نامه سرگشاده محسن مخملباف به رضا پهلوى: سیمرغ ایرانى، نه سلطنت موروثى!

دوشنبه, 7ام اسفند, 1396
اندازه قلم متن

جناب آقاى رضا پهلوى عزیز!

با سلام و احترام

محسن مخملباف هستم. شهروند ایرانى که مدت چهار سال و نیم براى مبارزه با استبداد شاه در زندان پدر شما بوده ام. هنگام دستگیرى گلوله خوردم و براى مداوا تنها دو هفته در بیمارستان ماندم، اما در زندان شاه در ١٧سالگى چنان شکنجه شدم که براى آنکه بتوانم دوباره روى پاى خودم راه بروم، چهار بار جراحى شدم و مدت صد روز در بیمارستان بسترى شدم. اکنون بعد از ۴٣ سال هنوز به اندازه ٢٠ سانت در ٢٠ سانت، یادگارهاى شکنجه دوران شاه بر بدنم باقى مانده است.

این ها را نمى گویم که رضا پهلوى را برنجانم یا شرمنده سازم، که گناه پدر بر پسر نمى نویسند. از آن بالاتر برخورد من با خانواده شما از پشت عینک رنج هاى آن دورانم نیست. شاهد بوده اید که پس از درگذشت برادرتان، چنان از داغ مادرتان متاثر شدم که نامه اى براى تسلى ایشان به این مضمون فرستادم:

“دخترى که در روز عروسى اش پرندگان را از قفس آزاد کرد، امروز پرنده دیگرش از قفس آزاد شد…”

ساعتى بعد، خانم فرح تلفن مرا یافتند و روى پیغام گیر تلفن خانه ما این پیام را گذاشتند:

“آقاى مخملباف! از بین تسلیت هایى که برایم ارسال شده، تنها حرفهاى شما مرا آرام کرد و تحمل این شرایط جانکاه را برایم ممکن مى کند تا بتوانم روى پاى خودم بایستم. الان دارم براى به خاک سپردن پسرم به آمریکا مى روم. خیلى دوست دارم بعد از برگشتنم از آمریکا شما را ملاقات کنم…”

اگر امروز آن نامه را به یادتان مى آورم، قصدم این است که بگویم هرگز به آینده از عینک رنج هایى که شخصا از نظام پادشاهى دیده ام، نگاه نمى کنم. و همواره خود را همدرد رنج هاى انسانى، از جمله خانواده شما مى دانم. در عین حال یکسره تاریخ ستمبار ایران را به فراموشى نمى سپارم، تا مبادا دوباره دچارش شویم. متاسفانه پدر شما همه قصه ها را براى شما نگفته است. من بخشى از آنها را به زودى در کتاب “شاه این قصه را براى پسرش نگفت” بازگو خواهم کرد.

با انتقام مخالفم! براى همین وقتى در حوالى انقلاب ۵٧ آزاد مى شدم، قبل از خروج از زندان، لحظه اى جلوى در ایستادم و به پشت سرم نگاه کردم و آنچه از شکنجه در چهار سال و نیم زندان شاه بر من وارد شده بود را بخشیدم و سپس از زندان خارج شدم.

وقتى بعضى از بازجویانم، مثل “تهرانى” و “آرش” در دادگاه بعد از انقلاب محاکمه مى شدند، با آن که دوستان دوران زندانم بسیار اصرار داشتند، هرگز براى شهادت دادن علیه شکنجه گران و نشان دادن آثار شکنجه بر بدنم، به دادگاه نرفتم، و گفتم گذشته را بخشیده ام.

اگر متقاعد شده اید که سخن من با شما از سر درد و رنج گذشته اى که در نظام سلطنتى پدر شما کشیده ام نیست، اکنون مى خواهم شما را به یک بحث ملى دعوت کنم که فراتر از رنج هاى شخصى من و رویاهاى شخصى شماست.

اینک این نامه را مى نویسم چون فکر می کنم اصل گفتگو ارزشمند است. همانطور که از اصلاح طلبان درخواست کردم که واضح سخن بگویند، نه اینکه در درون سکولار باشند اما در بیرون از حکومت دینى سخن بگویند. از شما هم مى خواهم شفاف باشید نه آنکه در درون سلطنت طلب باشید اما در بیرون از دمکراسى و راى مردم سخن بگویید. بیایید دور از تهمت و جو سازى و ترور شخصیتى از سوى طرفدارانتان، با رعایت اصول مذاکره و از روش استدلال با هم گفتگو کنیم. که در همین گفتگوها باید تمرین دمکراسى کرد. با طفره رفتن و ضد و نقیض حرف زدن، باعث گیجى مردم نشوید.

گذشته نه، رو به آینده!

انقلاب ایران گذر از استبداد سلطنتى بود به قصد آزادى، اما چون به رهبرى یک فرد اعتماد کرد و به دنبال او رفت، به استبدادى دیگر که این بار دینى بود، رسید. پنجاه سال طول کشید تا ایرانیان از شر استبداد سلطنت بعد از مشروطه رها شوند، و چهل سال هم طول کشید تا آماده براندازى استبداد دینى شوند. اکنون اگر هر کدام از جریانات اپوزیسیون، به جاى یافتن راهى براى رسیدن به آینده اى روشن، رو به سوى گذشته تاریک کنند؛ چه این گذشته مثل اصلاح طلبان، بازگشت به دوران امام راحل باشد، چه این گذشته بازگشت به دوران شاه راحل، هر دو یک نتیجه خواهد داشت و آن نرسیدن به آزادى و تفرقه در صفوف مبارزه است.

امروزه هم اصلاح طلبان و هم سلطنت طلبان از باورهاى خود یک ایدئولوژى ساخته اند و ما براى رسیدن به آزادى از ایدئولوژى حکومت دینى، با موانع دو خرده ایدئولوژى دیگر هم روبرو هستیم. متاسفانه شخص شما هم با آنکه ادعاى اتحاد بین مخالفین را دارید، با رد نکردن ایده احیاى سلطنت، خود علت اصلى اختلاف بین مخالفین جمهورى اسلامى هستید. جلوه این اختلافات از هم اکنون در بین ایرانیان قابل مشاهده است. هواداران کامنت نویس شما، هنوز به قدرت نرسیده با کلمات رکیک، تهمت، توهین، تهدید، عده اى را که وقت و ادبیات کامنت نویسان شما را ندارند، به سکوت کشانده اند. عده اى هم از ترس این که مبادا اختلاف بین مخالفین به سود جمهورى اسلامى تمام شود، هنوز ساکت اند. اما این سکوت دیرى نمى پاید و استدلال و گفتگو و روشنگرى، جاى هیاهوى هواداران سلطنت را خواهد گرفت. شما خود دیده اید که در همه بزنگاه های تاریخی، برخى از مخالفین جمهوری اسلامی بر سر دو راهی جمهوری یا پادشاهی گیر کردند و متفرق شدند. بارها نشست هاى اپوزوسیون مثل نشست پاریس، لندن و… بی نتیجه بر سر این دوراهی از هم پاشید.

سلطنت موروثى یا همان ژن برتر!

اگر مى خواهید در کنار هم بایستیم، دست از سلطنت که اصرار بر برترى ژن خانواده شاه، بر ژن همه ایرانیان دیگر دارد، بردارید. (لطفا واژه ژن را توهین قلمداد نکنید، که من هر چه مى اندیشم، دلیل دیگرى براى این که تنها شما مى توانید شاه بشوید و هیچیک از هشتاد میلیون ایرانى دیگر نمى توانند، نمى یابم. سلطنت موروثى، مبنایى جز توهم ژن برتر خاندان سلطنتى ندارد.)

از افغانستان بیاموزیم

به نظرم شما فراموش می کنید که حتا در جامعه غیر مدرنى مثل افغانستان، با آن مناسبت های قبیله ای اش، دیگر براى بازگشت دوباره ظاهر شاه به سلطنت جایى نداشت و مردم افغانستان به فراخوان شاه مخلوع و سلطنت طلبان به هیجان آمده، قاطعانه نه گفتند و در اجلاس بزرگان (لویه جرگه) با تمام قدرت، علیه برقراری نظام سلطنتی ایستادند. آنها که در آن اجلاس حضور داشتند دیدند که واکنش های مردم چنان تند بود که پیرمرد (ظاهر شاه) با تواضع اعلام کرد احیای سلطنت منتفی است و هرگز خودش را برتر از سایر افراد جامعه نمی داند.

آقاى رضا پهلوى عزیز!

فراموش نکنید که سلطنت پدر و پدر بزرگ شما، محصول کودتاهاى خارجى بود و نه برخاسته از راى مردم. پس براى آنچه با کودتا بر مردم تحمیل شد و در آزمایشى پنجاه ساله، ناکارآمدى اش در ایجاد دمکراسى و حقوق بشر اثبات شد، اصرار نکنید.

چرا شما هم چون اصلاح طلبان بر تکرار آزمایش هاى ناموفق گذشته اصرار دارید؟! اگر شما واقعا به اتحاد مردم و مخالفین براى سرنگونى استبداد فکر مى کنید، یکى از بزرگترین معضلات آن را که سلطنت استبدادى آزمایش شده است، خود از سر راه بردارید.

هشتاد میلیون ایرانى مثل هم فکر نمى کنند. از ایرانیان کسانى از خمینى بیزارند، کسانى از شاه. کسانى هم از هر دو. اگر طرفداران این و آن، با احیاى گذشته، زخم هاى کهنه یکدیگر را فشار دهند، در صفوف مردم تفرقه انداخته اند. این گروه چه اصلاح طلبان باشند، چه سلطنت طلبان فرقى نمى کند، و متاسفانه اکنون هر دو چنین اند. ما تنها یک راه گریز به آزادى داریم و آن رفتن به سوى آینده است و نه بازگشت به گذشته.

تبعیض نه!

بخشى از مردم مى گویند “رای گیری در مورد حکومت پادشاهی، تبعیض آشکار میان شهروندان است. این رای گیری فقط یکبار، برای همیشه و فقط برای به قدرت رسیدن یک فرد، یعنی رضا پهلوی صورت مى گیرد. حقی که بقیه شهروندان از آن محروم خواهند بود. این رای گیری یک تبعیض آشکار است. در واقع قانونی کردن تبعیض و به رسمیت شناختن یک ژن برتر است. همانطور که ضدیت با محتوی اعلامیه حقوق بشر را نمى شود به رای گذاشت، همانطور که بی عدالتی، شکنجه و نابرابری حقوقی میان شهروندان را نباید به رای گذاشت، حکومت پادشاهی که یک مقام موروثی، مادام العمر، غیرانتخابی و تبعیض آمیز است را هم نمى شود به رای گذاشت!

قدرت در هر شکلش باید دوره ای و چرخشی باشد. اینکه در جاهای دیگر دنیا اینطور بوده یا هست نیز دلیل به رای گذاشتن این موضوع در آینده ایران نیست.”

هواداران سلطنت مثال مى آورند که بعضى جاها مثل انگلیس و سوئد مشروطه پادشاهى دارند و به دمکراسى رسیده اند. غافل از این که در همین کشورها، حتى در برنامه هاى رادیویى روزانه، زمزمه هاى فراوانى بلند است که چرا ملت از مالیات خود باید خرج زندگى پر زرق و برق یک خانواده سلطنتى که فکر می کنند نسبت به دیگران برتری دارند را بپردازند؟ و بعید نیست با رفراندوم روزى سلطنت در این کشورها هم ملغى شود. هر چند همین امروز هم، هیچیک از موافقین سلطنت در انگلیس و سوئد، مخالفین خود را چون هوادارن سلطنت موروثى شما، مورد اتهام و تهدید و ناسزاهاى رکیک که در شان شما نیست قرار نمى دهند. و این خود دلیل دیگرى است براى اینکه چگونه سلطنت موروثى در ایران، به فوریت به فرد پرستى و کیش شخصیت منجر خواهد شد.

در عین حال فراموش نکنید که انگلیس و سوئد و امثال آنها در تجربه تاریخى خود موفق شده اند زنگوله را به گردن استبداد بیندازند و شاه و ملکه را به سمبل بى قدرتى تبدیل کرده اند. ما در تجربه تاریخى خود در این زمینه موفق نبوده ایم. و هرگز در شرایط تاریخى و جغرافیایى آنها نیستیم. ما در قرون وسطاى خاورمیانه به سر مى بریم و همسایگان ما اروپایى هاى به دمکراسى رسیده نیستند. ما همسایه ترکیه اى هستیم که علیرغم میراث آتاتورک، اردوغانى که با قطار دمکراسى آمده بود را، در یک بزنگاه با یکبار راى مردم هیجانزده، در ایستگاه استبداد پیاده کرد.

