دکتر ریموند رخشانی *
فایل صوتی:
انسانها اغلب راهکارهای گوناگونی را برایِ شناخت پدید آوردهاند: دین، فلسفه، هُنر، منِش[۱] و علم همه و همه به ما یاری دادهاند تا مکانِ خود را در جهان طبیعی بشناسیم.[۲] علم به عنوان روشی برای پرسش و پاسخ پیرامونِ جنبههای ملموسِ دنیای فیزیکی ما جایگاهی ویژه دارد.
علم متکی بر مشاهداتی تجدیدپذیر، مستقلا اثباتپذیر و متکی بر دلایل، فرضیات و تدبیرها و نیز متکی بر آزمونهایِ کنترلشده است. علم اغلب به نحوی بنیادین با دیگر روشهای شناخت متفاوت است زیرا که متکی بر واقعیات و گواههایی پیرامون پدیدههایی فیزیکی است که مستقلا اثباتپذیر هستند.[۳]
- علم از دین که اغلب باورهای آزمون ناپذیر را تبدیل به حقایقی خدشه ناپذیر میکند متفاوت است. دین متکی بر باور و اعتقاد و ایمان است[۴].
- علم از هنر هم که بیان و نمایش بینشی ویژه از گوناگونیها[۵] است و متکی بر برداشت هر هنرمندیست، متفاوت است.
- علم از فلسفه هم که با تفاسیر اِنگاشتی نوین و با ارزیابی مجدد ارزشها و با دگرگونه نگری به ارزشهای[۶] آدمی سر و کله میزند متفاوت است. فلسفه اغلب متکی بر روشی علمی[۷] نیست. فلسفه از علم متفاوت است و از نظر اجرایی، توانایی بازتولید تجربههایِ فیزیکی مستقلا اثباتپذیر و بازتولید شواهد و گواه های آزمون پذیر را ندارد. اصولا آغاز دنیای مدرن یا آغاز مدرنیته یا آغاز شرایط تاریخی مدرن با گذر انسان از فلسفهباوری کهن (قیاس و ذهنیگرایی) به علمباوری (مشاهده، آزمون مستقل و تجربه) بوده است.[۸]
- علم از دانشهای[۹] سیاسی و اجتماعی هم که متکی بر میزانِ گوناگونی از تفاسیر از وقایعِ گذشته و امروز هستند متفاوت است.
- علم از شِبهعلم نیز که متکی بر مشاهدات تجدید ناپذیر یا غیرقابل بازتولید هستند و مستقلا اثباتناپذیرند متفاوت است.[۱۰]
- این روشهای دیگر شناخت و این دانشها از قبیل دین، هنر، فلسفه و” علوم” سیاسی و اجتماعی مسلما در سیر تکامل بشر، متکی بر نیازهایی تاریخی برای پاسخگویی به پرسشهای شخصی و انفرادی انسان بوجود آمدند اما امروزه علم شمرده نمیشوند و اغلب منطبق با روشی علمی هم نیستند.[۱۱]
فرآیندهایِ علمی ابزارهای بسیار توانمندی را برای مشاهدهی جهان و یادگیری کارکرد آن، برای پیشبینی وقایعِ آتی جهان و برای کشف راهکارهایی نوین جهت تغییر و تعدیلِ نسبی محیط پیرامونی ما در اختیار ما قرار میدهند.[۱۲]
مدرنیته یعنی شرایطِ تاریخی مدرن، نیاز به این دارد که شهروندان از نظر علمی باسواد باشند.
- سواد علمی[۱۳] اغلب به شهروندان این امکان را میدهد تا تصمیمهایی آگاهانه بگیرند. محتوای علم، اساس شناخت کارکردِ فرآوردهها (چرا و چگونه چنین کنشی دارند) در هر جامعه است.
- فرآیندِ جستار علمی، متکی بر روش علمی و بر چارچوب اندیشهی انتقادی[۱۴] به گزینههای فردی آدمی شکل میبخشد.
- سواد علمی برای کار در مشاغلی که متکی بر علم هستند و برای کاربرد ابزارهایی که از درونِ کشفهای علمی پدید آمدهاند، ضروریاست .پزشکی نوین، اجرایِ قانون و اجرایِ هرگونه کسب و کارِ مدرن هم اغلب متکی بر سواد علمی هستند.
- سوادِ علمی، زیرساختِ آموزشی به کودکان را دربارهی جهان فراهم میسازد. والدین و آموزگارانی که سوادِ علمی دارند، در بیشتر موارد، کنجکاویِ طبیعی کودکان پیرامونِ جهان طبیعی را تقویت میکنند.
