -این است شعار ملت)
۵- عمال نظام ولایت مطلقه فقیه نه به دین و ارزشی باور دارند و نه دارای عرق ملی وعلاقهای به اعتلای ایران هستند. وگرنه موقعیت ایران را در سطح جهان تا بدین حد نازل و منزوی نمیکردند و به خطر نمیانداختند. (میمیریم میمیریم ایران را پس میگیریم،) نه تنها به ویژ گیهای ایرانیت متصف نیستند، بلکه باور مندان به ارزشها همانا دینداران (از هر دینی) خصوصا باورمندان اصیل به اسلام بیشتر از هر کسی میدانند که نظام ولایت فقیه تنها یک دین دارد و آن “دین قدرت” است. و ارزشهای دین اسلام را بازیچه امیال قدرت طلبی خود و وسیله و ابزار سلطه خود گردانده است و جفا و ضربهای که این نظام به دین و ارزشهای اسلام وارد کرده است به حق جنگهای صلیبی نکردهاند. هوشیاری مردم ایران و معرفت به این امر در این شعارها نمایان است:
(یاحجته ابن الحسن -ریشه ظلم را بکن) و (اسلامو پله کردید-مردمو ذله کردید)
۶-پای استدلالهای دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب که تجربه نشان داده در ناتوانی محض موفق به حتی یک اصلاح خرد در راستای احقاق حقوق مردم نشدهاند و برعکس موجب استحکام موقعیت رآس نظام گردیدهاند، در نزد مردم چوبین بود. اصلاح طلبان نه تنها باوری راستین به تغییرات بنیادی در ساخت اقتصادی و سیاسی حاکم ندارند، بلکه توانایی انرا نیز ندارند. و یقین دارند چنین تغییری ساختاری بالاجبار به تغییر ماهوی نظام ولایت مطلقه فقیه منجر خواهد شد. از اینرو مردم از اصلاح طلبی عبور کردهاند و نبود کل نظام را خواهانند.
(اصولگرا، اصلاح طلب، دیگه تمومه ماجرا) (خامنهای بدونه….. بزودی سرنگونه)
۷-جناحین نظام ولایت مطلقه فقیه به حقوق مردم اعتنایی ندارد و تنها یک هدف (اوجب واجبات) دارند و آن هم حفظ نظام به هر قیمتی خصوصا به قیمت تشویق به سرکوب مردم هستند. همانگونه که شخص گروگانگیرو بحران سازی همچون آقای عباس عبدی خواستار سرکوب مردم شده است.
(عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، حقوق ملت ما، زیر عباست امروز)
۸-جناحین نظام موافق درگیر کردن ایران در ۷ جنگ منطقه میباشد و نیزاز پشتیبانی دیکتاتوری همچون بشار اسد و از هزینه کردن ثروت ملی ایرانیان در انواع جنگها ابایی ندارند (پولهای ما کجا میره؟ عراق، یمن یا سوریه؟)، چرا که هر نظامی که پایگاه مردمی وداخلی نداشته وبا آنها نامحرم و غریب باشد، تکیه گاه خودش رادر خارج و با باج دهی به قدرتهای خارجی (امثال بخشش سهم خزر ایران به ثمن بخس به روسیه) میجوید.
(فکری به حال ما کن، سوریه را رها کن)
۹-نظام ولایت مطلقه فقیه با علم و دانش و تخصص بیگانه است (فراری دادن مغزهای کشور، زندانی کردن دانشجویان نخبه کشور، بی کیفیتی دروس دانشگاهی و مدارس، سطح نازل سواد و توانایی و کفایت مسءولین نظام که قادر به حل هیچ مشکلی نیستند و انباشت کوهی از معضلات دال بر این بی کفایتی است.
(خلق جهان بدونه -ایران شده دزد خونه)، (تو ایران چی آزاده؟ دزدی، ستم آزاده)
۱۰- نظام ولایت مطلقه فقیه به حقوق انسان و منزلت او و آزادیهای ذاتی او و حقوق شهروندان و آزادی بیان و اجتماعات و مطبوعات و وجود نهادهای جامعه مدنی و فعالیت آزاد احزاب مستقل و انتخابات آزاد و همه پرسی آزاد اعتقادی ندارد و همه را مزاحم ادامه حیات خود میداند.
(بریز بیرون هموطن – حقتو فریاد بزن) (مرگ بر دیکتاتور) (زندانی سیاسی آزاد باید گردد)
آری معترضان ایرانی بسیار بیشتر از موارد فوق میدانند که چه بر آنها روا رفته است. چرا که این نظام را خود تجربه کردهاند.
به خویش میگفتم
چگونه دل به کسانی سپردهای که به قهر
رها کنند و بسوزند بی گناه تو را؟
و اینگونه بود که
دل ازاستبدادیان برگرفتم و به آزادگان سپردم تا حیات من و توی هموطن در آیندهای روشن و پر آرمان و ایرانی حقوقمند، جولانگه رشد یابد.
دل از تخریب برگفتم و به میهنی آباد سپردم که بایستی با دستان و افکار مبتکرمان آن را از نو بسازیم
دل از تزویر بر گرفتم و به ارزشهایی سپردم که به عنوان ملاط اخلاقی جامعهء پر اعتماد و وثوق، آینده ما را بسازد.
دل از فقر برگرفتم و به مروت و همدلی سپردم که با آن خستگی از چهره و گرسنگی از کودکانی بزداییم که به مزدوری در خیابانهای آینده وطنم سرگردان نباشند.
دل از خیانت بر گرفتم و به وفای به عهد سپردم که با آن، اعتماد ممزوج با امنیت را در چهره هر ایرانی نظاره گر باشیم.
دل از جهل بر گرفتم و به دانش سپردم، تا با تکیه بدان هر گرهای را به سرپنجه علم بگشاییم و در اعتلای وطن بکوشیم.
دل ازخرافه برگرفتم و به حکمت سپردم تا بدان راه الفت علم و دین و مرام را هموار سازیم.
دل از دروغ برگرفتم و به راستی سپردم، تا قامت نیکی وراستگویی را هر چه افراشته تر داریم.
دل از تجسس برگرفتم و به آزادی انتخاب سپردم تا، منزلت انسانها را در ایرانی حقوقمند پاس بداریم.
دل از غم برگرفتم وبه شادی سپردم، تا سرزندگی و نشاط را به میهنم باز گردانم.
دل از نا امیدی برگرفتم و به امید سپردم تا شجاعت ابتکار و تغییر را در وجود ما برانگیزد.
دل از کزکردگی بر گرفتم و به جنبش سپردم تا انگیزه روز بروز نو شدن را و انقلابی مستدام را در دل و احوال و افکار ما زنده نگاه دارد.
به خویش میگوییم:
ما مردم ایران زمین از محتوای این آینده آگاهیم و آتش انرا همچون مشعلی راهنما برسر دست حمل میکنیم و تاریکیها را میزداییم.