درپی اعلام خواستهای دوازده مادهای مایک پومپئو، وزیر خارجه آمریکا از ایران، آقای خامنهای رهبر جمهوری اسلامی نیز متقابلا خواستهای شش (یا هفت) مادهای را از اروپا عنوان کرد. این خواستها مورد بررسی فراوان قرار گرفته است، ولی آنچه از دیدگاه بررسی نظریات استراتژیک آقای خامنهای قابل توجه است مواردی است که در مقدمه این خواستها ذکرشده و او از آنها بعنوان «تجاربی» یاد میکند که باید رهنمود مذاکرات و تعاملات آتی با غرب باشد. بررسی این نظریات از این لحاظ قابل تامل است که سیاست خارجی ایران بر محور آنها میگردد. از این گذشته، این مواضع درطول رهبری خامنهای ثابت بوده و اتفاقات و حوادث و شکستها و ناکامیها در آنها خللی وارد نکرده است.
براساس رهنمودهای مبتنی بر تجارب آقای خامنهای، خروج آمریکا از برجام در واقع تائیدی است بر صحت مواضع سرسختانه و امتناعی او در برابر آمریکا. او تاکید میکند که دشمنی آمریکا امری امروزی نیست، بلکه از روز اول تولد جمهوری اسلامی درکار بوده و علت آن هم این است که جمهوری اسلامی «پرچم اسلام را در دست گرفته و هیچ ملاحظهکاری نمیکند.» خامنهای در سخنرانی اخیر تاکید کرد که بایستی درمقابل آمریکا ایستاد چون هرگاه جمهوری اسلامی انعطاف نشان داده آمریکا جریتر شده است. بعنوان نمونه آقای خامنهای می افزاید که گرفتن حق غنی سازی بامذاکره حاصل نشد (یعنی کوشش چندین ماهه و چانه زنیها و دیپلماسی در مذاکرات برجام نقشی نداشت) بلکه پیشرفت ایران غرب را مجبور به پذیرش آن کرد (یعنی فعالیتهای بعضا غیرقانونی سپاه و احمدینژاد درگسترش صنعت اتمی) . حضور جمهوری اسلامی هم در کشورهای منطقه «عمق استراتژیک» این کشور است و «هیچ آدم عاقلی» از آنها دست نمیشوید. البته در خطابههای دیگری آقای خامنهای نیت آمریکا را «خوار و ذلیل» خواستن مسلمین عنوان کرده در حالی که جمهوری اسلامی «عزت» دارد و نماینده «اسلام راستینی» است که آمریکا از آن هراس دارد.
مواضع ایدئولوژیک سیاست خارجی آقای خامنهای در داخل ایران تقریبا هیچگاه مورد سوال قرار نمیگیرد. حتی در مواقعی که دولت عملا آنهارا نقض میکند همیشه نوعی سرسپردگی ظاهری به متن نظرات خامنهای را خاطرنشان میکند. ولی واقعا معنای این اظهارات «انقلابی» چیست؟ آیا واقعا رهبر ایران اعتقاد دارد که صحنهی روابط بین الملل شبیه خانواده و محله است که یکی «عزت» دیگری را بخواهد پایمال کند، یا کشور دیگری را خوار و ذلیل بخواهد؟ یکی «قلدری» کند و دیگران باید «توی دهن» او بزنند؟ آن اسلام واقعی که جمهوری اسلامی پرچمش را برافراشته چیست که اینقدر آمریکا و غرب را «ترسانده» که سی و نه سال است با مظاهر آن درگیرند؟ وجه تفارق آن با اسلام داعشی چیست؟ چگونه است که جمهوری اسلامی ایران، دولتی شیعی که حداکثر و در بهترین شرایط نماینده پانزده درصد مسلمین است «پرچم اسلام راستین» را در دست دارد و دیگران ندارند؟ آیا این توهین و هتک «عزت» بیش از یک میلیارد مسلمان سنی مذهب و نیز آن اکثریتی که معتقد به اسلام عبادی و غیرسیاسی –و غیر ولایت فقیهی- هستند نیست؟