- سواد علمی به انسان فرصت آن را میدهد تا اعماقِ جستار مستمر آدمی را برای کشف و جهانپژوهی با دیگران سهیم باشد. هر روزه دانشمندانِ حوزههای علم، کشف و اختراع جدیدی را که هیچ بشری قبلا نمیدانست با دیگران شریک میشوند.
اگرچه عملکرد علم، اغلب تحلیل و اثبات و در بیشتر موارد توضیح فرضیات است[۱۵] اما هر انسانی میتواند علم را بیاموزد و سواد علمی داشته باشد. اصول بنیادین علمی[۱۶] میتوانند به سادگی و بینیاز از زبانی پیچیده و یا بدون فرمولهای انتزاعیِ ریاضی) همانگونه که در این کتاب به نحوی قابل فهم تلاش شده (ارائه داده شوند.
چندین تفسیر متضاد از سواد علمی بعلاوهی بسیاری معانی متناقض[۱۷]، اغلب مسایل را پیچیده و سردرگم نموده و اصلاحات و رفرمهای لازم برای آموزش علم را مشکل کردهاند.
سواد علمی، دانشِ فنی[۱۸] نیست و منحصر به دانشمندانِ حوزهی علم هم نیست. نیازی هم نیست که لزوماً دانشمند و یا عالِم بود تا اکتشافات بزرگ علمی را درک کرد و تحسین نمود. برای نمونه در همین کتاب بسیاری اکتشافات علمی، روشهای علمی و ابزارهای امروزی فنی به نحوی قابل فهم و معنامند معرفی شدهاند تا حتی نوجوانان سالهای آخر دبیرستانی هم با آنها آشنا شوند.
برای نمونهای دیگر مثلا در آمریکا برای تدوینِ استانداردهای ملی آموزش علمی، هزاران استاد و دانشمند نتیجهی اجماع فکری و اتفاقِ نظر خود را پیرامون محتوای لازم و شیوهی تدریس شهروندان جهت دستیابی به سواد علمی در کتابی ارائه کردهاند.[۱۹] این سند، زیرساختِ لازم برایِ برنامهی آموزشِ علم را در مدارس و دانشگاهها فراهم میکند. ذکرِ دو نکتهی کلیدیِ این سند ضروری است:
- سواد علمی اغلب بر اساس شناختِ از چند فرا اصل[۲۰] است بیش از آنکه متکی بر زبانی پیچیده یا واژگانی جامع و اطلاعاتی واقعگونه باشد.
- سواد علمی همچنین متکی بر روش علمی است – یعنی اغلب متکی بر فرآیند جستاریست که از طریقِ آن پرسشها پیرامونِ جهان طبیعی مطرح شده و پاسخ داده میشوند.
علم کوششی انسانی است و ساخت سازمانی مشخصِ خود را دارد. تقسیمهای خشک و ثابت علم به بخشهایِ غیرقابلِتغییر ممکن است فراگیری سواد علمی شهروندان را به تعویق انداخته باشد، اگرچه دلایل خود را داشته است. در واقع دیسیپلینهای متفاوت علمی نظاممندی واضح خود را دارند[۲۱].
فیزیک که مطالعهی ماده و انرژی و نیرو و حرکت اجسام است نخستین پلهی این نظاممندیست زیرا که قوانین فیزیک در همهی سیستمهایِ طبیعی، چه جاندار و بیجان و چه کوچک و چه بزرگ، کارکرد دارند:
- فیزیک کلاسیک اغلب به پدیدههای روزمره از قبیل ماده، انرژی، نیروها و حرکت میپردازد.
- فیزیک مدرن[۲۲] اما به حوزههایی وارد میشود که فراسویِ تجربههای روزمرهی ما هستند مانند اجسامِ بسیار کوچک یا بینهایت عظیم و یا بسیار پرسرعت که نیازمند قوانین فیزیکی جدیدی در زمینههای مکانیک کوانتومی[۲۳]، فیزیک هستهای، فیزیک ذرهای و نسبیت هستند.
شیمی مطالعهی درهمکنشهای ملکولی و اتمی به ویژه مطالعهی واکنشهای شیمیایی و به وجودآمدن و شکلگیری مواد جدید است[۲۴].
- شیمی مدرن که ریشه در کیمیاگری قرون وسطی دارد علمی تجربی است که حدس و گمان در آن در بسیاری موارد به پیشرفتهای عمدهای انجامیده است.