بعد هم چرا باید نظام پادشاهى را که یکبار با انقلابى خونین از کار انداخته ایم، دوباره با راى خودمان بر قدرت بنشانیم؟ و بعد شاه را در حد یک سمبل، با قوانین و نظارت کنترل کنیم تا مبادا دوباره دیکتاتور شود؟ آن هم سمبلى که از همین امروز باعث اختلاف در اپوزیسیون ایران است و نه باعث وحدت آنها.

واضح سخن بگویید!

آقاى پهلوى! لطفا مشخص کنید آیا به خاطر شاه که پدرتان بود، تصور می کنید دارای ژنی برتر از دیگران هستید؟ با ابهام نمی شود به سمت آینده قدم برداشت. واضح سخن بگویید.

آیا شما مى پذیرید ۴٠ سال دیگر در صورت نارضایتى مردم، یکى از فرزندان خامنه اى، حتى اگر فرشته اى باشد، بگوید دوباره نظام ولایت فقیه را به راى مى گذاریم، اگر مردم به ولایت فقیه راى دادند، دوباره عمامه بر سر مى گذارد و حکومت دینى به راه مى اندازد؟

در آن صورت آیا شما وظیفه خود نمی دانید که به یاد مردم بیاورید که این نظام و صندلى قدرتش بارها دیکتاتور پروراند، تا مردم بار دیگر این صندلی را با تغییر آدم رویش به آزمایش نگذارند؟

تخم مرغهایت را در یک سبد بگذار!

آقاى پهلوى عزیز!

تاجران تخم مرغهایشان را در یک سبد نمى گذارند، تا اگر یکى از سبدها افتاد و تخم مرغها شکست، در سبد دیگر، تعدادى تخم مرغ سالم برایشان باقى بماند. اما مبارز آزادى، تاجر مابانه رفتار نمى کند تا تخم مرغهاى قدرت را در دو سبد قدرت احتمالى آتى بگذارد. شما بخشى از تخم مرغهاى شانس تان را در سبد سلطنت موروثى گذاشته اید، بخشى از تخم مرغها را هم در سبد جمهورى خواهى مبتنى بر راى مردم قرار داده اید. یک مبارز واقعى، راهى را که غلط مى داند به هیچ قیمتى نمى رود، حتى در صورت اصرار طرفدارانش. شما دو نوع نظام را به راى آینده مردم حواله مى کنید، یکى نظام سلطنت، که برنده اش فقط شما هستید؛ یکى هم نظام جمهورى، که خودتان را با این گفته که پدر بزرگم از جمهورى هم بدش نمى آمد، در نبود شانس سلطنت، کاندیدایش مى دانید.

از عملکردتان علیرغم ادعایتان به نظر مى رسد شما به جاى رهایى مردم، روى دو اسب محتمل قدرت شرط بسته اید و به پیامدهاى غیر شفاف و تفرقه بر انگیزش بى اعتنا هستید.

حزب سلطنت

چرا از هم اکنون حزب سلطنت تشکیل نمى دهید؟ تا هم سودش را ببرید و هم هزینه اش را بپردازید. در آن صورت مردم مى توانند وزن سیاسى شما را از تعداد واقعى هوادارانتان اندازه گیرى کنند. شما حتما با این همه تبلیغات از تلویزیون هاى حامى تان، تعدادى طرفدار دارید. تاسیس حزب سلطنت خواه، قدمى واقع بینانه براى تعداد هواداران شما و صندلى هایى است که احتمالا در مجلس آینده خواهید داشت و نه بیشتر. سلطنت طلبان حداکثر یک حزب هستند در کنار احزاب دیگر، نه همه حاکمیت فرداى ایران.

تکرار کودتاى ٢٨ مرداد ممنوع!

واقعیت تاریخى این است که پدربزرگ شما رضا شاه، چه او را خوب بدانیم و چه بد، با انتخاب و راى مردم به قدرت نرسید. او با کودتاى انگلیسى بر سر کار آمد و زمانى که براى خارجى ها بى فایده شد، با یک نامه سه خطى از سوى انگلیس از کار بر کنار شد. آن نامه این بود:

“اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره گیرى کرده، تخت را به پسر ارشد ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدى داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه حل دیگرى وجود دارد!”

آقاى رضا پهلوى!

مى بینید چگونه یک قدرت خارجى(انگلیس)، با یک نامه سه خطى، پدر بزرگ شما را از سلطنت بر کنار کرد و پدرتان را به جایش گذاشت. بى جهت نیست که پدر شما هم که با راى مردم بر سر کار نیامده بود، اعتماد به نفس لازم را نداشت و در زمان بحران فرار را بر قرار ترجیح داد. او در بحران سال ٣٢ به محض احساس خطر، سوار هواپیماى شخصى اش شد و با همسر و سگش از ایران گریخت. آمریکا با کودتاى خونین ٢٨ مرداد، مصدق را به زندان فرستاد و پدر شما را دوباره بر سر کار آورد. ٢۵ سال بعد وقتى انقلاب شد، شاه باز هم منتظر راى مردم نماند. که مى دانست در نظام سلطنت، شاه را مردم با راى خود نیاورده اند تا با راى خود حفظ کنند. لذا به سراغ حامى خارجى خود رفت و از سولیوان سفیر وقت آمریکا پرسید:” من چه وقتى باید ایران را ترک کنم؟” سولیوان هم جواب او را نداد و تنها به ساعتش نگاه کرد و شاه در خاطراتش مى نویسد:” در این لحظه فهمیدم که وقت رفتن من فرا رسیده است.”

صحبت هایى که از بى بى سى پخش نشد!

در برنامه ۵٢ دقیقه اى صفحه دو بى بى سى فارسى که در مورد رفراندوم و ناممکن بودن اصلاحات در حکومت دینى بود، سخنان ما دو سه دقیقه اى نیز به حاشیه بحث سلطنت کشید. مجریان، اعلام کردند به دلایل حقوقى و عدم حضور آقاى رضا پهلوى در برنامه براى پاسخگویى، ادامه بحث در این باره ممکن نیست. من به آنها حق دادم. در پخش برنامه قسمتى از گفته هاى من حذف شد. در این صورت ایکاش یا اجازه ادامه بحث داده مى شد تا منظور من روشن شود، و یا همه این دو سه دقیقه بحث حاشیه اى نیز حذف مى شد. نه این که تنها چند جمله پایانى بحث من باقى بماند، و ناخواسته این سوتفاهم ایجاد شود که من با حضور آقاى رضا پهلوى در هر صورتى مخالفم، حتى اگر بخواهد از طریق مبارزات دمکراتیک براى دوره اى موقت در قدرت باشد.

در اینجا آنچه را گفتن اش در بى بى سى میسر نشد را مى گویم. در تاریخ خوانده ایم که در چه شرایطى مظفرالدینشاه بیمار به پارلمان خواهى ایرانیان رضایت داد و چندى بعد در گذشت. ولیعهد او محمد علیشاه، که نژاد پرستانه ژن پدرش را دلیل برترى خود بر دیگر ایرانیان مى دانست، با تکیه به دولت خارجى (روسیه آن زمان) و به همراه گزمه هاى خود، مجلس را به توپ بست و پارلمان را تعطیل کرد. در برابر او چریک هاى ایرانى، از تبریز به همراه ستارخان و باقرخان چریک به تهران آمدند و مجلس را از استبداد پس گرفتند.

جناب پهلوى! با درس آموزى از تجربه هاى گذشته و آنچه بر پدر و پدر بزرگتان رفت، نپذیرید که افراد، هواداران و از همه بدتر، سیستم هایى شما را به عنوان شاه، وارث آن گذشته غیر قابل دفاع و شکننده قرار دهند و ناخواسته در برابر نسلى قرار بگیرید که در تجربه عملى، دوران پدر شما را دیکتاتورى وابسته به خارجى ها مى دانند. رک بگویم اجازه ندهید آمریکاى ترامپ و حکومت عربستان با قرار دادن یک تیم و بودجه اختصاصى از رضا پهلوى خوش سخن و مدرن، شاه مستبد دیگرى بسازند که مردم به جاى همراهى با او در برابرش قرار بگیرند. معلوم است که اگر گذار ایران از استبداد دینى، به دخالت خارجى و نابودى ایران براى احیاى سلطنت منجر شود، ایرانیان بى شمارى چون ستارخان و باقرخان چریک در مقابل آن خواهند ایستاد.

کدام رضا؟ پهلوى یا پسر شاه؟

استراتژى تخم مرغها در دو سبد، به دوگانگى شخصیت و رفتار شما منجر شده. در نتیجه ما با دو رضا پهلوى روبروییم. یکى آن که در غرب بزرگ شده و دمکرات است و علاقمند به هنراست و در مصاحبه با رادیو فردا مى گوید اگر دوباره به دنیا مى آمدم، دوست داشتم یک کارگردان سینما باشم. یعنى هنرمندى و خلق یک فیلم را به بودن در سیاست ترجیح مى دهد.

همین آقاى رضا پهلوى است که از آینده ایران دمکراتیک، سکولار، هماهنگ با موازین حقوق بشر حرف مى زند و مى گوید در خون من ژن سلطنت نیست و بر گذشته پدرش انتقاد دارد و مى پذیرد که اگر پدرم و رژیم پدرم ایراد نداشت، که انقلاب نمى شد. این همان رضا پهلوى است که اعلام مى کند میلى به قدرت ندارد و برایش تنها رفتن استبداد و آزادى مردم ایران مهم است. از این نظر رضا پهلوى شبیه تمامى هشتاد میلیون ایرانى است با حقوق برابر شهروندى. با این رضا پهلوى حتى من که زندانى سیاسى پدرش بوده ام، احساس هم مسیر بودن مى کنم.

اما ما با رضا پهلوى دیگرى هم روبرو هستیم. کسى که هم نام شماست، اما بیش از هر چیزى پسر شاه سابق ایران است. وارث سلطنت اوست. براى ادامه پادشاهى ایران قسم خورده. و حاضر نیست قسم اش را به حفظ تاج و تخت پس بگیرد. و در مقابل انتقادهایى که به پدرش مى شود، تنها با گفتن این جمله که “اما پدرم ایران را دوست داشت” پنجاه سال پیامد وابستگى پدرش به انگلیس و آمریکا را نادیده مى گیرد. هزاران اعدامى و شهید و دهها هزار زندانى سیاسى شکنجه شده را نادیده مى گیرد. کودتاى آمریکایى ٢٨ مرداد سال ٣٢ را در حمایت از پدرش، علیه مصدق و ملیون، نادیده مى گیرد. فساد و ناکارآمدى سیستم پادشاهى پدرش را که منجر به انقلاب شد را نادیده مى گیرد و تنها با یک جمله کلیشه اى احساسى که “اما پدرم ایران را دوست داشت” از پاسخ دادن طفره مى رود.

پدر ایراندوست شما طبق اسناد منتشر شده اخیر آمریکا، حتى به اصرار کندى رییس جمهور آمریکا هم حاضر نبود فقط سلطنت کند و قدرت را در اختیار نخست وزیر موقت آقاى امینى قرار دهد. شاه پدر شما با قدرت طلبى مستبدانه و اینکه فکر مى کرد او چون از ژن رضا شاه است، شعورش از همه مردم ایران بالاتر است، حتى به یک روزنامه و حزب آزاد اجازه فعالیت نداد، تا آنجا که براى مردم ایران راهى جز انقلاب باقى نماند.

اما شما حداقل دو راه در پیش رو دارید. یا رسما پایان سلطنت را اعلام کنید و به همه شبهه ها پایان دهید که ژن خود را چون پدرتان برتر از ایرانیان دیگر نمى دانید، تا همه در کنار هم بایستیم.

یا پشت سلطنت بایستید و همانطور که قرار است از مزایایش استفاده کنید، هزینه هایش از جمله پاسخگویى به ژن برتر و ظلم هاى نظام سلطنت پهلوى که شما وارث آنید را هم بپردازید.

مگر غیر از این است که شما با امتیاز همین پسر شاه بودن، در صفوف مخالفین ظاهر شده اید و دست از سلطنت بر نمى دارید تا در رقابت هاى سیاسى قد بلندتر از سیاسیون دیگر بنمایید؟

آن رضا پهلوى دوست داشتنى و خوش سخن که در بعضى مصاحبه ها خود را مى نماید، هم چون ما یک شهروند است و کسى بر او ایرادى نمى بیند. اما آن رضا پهلوى که پسر شاه است، به محض تظاهرات مردمى که رهبرى نشده در بیش از هفتاد شهر به خیابان ها ریختند، در تلویزیون ظاهر مى شود و چون رهبر یگانه انقلاب با مردم حرف مى زند و مى فرماید شما ادامه دهید! (گویى آنها با فرمان او به خیابان آمده اند که با فرمان او بمانند. او سوار بر موج هاى خودجوش ایجاد شده مى شود، که نتیجه اش مصادره جنبش مردم ایران به نفع سلطنت موروثى و سرخوردگى همه مخالفین است.)

