بهدعوت
سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا
در جلسهی
همبستگی با اعتراضات ملت ایران
متن سخنرانی دکتر علی گوشه
رییس اولین پیشکنگره ی جبهه ملی ایران در اروپا(۱۹۶۲)
در نشست ۷ آوریل ۲۰۱۸ در کلن ـ آلمان
دوستان گرامی !
قبل از هر چیز لازم میدانم از دعوتی که از بنده برای شرکت دراین جلسهی باشکوه شدهاست سپاسگزارینمایم.
از انجا که قرار بر این است که سخنرانان قبل از صحبت خود را به جلسه معرفینمایند، برای آشنائی بیشتر، مختصری و تا آنجا که از حوصلهی جلسه خارج نباشد صحبت را از خودم شروع میکنم.
بنده علی گوشه هستم. متولد تهران در ناحیهای از حوالی میدان اعدام. دوران کودکی و نوجوانی را در منطقهای به نام بیسیم نجف آباد واقع میان دولاب وشترخون گذراندهام. ممکن است که بعضی از شما دوستان با نام محلی چون شترخون آشنائی نداشتهباشید. شترخون همانطور که از اسمش برمیآید در تهران قدیم به صورت کاروانسرا و محل اُطراق بودهاست. بههر حال بنده در این منطقه و آن هم در شرایط سخت مادی و نامساعد بزرگشدهام. با این حال ما توانستیم با زحمات فراوان و تحمل مشقات زیاد که مشخصهی آن زمان وآن دوران بود جل و پلاس خود را از آب بیرونبیاوریم. وقتی که برادر بزرگتر بنده وارد دانشکدهی پزشکی شد من دوران دبیرستان را میگذراندم. در واقع بنده از نسل کودتای بیستوهشتم مرداد هستم. حتما کسانی در این جمع حضوردارند که از همین نسل می باشند. بعد از کودتای بیستوهشت مرداد و زمانی که برادرم در دانشکدهی پزشکی بود, نهضت مقاومت ملی تشکیلشد که مخفیانه فعالیت مینمود و روزنامهای بهنام راه مصدق منتشرمیگردید. بخوبی بهیاددارم که گاهگاهی با دوچرخه از بیسیم نجفآباد تا نواحی خیابان خانیآباد پامیزدم و در آنجا از شخصی آن روزنامه را گرفته و به برادرم برای پخش میرساندم و او هم با امکاناتی که در آن موقع وجودداشت به پخش مخفیانهی آن مبادرتمیورزید. در واقع این کوشش و تلاش آغاز آشنائی من با نهضتی بود که دکتر محمد مصدق برای آزادی ایران از قید استعمار انگلستان و ملیشدن صنعت نفت بهوجودآورد که نتیجهی آن تأسیس جبهه ملی ایران بود. با این گذشته و با این آشنائی از نهضت ملی و با این طرزفکر جهت تحصیل پزشکی رهسپار کشور اتریش شدم. پس از گذشت مدت کوتاهی اتحادیهی دانشجویان ایرانی مقیم وین تأسیسگردید که بنده یکی از پایهگذاران آن بودم. بعداً بهدنبال پایهریزی فدراسیونهای دانشجویی , کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشور پا به عرصهی حیات گذاشت و سازمان جبهه ملی در اروپا که بنده افتخار عضویت در آن را داشتم نه تنها در تأسیس کنفدراسیون سهم بسزائی داشت بلکه در واقع یکی از ستونهای محکم این سازمان بهشمارمیآمد.
دوستان گرامی !
در واقع بنده بهقصد سخنرانی به کلن نیامدهام .اگر حرفی برای زدن داشتهباشم, آن دردِدلی است که میخواهم با شما دوستان درمیانگذارم. بیان دردی است که دهها سال در کولهپشتی خود آن را حملمیکنم و فکر میکنم؛ این درد، درد مشترک همهی ماست که در این مکان جمعشدهایم. میپرسید این درد مشترک کداماست؟ درد مشترک این درد است که ما میخواستیم ایرانی آزاد و آباد داشتهباشیم؛ ایرانی که مردمانش بتوانند بدون این که ترس و وحشتی از زندان و شکنجه, حلقآویزشدن داشتهباشند حرف خود را بزنند و خواستار حقوق مدنی خود باشند. ما چنین آرزویی داشتیم و خواهان چنین جامعهای بودیم.
