جمشید برزگر
تحلیلگر بیبیسی در امور ایران
واکنش بیسابقه شهروندان ایرانی فعال در شبکههای اجتماعی در قالب هشتگ #براندازم به سخنان تازه محمد خاتمی، که از او به عنوان رهبر اصلاحات یاد میشود، نشانه روشن دیگری از تغییر جغرافیای سیاسی ایران و صفبندیهای جدیدی است که آینده معادلات سیاسی ایران را رقم خواهد زد.
شاید کمتر کسی در این نکته تردید داشته باشد که آقای خاتمی در دو دهه گذشته، محبوبترین چهره جمهوری اسلامی در افکار عمومی داخل و خارج از کشور و مشی اصلاحطلبانه او، اصلیترین گفتمان سیاسی این دوران بوده است، اما مجموعه تحولاتی که از اعتراضات سال ۱۳۸۸ شروع شد و در اعتراضات سال ۱۳۹۶ به اوج خود رسید، از پایان این تسلط خبر میدهد.
از هنگامی که محمد خاتمی به طور غیرمنتظرهای در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ به پیروزی رسید، مواضع و سخنان او اغلب با استقبال فراوان روبهرو شده بود و گاه در ارزیابی اهمیت مواضعش گفته میشد که یک کلمه و یک اظهار نظرش، به رغم تمام محدودیتهای اخیرش مانند ممنوع التصویری و ممنوع الملاقاتی … کافی بوده تا سرنوشت و نتیجه یک انتخابات را رقم بزند.
درست به همین دلیل است که واکنش اخیر به اظهارات آقای خاتمی کاملا بیسابقه محسوب میشود. روز یکشنبه، سخنان محمد خاتمی در دیدار اعضای انجمن مدرسین دانشگاهها منتشر شد که حاوی تازهترین موضعگیری او در قبال اعتراضات گسترده اخیر در ایران بود.
اظهارات آقای خاتمی تشابه چندانی با بیانیه مجمع روحانیون مبارز به ریاست خود او که در اوج اعتراضات صادر شده و واکنشهای منفی فراوانی برانگیخته بود نداشت.
با این همه، به نظر میرسد حتی این تلاش آقای خاتمی برای زدودن یاد آن بیانیه چندان موفق نبوده است و نارضایتی از هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرای جمهوری اسلامی که در شعارهای معترضان آشکارا تبلور یافته بود، ریشهدارتر، فراگیرتر و عمیقتر از آن است که با اقدامات و سخنانی از این دست برطرف شود.
در بیانیه مجمع روحانیون مبارز، به ویژه این بند واکنش منفی معترضان و حتی برخی چهرههای اصلاح طلب را برانگیخت: “بلافاصله پس از بروز اولین تجمعات و اعتراضات مردمی دشمنان قسم خورده و کینه توز ملت ایران و در رأس آنها آمریکا و عوامل زبون آنان همچون تروریستهای منافق و برخی مزدوران منطقه ای آنان به حمایت و تشویق آشوبگران و اقدامات خشونتبار آنان پرداختند و عمق فریبکاری خود در ادعای دموکراسی و دلسوزی برای مردم ایران را به نمایش گذاشتند.”
به نظر میرسد آقای خاتمی با توجه به این واکنشها و نیز شعارهایی مانند “اصلاح طلب – اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” کوشیده است در صدد دلجویی از معترضان برآید.
او در سخنانی که روز یکشنبه منتشر شد، گفت:” منشا آنچه در جامعه ما رخ داد، بروز نارضایتی و بروز نوعی بیاعتمادی جامعه به حاکمان و جریاناتی است که در نظام هستند اعم از اصلاح طلبان و دیگران؛ یعنی توقعات برآورده نشده است.”