پسر شاه به مردم حاضر در خیابان مى گوید در خیابان بمانید، من با خارجى ها صحبت مى کنم.

این حرف او ما شنوندگان را به این نتیجه مى رساند که وى راهى جز راه پدر بزرگ و پدرش که تکیه بر حمایت خارجى بود را نمى شناسد و مى خواهد آزموده ناموفق وابستگى به خارجى را دوباره بیازماید. و از همینجا معلوم مى شود در آینده، او از دو رضا پهلوى موجود و نامعلوم، به یک رضا پهلوى معلوم، که تنها پسر شاه است و وارث تاج و تخت موروثى و وابسته به خارجى تبدیل خواهد شد و میل قدرت و سلطنت، دیگر جایى براى آن رضا که به ظاهر مهربان و آزادى خواه است نخواهد گذاشت.

ما مى دانیم، و شما بهتر از همه ما مى دانید که تلویزیون هاى حامى شما، با بودجه هاى سرى سالهاست با پخش برنامه هاى غیر سیاسى سرگرم کننده، مشغول کار شده اند، تا در روز صفر سیاسى شوند و پسر شاه را با تبلیغات گسترده بر تخت سلطنت بنشانند. آنها مدتهاست با نمایش صحنه هاى تبلیغاتى از آرشیو تلویزیونى دوران شاه، بخشى از نسل جدیدى را که بدبختى هاى زمان شاه را تجربه نکرده اند را به این نتیجه مى رسانند که زمان شاه گویى دوران گل و بلبل بوده و نسل قبلى همگى دیوانه بوده اند که علیه منافع خودشان انقلاب کرده اند. حال آن که این تصاویر همان تصاویرى است که وقتى ما زندانیان سیاسى زیر شکنجه بودیم و اکثریت مردم در فقر مى زیستند، از تلویزیون هاى حکومتى شاه پخش مى شد. کار این تلویزیونها مثل این مى ماند که چهل سال بعد، تصاویر تبلیغاتى جمهورى اسلامى را که هم اکنون از رسانه هاى حکومتى پخش مى شود، براى اثبات خوبى رژیم آخوندى نمایش دهند. آیا استفاده از تصاویر تبلیغاتى دوران شاه به عنوان واقعیت هاى آن دوران، تحریف تاریخ براى بازگشت سلطنت شما نیست؟

در دوران شاه نسل ما و مردمى که در ایران فقر زده و استبداد زده مى زیستند، به دروغ بودن آن تصاویر تبلیغاتى تلویزیون شاه مى خندیدند. همانگونه که مردم ایران امروزه به تصاویر تبلیغاتى جمهورى اسلامى از رسانه هایش مى خندند.

سیمرغ ایرانى

نجات جامعه ایران با رهبرى واحد ممکن نیست. چرا که این جامعه از مرحله پذیرش استبداد، چه دینى، چه سلطنتى، چه فردى گذشته و هیچ رهبر واحدى نمى تواند این جامعه متکثر ایرانى را نمایندگى کند. توهم رهبرى واحد، هنوز شکل نگرفته به شکست مى انجامد و یا بر فرض محال اگر هم به پیروزى رسد، به دیکتاتورى خواهد انجامید. در فرداى ایران تنها باید به سیمرغ ایرانى دل بست که از نمایندگان اقشار، اقوام، نسل ها و گروه هاى مختلف جامعه شکل بگیرد. براى خیال خام قدرت فردى، با سیمرغ آینده ایران نمى توان جنگید. اگر سیمرغ رهبرى جامعه آزاد ایران شکل نگیرد، برنده آن نه شما هستید، نه هیچ یک از مخالفین فعلى جمهورى اسلامى. که متاسفانه احتمال اول این است که به جاى سیمرغ ایرانى، یک لاشخور، یک سپاهى یا اطلاعاتى کراواتى وابسته به روسیه بر سر کار خواهد آمد. او حتى ممکن است سران این رژیم را هم محاکمه کند تا مردم را در ابتدا راضى کند.

سیمرغ ایرانى، نه سلطنت موروثى!

مردم ایران یک گروه سلطنت طلب نیستند. گروه هاى فکرى و دینى و قومى و نسلى و طبقاتى آنها از خود سخنگویان و نمایندگانى دارند که نماینده درد و رویاهاى ایشان است. اجازه دهیم در فرداى ایران، سیمرغ ایرانى که از نمایندگان آنان شکل مى گیرد، مجلس موسسان را تشکیل دهد و اداره کند، نه تنها هواداران رضا پهلوى.

سلطنت اگر بى قدرت است، چه کارى براى فرداى ایران خواهد کرد؟ شاهى که مثل ولى فقیه به هیچ نهادى پاسخگو نیست، چگونه قرار است خود مانع از استبداد بعدى دیگران شود؟ ما به قدرتمندانى در فرداى ایران نیازمندیم که در مقابل قوه قضاییه مستقل پاسخگو باشند و موقت باشند و در صورت آگاهى مردم از خطاهایشان، با اولین راى گیرى از قدرت عزل شوند، نه چون ولى فقیه و شاه که با راى مردم عزل نمى شوند.

رضاى عزیز! از دو گانگى خارج شو!

براى چند هزار طرفدار سلطنت که بیشترشان تنها نوستالژى طبقاتى دوران گذشته خود را دارند و خیلى هایشان در پایان عمر خود به سر مى برند، مردم را دچار دوگانگى نکن. با آزادگى اعلام کن، سلطنتى که جز تعصب به تئورى غیر علمى ژن برتر مبنایى ندارد، براى تو بى ارزش است.

با احترام و دوستى

محسن مخملباف

٢۵ فوریه ٢٠١٨
از: وبسایت رسمی خانه فیلم مخملباف


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۲۶ نظر

  1. نکات ارزنده‌ای هستند و یادآور اینکه نمی خواهیم به سیستم استبدادی بر گردیم. ولی من سه نکته دارم. یکی اینکه ۵۷ تاییها هیچوقوت از ملت ایران معذرت نخواستند که سهمی در نابودی کشورشان و کشتار و شکنجه هموطنانشان شدند، در حالیکه از رضا پهلوی که اصلأ دستش در سیاست نبود (در زمان انقلاب یک جوری می خواهند که معذرت بخواد) دوم اینکه رضا پهلوی نگفته که سلطنت می خواهد. سوم اینکه اگر کسی رضا پهلوی را نماینده کند دلیل بر این نیست که دیگران را نماینده نکند چهارم یک نماینده دیگری را برای رسیدن به رفراندم سراسری پیشنهاد بدهید پنجم خود مخملباف آیا از نقش خودش در پیروزی انقلاب ۵۷ آیا از مردم ایران عذر خواسته. مثل اینکه بیشتر از سه نکته شد🙏🙏🙏

  2. آقای مخمل باف نوشته های شما را کلمه به کلمه خواندم، اولین چیزی که مرا متعجب کرد زندانی شدنتان در سن ۱۷ سالگی بود سپس به ویکی پدیا مراجعه کردم و زندگینامه شما را خواندم و با اینکه در ابتدا بیطرفانه نامه شما را خواندم حسی سرشار از ترحم و تاثر بر من مستولی شد. بعد به اطلاعات دیگری دست پیدا کردم که درک نامه پر از خودبزرگ بینی، پرمدعا بودن، شکوه و گلایه و لحن اعتراضانه در عین سخاوتمند جلوه نمودن برایم راحت‌تر شد چرا که از نظر روانشناسی به شخصیتی جاه طلب، خودخواه، سرخورده، طلبکار و در عین حال متزلزل و حسود پی بردم. فقر و تنوع کار از هشت تا هفده سالگی، (که هیچکدام را بد نمی دانم ) از شما فردی آزادیخواه نساخت بلکه فردی پرورش داد که در عین بی عرضگی از تمام دنیا طلبکار باشد تا سرخوردگی ها و کاستی های زندگی و بی کفایتی های شخصی خود را از دنیا طلبکار باشد، چون در سال ۵۳ در پانزده سالگی که دقیقا سن عشق و عاشقی و نرمی و لطافت یک نوجوان است تصمیم به تشکیل گروه چریکی می کنید که حقتان را از روزگار و پادشاه کشور بگیرید که اگر آزادی نبود و دیکتاتوری بود شما جرات نطق کشیدن هم نداشتید، در هفده سالگی با دو نفر دیگر برای گرفتن اسلحه پلیس اقدام کردید که تیر خوردید و دستگیر شدید که قطعا اگر در این زمان اتفاق می افتاد چه در ایران چه در کشورهای غربی مجازات شما خیلی بیشتر می بایست می بود و باید اعدام می شدید بخاطر اقدام علیه امنیت کشور، چون حمل اسلحه بدون مجوز هم غیرقانونیست چه برسد به اقدام برای گرفتن اسلحه پلیس، تا همینجا فقط ذات نا آرام و مغشوشتان هویدا می‌شود، اشتباه نکنید که فردی شجاع بودید و متهور، که حمله سه نفر به یک نفر با کارد بوی شجاعت نمی دهد و لاف گزافیست. بعد هم که از زندان آزاد شدید انقلاب شد و هیچ نقشی در پیشرفت فتنه ۵۷ نداشتید ولی با فرصت طلبی پس از انقلاب ، با محسن رضایی و حجاریان و تاج زاده و نبوی و بقیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را تشکیل دادید که این هم از روح جاه طلبانه و قدرت طلبی شما نشات می گرفت، که بعدها این سازمان عامل تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال شد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در سرکوب نیروهای استقلال طلب در کردستان و سیستان و بلوچستان نقش فعالی داشت. به بیان دیگر، فقط پی فرصت برای دیده شدن و عرض اندام و ابراز وجود. برای پوشش حقارت های درون، که در آخر هم جعبه جادویی را برای دیده شدن انتخاب کردید. از نظر روانشناسی، هزاران نکته دیگر می توان در مورد شخصیت و روحیه شما ارزیابی کرد که واقعا از نوشتن آن خسته خواهم شد. فقط جمله ای در پایان بعنوان ختم کلام، سهم تان را تمام و کمال از فتنه ۵۷ بردید، حتی بیشتر از سهمتان، که شغلتان در دسته اشرار بود نه انقلابیون، ولی حتی اگر خود را انقلابی می دانید حضورتان از سال ۱۳۸۴ خارج از ایران، با در نظر گرفتن سبقه مالی خانوادگیتان و داد حمایت از مستضعفین و ضد سلطنتی تان ، شبهه برانگیز است که اگر این انقلاب برای مردم سودی نداشت برای شما خیلی نان و آب دار بود. فاز روشنفکری و فرزانگب بر ندارید که حمله به پاسبان بیچاره برای گرفتن اسلحه در سن هفده سالگی جز شرارت و سرکشی روح مشوش و ناآرام هیچ توجیه دیگری ندارد. لطفا به شعور خود و دیگران توهین نکنید و سرتان را از زیر برف بیرون بیاورید که آنچه هویداست ذات و سرشت… شماست.

  3. پاسخ تشریحی به آقای محسن مخملباف در رابطه با نامه ایشان به شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک شهروند دهه هفتادی
    نویسنده: پویا جباری ثانی

    جناب آقای مخلمباف،
    با درود و احترام،
    من یک شهروند ایرانی عادی با غدغه های ملی هستم که اتفاقا بنا به اقتضای سن ام، در زمره ی کسانی قرار میگیرم که به عنوان نسل جدید در انقلاب ملی ایران شناخته می شوند.
    در نامه تان به شاهزاده رضا پهلوی، نکات متعددی را مطرح نمودید که حس کردم برخی از آنها بقدری ساده و پیش و پا افتاده است که حتی یک شهروند ساده مثل من هم میتواند به این مطالب پاسخ دهد و نکاتی را برای شما روشن سازد. امید کمی برای روشن شدن این مسایل برای شما وجود دارد از انجا که ۵ دهه است روش فکر شما جامد مانده و تغییر نیافته ولی شاید معجزه ای شد!
    من با همان دسته بندی مقاله خودتان به تک تک موارد خواهم پرداخت تا ارتباط انها هم برای شما و هم خواننده آسان تر شود.

    نکته: سایر دوستانی که مقاله را میخوانند، بهتر است که بخش به بخش، با مقاله ی اصلی بصورت پرسش و پاسخ جلو بروند و یا ابتدا نامه ی ایشان را بخوانند، چون توضیحات هر بخش در پاسخ به موارد مطرح شده در نامه ی ایشان است.