دکتر محمد مصدق زمانی که آن نهضت ضد استعماری را با سماجت و استقامت پایهریزیکرد و جبهه ملی را تأسیسنمود، جهت نیل به مقصود والای خود، برای آن اهدافی را معین و مشخصساخت. این اهداف عبارت بودند از مبارزه با استعمار انگلستان، ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور، آزادی و دموکراسی پارلمانی، آزادی احزاب و اجتماعات، ازادی انتخابات، پایبندی به قانون اساسی مشروطه و این اصل آن که شاه باید سلطنتکند نه حکومت, جدایی دین از حکومت و برابری حقوق همهی شهروندان. در واقع وقوع کودتای بیستوهشتم مرداد که با کمک دربار، رو حانیون و سازمان سیا و همکاری دولت انگلستان انجامگرفت، آن روند کاری را که دکتر مصدق قصدداشت به نتیجه برساند متوقف ساخت و قطع نمود. بنا بر این ما هنوز که هنوز است دنبال دسترسی به همان اهداف هستیم. با کودتا ی بیستوهشتم مرداد شاه علنأ قانون اساسی مشروطه را لگدمالکرد و با قدرت تمام استبداد سلطنتی را از نو در ایران استوارنمود. سازمانهای سیاسی یکی پس از دیگر داغان گردیدند. بگیروبهبند, زندان وشکنجه و کشتار آزادیخواهان در دستور کار روزانه قرارگرفت و فشار روزافزون گردید. با این ترتیب همهی امکانات جهت اعتراض از مخالفین و آزاداندیشان ومیهنپرستان سلبگردید ودایرهِی فعالیت ها روز به روز محدود و محدوتر شد. در واقع شاه با اِعمال دیکتاتوری واقدامات خودسرانه و تعطیل سلطنت مشروطه زمینه را برای انقلاب سال پنجاهوهفت فراهمساخت و با وقوع این انقلاب مردم ما پس از سالیان سال زندگی در یک ساختار دیکتاتوری سلطنتی از چاه در آمدند و به گاوچاه بزرگی درغلطیدند و آقای خمینی توانست با خدعه و با کمک کسانی که او را یاریمیکردند رژیم فاشیستی مذهبی را درایران پایهریزینماید. در واقع این تنها یک علت شکست انقلاب است. علت دیگر, اشتباه وخطای بزرگی است که در این مقطع تاریخی نیروهای ملی و آزادیخواه مرتکبشدند. این نیروها نتوانستند در ان شرایط تاریخی و موقعیت خطیری که بهوجودآمدهبود جهت جلوگیری از تهاجم مذهبی با یکدیگر متحدشوند وکلیهی نیروهای خود را یکسو و یکجهت نمایند. بهنظر بنده مخالفت این نیروها با نخستوزیری دکتر شاپور بختیارکه نتیجهی عدم تشخیص صحیح از آن دوران پرمخاطره بود یکی از اشتباهات بزرگ تاریخی بهشمار میآید .ایرادات تشکیلاتی که در ان زمان به دکتر شاپور بختیار گرفتهمیشد, در مقایسه با حملات ارتجاعی و سیل خانمانسوزی که در راه بود اصولا درخوراعتنا نبود. اتحاد همه نیروهای ملی و آزادیخواه ودموکرات و پشتیبانی آنان از نخستوزیری دکتر بختیار قادر بود ومیتوانست سد محکمی را بر سر راه تهاجم مذهبی و ارتجاعی بناسازد. دکتر مصدق در بدترین شرایط، پیشنهاد نخستوزیری را پذیرفت و با این که میدانست و یقینداشت که برای شکست او دامهای بزرگی گسترده اند, معهذا بدون ترس و واهمه پیشنهاد نخست وزیری را پذیرفت و آن نهضت پرافتخار و پربار را بهوجود آورد. بااین ترتیب بنده یقیندارم چنانچه نیروهای آزادیخواه وملی و دموکرات از دولت بختیار، یا لا اقل، پس از آن، از دولت بازرگان حمایت و پشتیبانی میکردند میتوانستند و قادربودند از تصاحب قدرت توسط ار تجاع مذهبی که خود را از هر جهت آمادهساخته و در حال آمدن بود جلوگیرینمایند. اما متأسفانه چنین نشد. هر کس ساز خود را مینواخت. حزب توده تصورمیکرد میتواند از طریق نیروهای مذهبی به کسب قدرت برسد. فدائیان خلق میپنداشتند که چون دولت بازرگان «نمایندهی بورژوازی است»، باید انقلاب کارگری را بهثمرمیرساندند. با این ترتیب خمینی توانست، سوار بر موج احساسات مردمی که هدف و برنامه ای جز سرنگونی شاه نداشتند، حکومت مذهبی و ولایت فقیه را در ایران مستقرسازد. و در واقع بنا به اصطلاح «دزد سوم خرشان را زد و برد». بدنبال استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران, از نو و دوباره بگیرو ببند ها, زندان وشکنجه و اعدام ها شروع گردید. احزاب یکی پس از دیگری قلعوقمع گردیدند وفعالین هر یک از انها یا روانهی زندان یا حلقآویز شدند. در این موقع گروهی از آزادیخواهان در خارج از کشور در صدد مقابله با آنچه که در ایران رخمیداد برآمدند ودر نشستی در پاریس با انتشار بیانیهای بهنام بیانیهی شانزدهم آذر زمینهی تشکیل سازمانی بهنام سازمان جمهوریخواهان ملی را فراهمساختند. با اینکه پس از تشکیل این سازمان و در ابتدا این تشکل از نیروهای آزادیخواه و ملی گسترش شایستهای یافت اما متأسفانه با بروز اختلافاتی که فرصت بیان آن در این نشست موجود نمیباشد, این سازمان هم از هم گسیختهشد. و بنده، همچون شمار دیگری از آن کنارهگیری نمودیم.