- پژوهشهای شیمیایی و مهندسی شیمی ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. در مواردی کشفهای کوچک شیمی آزمایشگاهی به عملیات بزرگ تولیداتِ شیمیایی انجامیدهاند.
علوم زمینی مطالعهی منشأ، وضعیت کنونی و فرآیندهای دینامیک کرهی زمین و کرات دیگر اند[۲۵].
- علوم زمینی حوزهی نسبتا جدیدی از علم است که عمدتاً و نه تماماً از درون فعالیتهایِ معدنشناسی بوجود آمد و بسرعت رشد کرد.
- زمینشناسی مطالعهی سنگها و صخرهها و خاک و توزیع آنها بر روی کرهی زمین است.
- ژئوفیزیک (زمینفیزیک) مطالعهی فرآیندهای دینامیک کرهی زمین از قبیل آب، باد، جزر و مد و زلزله و آتشفشان و تاثیرات آنها بر زمین است.
زیستشناسی مطالعهی سیستمهایِ جاندار میباشد که پیچیدهترین سیستمهایی هستند که ما میشناسیم. به دلیل اهمیت زیستشناسی در پزشکی و در تندرستیِ انسان، بیشترین منابع پژوهشی به این شاخهی علم تخصیص داده میشود[۲۶].
- به دلیل اینکه راهکارهای گوناگونی برای مطالعهی جانداران موجود است، زیستشناسی شاخههای بینهایت متنوعی دارد.
- آشکارترین حوزههای عملیاتی زیستشناسی در مورد تندرستی آدمی و در حوزهی پزشکی میباشد.
علیرغم تفکیک این حوزهها و طبقهبندی آنها تحت عنوان فیزیک، شیمی، علوم زمینی و زیستشناسی، جهانِ طبیعی کاملا درهم ادغام شدهاست و چنین مرزهایِ فرمال و آکادمیک برساختهی انسان را نمیشناسد.
اگرچه ما امروزه منش (ethics) را در بیشتر موارد بمفهوم خوی و رفتار و عادت و حتی طبیعت آدمی بکار میبریم اما ریشهی این واژه از مصدر منیتن در زبان پهلوی بمفهوم اندیشیدن بر پایهی کردار درست است، و یا بمفهوم کرداری متکی بر اندیشهی درست داشتن است. بدین معنی، منش را میتوان بعنوان دقیقترین واژهی فارسی برابر (ethics) بکار برد.
ما از این مصدر در زبان فارسی امروز واژهی دشمن را هم داریم که از دو بخش دش (در پهلوی دوژ یا دژ به معنی ضدّ که در واژگانی چون دشنام و دشوار، و همچنین دژم و دژآگاه نیز هستند) و من (از مصدر منیتن) است . بنابراین معنای دقیق واژهی دشمن مخالفّاندیش بدکردار است. دشمن یعنی بدکردار ضدّاندیش. اسمهایی از قبیل بهمن و هومن هم از همین ریشه و به معنای خوشاندیشِ خوبکردار هستند . واژهی منیتن به کرات در متون باقیماندهی مانوی بکار رفته است. نگاه کنید به:
Ort, L.J.R. MANI: A Religio-Historical Description of His Personality. Leiden: E. J. Brill, 1967.
در برخی موارد، مفاهیمِethics و morality درهم شدهاند، در حالیکه این دو مفهوم متفاوتاند. اغلب ethics اشاره به کردارهایِ فضیلتی و مَنِشها و ارزشهایِ منزلتی آدمی دارد که فرازمانی-فرامکانی و فرافرهنگی هستند. اما morality اشاره به هنجارها و اصولی اخلاقی-فرهنگی دارد که زمانی-مکانی هستند و اغلب بارِ دینی و مذهبی و بومی دارند.
خِرَد، عدالت، اعتدال و شجاعت؛ برایِ نمونه، مَنِشها، آداب و مَناسک و کردارهایِ فضیلتی فرازمانی- فرامکانی و ethical هستند. در حالیکه در نقطهی مقابل؛ تزویر، ریا، دروغ، بیوفایی، نانجیبی و غیره، باورهایِ فرهنگی و رفتارهایِ زمانی-مکانی و در بیشترِ موارد غیراخلاقی یا immoral شمرده میشوند.
