از کازرون تا غزه

یکشنبه, 30ام اردیبهشت, 1397
اندازه قلم متن

سال ۸۸ بود که برای نخستین بار آشکارا و رسا، شعار «نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران» در ایران از زبان معترضان شنیده شد. شعاری که هنوز هم در هر اعتراضی و هربار به شکل و شمایلی ادامه دارد اما حاکمیت همچنان چشم بر جنایات خودش در درون کشور مثل ماجرای کازرون می‌بندد و تمرکزش را روی مسئله‌ی فلسطین و لبنان و سوریه می‌گذارد.

این شرایط نتیجه‌اش پرسش افکار عمومی از نخبگان است که چه اتفاقی افتاد امروز به جایی رسیدیم که حفظ منافع ملی ایران و سرمایه‌های مادی و فرهنگی آن در اولویت هزارم حاکمیت‌مان هم نیست؟!

نگارنده قصد دارم پاسخ این سوال ایجاد شده در افکار عمومی را بیابم.

شاید بتوان گفت فرتوت شدن عرفان ایرانی که نماد تفسیر رحمانی‌ از دین بود و قدرت گرفتن فقه و موازی قرار گرفتن آن در دوران معاصر با ایدئولوژی جهان‌وطنیِ مارکسیستی از دهه‌ی بیست برای رسیدن به آرمان دیکتاتوری کارگران در جهان، تاثیر خود را روی روشنفکری ایرانی گذاشته بود.

در دهه‌ی چهل یک اتفاق فرهنگی در ایران افتاد که شرایط را برای تغییرات منتهی به قدرت در سال‌های بعد فراهم کرد. نسلی از روشنفکران مذهبی روی کار آمدند که برخلاف روشنفکران آزادی‌خواهِ نظری یا عملگرای نسل‌های قبل یعنی برخلاف میرزا آقاخان کرمانی‌ها، طالبوف‌ها، امیرکبیرها و فروغی‌ها (که با همه‌ی تفاوت‌هاشان در توجه به عنصر ایرانی شباهت داشتند)، نسل تازه از مارکسیست مذهبی‌اش تا لیبرال مذهبی‌اش هیچ کدام دغدغه‌ی ایران نداشتند بلکه یا چپِ جهان‌وطنی بودند و یا دغدغه‌ی امت اسلام داشتند. این نسل با نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود هویت ایرانی را تضعیف کرد و تحت تاثیر آموزه‌های سوسیالیستی، حرف از حکومت مستضعفان مومن بر جهان زد!

نسل روشنفکری پیشین به درستی علت عقب‌ماندگی ما را در درون خودمان و کارنامه‌ی تعصبات‌ مذهبی‌مان جست‌وجو می‌کرد که موجب شد از رنسانس علمی ایرانی در سده‌های سوم تا پنجم، باز بمانیم.

درحالی که نسل اول و دوم روشنفکری، دشمن غرب نبود و شیفتگیِ همراه با انتقاد به غرب داشت و دانش غرب را برای ایران -با حفظ هویت فرهنگی ایرانی- می‌خواست. اما روشنفکران مذهبی دهه‌ی چهل، به صورتی ناواقعگرایانه عقب‌ماندگی امت مسلمان را فقط به خاطر دور شدن از فرامین راستین دینی(یا تلفیقی از مارکسیستی-دینی) و کارشکنی‌های دنیای مسیحیت(یا دنیای لیبرال سرمایه‌داریِ مستکبر) می‌پنداشتند.

مسیحیتی که در قدرت و بسط آن در جهان چندین قرن با اسلام در رقابت بود. رقابتی که اوج آن در جنگ‌های صلیبی بر سر فلسطین یا در فتح بیزانس مسیحی توسط ترکان مسلمان جلوه کرده بود.

طبق همین دو نگاه متفاوت میان روشنفکران آزادی‌خواه نسل‌های اول و دوم با روشنفکران مذهبیِ نسل سومِ موثر از سوسیالیست، راه حل‌ها هم متفاوت بود.

راه حل روشنفکران نخست چنگ زدن به تاریخ و فرهنگ ایرانی و زبان‌ فارسی بود در کنار کسب دانش روز غربی برای آباد ساختن میهنی به نام ایران. در این نگاه کسب خودباوری با بازخوانی آثار همه‌ی دانشمندان، اندیشمندان و ادیبان ایرانی مثل بزرگمهر، ابن‌سینا، بیرونی، فردوسی، فارابی، رازی، خیام، مولانا، سعدی، حافظ و… به اندازه‌ی کسب دانش و فن روز غرب، ضروری بود.

اما راه حل روشنفکران دهه‌ی ۴۰ بازگشت به فرامین اسلامی برای احیای دوباره‌ی قدرت امپراتوری اسلام، اتحاد امت اسلام و دوری جستن از فرهنگ غرب بود. در این نگاه کسانی مثل ابن‌سینا یا می‌بایست جنبه‌ی ایرانی‌شان پررنگ نشود و در دایره‌ی امت مسلمان تفسیر بشوند یا می‌بایست به عنوان پزشکان درباریِ خدمت نکرده به خلق رنج دیده مورد بی‌مهری قرار بگیرند. البته تفسیر اسلامی از همه‌ی ادیبان، اندیشمندان و دانشمندان ایرانی ممکن نبود زیرا آثار آن‌ها گاه با فرامین اسلامی سازگار نمی‌افتاد اما در هرصورت این تلاش شد که مثلا روی شیعه بودن فردوسی مانور داده شود یا روی مومن بودن زکریای رازی و خیام که وصله‌هایی نچسب بود.

در این تفسیر از موقعیت ما در جهان، سرمایه‌گذاری برای احیای امپراتوری اسلام ضروری بود و در این میان وطن اهمیت نداشت.

اگر در نگاه روشنفکران نسل نخست، اولویت با آزادی بود و با ترویج آزادی، رفته رفته برابری اقتصادی و حقوقی نیز ایجاد می‌شد. در نگاه روشنفکران متاخر، برابری در اولویت بود تا جایی که حتا شده آن را با زور و گرفتن آزادی می‌بایست در جامعه ایجاد ‌کرد! غافل از آنکه در نبود آزادی، برابری یک نمایش مسخره بیشتر نیست و کسی هم نمی‌تواند آزادانه به نبود برابری و وجود اختلاف طبقاتی اعتراض کند.

آنچه ما ایرانیان در سال‌های اخیر با پوست و خون خود از نزدیک احساس کردیم، آش وَرهم شوری‌ست دست پخت همین روشنفکران متاخر. هیزم این آش مردم و سرمایه‌های ایران بودند که به پای خورندگان آش –فقیهان-سوختند. حالا بهتر می‌توانیم درک کنیم که چرا زنده‌یاد داریوش شایگان خودش را با روشنفکران متاخر جمع بست و گفت: من به این نسل تازه امیدوارم، نسل ما که گند زد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.