بارها در شبکههای اجتماعی خوانده و یا شنیدهایم که یک زندانی به این دلیل که چهره سرشناس و یا از خانوادهای شناخته شده است، مورد حمایت رسانهها قرار گرفته و یا این که بسیاری از زندانیان عقیدتی و سیاسی در شهرستانها به دلیل گمنامی، مورد توجه رسانهها قرار نمی گیرند. این گله های عمومی از عملکرد رسانه ها گاهی درست هستند و گاهی نه؛ زیرا در مواردی، خانوادههای افراد بازداشت شده، به ویژه در شهرستان ها به دلیل عدم آگاهی از اهمیت تاثیر مدیا در وضعیت پرونده ها و یا ترس از تهدیدهای نیروهای امنیتی، اطلاعاتی در اختیار رسانه ها قرار نمیدهند. برای حل چنین مشکلی چه می توان کرد؟ چه طور می توان دسترسی عادلانه و مطلوب به رسانه ها را برای همه بخش های جامعه فراهم کرد. «ایران وایر» در این زمینه با چند کارشناسان و فعال در حوزه رسانه گفت وگو کرده است. در اولین بخش از این مجموعه، از «جمشید برزگر»، سردبیر سایت «دویچه وله» پرسیده ایم:
در بین بازداشت شدگان جریان اعتراضات به نتیجه انتخابات سال ۱۳۸۸ و یا اعتراضات سراسری در دیماه سال جاری، هنرمندان و فعالان مدنی کم نبودهاند. تعداد زیادی از این بازداشت شده ها ساکن شهرهای دور افتاده و مرزی هستند. اما تنها افراد معدودی مورد توجه رسانه ها و شبکههای اجتماعی قرار گرفتند؛ افرادی که نام شناخته شده ای دارند و یا ساکن کلانشهرهایی مانند تهران هستند. چرا از بازداشتشدگان گمنام و ساکن در شهرهای کوچک کم تر حمایت و یا خبری از آن ها منتشر میشود؟
من این موضوع را از زاویهای دیگر و به شکلی متفاوتتر مطرح میکنم تا فراگیری این پدیده بیش تر مشخص شود. آمار مشخصی از تعداد بازداشتشدگان اعتراضات دیماه وجود ندارد اما براساس آماری که برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در ایران دادهاند، حدود سه هزار و۷۰۰ نفر در نقاط مختلف کشور بازداشت شدهاند. از این تعداد، حدود ۱۰۰ نفر دانشجو بودهاند و اسامی آن ها مشخص است. حالا اگر نگاهی به بازتاب رسانهای خبرهای مربوط به بازداشتشده ها بیاندازیم، میبینیم حجم اخباری که در مورد دانشجویان بازداشتی منتشر شده اند، به شکل معناداری به مراتب بیش تر از اخباری است که در مورد مابقی بازداشتشدگان انتشار یافته اند. این حرف من به این معنی نیست که دانشجویان بازداشت شده مهم نیستند و نباید به آن ها اهمیت داد بلکه این وضعیت نشان دهنده یک آسیب کلی است که جامعه امروز ایران از آن رنج میبرد؛ آسیبی که از شکافهای اصلی ایران امروز است و اصولا یکی از دلایل شکلگیری همین اعتراضات بوده است.
واقعیت این است که بین رویدادها و پوشش رسانهای آن ها تناسبی وجود ندارد؛ به عنوان مثال، اگر در مورد بازداشت دانشجوها ۱۰۰ خبر منتشر شده باشد، در مورد سه هزار و۶۰۰ شهروند بازداشت شده دیگر در مجموع شاید ۱۰ خبر هم منتشر نشده و ۱۰ اسم از آن سه هزار و۶۰۰ نفر به گوش کسی نرسیده باشد. اگر هم نامی منتشر شده، اسامی کسانی بوده است که در زندان جان خودشان را از دست دادهاند. بنابراین، آن سه هزار و۶۰۰ نفر مورد پوشش رسانهای قرار نگرفته اند. حالا اگر بین آن ها هنرمند یا فعال مدنی و صنفی هم باشد، تغییری چشمگیری در وضعیت اطلاع رسانی رخ نداده است. هرچند که پوشش رسانهای نام و وضعیت دانشجویان بازداشتی خودش جای خوشحالی دارد و بسیار خوب است که به آن ها به عنوان معترضان بازداشت شده اهمیت داده شده اما باید بررسی کرد که چرا برای بقیه بازداشتشده ها این اتفاق نیفتاده است و آن ها از توجه رسانهها بیبهره بودهاند.