کشورهای خصم دائمی
آیا واقعا میتوان کشور یا کشورهایی را دشمن دائمی و کشور یا کشورهای دیگری را دوست واقعی تصور کرد؟ آقای خامنهای در کمتر خطابهای است که از دشمنی دیرپا و تغییرناپذیر آمریکا با جمهوری اسلامی یاد نکرده باشد. از روز اول تاسیس جمهوری اسلامی، بنا به نظر رهبر جمهوری اسلامی، آمریکا «دشمن» این کشور بوده است. علت این عداوت هم البته آن است که این جمهوری از اسلام «واقعی» یا اسلام «غیر آمریکایی» دفاع میکند. این اظهارات آقای خامنهای حتی با ظهور طالبان و القاعده و داعش هم که آنها نیز مدعی اسلام ناب بودند تغییری نکرد. ولی آیا آمریکا از اول دشمن جمهوری اسلامی بوده و کینه آن را در دل میپرورانده است؟ بررسی تاریخ تکامل جمهوری اسلامی اما خلاف این اظهارات را نشان میدهد.
حقیقت این است که دولت کارتر پس از یک سلسله عملیات متناقض که محصول تضاد برژینسکی و دیگر دولتمردان و نظامیان بود، سرانجام به پیروزی روحانیون تن در داد و قصد جدی داشت که با آنها کار کند و جبهه پشت شوروی را نگه دارد. ولی روحانیون بعدا به دلایل گوناگون نه تنها به آمریکا پشت کردند بلکه با دست زدن به عملی ضد تمام قوانین بین المللی، به سفارت آن کشور حمله کرده و کارکنان آن را بیش از یک سال در اسارت نگه داشتند. اما اکثر رجال جمهوری اسلامی به انضمام آقای خامنهای این بخش از تاریخ را حذف میکنند. کمک آمریکا به عراق را پیراهن عثمان میکنند ولی نمیگویند در همان وضعیت خطیر جنگ، آقایان مدتها به اسارت کارمندان سفارت آمریکا ادامه دادند. از این گذشته، کوششهای بعدی روسای جمهوری آمریکا مثل رونالد ریگان و جورج بوش پدر و اوباما درجهت بهبود روابط بی نتیجه ماند و نظر ثابت آقای خامنهای که آمریکارا «ذاتا» دشمن میداند تغییری نکرد.
با این مقدمات میتوان تاحدی عدم توفیق عادی سازی روابط دوکشور را درک کرد: بالاترین و شاید تنها تصمیمگیرنده در روابط خارجی ایران، بانگاهی مطلقگرا و ذاتپندار، آمریکا را اهریمن میپندارد. این تصور باعث میشود که او نه تنها قدمی در راه عادیسازی روابط برندارد بلکه دایما کارشکنی کرده و گناه را به گردن دیگران بیاندازد و مخالفت خودرا محصول «تجارب» عقل مطلق خود جلوه داده و آراء خودرا دارای منشا ربانی بداند. نتیجتا این امر دور باطلی ایجاد میکند: آمریکا هم جمهوری اسلامی را دشمن دائمی انگاشته و افراطیون بر آتش ضدیت با جمهوری اسلامی بیشتر میدمند تا امروز که کابینهای تشکیل شده که شاکله اصلی آن درگیری و پس نشاندن جمهوری اسلامی است.