    گذشته نه، رو به آینده (!)

    این عنوان به خودی خود گمراه کننده است! گذشته ی تاریخی یک ملت، همچون حافظه ی یک شخص است. کشوری که بخواهد از گذشته ی خود چشم پوشی کند، همانند کسی که دچار آلزایمر شود و نمونه هایی که اکنون در جهان داریم نشان می دهد که چنین جامعه‌ای فرجام خوبی نخواهد داشت.
    اصولا هر چیز کهنی کهنه نیست و هر چیز جدیدی نسخه ای بهتر نیست. سیاست و مدیریت کشور تکنولوژی نیست که همیشه آخرین نسخه اش بهترین نسخه باشد. همین امروز هم در جهان ایده آلی برای نوع حکومت وجود ندارد و نوع بشر در تقلاست. ما باید با یادگیری از گذشته و بر اساس تاریخ و هویت خودمان، با بهبود چیزی که تجربه اش را داریم جامه ای برای خود بدوزیم (مخصوصا اینکه خواستگاه سیستم پادشاهی در جهان جغرافیای ایران است و این نشان می دهد که چقدر این سیستم با ما عجین است و می توانیم حتی بهتر از نمونه های اروپایی آنرا پیاده سازی کنیم)

    تجربه نشان می دهد که جنبش های بدون رهبر یا به مرور زمان خاموش می شود یا در نهایت به هرج و مرجی بدل می شود که اوضاع راحتی سخت تر می کند. البته گروهی که شما در رسانه اش این مقاله را منتظر کرده اید چندان هم ناراحت نمی شود اگر چنین اتفاقی بیافتد که سودشان در همین است. در مورد رهبری فردی، شاهزاده به کررات -نه فقط در سال ها و روز های اخیر که حتی در دهه های گذشته- دست همکاری به سمت گروه های مختلف دراز کرده و حتی همین دیروز به انگلیسی هم در شبکه ی اسکای نیوز به این امر تاکیدکرد. همچنین ایشان همه بر لزوم برقراری یک انتخابات آزاد برای تعیین نوع حکومت پس از براندازی تاکید کرده اند. برایم عجیب است چگونه فردی که چهار دهه است تلاش می کند فرهنگ دموکراتیک را در بین جامعه و گفتمان بین اپوزیسیون نهادینه کند را با فردی مثل خمینی مقایسه می کنید! کتاب های شاهزاده رضا پهلوی هم در دسترس است و مطالبی که خمینی قبل از انقلاب نوشته بود هم در دسترس است. تفاوت اندیشه ها بسیار ژرف است و هر کسی که نگاه غیر متعصبانه ای داشته باشد، این برایش آشکار و واضح خواهد بود.

    در مورد تهمت و فحش دادن، همین روز های اخیر بسیاری از موارد مشابه را از سمت افراد و چهره های حقیقی طرفدار جمهوری (و نه همانند اکانت های بی نام و نشان طرفدار پادشاهی که مشخص نیست چه تعداد از انها برای ایجاد همین اختلافات و مطالبی همانند گفتار شما توسط سایبری های جمهوری اسلامی مدیریت می شوند) مشاهده کردیم.
    شما چگونه به دموکراسی اعتقاد دارید که راه حل اختلاف نظر بین افراد و جریان های مختلف را اساسا حذف آنها می دانید؟! اینکه گزینه ی پادشاهی را حذف کنیم چون عده ای نظرشان به ان است و اینگونه با یکدست کردن جامعه به سمت جمهوری برسیم، آیا نقض آشکار دموکراسی نیست؟ آیا این چیزی که شما پیشنهاد می دهید، شبیه سیستم های تک حزبی کمونیستی که نتایج اسفناک آنرا در نمونه های مختلفی دیده ایم نیست؟ من نوعی، وقتی این حرف شما را با سخن شاهزاده که اعتقاد به تکثر گرایی و افزایش کمیت وکیفیت احزاب مقایسه می کنم، به آسانی می توانم تشخیص دهم کدام طرف دنبال شیطنت سیاسی است و کدام طرف دنبال دموکراسی است.

    سلطنت موروثی یا همان ژن برتر (!)

    شما هم همانند اغلب مخالفان پادشاهی بر ژن برتر تاکید دارید! در دنیای مدرن امروزی، پادشاهی موروثی به دلیل مزایای «نهاد پادشاهی» بر کشور (که در حوصله ی این مقاله نیست و در حال نوشتن مقاله ی تفضیلی دیگری برای آن هستم که بزودی منتشر خواهم کرد) کماکان پابرجاست واتفاقا یکی از مترقی ترین، دموکرات ترین و بهترین نوع سیستم های حکومتی است.
    موروثی بودن پادشاه نه به دلیل ژن برتر بودن او که بلکه، اولا، برای مبری نگاه داشتن نهاد پادشاهی از کشمکش های انتخابی حزبی و سیاسی برای حفظ این نهاد به مانند شیرازه ای برای برگ های دفتر (احزاب و جریان های سیاسی) و دوما برای تربیت شخص از کودکی توسط کسی که تجربه ی یک عمر پادشاهی را دارد است (برخلاف رییس جمهور در جمهوری های پارلمانی که از کودکی برای این هدف تربیت و آماده نمی شود) و اینکه شاه در خدمت نهاد پادشاهی و نهاد پادشاهی در خدمت کشور (عموما در ابعاد هویتی، تاریخی و فرهنگی و نه سیاسی) است.

    از افغانستان بیاموزیم (!)
    البته از افغانستان و سایر جمهوری های منطقه مثل سوریه و آذربایجان و عراق بیشتر باید تجربه بگیریم تا اینکه بیاموزیم!
    افغانستان میتوانست با استفاده از پتانسیل های ساختار و نهاد پادشاهی بستری جامع برای همه ی افراد و اندیشه ها فراهم کند که بدون جنگ داخلی و خون ریزی بر مشکلات خود غلبه کنند. این فرصت سوزی برای آنها گران تمام شد. نباید بگذاریم این اتفاق برای ماهم بیافتد.
    میبینیم که چگونه جمهوری باعث عدم ثبات سیاسی در این کشور ها شده است و عراق و افغانستان که در دوره ی پادشاهی از رفاه وثبات نسبی برخوردار بودند امروزه چگونه با انواع نا ملایمات و مشکلات دست و پنجه نرم می کنند. این در حالی است که کشور های پادشاهی منطقه اکثرا دارای یک وضع ثبات و رفاه هستند. (حتی انهایی که مشروطه نیستند! هرچند که مقصود من و همفکران من نوع مشروطه ای است که پارلمان قدرت اجرایی داشته باشد).

    آقای محسن مخملباف عزیز!
    شما از دوره ی پهلوی که مقایسه ی ابتدا و انتهایش هر انسان بی غرض و غیر متعصبی را به این نتیجه می رساند که پیشرفت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی اش (حتی در سایه ی جنگ جهانی و تجاوز بیگانگان) برجسته و شگفت انگیز است، (برای مثال انقلاب سفید که یک حرکت سوسالیستی عظیمی بود که یک دگرگونی و پیشرفت بزرگ به وجود آورد) به عنوان سلطنت استبدادی یاد می کنید. ولی این را نمی گویید که جمهوری اسلامی هم جمهوری استبدادی است. من نمی گویم (و بنا به استناد به کتاب های نوشته شده توسط خود شاهزاده، خود ایشان هم نمی گوید) که در دوره ی پهلوی اول و دوم همه چیز عالی و بی نقص بود و آزادی در حد اعلای خود قرارداشت. نه! قطعا کمبود ها و مشکلاتی بود. ولی شما باید این کمبود ها را با توجه به موقعیت ژئوپولیتیکی و اجتماعی ایران و همچنین وضعیت دموکراسی در آن زمان در سایر کشور های اروپا مقایسه کنید. (نمونه ی کلیشه ای اش حق رای زنان که در ایران بسیار زود تراز سویس داده شد)

    اگر حکومت پادشاهی ای که به گفته ی شما با کوتا سر کار امده اینقدر توانسته بود مثبت عمل کند، تصور اینکه حکومت پادشاهی ای که توسط مردم و با صندوق رای نوع حکومت انتخاب شود و قوانین اش (از جمله قانون اساسی اش) با نگاهی به برترین دموکراسی های جهان و اعلامیه حقوق بشر نوشته شود چقدر می تواند عالی باشد، برای من بسیار جذاب است.

    تبعیض نه (!)
    در بطن نوشته ی شما همیشه این فرض وجود دارد که پادشاه قرار است مجری قانون در کشور باشد. این تصور شما برای ساختاری که مشروطه خواهان در ایران به دنبالش هستند، غلط است. این تبعیض وقتی اتفاق میافتد که پادشاه رییس قوه ی مجریه باشد نه رییس کشور. (برای مثال همان جمهوری های وراثتی علی‌اف ها و اسد ها که برخلاف پادشاهی مشروطه ضمن موروثی بودنشان مقام اجرایی هم هستند و این یعنی فاجعه!)
    این یعنی من با این حرف شما که قدرت باید چرخشی باشد موافقم و نکته ی حرفم این است که عمده ی قدرت اجرایی (قریب به اتفاق) در پادشاهی مشروطه پارلمانی دست شاه نیست.

    نوشته اید چرا باید نظامی را که از کار انداخته ایم دوباره سر کار بیاوریم از انجایی که در اروپا همین تجربه ای (احیای دوباره) نبوده است. برای این سخن شما دو نکته وجود نخست اینکه انسان عاقل و جامعه عاقل اشتباهات خود را می پذیرد و به صرف انجام آن آن را صحیح نمی پندارد و دوم آنکه ما نمونه ی انگلستان و اسپانیا را داریم که برای مدتی از پادشاهی تبدیل به جمهوری شدند و بخاطر عدم موفقیت و سازگاری آن با فرهنگ و شرایط کشورشان به پادشاهی برگشتند و هر دو اکنون از کشور های موفقو پیشرفته و دموکرات جهان هستند. چون اگر چنین نبود، شما و امثال شما نمی توانستند در کشور های پادشاهی اروپا بنشینند و علیه پادشاهی تز بدهند. (اینکه چرا افراد با گرایشات چپ افراطی و ضد پادشاهی مثل شما، اغلب کشور های پادشاهی را برای زندگی انتخاب می کنند و به چین کوبا یا حتی جمهوری های اروپایی مثل یونان مهاجرت نمی کنند ولی دائما برای ملت ایران جمهوری تجویز می کنند هم در نوع خودش برای من جالب است).

    واضح سخن بگویید (!)
    در مورد ادعایتان در باره ی ژن برتر بالاتر توضیح دادم.
    و اما این قیاس معل الفارق شما در مورد مقایسه ی به رای گذاشتن ولایت فقیه در اینده با به رای گذاشتن جمهوری و پادشاهی مشروطه در حال حاضر برای من بسیار عجیب است! همه ی ما به یک سری اصول از جمله سکولار دموکراسی باور داریم (فکر کنم شما هم باور نسبی به این قضیه داشته باشید) مقایسه ی یک نوع حکومت سکولار دموکرات با نمونه های متعدد موفق در جهان (و تقریبا بدون نمونه ی ناموفق در دنیای امروز) با یک الیگارشی دینی اساسا غلط و غیر قابل ربط دادن است.

    حزب سلطنت!!
    وقتی به این قسمت از نامه تان رسیدم با صدای بلند خندیدم. این سخن شما نشان میدهد اساسا معنی پادشاهی مشروطه را علیرغم سالها زندگی در اروپا درک نکرده اید و یا دارید با سفسطه گری خوانندگان نا آگاه را بازی می دهید! در نظام پادشاهی مشروطه نهاد پادشاهی یک نهاد فرا حزبی و فرا سیاسی است. کار پادشاه ورود به سیاست و بازی های حزبی نیست. چرا که اگر پادشاه وارد امور اجرایی روزانه کشور شود، جایگاه نهاد پادشاهی تنزل پیدا می کند و نهایت اش می شود یا دیکتاتوری شاه و یا اشوب. این نهاد باید یک مرجع و مامن برای افراد و احزاب از گرایشات مختلف راست تا چپ باشد و حامی دولت حزب منتخب مردم و دولت تشکیل شده ی آن باشد، کاری که شما پیشنهاد می کند، (ضمن نشان دادن اینکه تفکرات شما به سلطنت طلبانی که دنبال پادشاهی مطلقه هستند نزدیک تر است!) پیشنهاد به ایجاد یک دیکتاتوری است. این موارد را شاهزاده ی با درایت ایران زمین به خوبی می داند و نمی خواهد اشتباه پدرش در این مورد را تکرار کند. اتفاقا به دلیل وجود همچین شخص دموکرات و آگاهی است که من به آینده ی دموکراتیک ایران در قالب یک حکومت پادشاهی مشروطه باور دارم.
    چون شخص ایشان در مقابل صف به فرهنگ سازی در این زمینه پرداخته و خواهند پرداخت و این یعنی تضمین ایران دموکرات در آینده.
    به شما هم پیشنهاد می کنم اندکی در مورد سیستم های پادشاهی اروپا تحقیق کنید و با ساختار سیاسی شان آشنا شوید.