دوستان گرامی !
اما هنوز درد من و آرزوی من این است که ما باید پس از گذشت اینهمه سال بدانیم که چه کار میخواهیم بکنیم. اکنون چهل سال است که این بختک جمهوری اسلامی بر روی گرده مردم بلازدهی ما سنگینی میکند. زندانهای ایران انباشته از آزادیخواهان، زنان و مردان وارسته و فرهیخته میباشد. در زندانهای ایران شکنجه روال عمومی پیداکرده است. تعداد اعدام ها و حتی اعدامهای انجامشده در مَلاءِ عام سرسامآور است. در این زمینه ایران نسبت به جمعیت خود در جهان مقام اول را داراست. با اینهمه و در عرض این چند دههای که این حکومت برسرِکار است رژیم شروع به ریزش کردهاست. بسیاری از کسانی که در ابتدا خودی بودند اکنون غیرخودی تلقی میشوند وبعضی از آنان در زندان بهسر می برند. بهعنوان مثال میتوان از خانم رهنورد وآقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی که مدت هشت سال است در حصر خانگی بهسر میبرند نامبرد.
در حال حاضر با وجود درآمد نفت وضعیت اقتصادی رژیم بهخاطر سیاست صدور انقلاب و از جمله حضور سیاسی و نظامی در عراق, سوریه، یمن وحزبالله لبنان بسیار وخیم و درهمشکسته است. در واقع کشتی اقتصادی رژیم به گل نشستهاست. این رژیم با اجرای سیاستهای غلط اقتصادی و صدور انقلاب به خارج تمام هست و نیست مردم ما را به باد فنا دادهاست. در این مورد کافی است که فقط نظری به ساختمانهائی که رژیم پس از جنگ اسرائیل با حزبالله لبنان در این کشور ساختهاست بیاندازید و مشاهده کنید چه مبالغ سرسام آوری جهت باز سازی مخروبههای جنگی در این منطقه صرفکردهاست و این در حالی است که مردم زلزلهزدهی کرمانشاه پس از ماهها از گذشت این حادثهی دلخراش هنوز که هنوز است در چادر و بعضی ها در کانکس زندگی میکنند. هفتاد در صد اقتصاد کشور در دست سپاه پاسداران است. اکثر بنادر کشور تحت کنترل این سازمان میباشد ودولت روحانی چه بخواهد و چه نخواهد قدرت مقابله با این مشکل را ندارد . با این ترتیب سیستم اقتصادی ایران سیستمی است بسیار نا توان و نا متجانس. جنبش خودجوش دیماه گذشته که در تقریباً صد منطقه و ناحیهی ایران جریانداشت، نمایشی بود از وضع ناهنجار اقتصادی و استیصال مردم از اوضاع موجود. شرکت کنندگان در این تظاهرات خودجوش همه جوانانی بودند که در این رژیم به دنیا آمده اند. این انسانها بهاصطلاح کارد به استخوانشان رسیده است. این جوانان نه این رژیم را میخواهند ونه میتوانند دیگر آن را تحملنمایند و در ست بههمین جهت است که با تمام مشکلات موجود به خیابانها آمدند و با قبول مشقات واجحافات فراوان، کشتوکشتار، حبس وشکنجه، علیه حاکمیت جمهوری اسلامی به تظاهرات وسیع و قابلستایشی دستزدند. بنا براین تصور و یقین بنده چنین است که در حال حاضر رژیم در مقطعی قرارگرفته که وضعیت برای ایجاد یک اپوزیسیون منسجم، قوی و قابلمحاسبه بسیار مناسب میباشد. با این حال و متأسفانه در حال حاضر و بهخاطر جو سرکوبی که در ایران حاکم است چنین اپوزیسیونی در داخل وجودندارد زیرا که رژیم هنوز میتواند در دم آخر مردم را به تیر ببندد و بکشد. اما تا به کی قادر به چنین جنایاتی خواهدبود خود مورد سئوال است. بالأخره روزی فراخواهدرسید که دیگر قدرت و توان چنین کاری را نداشتهباشد.