علت بیبهره بودن آن سه هزار و۶۰۰ نفر از رسانهها به گمان من، همان دلیلی است که موجب شد خود اعتراضات هم آنگونه که باید، بازتاب پیدا نکند. شما اگر اعتراضات دیماه را با اعتراضات سال ۱۳۸۸ مقایسه کنید، مشاهده میکنید این اعتراضات به مراتب کم تر از اعتراضات سال ۸۸ هم در رسانهها و هم در شبکههای اجتماعی بازتاب پیدا کردند. این اتفاق دو علت اصلی دارد؛ علت اول این است که این اعتراضات از چهارچوب حاکمیت خارج بود و پوشش آن لوازم و پیامدهای خاص خودش را داشت. علت دوم که مهمتر است، این است که آن طیفی که در شبکههای اجتماعی و رسانهها فعال هستند، آن ارتباط لازم و ارگانیک را به دلایل مختلف با معترضان نداشتند؛ از جمله به این دلیل که از طبقه و جنس معترضان نبودند. برای همین، همه غافل گیر شده بودند. خواستهای سیاسی معترضان دی ماه امسال از جنس خواستهای سال ۸۸ نبودند و خیلی فراتر و جلوتر از انتظار فعالان مدنی با گرایشهای سیاسی مشخص بودند. فعالان مدنی زبان معترضان را نمیفهمند و پیوندی ارگانیک با خواستهای آن ها ندارند. حتی به زبانی حرف نمیزنند که معترضان بتوانند آن ها را بفهمند. در نتیجه، فعالان و افراد وابسته به گرایشهای سیاسی مشخص، آن حساسیتهای لازم را نسبت به اعتراضات دیماه نداشتند. ولی وقتی برمیگردیم به همان قالبها و گرایشهای موجود و مرسوم و شناخته شده، مثلا اعتراض در چهارچوب مجادلات جناحی و یا بازداشت دانشجویان، آن وقت این گروههای فعال در شبکههای اجتماعی و رسانهها فعال میشوند. به سخن دیگر، شاخکهای آن ها در چنین وضعیتی حساس میشود و نسبت به موضوع حساسیت فعال نشان میدهند زیرا هم با موضع احساس قرابت و آشنایی میکنند و آن را میشناسند و هم با آن همسو، همراه و همدل هستند. در نتیجه، چنین رویدادی از پوشش خبری کم و بیش زیادی برخوردار میشود اما معترضان بینام به این دلیل که خواست دیگری دارند و فاقد حلقههای ارتباطی هستند، از چنین پوششی محروم میمانند.
البته این موقعیت دو سویه است و تا زمانی که یا این ارتباط ارگانیک بین فعالان فعلی و معترضان بی نام اعماق جامعه برقرار نشود، یا خود این معترضان، فارغ از آن فعالان، صاحب تریبون خود نشوند، صدای آن ها پژواکی شایسته و بایسته پیدا نمیکند. در شرایط فعلی، ارتباط ارگانیک بین روزنامهنگاران، فعالان مدنی، سیاسی، صنفی، دانشجویان و هنرمندان وجود دارد اما اینها ارتباطی با توده مردم معترض در جامعه ندارند. شاید بسیاری از این فعالان خودشان از قشر پایین جامعه باشند اما کار وقتی به پوشش رسانهای میرسد، ارتباطی با این قشر ندارند و به صورت کلیشهای با همان ادبیات مسلط رایج سخن میگویند که با زبان معترضان به کلی متفاوت است.
این اتفاق در سطح وسیعتری در دیماه سال جاری روی داد؛ به عنوان مثال، در تهران اعتراضات از یک منطقه مشخص در شهر بالاتر نرفت. مثلا از میدان انقلاب و ابتدای امیرآباد شمالی به سمت نقاط شمالی تر تهران پیش روی نکرد. در شهرستانها هم کموبیش این وضعیت وجود داشت. طبقه فرادست جامعه و آن بخش از طبقه متوسط که توانسته است خود را حفظ کند، یا نتوانست و یا نخواست با طبقه فرودست و یا آن بخش از طبقه متوسط که از دوران «محمود احمدی نژاد» به این سو ضعیفتر و ضعیفتر شده است، همصدا شود.
از: ایران وایر