    مواردی که در مورد واقعه ۲۸ مرداد ذکر کرده اید، -که با نگاه بسیار منفی شما و بدون در نظر گرفتن شرایط آن زمان است- اتفاقا خود ثابت می کند که اهمیت انتخاب نوع حکومت پادشاهی توسط مردم چقدر زیاد است و این نوع حکومت در صورتی که بدست مردم انتخاب شود و دارای نهاد های دموکراتیک باشد، چقدر می تواند با اقتدار بیشتری کشور را به سمت قله های ترقی و پیشرفت ببرد و جامعه ای دموکرات را فراهم سازد.

    در ادامه شما به مطالبی پرداختید که بخشی اش تکرار موارد قبل تر ذکر شده است و بصورت جالب تر بخش دیگرش نقض حرف های خودتان است که به دلیل نبودن نکته ای جدید به ادامه ی نامه می پردازم.

    سیمرغ ایرانی
    به طرز عجیبی با تک تک جملات شما در این بخش موافق ام! اینها مواردی است که شاهزاده سال هاست توضیح میدهد و سعی بر نهادینه کردنش در جامعه دارد. عجیب است که شما حرف های خودش را به خودش می زنید. او همیشه و هم اکنون دستش را برای همکاری به سمت همه ی کسانی که شرط های حداقلی و معقولانه ی لازم (اعم از سکولار دموکراسی، تمامیت ارضی و انتخاب نوع حکومت توسط مردم در یک انتخابات آزاد) را می پذیرند، دراز کرده است.

    و در نهایت از شما خواسته ای دارم؛
    آقای مخملباف، شما و همفکران شما، ۴۴ سال قبل سوخت این ویرانی بزرگ را تامین کردید. نسل من و نسل قبل از من، دارد تاوان کار های شما را پس می دهد. بگذارید در یک روند دموکراتیک بتوانیم آینده ی خود را انتخاب کنیم. و اگر این انتخاب، نوع حکومت پادشاهی مشروطه بود، به رای مردم احترام بگذارید، همانطور که اگر جمهوری باشد من و امثال من احترام خواهیم گذاشت.آنگونه که در برنامه ی بی بی سی گفتید، محسن چریک نشوید! باشد که در یک بستر متکثر حزبی با یکدیگر بصورت متمدنانه رقابت سیاسی کنیم. فرا تر از نوع حکومت جمهوری (پارلمانی یا ریاستی) یا پادشاهی مشروطه پارلمانی، بیایید ارج و تمرکز اصلی را روی ساختن احزاب و نهاد های دموکراتیک بگذاریم که همانا اینها عوامل اصلی برای تضمین دموکراسی در آینده ایران خواهد بود.
    پایان.

    پویا جباری ثانی
    بهمن ماه ۱۴۰۱

  4. سلام و درود بر شما آقای مخملباف.
    از خواندن نامه جامع و صریح شما بسیار لذت بردم.
    افرادی مثل شما ، که هم تجربه زندگی در زمان پهلوی و هم زندگی در زمان حکومت آخوندی رو داشته اند ، می توانند راهنمای بسیار خوبی برای کسانی باشند که دنبال حقیقت هستند.
    چقدر ناراحت و متاسفم که مردم ایران ، در اکثر بزنگاه های تاریخی ، دچار شور و هیجان و احساسات می شوند و بدون آگاهی از تاریخ ، و تحت تاثیر رسانه هایی که هیچ وقت ، دوست نداشتند که ایران صاحب قدرت و شکوه و دموکراسی باشد ، دوباره و دوباره فریب می خورند و بدترین انتخاب ها رو رقم می‌زنند.

  5. این مخملباف حرفهاش حقه هرچند عملکرد خودش بخصوص در اوایل انقلاب خیلی تند و انتقامجویانه بوده. اما نکته اینه که این شفاف سازیها به کرات توسط پسر پهلوی انجام شده و ایشون تو تمام سخنرانی هاش در مقابل دهها دوربین دموکراسی برای ایران رو خواسته و حقی قانونی برای سلطنت خود متصور نیست. حداقل همه مون هم می دونیم که خاندان پهلوی هر چه هم که بوده دروغگو نبوده. این سخنان مخملباف یا قدیمیه یا اگه جدید باشه معنیش اینه که رضا پهلوی یکبار دیگه بشینه جلوی این آقا و به ایشون تعهد بده که دنبال پادشاهی نیست. البته در یک حکومت دموکراتیک این خواسته شهروند هم محترمه و باید پاسخ داده بشه. اما نه پاسخ به تک تک افراد و به تکرار.
    در این نوشتار ایشون، صرفا طرح نقاط ضعف یک حکومت بدون اشاره به دستاوردهای اون و تکرار بیش از حد اون بیشتر حس سرکوب و سیاه نمایی حکومت پهلوی دارد تا قصد اصلاح و بهبود. شاید محمدرضا شاه بهتر می دونست که امثال مخملباف کشور رو به چه سمتی می برند و این خود مخملباف و امثالش بودند که در اوج جوانی و انرژی و با بی بصیرتی دست از لجاجت بر نمی داشتند. اما من شخصا به عنوان فردی که در کودکی ام انقلاب ساخته امثال مخملباف برایم رخ داد و ۴۳ سال تاوان آن رو دادم. از مخملباف می پرسم، خوب تو چطور می خواهی برای من و ما جبران کنی، کاری رو شروع کردی که ته اش رو بلد نبودی و وقتی خراب کاری کردی و به قول خودت فهمیدی که مملکت رو به دست استبدادی بدتر سپردی چه کردی؟ تا مدتی که فیلمهاتو ساختی و پول و سمتهای مدیریتی در وزارت ارشادتو داشتی و معروف شدی و مخملباف شدی، بعدش خیلی راحت جل و پلاس ات رو جمع کردی و با سهمت از سفره انقلاب رفتی و در غرب زندگی کردی.
    نه برادر قرار این نیست؟ تو ای که اونقدر به قول خودت شجاع و انقلابی و اهل ظلم ستیزی بودی باید می ماندی، می ایستادی و آن حقی از من رو که به دست آخوند دادی باز می ستاندی. تو فقط نظر نداده بودی تو انقلاب کرده بودی و لیاقت حفظ دموکراسی بعد از آن را هم نداشتی اما باید می ایستادی و با آخوند هم مبارزه می کردی چون این حکومت رو امثال تو در دامان ما گذاشتید. بنابراین قبل از اخذ تعهد از پهلوی اول عملکرد خودت رو تبیین کن و بگو برای من بی گناهی که به جایم تصمیم گرفتی و دنیایم را ویران کردی چه برای گفتن داری و چه کردی؟!؟!؟
    در ضمن الان برای جلوگیری از سلطنت موروثی مجتبب خامنه ای چه کرده ای؟!؟ نکنه زورت فقط به خاندان نجیب پهلوی میرسیده و میرسه؟!؟!
    آیا برای خامنه ای و مجتبی هم نامه ای سرگشاده نوشته ای؟!؟!

  6. آفرین بر آقای محسن مخملباف!
    جای حکومت‌ های سلطنتی و مذهبی در موزه هاست. جوانان ایران حکومت دیکتاتوری مذهبی را تجربه کرده اند ولی اختناق شاهی و ساواک را تجربه نکرده اند. در تظاهرات سال ١٣۴٨ ساواک کلیه رهبران دانشجویان دانشگاه های ایران را دستگیر بزندان چاربهار فرستاد و بعد از چهار سال آنها را آزاد کرد. هم کلاسی و دوست من در دانشگاه یکی از آن رهبران بود.
    آقای مخملباف هنرمندانی مثل شما باعث افتخار ایرانیان هستید.

  7. خانم فروتن عظمت روحی کافی نیست قدری دانش مدیریت کلان، و بصیرت سیاسی هم لازمه فراموش نکنید که همین آخوندها و ۴۳ سال بدبختی امثال من در ایران دستپخت همین عظمت روحی ایشون هست.

  8. با انسان هایی با عظمت روحی جناب مخملباف، به آینده ایران امیدوار میشویم. و کامنت های زباله های تاریخ را بی جواب می گذاریم. حیف از اسم ایرانی که فحاشگران روی خود می گذارند!

  9. چقدر شاه اللهی ها انشا می نویسند! دمت گرم آقای مخملباف که حرف دل ما رو گفتی ولی شازده مثل سید علی ناشنواست و گرنه تو این سه سال یه تکونی خورده بود و از دو رنگی در میومد!

  10. ۱. اصرار به کج فهمی نداشته باشیم

    ۲. رضا پهلوی ژن خوب نیست هیچ برتری نسبت به ایرانیان دیگر ندارد اما چه خوشمان بیاید یا نیاید توانایی دارد که هیچ ایرانی دیگری ندارد و آن توانایی یکپارچه نگه داشتن ایران است.
    حسادت ورزیدن به او دردی دوا نمیکند
    اگرچه من خوشحالم که در جایگاه او نیستم

    ۳. به تجربه کشورهای مختلف نشان داده شده که راه رسیدن به دموکراسی پایدار در نظام پادشاهی بسیار هموارتر است تا جمهوری
    .من جمهوری را نمیشناسم که به دیکتاتوری یا هرج و مرج نرسیده باشد.
    مثل همین افغانستان که محسن خان میفرمایند.
    ۴. داشتن سابقه پادشاهی هزاران ساله یک سرمایه است چیزی که مخملباف نفهمید و با انقلاب از بین برد حالا هم نمیخواهد بفهمد. اینرا انگلیسیها و سایر ممالک پادشاهی خوب فهمیده اند.
    چیزی مثل داشتن نفت که یک سرمایه است .
    داشتن نفت بد نیست باید استفاده از آنرا بلد باشیم.
    ۵. اینکه مردم در آینده ایران بخواهند از نفتشان استفاده کنند یا بدون نفت کشورشان را بسازند باید به همه پرسی گذاشته شود

  11. نوشته اید : “شماها همانهائى هستید که ایران را به این روز نشاندید”
    آقای قالیباف وضع را به اینجا نکشاند. این رژیم شاه، دستگاه سرکوب او ساواک، حکومت خودکامه، شکنجه و اعدام مخالفان، و اینکه مردم ایران در مقابل شاه هیچ حقوقی نداشتند و اپوزیسیون سیاسی امکان فعالیت نداشت، کودتای ۲۸ مرداد، تعطیلی مشروطه و قانون اساسی، اینکه درست زمانی که اپوزیسیون سیاسی هیچگونه امکان فعالیتی نداشت، مذهبیون که شاه خیال میکرد سیاسی نیستند، اجازه همه کار داشتند، اینکه شاه به تنهایی تصمیم میگرفت و مردم را به حالت انفجار درآورد… وضع را به اینجا کشاند.
    درست است اپوزیسیون با این وضعیت مخالفت میکرد. اما اپوزیسیون سیاسی عملا از بین رفته بود. آنچه مانده بود سخنرانی ملایان در مساجد و جلسات قرآن خوانی آنها بود. فقط آنها قدرت بسیج داشتند و به همین دلیلی نیز قدرت را بعد بدست گرفتند. کوششهای بختیار و فروهر و سنجابی و سیاسیون دیگر هم که هر کدام به نوعی کوشش کردند مسیر را عوض کنند و بیشتر آنها بعدها نشان دادند که برای کشور تا پای جان هم میروند، نتوانست تغییری در آن وضعیت بوجود آورد. حالا شما طلبکار هم شده اید؟ عوض اینکه قبول کنید که خودکامگی و دیکتاتوری ما را به اینجا کشاند، آن را به گردن اپوزیسیونی می اندازید که در واقع خود ناظر بوجود آمدن فاجعه بود.
    آیا وضعیت کنونی کشور تقصیر شما و من اپوزیسیون است؟ اگر فردا این حکومت بیافتد و به واسطه شرایطی که آخوندها برای کشور ایجاد کرده اند و وضع بدتر هم بشود، آیا این تقصیر شما و من است؟ پس می بینیم که مسئولیت وضعیت کشور در درجه اول همیشه با حاکمان کشور است. پهلوی ها ۵۰ سال بر این کشور حکومت کردند. آنها بودند که با دیکتاتوری خود و علیرغم هشدارهای اپوزیسیون وضع را به اینجا کشاندند. آنها بودند که مثل حاکمان امروز تصور میکردند کشور فقط مال آنهاست و دیگران هیچ حقی ندارند.
    مازیار