شوربختانه اپوزیسیون خارج از کشور که از تیررس رژیم بهدور است بر اثر اختلافات گوناگون مانند جگر زلیخا چندین پاره است. سئوالی که ما باید از خود بپرسیم این است که این مشکل را چگونه باید و میتوان حلنمود و تا کی باید منتظر معجزه و موهبت الهی نشست.
رفقا و دوستان من !
بهنظر این حقیر و در شرایط کنونی هیچ مسئله و هیچ مشکلی و هیچ اختلافی نمیتواند آنقدر مهم و اساسی باشد که ما نتوانیم بهخاطر دسترسی به اهداف بزرگتر یعنی آزادی ایران و رهایی ملت از بختک جمهوری اسلامی توافقنظر پیدانموده و بر سر یک منشور حاوی خواستهای مشترک همهی نیروهای ملی و آزادیخواه اتخاذ تصمیم نمائیم. رفقا این کار هم شدنی است وهم ضروری است واکنون زمان برای چنین تلاشی فرارسیدهاست. اگر در خارج از کشور ما دوباره این موقعیت مناسبی را که بهوجودآمده از دست بدهیم و نتوانیم بر سر یک برنامهی مشترک توافقنظر پیداکنیم دیگر معلوم نیست کی و در چه موقعی چنین امکانی دوباره بهدستآید.
رفقا من از خودم شروعمیکنم. در این چندین دهه که برای آزادی و استقلال و تمامیت ارضی ایران مبارزهمیکنم, چندین و چند بار به زمین خورده ودوباره بلند شدهام. با تمام مشقاتی که دیده و ناکامیهائی که در این راه پر مشقت چشیدهام هنوز که هنوز است و در سن هشتادودوسالگی امید خود را برای بنای ایرانی آزاد و آباد و ایرانی با مردمانی سرفراز وصلحدوست از دست ندادهام و درست بههمین جهت و بهخاطر چنین امیدی است که امروز خود را در میان شما دوستان میبینم و یقیندارم که چنین امیدی در یکایک شما دوستان نیز وجود دارد و باید وجودداشتهباشد زیرا اگر جز این بود در این نشست شرکت نمیکردید. وجود هر یک از ما در این نشست نشانهای است از داشتن درد مشترک ما و همزمان نشانهای است از امید به آیندهای بهتر برای مردم بلازدهی ایران, برای نسلهای آیندهی ایران و برای داشتن جایگاه بهتری در این جهان پرتلاطم امروزی. بنابراین اگر چنین امید و آرزوئی در ما وجوددارد، که دارد، هیچ مشکلی نباید و نمیتواند ما را از یکدیگر جدا سازد. ما میتوانیم و باید با تمام نیروهائی که به آزادی و استقلال ایران، تمامیت ارضی، دموکراسی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات, آزادی انتخابات, جدایی دین از حکومت و تساوی حقوق زن و مرد اعتقاددارند به بحث و مشورت بنشینیم و با آنان بر سر مسائل مشترک تشریک مساعی بهعملآوریم و بر سر یک منشور که حاوی نظرات مشترکمان باشد توافقنمائیم. از این طریق ما قادر خواهیم بود لااقل در خارج از کشور زمینهی ایجاد یک اپوزیسیون منسجم، قوی و قابلمحاسبه را مهیاسازیم و از این راه کمکی برای اپوزیسیون در داخل ایران باشیم. جهت رسیدن به اهداف ذکرشده در بالا پیشنهاد میشود دراین نشست لیستی از سازمانها و افرادی که خواهان آزادی و استقلال ایران از چنگال استبداد دینی میباشند و سرشان در توبرهی دولت های خارجی نیست جهت تماس تنظیمگردد.
از توجه شما بسیار سپاسگزارم.