بیت رهبری تصاویر دیدار خامنهای و محمد عبدالستار- احتمالا این آخرین بار است که نامی از این چهره مشعشع میشنویم- رییس اوقاف سوریه و کارمندان ادارهاش را با آبوتاب و کلوزاپ و پاناروما برای رسانهها فرستاد. در این دیدار کارمندان اوقاف سوریه که حالا تمام ویرانههای دمشق و حلب را در وقف دارند، مثل اهل بیت کنار سیدعلی خامنهای نشستهاند و رهبری بیفاصله با حواریون عرب و به عربی دست و پاشکسته اختلاط میکند.
برای محمد عبدالستار که از رجال محسوب نمیشود، صندلی همسانی کنار دست آقا گذاشتهاند و اذناب بشار اسد، گرد سیدعلی خامنهای چنان نشستهاند که یادآور عکس مشهور خمینی است با کابینه موسوی در سالهای جنگ.
این عکسهای یادگاری را میتوان جور دیگری هم دید. رهبر جمهوری اسلامی مدتهاست که در جمعی چنین خودمانی و صمیمی نبوده است و ای بسا در میان کارگزاران دولت و دیدارهای مردمی که به مدد اتوبوس و همت سپاه فراهم میشود، حس غربتی دارد و بیگانگی، اما اینجا و با محمد عبدالستارِ اوقافی، دل یکدله است.
اوقات رهبری با همین چند کلمه گفتوگوی عربی خوشتر است از وقتی فارسی حرف میزند و آن هم چه حرفی وقتی در ایران خریدار ندارد و دشمن دشمن گفتنهایش، به مسخرگی افتاده است.
اما این جمع مستاصلِ عرب، سر تا پا گوش هستند و امیدشان به رهبری است که سرکیسه را شلتر کند و دلداری بدهد و میان آن همه دشمنی که بشار اسد و ایضا اداره اوقاف دارد، دستشان را بگیرد.
محمد عبدالستار صادقانه همه گفتههای آقا را جذب میکند، اگر که عبارت امت اسلامی میان ایرانیان معنایش بذل و بخشش پول نفت به همه آفاق است، در گوش رییس اوقاف، امت اسلامی، یعنی مال خوشگوار وقفی.
حرفهای خامنه ای برای این جمع غیر ایرانی شنیدنی است و دشمن دشمن رهبری هم بسی شیرین است و حقیقتا درست؛ مگر بشار اسد چند رفیق و یاور پای کار دارد و چه کسی غیر از حضرت خامنهای تا پای بر باد رفتن تهران پای دمشق ایستاده است. مستمعین، صاحب سخن را بر سر ذوق آوردهاند که چنین متواضعانه و همدل کنارشان نشسته است.
مدتهاست که برای رهبری، اعرابِ بیگانه، بهتر از ایرانیان همزبان شدهاند. اینها هستند که هنوز شیعه بودن برایشان هویت است و اشتراکشان با رهبری، اقلیت بودن است در کشور خویش؛ از همین است که دل به ولایت و رهبر و امت اسلامی بستهاند و چه اتفاق غریبی است که سقف نظام در ایران است و ستونهایش در میان مواجببگیرانِ لبنان و سوریه و یمن.
خورجین خالی ادعا
نظام اسلامی همه ایدئولوژیاش را صادر کرده و برای ایرانیان خورجین ادعا خالی است. ماه گذشته بود که حسن روحانی، رییسجمهوری، پایان علم اسلامی را جار زد. حرفهای روحانی در واقع بیان ساده و ناقص سکولاریسم بود به این معنی که تمام تلاشهای جمهوری اسلامی برای اسلامیکردن دانشگاه و علم و دانشجو اساتید بر باد رفته است و اعتراف به اینکه اصلا چنین سعی باطلی از بیخ و بن اشتباه بوده است.
امتداد حرفهای نگفته و نخواسته روحانی تا سیاست هم میرسید و میتوان گفت دین از سیاست و حکومتداری که آن هم علم است، جداست و نمیتوان مدل حکومتی مثل ولایت فقیه را به پشتوانه چند حدیث راست و دروغ سرهم بندی کرد و عمامه بهسران را بر سر حکومت نشاند.
دفاع از قبر
سیاست خارجی ضد ملی جمهوری اسلامی نیز در حال جان دادن است؛ نشان به آن نشانی که فیلم «به وقت شام» حاتمیکیا که در رثای ترکتازیهای سردار سلیمانی است، چنان به تیغ نقد محتوایی منتقدان دچار شد که حاتمیکیا به آغوش نظام گریخت و فریاد وابستهبودن سر داد تا بلکه از خونهای ریختهشده و اموال بهبادرفته، قداستی برای فیلماش بسازد که بدتر شد و بهتر نشد.