  12. اقاى زنجیر باف مالیدى شماها همانهائى هستید که ایران را به این روز نشاندید بروید و جوانان امروز را که راهشانرا پیدا کرده اند دنبال کنند
    هر کسى کو دور گشت از اصل خویش
    عاقبت او باز جوید وصل خویش
    دمهاى سرخ و سیاه رو ما تمام ایرانیها دیدیم از استین کدام استعمار بیرون زد

  13. آقای مخمل‌باف، نامه سر گشاد شما که مدعی آزادی و دمکراسی هستید سراسر پر از اتهام، پیش‌گویی، دلواپسی از روی کینه و نفرت، و خود دانا پنداری است، با اینکه نوشته‌ای پیش از خروج از زندان “بخشش” دادی!؟
    من که تنها بخشی را خواندم به غیر از کینه‌توزی، نفرت، اتهام بی پایه، استبداد نوشتاری، پیش داوری، تحکیم و تحکُم ، حکم صادر کردن مستبدانه و مستکبرانه، و عدم درک و شناخت تاریخ و شرایط جهان و منطقه در آن زمان!؟ و عدم تشخیص شما از تفاوت بین “سلطنت” که واژه‌ای قاجاری-آخوندی است، با سامانه پادشاهی، و پادشاهی مشزوطه که در ایران سابقه بیش‌از ۲۵۰۰ ساله دارد و منشور حقوق بشر کوروش بزرگ در جهان زبان زد و مشهور است، دارد. چیزی دیگری دستگیرم نشد??
    گویا شما چریک پیر چروکی، نیازمند بازنگری در تاریخ می‌باشی، تا عدم درک تاریخ و آشنایی با منطقه و نوع حکومتها و فرهنگ اقوام و‌ ملل جهان در آن زمان در ذهن شما تغییر و چیزی دستگیرت شود!؟ و بتوانی از افکار قاجاری-آخوندی و یخ‌زدگی در تاریخ گذشته دست برداشته، و از خود “دانا پنداری” و بجای دیگران حرف زدن، و برای دیگران نسخه پیچیدن با داشت تنها یک رای!؟ از بیشتر اضافه‌گوی کردن دوری کنید، تا اندیشه و خرد جایگزین هیجانزدگی‌ و حقارت، کینه، و نفرت بشود،،،،

    هرگز نمی‌توان گذشته را با معیارها امروز داوری کرد،،،
    اگر هرکس هوشیار و دانا بود به زیر عبای یک آخوند متحجر و متعصب خرافاتی مذهبی و دعا نوییِ دخیل بند!؟ در شورش تهاجمی شرم‌آور ۵۷ نمی‌خزید و‌از دیو یک فرشته نمی‌ساخت، یرای فریب مردم و از ترس شیر به گرگ زخمی گرسنه پناه نمی‌برو!؟ پادشاهی که تو دیکتاتور نامیده‌ای، امروز پس از ۴۱ سال مردم یادش را گرامی میدارند و نور‌ به قبشر ببارد نثارش نمی‌کنند، آیا گوش شنوائی هست که شعارهای مردمی را تو از جانب آنها حرف می‌زنی، بشنود؟! یا غرق در خودباوری و خودشیفتگی شدن اجازه نمی‌دهد؟!
    هرکه نآموخت از گذشت روزگار *** هیچ نآموزد ز هیچ آموزگار

  14. “حق بده زمانی ک شاه آینده کشور را میدین حق داشتند ک نواب ها و توده ای ها و اخونده و کمونیست ها شکنجه بشند!”
    شما فقط طرفدار پادشاهی نیستید. شما همراه آن طرفدار ساواک و شکنجه اید!
    همه مخالفان شما بنظرتان باید شکنجه شوند!
    هنوز نفهمیده اید که حکومت شاه برای چه سرنگون شد.
    خیال میکنید چون کم شکنجه کرد و کم کشت افتاد.
    خیر او افتاد برای اینکه حقوق و آزادی های مندرج در قانون اساسی مشروطه را رعایت نکرد.
    خامنه ای هم امروز فکر میکند میتواند همیشه معترضان را سرکوب کند. تا روزی که ملت به او بفهماند که زورش بیشتر از اوست
    استدلال” شما یکبار دیگر روشن میکند که چرا غالب افراد سیاسی اصیل مخالف بازگشت پادشاهی هستند”.
    علت اینست که میدانند این طرز فکر سلطنت طلبان است و با آنها بار دیگر اعدام و شکنجه مخالفان در دستور کار قرار میگیرد و کشور بار دیگر گرفتار دیکتاتوری، آنهم دیکتاتوری فردی میشود.

  15. آقای مخملباف
    شما حکومت رضا شاه را برخاسته از انگلیس و آمریکا میدانید درصورتیکه مجلس موسسان پادشاهی قاجار را انقراض کردند و اینکه حمایت کشورهای خارجی از یک حکومت حتما نشانگر دست نشانده ای حکومت نیست کما اینکه امروز اکثریت مطلق کشورها حمایت بلوک شرق یا غرب را دارند آیا همه این کشورها دست نشانده اند؟
    گفتین ک رضا شاه توسط انگلیس برکنار شد ولی نگفتین ک به دلیل حمایت رضا شاه از متنفقین پس از پایان جنگ جهانی دوم به ایران حمله ور شدن یعنی فاتحان جنگ جهانی، حالا فک کن ک رضاشاه با ارتش بیست ساله خود پس از قحطی ها ناشی از حنگ جهانی دوم و شورش های داخلی مثل جمهوری اسلامی خودسر بود و مقاومت میکرد آیا غیر از این بود ک ایران مثل کره پس از وایان جنگ جهانی اول توسط انگلیس و آمریکا و شوروی چند تکه میشد و غارت میشد و یعلاوه میلیون ها نفر کشته میشدند؟!
    گفتین ک خاورمیانه قرون وسطا ک به حق گفتی آیا جمهوری باعث رستگاری مردم خواهد شد در خاورمیانه وسطا؟ آیا عراق و ترکیه و ونزوالا مگر جمهوری نیستن؟! و امارات و قطر و …سلطان نشین؟ مرد باش بگو ک عراق یا ونزولا یا ترکیه بهتر است یا امارات و قطر و بلژیک و ژاپن و انگلستان؟ چرا میخواهید آقای پهلوی دست از پادشاهی بکشند آیا بهتر نیست در این مورد به نظر مردم مراجعه کنیم؟ شما که خواهان دمکراسی هستین!
    از باب شکنجه شما هم اگرچه شاید شاه مخالف بوده باشه ولی مسولیتش متوجه او خواهد بود ولی حق بده زمانی ک شاه آینده کشور را میدین حق داشتند ک نواب ها و توده ای ها و اخونده و کمونیست ها شکنجه بشند! ک ایران هر بدبختی کشیده از این اوباش به ظاهر فرهیخته خور ده. چگونه میشود شاه بر علیه نخست وزیر خود ک بر خلاف قانون اساسی وقت مجلس را منحل کرده کودتا کرده باشد؟ آیا طبق قوانین کشوهای دمکراسی خواه مثل آمریکا عدول از قانون نتیجه اش مگر برکناری یا استیضاح نمی شود؟! مورد اخیر ترامپ نمونه بارزی از این حق قانون می باشد؟ اگر شما بینش سیاسی داشتین باید مثل بختیار فقید نقشه شوم مزدوران را برای ایران می فهمیدین نه اینکه بعد از عدم دسترسی به سفره انقلاب، شکر بخورید و بگین ک شیرین است. شاه فقید همراه بختیار چقد آینده الان ایران را ترسیم میکرد و هشدار میداد شما ک آینده نگر بودین چرا گوش نکردین. در پایان بهتر است بگویم ک مردم تشخیص خوااهند داد پادشاهی یا جمهوری و شما نباید از کسی بخواهید ک از راهش دست بردارد

  16. شما هم مثل خامنه ای نابودی مردم و مخالفان خود را میخواهید.
    فقط همراه آن ادعا نکنید که خواهان دموکراسی هستید!

  17. اى کاش درزندان شاهشما وأمثال شما نابود میشدید

  18. عالی بود بعضیا مثل مخملباف فکر می کنن فقط خودشون بلدند و می فهمن.

  19. خشمگین از زمزمه های سلطنت

    اکثر مردم ایران جمهوری سکولار می خواهند نه سلطنت! والسلام!

  20. بسیار زیبا نوشتید جناب شهرام، لازم به توضیح میدانم که آقای مخملباف اتهامشان را در زمان دستگیری در زمان شاه که ظاهرا تلاش برای کشتن پاسبان و به دست آوردن اسلحه وی بوده و نه فعالیت سیاسی بفرمایند.

  21. پاسخ به نامه سرگشادۀ آقای مخملباف به آقای رضا پهلوی

    اگرچه به نظر میرسد این نامه چیزی به سیاست و به تاریخ ایران اضافه نکرده و فقط به درد مطرح شدن بیش از پیش آقای مخملباف (در تقابل با آقای پهلوی) میخورد، قصد دارم در این نوشته به انتقادهایی کلی و جزئی از رویکرد آقای مخملباف بپردازم.

    ۱- میگویند سلطنت موروثی یعنی ژن خوب و یعنی عدم برابری و این خلاف دموکراسی است. اشاره ای به پادشاهی های اروپایی هم میکنند و البته اینطور توجیه میکنند که آنجا هم هر روز در رسانه ها گروهی اعتراض میکنند که چرا مالیات ما باید برای دربار خرج شود. خب توجیه شان که واقعا ناپذیرفتنی است. چون به هرحال باید قبول کنیم که انگلیس و اسکاندیناوی و هلند و ژاپن و … دموکراسی دارند و اگر واقعا مردم بخواهند، میتوانند سلطنت را براندازند. چنانکه مردم میتوانند حکم به جدایی بریتانیا از اروپا و یا حکم به جدایی اسکاتلند از بریتانیا بدهند. یعنی اگر با توهم توطئه بگوییم در آنجا هم واقعا دموکراسی نیست و سلطنت را به مردم تحمیل میکنند، خودمان را اذیت کردیم. چون اگر آنجا دموکراسی نیست، در ایران هم تا ۱۰۰۰ سال دیگر نخواهد بود. مردم اروپا میدانند که نهاد سلطنت بدون نکات مثبت و دستاورد نیست. آنها به ترکیبی که برنده است دست نمیزنند. در انگلیس جواب داده، در فرانسه جواب نداده. دیگر لزومی به بحث درباره برتری ماهیتی جمهوری بر پادشاهی نیست. مگر آنکه ایدئولوژیک باشیم و در این مورد اگر نگوییم آقای مخملباف ایدئولوژیک برخورد میکنند میتوانیم بگوییم به دلیل همان زندان و جای گلوله، کینه و عداوت شخصی با خاندان پهلوی دارند. چون واقعا واضح است که پادشاهی در مثلا اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس بهتر از جمهوری های موروثی عربی کار کرده و الان وضع همه پادشاهی های منطقه بهتر از جمهوری هاست.