کشورهای دوست دائمی
آیا اشارات آشکار آقای خامنهای به روسیه و چین به عنوان دوستهای دائمی ریشه در واقعیات عینی دارد؟ بدوا باید گفت که چین دوست هیچ کشوری نیست. امروزه کلنیالیسم و امپریالیزم اقتصادی نوظهور چین به یک واقعیت ملموس تبدیل شده است. کشورهای همجوار مثل پاکستان و اکثریت کشورهای آفریقایی و حتی کشورهای آمریکای لاتین شاهد هرروزه این گستردگی غولآسای کشوری هستند که درحال بلعیدن منابع جهان است. بازکردن در اقتصاد ایران از طرف هاشمی رفسنجانی و از پس او احمدی نژاد به نیت سود جستن از آن کشور برای مبارزه با تحریمها ، عملا به نابودی تدریجی اقتصاد بومی ایران انجامیده است. درعین حال این کشور کوچکترین کمکی به ایران در برابر تحریمها نکرد، و حتی ودیعه مالی چندین میلیاردی ایران را بازنگرداند و در عوض ایرانیان را مجبور به خرید کالاهای نامرغوب چینی کرد. روسیه نیز بهتر از این عمل نمیکند و در هرزمانی که ایجاب کرده به ضرر ایران رای داده و رقیب جدی آن کشور در دریای خزر و بازار نفت و بهخصوص گاز است و همه جا به رقابتهای ناعادلانه دست زده است. روسیه عملا مانع کشیدن لولههای گاز از طرف ایران به سمت اروپاست تا انحصار اقتصادی-سیاسی خود را دربازار و سیاست آن قاره حفظ کند و در عین حال نهایتا نیروی دریایی و هوایی خود را به درون مرزهای ایران رسانده و آرزوی پتر کبیر را تحقق بخشیده است. این همه را جمهوری اسلامی تحمل میکند تا «عزت» خود را در برابر آمریکا حفظ کند؟ هزینهها به کنار، اتمی شدن، ایران را برای همیشه آماج جنگ قرار داده و باعث تمامی مشکلات فعلی است. شهرهای کهن ایرانی مثل اردکان به علت استخراج معادن اورانیوم و یا دفن خاکسترهای اتمی تدریجا غیرقابل زیست میشوند. حتی به فرض ایجاد سیکل کامل فراوری اورانیوم برای ایجاد برق، این هزینههای اقتصادی و سیاسی و زیست محیطی قابل توجیه نیست. اگر هدف تولید بمب اتمی باشد که غیرمنطقی تر بودن آن حتی بیشتر آشکار است. به قول ناظری بینالمللی «میتوان بمب اتمی تولید کرد، و همچنین میتوان شعار نابودی اسرائیل داد، ولی نمیتوان هر دو این کارها را باهم کرد!»
واقعا استراتژی آقای خامنهای چیست؟ او دقیقا چه هدفی را دنبال میکند؟ آمریکا و اسرائیل ستیزی چه کمکی به ایران –یا حتی امت اسلامی– کرده است؟ فواز جورجز ، محقق امور سیاسی خاورمیانه و استاد دانشگاه معتبر «مدرسه اقتصادی لندن» در مصاحبهای در جواب همین سوال شانههایش را بالا انداخت و گفت «مطلقا جوابی ندارم. هیچکدام از فعالیتهای خاورمیانهای ایران قابل توجیه نیست».
ایران نیاز به بازبینی کلی در سیاست خارجی خود دارد. تمام مشکلات اخیر کشور از رویه سوال ناپذیر آقای خامنهای در امور بینالمللی بوده است و خواهد بود. رویه تخاصمی با جهان درحالی به ثمر نشسته، که نتیجه آن جز تحریم و جنگ چیز دیگری نیست. آقای خامنهای علنا گفته است که دیپلمات نیست بلکه «انقلابی» است. در اینجا باید گفته ی «مارکوزه» و «ارتگا ی گازت» را یاد آوری کرد: عمر انقلابها بیش از پانزده سال نیست. بعد از آن دور دور تخصص و دیپلماسی است.
دخالت در امورملل دیگر با توسل به گروههای مسلح و غیرمسلح به جز هزینههای سرسام آور خود باعث دور و تسلسلی میشود که چه بسا دامنگیر مداخلهگر شود. کسی حضور چند دههای ارتش حافظ اسد و پسرش را در لبنان به یاد میآورد؟
از: رادیو فردا