«۱۴ اسفند»ی دیگر فرا رسید؛ و چگونه میتوان به سالگرد فقدان کسی رسید که سایهی اساطیری او بر سیاستورزی معاصر ایران، قابل انکار نیست، و خاموش از کنار ماندگاری و کارویژههای اجتماعیاش عبور کرد.
در تبیین ویژگیهای دکتر محمد مصدق، پیشوای نهضت ملی ایران سخن کم نبوده است؛ اما در این مختصر، نگارنده از چگونگی سیاستورزی دکتر مصدق (کنش سیاسی مبتنی بر نیروی اجتماعی)، میگوید.
دستکم سه شاهد برجسته، در مورد نحوهی اتکای دکترمصدق به جنبش اجتماعی و نیروی جامعه مدنی، قابل استناد است: نهضت ملی، قیام ۳۰ تیر، و رفتار پارلمانی وی.
حکایت نهضت ملی شدن صنعت نفت، مشهورتر از آن است که نیازی به توضیح زیاد داشته باشد. تحقق ملی شدن صنعت نفت، بدون همراهی جامعه مدنی، ممکن نبود. دکتر مصدق در مقام نخست وزیر، به پشتوانهی احزاب و نهادهای مدنی و مطبوعات حامی نهضت ملی شدن صنعت نفت، و با به خیابان کشیدن شهروندان حامی این پروژه، و متحقق ساختن جنبش اجتماعی، به هدف مورد نظر خود و ایرانیان نائل آمد. او حاکمیت ملی را در پیوند با جنبش اجتماعی میدید. ایرانیان مأیوس در برابر استعمار را هویت و اعتماد به نفس بخشید؛ نیروی اجتماعی ضعیف را تقویت و تهییج کرد؛ مشارکت اجتماعی واقعی برای زندگی سیاسی ایرانیان فراهم آورد؛ با حمایت از مطبوعات آزاد و مستقل و منتقد، یاریگر جامعه مدنی شد؛ اصلاح قانون انتخابات و انتخابات آزاد را زمینهساز تقویت حضور مدنی شهروندان دید؛ و از پس این همه بود که جنبش ملی شدن صنعت نفت، به فرجام شیرین خویش نائل شد.
شاهد دیگر، قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نیز کم شهره نیست. در پی دخالت دربار و ارتش در انتخابات دور هفدهم مجلس، دکتر مصدق ادامه انتخابات را متوقف نمود. او همچنین خواستار انتخاب وزیر جنگ/ دفاع ملی توسط خود، و نه شاه، شد. مصدق تاکید داشت که با ادارهی وزارتخانهی مزبور، مانع کارشکنی نیروهای نظامی در روند تعمیق دموکراتیزاسیون و تثبیت حاکمیت ملی شود. محمدرضا پهلوی با درخواست مصدق مخالفت کرد. نخست وزیر ملی، در وانهادن قدرت فرمایشی، تردید نکرد. او خود را مستظهر به حمایت جامعه مدنی و نیروی اجتماعی میدانست، و دولتی دموکراتیک را تعقیب میکرد و حاکمیت ملی را میجست. پس عملا تکلیف فرجام نزاع را به شهروندان و عزم آنان در حمایت از نخست وزیر خود، و به بیان دیگر، به نیروی اجتماعی وانهاد. با همراهی آیتالله کاشانی و با به خیابان کشاندن نیروهای حامی نهضت ملی و نخست وزیر دموکرات، مصدق بار دیگر اختیار دولت را در دست گرفت؛ قوام به خانه بازگشت. به جرأت میتوان مدعی شد که پس از نهضت مشروطه (بعد از ۴۶ سال) بار دیگر جنبش اجتماعی بر خودکامگی شاه، فائق آمد. در تهران، اصفهان، کرمانشاه، شیراز، کرمان، تبریز، مشهد و بسیاری نقاط دیگر کشور، حامیان مصدق به خیابان آمدند. باور داشتن مصدق به نیروی اجتماعی حامی خود، اگرچه با جان باختن دهها تن همراه شد، اما واجد پیروزی مهمی برای نیروهای اجتماعی باورمند به حاکمیت ملی بود و شد. مصدق وصیت کرد که او را در آرامگاه شهدای ۳۰ تیر به خاک بسپارند؛ شهدایی که مجلس وقت عنوان «شهید راه وطن» را برایشان مصوب کرد. وصیت دکتر مصدق البته متحقق نشد؛ مرد آزاده در همان تبعیدگاه احمدآباد، به تاریخ پیوست.
شاهد برجستهی آخر، کنش سیاسی مصدق در مقام نمایندهی مجلس است. او پیوسته مخاطب خود را نیروهای اجتماعی حامی پروژههای دموکراتیک و ملی خود میدانست. چنانکه در نیمه سال ۱۳۳۰ وقتی دید مخالفان نهضت ملی در مجلس درصدد کارشکنی برآمدهاند، مجلس را ترک کرد، به خیابان آمد و در جمع هواداران نهضت ملی تصریح کرد که مجلس همانجایی است که مردم حضور دارند و نه جایی که بهگونهای فرمایشی، نام پارلمان را یدک میکشد و دغدغهی ایران ندارد. تاکیدهای مکرر وی بر لزوم باور به اراده و انتخاب آزاد و آگاهانهی مردم، در نطقهای وی در مجلس، ثبت است و بس درسآموز.
مصدق در مقام تقویت جنبش اجتماعی، مولفههایی چند را مورد اتکا قرار داد؛ ازجمله: تقویت اعتماد به نفس شهروندان؛ اعطای مسئولیت مدنی به شهروندان و شریک ساختن آنان در روندهای تصمیمسازی و اقدام؛ کمک به تقویت و گسترش نهادهای مدنی، بهویژه احزاب و جمعیتهای سیاسی و صنفی، و نیز مطبوعات؛ توضیح ضرورت مشارکت مردم و همراهی آنان در مسئولیتهای ملی؛ و نیز واقعی ساختن مشارکت سیاسی مردم با سالمسازی انتخابات و برگزاری انتخابات آزاد.
و از دل این همه بود که او نه تنها نهضت ملی شدن صنعت نفت را کامیاب ساخت، بلکه نقشی ویژه در تقویت جامعه مدنی، گسترش دموکراتیزاسیون، و تحقق حاکمیت ملی در ایران داشت.
مصدق از تکیه به جنبش اجتماعی در سیاستورزی خود نهراسید؛ چه آنگاه که در حاکمیت بود و چه هنگامی که بیرون از ساختار سیاسی قدرت. مصدق تنها مرد انتخابات نبود؛ او مرد جنبش اجتماعی بود، سیاستورزی که به نیروی جامعه مدنی باور داشت، و کامیابیهای سیاسیاش نیز بدون این رویکرد اجتماعی، ممکن نبود.
از: ندای سبز آزادی