    ۲- اما آقای مخملباف اصلا دقت نمیکنند که وقتی آقای رضا پهلوی یا هرکس دیگری مثلا آقای مخملباف در روز موعود با رای مردم یا نمایندگان مردم به پادشاهی برگزیده شوند، حداقل خود ایشان دیگر موروثی نبوده اند. موروثی یعنی بدون رای و به صورت اتوماتیک و سیستماتیک. همه پادشاهان موروثی نبودند. بنیانگزاران سلسله ها موروثی نبودند. حتی احمدشاه موروثی نبود چون مشروطه خواهان او را انتخاب کردند. حالا اشتباه بوده یا درست بوده، مکانیسم قانونی آن زمان بوده که مورد اتفاق نظر اکثریت قرار گرفته. رضاشاه هم موروثی نبود و پادشاهی او بر خلاف تاکید چندباره آقای مخملباف نه با کودتا که با رای دو مرحله ای مجلس شورای ملی و مجلس موسسان بود. مجالسی که دوز دموکراتیک بودنش هرچه بود از لویه جرگه افغانستان که آقای مخملباف به آن اشاره میکند و همچنین از مجلس خبرگان جمهوری اسلامی که قانون اساسی ولایت فقیه را نوشت، به مراتب بیشتر بود. محمدرضاشاه البته به شکل موروثی به سلطنت نشست ولی او هم در فضایی معمولی جای پدر را نگرفت. انگلیسیها دنبال بازگردانی قاجاریه بودند و شوروی به جمهوری فکر میکرد و حتی کاندیداهای ریاست جمهوری را هم انتخاب کرده بود ولی با کمی تحقیق دیدند حتی یک نفر در ایران نیست که نوستالژی قاجاریه داشته باشد و در مورد جمهوری هم دیدند مردم ایران و علما چندان موافق نیستند. در نتیجه پادشاهی محمدرضاشاه که محبوب بود یعنی از نظر مردم در آنزمان نکات منفی پدرش را نداشت، رضایت دادند. الان هم اگر آقای رضا پهلوی با رای مردم انتخاب شوند، این سلطنت دیگر موروثی و بر پایه ژن خوب نیست. یعنی منظورم این است که اگر جورج بوش پسر در آمریکا به ریاست جمهوری رسیده یا شاهد خانواده های مهم در سیاست آمریکا مثل روزولت، کندی و کلینتون هستیم، به این نمیگویند ژن خوب. چرا؟ چون در هر مرحله با رای مردم بوده. پس در فردای ایران میشود برای پادشاهی اعلام کاندیداتوری کرد و اگر آقای پهلوی رای آورد، دیگر اعتراض شما موجه نیست. در نتیجه بر خلاف نظر شما، میتوان پادشاهی را به رای گذاشت و مثل حقوق بشر نیست که نشود آنرا به رای گذاشت. منتها ممکن است بتوان به ادامه پادشاهی در خاندان مورد نظر انتقاد وارد کرد. در این مورد هم کار ساده ای میشود کرد. اینکه در قانون اساسی تاکید گردد، هر بار پس از فوت پادشاه، جانشین او باید با رای مجلس یا با رای تایید رفراندوم ملی انتخاب شود. پس ایرادات جناب آقای مخملباف واقعا بنیادین و غیرقابل حل نیست و به جرات میتوان گفت اکثریت مردم ایران (منهای روشنفکران) اینقدر دغدغه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی دارند که برایشان زیاد مهم نیست که پادشاه ایران (اگر فرضا یک چیزی در مایه های اروپا باشد) چطور آمده و چطور رفته. مهم برایشان این است که ایران مثل ژاپن سلطنتی یا کره جمهوری رو به توسعه باشد و مثل انگلیس سلطنتی یا فرانسه جمهوری آزاد باشد و مثل هلند و بلژیک و سوئد سلطنتی یا سوییس و اتریش و ایرلند مرفه باشد. از همین روست که مردم کانادا و استرالیا و نیوزلند نه فقط سلطنت موروثی را تحمل میکنند بلکه حضور این پادشاه (ملکه) در خارج از کشورشان (لندن) هم چندان آزاردهنده نیست و نقشی وحدت بخش و نمادین هم دارد. پس به نظر میرسد آقای رضا پهلوی اگر دهه هاست که از این دیالکتیک جمهوری – سلطنت خارج شده و فقط درباره دموکراسی – استبداد و همچنین سکولاریسم – حکومت دینی بحث و مبارزه میکنند کار درستی میکنند و این آقای مخملباف است که با مته به خشخاش گذاشتن اختلاف بر می انگیزند.
    ۳- آقای مخملباف در این نامه سرگشاده تقریبا همه جا سلطنت را با پهلوی یک کاسه کردند. یعنی از حکومت پهلوی ایراد گرفتند و آن ایراد را بر سر سلطنت کوبیدند. انگار که اگر رضاشاه در برنامه جمهوری خواهی‌اش موفق میشد، و ایران از نوروز ۱۳۰۳ جمهوری میشد هیچ یک از این اتفاقات نمی‌افتاد. آقای مخملباف! نامه شما را عمدتا کسانی میخوانند که شما را میشناسند و فیلمها و آثار شما را دیده‌اند. اینها متعلق به قشر خاصی از جامعه‌اند که میتوان آنرا الیت جامعه نامید. نباید تصور کنید که با بچه حرف می‌زنید. قائدتا مخاطب شما اینقدر تاریخ منطقه و جهان را میشناسد که بداند هر حکومتی در ایران از جمله جمهوری هم در آن برهه دیکتاتوری می‌شد. اصلا مخالفان جمهوری رضاخانی مثل میرزاده عشقی شعارشان این بود که رضاخان با جمهوری دیکتاتوری خودش را تثبیت می‌کند. درست مثل آتاتورک. با سرنگونی رضاخان رئیس جمهور (به جای رضاشاه) در شهریور ۱۳۲۰ به دست انگلیسی‌ها هم امکان داشت باز هم پسر او به قدرت برسد. مگر کم دیده‌اید که در ریاست جمهوری هم پسر به جای پدر نشسته؟ فرض هم که پسرش بالا نمی‌آمد و ریاست جمهوری به کس دیگری می‌رسید، در آن فضا با آن مشکلات باز هم دیکتاتوری می‌شد. شما اصلا دموکراسی در خاورمیانه در جنگ سرد سراغ دارید که ایران دومی‌اش باشد؟ کدامیک از همسایگان ما دموکراتیک بودند که ما باشیم؟ شما توسط حکومت شکنجه شدید. ولی متاسفانه نمی‌توانیم آنرا یک نمره منفی در کارنامۀ رژیم بدانیم، چه برسد که بگذاریم به حساب سلطنتی بودنش. چون در دوره جنگ سرد، سازمانهای جاسوسی کشورهای دموکراتیک از آمریکا و انگلیس و آلمان شرقی تا اسراییل هم همین برخوردهای خشن و زشت را داشتند. حالا کا.گ.ب مخوف که هیچ! اتفاقا دستگاه امنیتی ما شاگرد دستگاه‌های امنیتی غرب دموکراتیک بود. یعنی ما ساواک را از غرب دموکراتیک آموختیم. اختراع خودمان نبود. در نتیجه برخلاف نظر شما، به نظر هر ناظر بدون کینه شخصی می‌آید که در آن دوره در ایران جمهوری هم استبدادی می‌شد و برعکس اگر سلطنت حفظ می‌شد با گذر از جنگ سرد احتمالا در اواخر دهه ۱۹۸۰ ایران هم مثل خیلی از کشورها، دموکراتیک می‌شد و شاه دیگر در سیاست دخالت نمی‌کرد. این روند و گذار را شما خراب کردید. چون ۱۰ سال مانده به پایان جنگ سرد، کشور را از پادشاهی که طبق قانون اساسی محدود بود گرفتید و دادید به ولی فقیه که طبق قانون اساسی نه محدود است (ولایت مطلقه فقیه) و نه پاسخ‌گو. فقط دلمان را خوش کردیم به موروثی‌نبودن! واضح است که برخلاف شما، مردم ایران از موروثی بودن عصبانی نیستند. چون ما در این چهل سال از یک سیستم غیرموروثی هم ضربه خوردیم.
    ۴- اساس حرف‌های شما در مورد پهلوی‌ها بر پایه‌هایی گذاشته شده که مناقشه برانگیزند. بله بسیاری از کارشناسان و متخصصان تاریخ معاصر با شما هم‌عقیده‌اند که رضاشاه و محمدرضاشاه نامشروع و کودتایی بودند. آنهم کودتایی حاصل ارادۀ اجنبی. با اینحال این مسئله امروز مناقشه‌دار شده است. یعنی حداقل باید بپذیریم که مورد اتفاق نظر نیست و همه برآن یکصدا تاکید ندارند. انگلیسی و مزدوربودنِ رضاشاه امروز در محافل جریان رسمی تاریخی (نه دستگاه تبلیغاتی حکومت و نه بولتن‌های حزبی) اصلا قطعی و بی‌حرف و حدیث نیست و حتی می‌توان گفت این نظریه تقریبا منسوخ است. در مورد محمدرضاشاه اگرچه هنوز می‌توان گفت اکثریت کارشناسان امر، ماجرای ۲۸ مرداد ۳۲ را کودتایی غیرقانونی و با دخالت جدی سازمان سیا میدانند ولی در این مورد هم نظرات نسبت به ۳۰-۴۰ سال پیش خیلی خیلی معتدل شده و فضا به آن تندی نیست و برآیند نظرات آن است که این ماجرا اگر هم کودتا باشد، حداقل نسبت به کودتاهای دیگری که می‌شناسیم چندان غیرقانونی و خشن و بی‌هوادار در میان مردم و رهبران فکری آن دوره نبوده و دخالت آمریکایی‌ها هم آنقدر که قبلا فکر میکردیم نبوده و از اینها مهمتر اینکه شاه با این کودتا شاه نشد. شاه، شاه بود. قبل و بعد از این کودتا. پس گزاره آمریکاییها با کودتا شاه را به کشور برگرداندند که ۴۰ سال است در فضای رسمی ایران تبلیغ می‌شود -و شما با اینکه مدتهاست مهاجرت کرده‌اید هنوز در همان فضا زندگی می‌کنید- الان متروک جلوه می‌کند. شاه در اثر یک انقلاب مردمی در سال ۱۳۳۲ (مثل سال ۱۳۵۷ و مثل محمدعلی شاه) سرنگون و تبعید نشده که بعدا با کودتای خارجی و لشکرکشی به کشور برگردد. شاه نسبت به سرنگونی مصدق اقدام کرد که بر قانونی بودن این مساله مناقشه داریم. و چون طرحش به شکست انجامید از عمل انتقامی طرف مقابل اندیشید و به خارج از کشور رفت. مصدق – علیرغم شعارهای تند فاطمی که دنبال جمهوری بود – خواهان تشکیل شورای سلطنتی در غیاب شاه بود و شب آخر به سفیر آمریکا گفت به اعلیحضرت بگویید برگردند. پس نتیجه میگیریم که با تمام اختلاف نظرها بر سر کودتا بودن، دخالت آمریکا و اقدامات مثبت و منفی مصدق و سپس شاه و زاهدی داریم، شاه از شاهی نیافتاده بود. پس با اجازۀ شما تا ۲۲ بهمن ۵۷ (حتی بعد از خروجش) و حتی تا ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ که رسما رفراندوم شد، پادشاه قانونی کشور بود، مگر اینکه وارد دعواهای سلیقه‌ای و غیرحقوقی شویم.
    ۵- اصلا گیریم تمام حرفهای شما در مورد سابقه تاریک و تیره و تار حکومت پهلوی در آن ۵۳ سال درست باشد، شمایی که به آقای پهلوی توصیه می‌کنید که کل ملت را ببینند نه یک گروه سلطنت‌طلب را، آیا شما خودتان اینقدر افکارتان باز و دموکراتیک هست که کل ملت را ببینید و نه هم‌رزمان و همفکران‌تان را؟ آیا واقعا به عنوان یک هنرمند در طول این دهه‌ها ندیدید که حکومت و خاندان پهلوی (با همه آن بدیهایی که شما گفتید) محبوبیت نسبی خودش را دارد؟ آیا اشک‌ها و گریه‌های هواداران شاه در همان زمان انقلاب (گیریم که اقلیت بودند) را ندیدید؟ آیا پشیمانی بسیاری از نیروهای ظاهرا منتقد در سالهای بعد از انقلاب و تلاشهایی که برای بازگرداندن کردند را ندیدید؟ یعنی شما هم مثل حکومت معتقدید که ما با یک مجسمه یک‌دست ساخته شده از سنگ یک تکه روبروییم به نام “ملت ایران”؟ که این ملت ایران از شاه متنفر و از انقلاب خرسند و راضی بود و هرکس که سلطنت‌طلب بود، یک مزدور اجنبی بود که دنبال منافع سیاه خودش بود؟ پس فرق شما دقیقا با نظام فاشیستی حاکم چیست و واقعا چرا مردم باید از آقای رضا پهلوی بترسند و از شما نترسند؟
    شما واقعا اعتقاد دارید که هواداران پهلوی یا یک عده جوان خام هستند که در این هفت هشت سال اخیر گول برنامه‌هایی مثل تونل زمان و یا مستندهای من و تو را خوردند و یا پیرمردهایی رو به موت؟ به عنوان یک جوان رو به میانسالی اجازه بدهید خدمت شما عرض کنم که اتفاقا نقل کلام هواداران بازگشت سلطنت و بازگشت آقای پهلوی این است که ایکاش زودتر آن نسل انقلاب برود. چون هواداران جدی این جریان کاملا جوان هستند. اما برخلاف نظر شما باید عرض کنم که برنامه‌های ستایش برانگیز در مورد پهلوی در کانالهای ماهواره‌ای پاسخ به یک نیاز بود و نه جریانساز. من و تو با همین برنامه‌ها محبوب و بزرگ شد. نه اینکه من و تو اول بزرگ بشود و بعد آرام‌آرام مردم را سوق بدهد به سوی ستایش دورۀ پهلوی! جامعه در حدود یک دهه پیش که خبری از این برنامه‌ها نبود چنان مشتاق و تشنۀ دیدن و شنیدن اوضاع قبل از انقلاب بود که هر کسی در هر کجای دنیا با هر نیتی چنین مستندها و برنامه‌هایی پخش میکرد به این جایگاه میرسید.
    چه خوشتان بیاید چه نیاید، از دهه هفتاد خورشیدی جدا از نسل قدیم پشیمان، نسل جدید جوانان به شدت از حکومت به طول کامل متنفر بودند. رای دوم خرداد بیشتر از آنکه تایید خاتمی باشد، نه به رهبر بود. جنبشهای دوره‌ اصلاحات از ۱۸ تیر بگیرید تا سالگردهای آن در سالهای بعد همینطور بود و نهایتا هم به تحریم و کنار کشیدن از انتخابات انجامید تا جنبش سبز. در این دوره یعنی دهه هفتاد و هشتاد که اکثریت مردم به طول کامل از حکومت ناامید بودند، صحبت از آلترناتیو زیاد می‌شد و در این میان یک گروه (اقلیت یا اکثریت) به شکل جدی صحبت از بازگشت سلطنت می‌کردند. حتی در جنبش سبز بسیاری از همین گروه به امید بازشدن نسبی فضا برای آینده به موسوی رای دادند و حتی آنان که به موسوی رای ندادند در اعتراضات شرکت کردند. دقت کنید که من خبری از اقلیت یا اکثریت بودن آنها ندارم و مثل شما اینقدر شجاع نیستم حکم محکم بدهم ولی اینقدر میدانم که هواداران پادشاهی که همه هواداران پهلوی هم بودند تا قبل از شکلگیری من و تو و این حجم از کانالهای تبلیغگر در اینترنت، یعنی اصلا قبل از رواج به این شدت اینترنت، وجود داشتند. و جالب اینجاست (و شما دقت ندارید) که اینها رضا پهلوی را به دلیل پدر و پدربزرگش دوست داشتند، نه اینکه بگویند پسر را به جای پدر محاکمه نمیکنند و ما امیدواریم که او مثل پدر و پدربزرگش نباشد! برعکس! حتی میتوانم بگوییم دوستداران دورۀ پهلوی و رضاشاه و محمدرضاشاه حداقل دو برابر هواداران رضا پهلوی بودند و هستند. اگر ایران بودید با شما به یک تحقیق میدانی دست میزدم تا در کنار من ببینید که رضاشاه و محمدرضاشاه در ایران چقدر محبوب‌اند و ببینید که رضا پهلوی اگر محبوبیتی دارد به دلیل نسبتش با همینهاست (نسبت با این دو شخص، نه اسم شاهزادگی و ولیعهدی). یعنی یک ده هزارم این محبوبیت را شاهزادگان قاجار که هنوز هم هستند ندارند. و اتفاقا هزاران، بلکه ده‌ها هزار ایرانی، به خصوص ایرانی فعال سیاسی در ایران و خارج هست که می‌گوید به همین دلیل که رضا پهلوی خیلی دموکراتیک و خیلی لیبرال است و غربی‌ شده و به همین دلیل که رسما اعلام نمی‌کند که من ولیعهد سوگندخورده هستم، دیگر هوادارش نیستند. یعنی حقیقتش را بخواهید من شخصا تا به حال به کسی برنخورده‌ام که منتقد جدی رضاشاه و محمدرضاشاه باشد و هوادار رضا پهلوی.
    پس باید خدمت شما عرض کنم که آقای مخملباف عزیز، اگر دموکراتیک هستید به این بخش از مردم (گیریم اقلیت) احترام بگذارید. در جایی فرمودید که در آینده ممکن است برای جمهوری اسلامی هم نوستالژی بسازند. قطعا همین طور خواهد بود. واقعا باید کوته‌نظر و سطحی بود که نفهمید که جمهوری اسلامی قطعا هوادار دارد. هوادار، نه مزدور، چون مزدور در فردای ایران رنگ عوض می‌کند. ولی جمهوری اسلامی به دلیل گرایشات اسلامگرایانه‌ و آمریکاستیزانه‌اش قطعا بلافاصله پس از سقوط (نه حتی ۴۰ سال بعد) رنگی رمانتیک و نوستالژیک به خود خواهد گرفت. قطعا حکومت دموکراتیک و سکولار آیندۀ ایران که روابطی حسنه با آمریکا برقرار کند، به محض اینکه هر خطایی داشته باشد و هر بحرانی رخ بدهد و هر مشکلی ایجاد کند، هواداران جریان اسلامگرا و آمریکاستیز فریاد خواهند زد که ای ولی فقیه روحت شاد و یادت بخیر. اما امیدواریم که حکومت جدید هم مثل حکومت اسلامی آنها را سرکوب و طرد نکند و به آنها برچسب اجنبی‌پرستی و مزدوری نزند و مثل شما نگوید که اینها چند هزار نفر جوان جاهل و یک عده پیر رو به موت هستند!! بلکه بپذیرد که به هرحال جمهوری اسلامی هم برای عده‌ای جذاب بوده. این عده طبق برآوردهایی که می‌شود حتی تا ۲۰ درصد جامعه هم هستند. (منظورم آنهایی که به صورت تاکتیکی به اصلاح‌طلبان رای میدهند چون به رفورم گام به گام اعتقاد دارند یا از سوریه‌شدن ایران می‌ترسند نیست. منظورم کسانی هستند که دقیقا هوادار تز ولایت فقیه و سیاستهای کلان جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال در اسلامگرایی و آمریکاستیزی هستند. یعنی همۀ اصولگرایان و اندکی از اصلاح‌طلبان)
    حال اگر شما تصور میکنید که هواداران پهلوی کمتر از ۲۰ درصد هستند (یعنی پهلوی الان منفورتر از جمهوری اسلامی است)، کار دشواری دارید تا بقیه حرف شما و خود شما را جدی بگیرند. ولی اگر می‌پذیرید که با تمام بدبختی‌هایی که ایران از جمهوری اسلامی کشیده، بخشی از کشور حتی شاید ۲۰ درصد هوادار آن هستند، پس لطفا به رسمیت بشناسید که ۱- دوست‌داران پهلوی (نه صرفا سلطنت، بلکه دوستداران جدیِ رضاشاه و محمدرضاشاه) قطعا بلوک بزرگی از کشور را تشکیل می‌دهند.
    اصلا آیا صرف نوشتن همین نامه به منزله این نیست که نویسنده پذیرفته که آقای رضا پهلوی ظاهرا مهمترین چهره در کل اپوزیسیون است؟ چون اگر آنطور که در انتهای نامه با تحقیر به هواداران سلطنت و پهلوی میگوید چند هزار نفر، ولی قاعدتا برای سمبل یا رهبر چند هزار نفر لازم به نوشتن این نامه و نوشتن یک کتاب (زیر چاپ) و آن مصاحبه های آتشین در ماهواره که اگر پهلوی برگردد من دوباره چریک میشوم، نیست. یعنی ماهیت این رفتار آقای مخملباف که در چند سال اخیر همه چیز را کنار گذاشته و مثل آقای اکبر گنجی به انتقاد تاریخی و سیاسی از سلطنت و پهلوی پرداخته خلاف ادعاهای داخل این نامه است که مدام میگوید فقط یک گروه خاص آنهم به دلایلی خاص هستند که سلطنت و پهلوی را میخواهند.
    به هرحال، چون مجبوریم همان کلیت را بپذیریم، پس قاعدتا آقای مخملباف قبول دارند که بخش بزرگی از جامعه به هر دلیل سلطنت و پهلوی را میخواهد. سوال اینجاست که اصرار ایشان برای اینکه آقای پهلوی علنا و رسما از کاندیداتوری برای سلطنت استعفاء دهند چیست؟ به نظرم نه فقط بنیانهای تاریخی و حقوقی و سیاسی گفتار ایشان اساسا غلط است. بلکه آقای رضا پهلوی قاعدتا باید مجنون و دیوانه باشند که حرف ایشان را گوش داده و آن چند میلیون هواداری را که اتفاقا ایشان را به دلیل نسبتش با پهلوی
    ۶- امروز، آقای پهلوی به همه جناح‌ها احترام می‌گذارند. شما اسمش را بگذارید بازی دوگانه. ولی به هرحال در ظاهر احترام می‌گذارند. شما و دیگران هم احترام بگذاریم. همه ما باید به هواداران جمهوری اسلامی چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا احترام بگذاریم. فرمودید آقای پهلوی میتواند رهبر حزب سلطنت در آیندۀ جمهوری ایران باشد. این خیلی خوب است. ولی حالا که حزب سلطنت را پذیرفتید، قاعدتا و عقلا باید بپذیرید که این حزب بتواند چنان اکثریت داشته باشد که نسبت به اصلاح قانون اساسی اقدام کند. چنانکه قانون اساسی در خود کشور ما و دیگر کشورها هم هم سابقۀ اصلاح دارد. پس یعنی باید بپذیرید که میتوان پادشاهی داشت. منتها پادشاهی که در آن بتوان حزب جمهوری‌خواه داشت که حتی بتواند اندک‌سالی بعد در یک رفراندوم، دوباره پادشاهی را منقرض کند.
    دموکراسی یعنی هیچ چیزی اصل غیرقابل تغییر نباشد مگر خودِ دموکراسی و آزادی و حقوق بشر. دموکراسی یعنی در استرالیا رفراندوم برای جمهوریت انجام شد ولی رای نیاورد. هواداران جمهوری چه کردند؟ در عین ناراحتی و عصبانیت صبر پیشه می‌کنند. همچنین است در کبک و اسکاتلند که رفراندوم برای تشکیل جمهوری کبک یا جمهوری اسکاتلند رای نیاورد. حال آنکه رفراندوم براندازی سلطنت در یونان و ایتالیا رای آورد.
    ما حق داریم عصبانیت خود را از حکومت بروز بدهیم ولی عصبانیت از ملت را (شاید من هم از اینکه جمهوری اسلامی هنوز ۲۰ درصد هوادار دارد عصبانی باشم) برای احترام به ملت نباید بروز داد. لطفا، قواعد بازی را بپذیرید و تبلیغ کنید که همه وارد بازی شویم تا مردم نهایتا تصمیم بگیرند. حتی اگر آن تصمیم غلط بود، قرار نیست آخرین تصمیم باشد. فرانسه چند بار از جمهوری به پادشاهی/امپراتوری رفت و برگشت؟ خود انگلیس آیا جمهوری نشد و بعد برگشت؟ آیا اسپانیا جمهوری نشد و بعد برگشت؟ پس بهتر نیست به جای الگوگیری از افغانستانی که ۲۰۰ سال از ما عقب‌تر است، به اروپا نگاه کنیم که با پادشاهی یا جمهوری‌، به دلیل محتوای دموکرات و سکولار و مدرن‌اش سعادت‌مند شده؟