حقیقت این است که با هر عقلی که فکر کنیم، درک دخالتهای جمهوری اسلامی در منطقه بلازده خاورمیانه مقدور نیست. نمیتوان این کشتار عظیم بیگناهان در سوریه و عراق را با جهاد علیه داعش توجیه کرد. حتی دیوانگان هم میفهمند که برای حفظ مقبره زینب نباید زندگان را به کشتن داد. نظامیان هم اگر شهوت قدرت نداشته باشند، میدانند که دفاعکردن کمهزینهتر از حمله است و اگر پشت مرز بایستی و در استحکامات بنشینی، بهتر است تا فرسخها آن سوی مرز حمله کنی. به یاد داشته باشیم که سپاه و محسن رضایی با این استدلال که باید وارد خاک عراق شویم تا صدام تنبیه شود و هوس حمله نکند، بعد از فتح خرمشهر جنگ را ادامه دادند و عاقبت قطعنامه ۵۹۸ وقتی پذیرفته شد که عراق در خاک ایران بود.
ایدئولوژی فانتزی جمهوری اسلامی در امت دیدن دولت- کشورهای مسلمان و دشمنی با اسرائیل، دیگر حتی از سوی کارگزاران نظام هم قابل گفتن نیست. در ادبیات رسمی نظام که از دهان ظریف وزیر خارجه، پخش میشود، حرفی از محو اسرائیل نیست. اما سپاه و روزنامه کیهان درست سر بزنگاه موفقیت خارجی دولت، شعاری میدهند و اسرائیل را تهدیدی میکنند تا وضعیت سیاست خارجی ایران، آرامشی پیدا نکند- انصافا دشمن ایران اسرائیل است یا فرماندهان مجنون سپاه – اما این سیاست ضد ملی نیز به ته خط رسیده است.
جمهوری اسلامی دیگر توان اقناع و حتی اجبار به ورزشکاران را هم از دست داده است. در پایان سیاست اسرائیلستیزی همین بس که رسول خادم رییس فدراسیون کشتی استعفا داد تا به مسوولان حالی کند که اگر دشمنی با اسراییل دارند خودشان به جنگ بروند و پای ورزش و کشتی را به این ستیز بیحاصل نکشانند و کشتیگیران را به جنگهای دن کیشوتی نفرستند.
رهبری مخاطب است
تظاهرات دیماه مردم در شهرستانها یک مخاطب بیش نداشت و آن هم شخص خامنهای. صدای مردم آنقدر بلند بود که به بیت برسد و آن عذرخواهی در لفافه رهبری از بیعدالتیًهای نظام، ترفندی بود برای رها کردن گریبان و انداختن تقصیر به گردن دیگران و شریک ساختن همه مسوولان نظام در این جرم. اما ماجرا فقط این نیست. نارضایتی از رهبری مدبرانه خامنهای در این ۲۷ سال و بنبست هر روزه و همهجانبه حکمرانی در کشور، صدای منتقدین درون حکومتی را نیز بلند کرده است. غیر از اصلاحطلبان که سکوت کردهاند، امثال مسیح مهاجری و علی مطهری با نام مستعارِ حاکمیت و نظام ، رهبری را نقد میکنند. بگذریم از اینکه احمدینژاد دردانهی رهبری ، آب پاکی را به دست خامنهای ریخت و رهبر را مثل زیردستش صدا کرد و در نامهای به رهبری رهنمود داد.
بازگردیم به آن عکسهای یادگاری، ما مواجهایم با حکومتی که میان مردمانش جایی ندارد. رهبرش با رییس اداره اوقاف سوریه گرم میگیرد و از هر آشتی ملی در ایران بیزار است. این نشانه خوبی نیست، جمهوری اسلامی در بیپایگی و بحران مشروعیت به گواه هزینههایی که برای هستههای هوادارش در خارج از کشور میکند و بنا بر سر و سری که با روسیه دارد، از ایرانیان ناامید شده است. با چنین وضعی به سمت خشونتی بزرگ سرازیریم . راه گفتگو به زبان فارسی با رهبری بسته است و آن جناب به حامیانش در بیرون از ایران دل بسته است و بدا به حال حکومتی که منافع مشترک با بیگانگان دارد و با ملت خود در تضاد کامل است.
سید علی خامنه ای ، محمد عبد الستار را در آخر جلسه به آغوش گرفت و با تمام دل بوسیدش، زبان حالِ رهبری شاید این است که ما اول به شما امید داریم و بعد خدا.
از: زیتون