مرثیه برای یک حقیر

شنبه, 14ام بهمن, 1391
اندازه قلم متن

sahar

حقیری مُرد و رفت از این لجنزار
نه صاحب حرمتِ صاحب کمالی

تو گویی کم شد از سطل فضولات
ملوّث بی‌حفاظی، آشغالی

زمن با جمع نا‌اهلان بگویید :
که با آتش نجوشد دیگِ خالی

حقیران پیشِ چشم آدمیت
حقارتشان نمی‌یابد زوالی

اگر صدسال بر درگاهِ قدرت
بود با خواجگانشان اتصالی

وگر صد سال درنقشِ بزرگان
شوند از وسمه‌ای صاحب جمالی

رسدشان پیکی از قصری به قصری
بودشان در محافل قیل و قالی

وگر صد سال بر آنان وزَد خوش
زبختِ نوکری بادِ شمالی

دهدشان مُستبدّی دستمُزدی
رسدشان استخوانی از شغالی

رئیس کُلِّ بدخواهان ایران
کندشان شاغل قحط الرجالی

حقیرند و حقیرند و حقیرند
بزرگیشان نباشد جز خیالی

حقارتشان نمی‌رد هرگز اما
بزرگیشان کفن گردد به سالی

که غصبی بود و دزدی بود و پستی
که رذلی بود و خُبث و بد سگالی

حقیرند و حقیرند و حقیرند
ه‌مان بهتر که پیش از خود بمیرند

م. سحر
۳۱. ۱. ۲۰۱۳
جزیزه رئونیون
http://msahar.blogspot.fr/


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.