    به امید آزادی و آبادی میهن

    شهرام آذرگشسب

  22. انگار فقط ایشان شکنجه شده است درضمن شما که نتیجه را دیدید ،انقلاب جمهوری اسلامی کاش شما را میکشتند تا امروز من جوانی ایرانی در این فلاک با تحصیلات عالیه نبودم میکشتنش ،درضمن ایشان از ایران پارلمانی سخن میگوید

  23. آنچه پیر در خشت خام می بیند
    جوان در آینه هم نمی‌بیند.
    این مرد حداقل با ۶۰ سال تجربه ، سرد و گرم زندگی رو دیده و چشیده.
    دیگه از دوران تصمیم گیری هیجانی و احساسی عبور کرده.
    لطفا به جای رفتارهای احساسی ، کمی مطالعه کنید و تاریخ کشور رو مرور کنید.
    سرتاسر این نامه درس زندگی و سیاست بود.

  24. شما چرا میزنی تو خاکی به کجای محتوای این تحلیل اشکال وارد میکنی به اون اشاره کن؟

  25. جناب مخلملباف
    باسلام و احترام، چرا در زمانی که دارید انتقاد از شاه فقید میکنید از کلمه پادشاهی و زمانی که از سیستم آینده صحبت کردید از کلمه سلطنت استفاده میکنید میخواهید القا کنید که پادشاهی همان سلطنت است؟! فکر کردید جوانان امروزی مانند شما و جوانان ۵۷ هستند که خمینی را در ماه ببینند؟ نمیبینید در اغلب تظاهرات مردم و خصوصا جوانان به کنایه از رضا شاه یاد می کنند حتی شهید قهرمان پویا بختیاری از جملات رضا پهلوی در آخرین صحبتاش استفاده می کرد؟ متاسفانه بغض و کینه جنابعالی چشمتان را در برابر حقایق بسیار تار کرده است ولی جوانان امروز راهشان را پیدا خواهند کرد و دنباله روی امثال شما ورشکستگان سیاسی نیستند!!

  26. واقعاً متاسفم که آقای مخملباف هنوز سیستم پادشاهی امروزی را خوب مطالعه نکردند