آقای خاتمی بیاعتمادی به هر دو جناح جمهوری اسلامی را یک خطر قلمداد کرد و هشدار داد: “ممکن است مردم از جریان دوم هم ناامید شوند و دیگر شعار دهند نه اصلاحطلب و نه اصولگرا. دشمن نیز از همین سوءاستفاده میکند.”
او در عین حال کوشید موضعگیری قبلی طیفی از اصلاحطلبان و اصولگرایان در قبال معترضان را نیز اصلاح کند و گفت: “جوانانی که حتی شعارهای تند و ساختارشکنانه میدادند، برانداز نبودند. اینها اعتراض داشتند؛‘آشغال ‘ و ‘آشوب طلب ‘ نبودند، بلکه جوانانی بودند که احساساتشان غلبه کرده…”.
اما همین سخنان نه تنها با استقبال و رضایت دست کم بخشی از مخاطبان و معترضان روبهرو نشد، بلکه آنان را به واکنشی تند و بیسابقه سوق داد.
در فاصله کمتر از ۲۴ ساعت، هشتگی به نام #براندازم نزدیک به ۳۰ هزار بار توییت شد. محتوای این توییتها انتقاد شدید از آقای خاتمی، تاکید بر برانداز بودن و مخالفت تمامعیار با هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرای جمهوری اسلامی بوده است.
شاید هنوز نتوان شعارها علیه اصلاحطلبان و یا واکنشها به سخنان آقای خاتمی را به کل جامعه یا اکثریت شهروندان تعمیم داد و گفت که این دیدگاه، در ایران امروز به تمامی تثبیت شده است، اما تقریبا با قطعیت میتوان گفت که در شرایط فعلی بیش از هر زمان دیگر تسلط نسبتا بیچون و چرای تفکر اصلاحطلبی در چارچوب جمهوری اسلامی در نزد افکار عمومی بهویژه جوانان مورد سوال قرار گرفته است.
چنین وضعیتی به معنای آن است که اکنون روشنتر از هر زمان دیگر میتوان دریافت که الگوی تقسیمبندی نیروهای سیاسی موثر به اصلاحطلب – اصولگرا دیگر قابلیت توضیح و تبیین معادلات و مناسبات سیاسی را ندارد. طلیعه چنین وضعیتی در پی سرکوب اعتراضات سال ۸۸ و اصرار اصلاحطلبان به ضرورت بازگشت به چارچوب اصلاحات دوم خردادی پدیدار شده و در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ ابعاد و مختصات خود را آشکار کرده بود.
نتیجه این تغییر آرایش نیروهای سیاسی ارایه تصویری کلی است که در آینده با جزییات بیشتری به چشم خواهد آمد. در این تصویر، معیار و مبنای اصلی در این شکاف یا الگوی تقسیم بندی، میزان وفاداری و مخالفت با اصل نظام سیاسی مستقر در ایران است.
از این چشمانداز میتوان گفت الگویی که قدرت تبیین و توضیح معادلات و مناسبات سیاسی آتی را دارد چیزی جز الگوی موافقان – مخالفان جمهوری اسلامی نخواهد بود. این تقسیمبندی در وضعیت فعلی البته بسیار کلی است و در هر دو سوی شکاف، طیفهای متنوع و متعددی را در برمیگیرد.
در جبهه موافقان جمهوری اسلامی، از تندروترین لایههای اصولگرا تا اصلاحطلبان و حتی طیفی از نیروهای سیاسی خارج از کشور جای میگیرند. در جبهه مخالفان نیز، از سلطنت طلبان گرفته تا چپترین طیف نیروهای سیاسی حضور دارند بدون آنکه هنوز هیچ یک از آنها به شکلی معنادار نقشی برتر و جایگاهی بالاتر نسبت به یکدیگر داشته باشند. روند معادلات و از جمله آغاز دوباره و احتمالی اعتراضات تاثیری تعیینکننده بر این وضعیت و دقیقتر شدن صحنه سیاست ایران خواهد داشت.
از: بی بی سی