برای نمونه آنچه اغلب در فرهنگی، در زمانی معّین، نانجیبی و غیراخلاقی اِنگاشته میشود، شاید در فرهنگی دیگر نانجیبی نباشد. اما نابِخرَدی و کجآموزی، در همهیِ زمانها و فرهنگها بیفضیلتیست، و یا بِزدلی در همهیِ زمانها و فرهنگها بدکرداری و کژمَنِشیست unethical. نگاه کنید به:
Habermas, J. “Moral Consciousness and Communicative Action.” Translated by Christian Lenhardt and Shierry Weber Nicholson. Cambridge: Polity Press, 1990.
Habermas, J. “Justification and Application.” Translated by C. Cronin. Cambridge: Polity Press, 1993.
Trefil, J.S. and Hazen, R.M. The Sciences, An Integrated Approach, 2nd Edition. New York: Wiley, 1997.
از زمان امام محمد غزالی مقولهای بنام “علوم” دینی وارد زبان ما شده است. ممکن است که مثلا بحث کرد که در زمان او علم در حوزهی دین مورد تحقیق و تجسس بود. البته امکان دارد قبل از غزالی هم مفهوم “علوم دینی” وجود داشته باشد که من از آن بیاطلاع هستم. اما گویی که با گذشت قریب به هزار سال و جدایی کامل علم از دین ما هنوز نتوانستهایم این مقوله را تغییر دهیم و هنوز که هنوز است صحبت از علوم دینی میکنیم. علم و دین کاملا از هم، در سرشت و در روش، متفاوتاند. ماحصل کلام اینکه تا قرن ۱۷ میلادی باورهای دینی و فلسفی، علم (science) خوانده و ارائه میشدند و امروزه بیش از ۴ قرن است که تعاریف تغییر کردهاند. متأسفانه در ایران چنین مبحثی هنوز عوض نشده است.
در دنیای مدرن صحبت از “علوم دینی” کردن(religious science, or scientific religion, or science of religion) تناقض در تضاد در نابهنجاری تاریخی است. بهرحال ما از زمان امام محمد غزالی ترکیب “علوم دین(!)” را داریم که تضاد در تضاد است و مورد استفاده است و نمیتوان بسادگی آن را تغییر داد اما میتوان واژهی “علوم” را در این مورد در گیومه گذاشت.
Varieties
Variations of values
Scientific method
تفکرهای فلسفی و باورهای دینی دست در دست هم تا دوران روشنگری، برای قرنها پیشرفتهای آزمونی و مشاهداتی و علمی جوامع انسانی را به تعویق انداختند. اگرچه فلاسفه در ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال گذشته اغلب سعی داشتهاند تا خود را علمی و از باورهای دینی جدا سازند اما برای قرون متوالی باورهای دینی و فلسفی (به ویژه در عصر تیرگی) اغلب دست در دست هم از پیشرفت آزمون و مشاهده جلوگیری کردند. باورهای ارسطویی و افلاطونی کاملا با باورهای دینی کلیسا همخوانی داشتند . اصولاً در فلسفه از ابتدا، و در تفکر و باورهای دینی کهن تا چند هزار سال، تجربه و مشاهده قابل قبول نبودند و آنها (باورهای فلسفی و دینی) همواره متکی بر سیستم قیاس و ذهنیگرایی بودند و تنها با ظهور دنیای مدرن سیستم فلسفی و باورهای دینی مجبور به تغییر شدهاند، اگرچه هنوز هم در برخی موارد گرفتاریهای خود را دارند . (پسانتر شواهد بسیاری دیگر ارائه خواهد شد. (
برای نمونه گویی برای فیلسوفهای مدرن ما، بهیکباره فرانسیس بیکن، دکارت، هابز، اسپینوزا، جان لاک و لایبنیتز و برکلی در قرون ۱۶ و ۱۷ ظاهر میشوند. در واقع ظهور این فیلسوفها بی ارتباط با تحولات علمی مدرن پس از قبول تجربه، مشاهده و آزمون نبوده است. تمام دوران هزارسالهی همکاری فلسفه و کلیسای مسیحی در حوزهی فلسفه استتار شده است، البته در تاریخ دین مسیحیت اینطور نیست و اسناد همکاریها هستند.
تعریف امروزی و مدرن انسان هم از علم از آنچه در گذشته (پیش از قرن ۱۵ میلادی) علم خوانده میشد متفاوت است و ویژگیهای خود را دارد.
همچنین به خاطر داشته باشیم که همکاری مستقیم برخی از روشنفکران سنتی ایرانی با نهادهای تمرکزطلب اقتدارگرا و سکوت آنها در برابر اجحاف و تفتیش عقاید برخی از نهادهای دولتی، چندان بیشباهت با همکاری مستقیم بسیاری از فلاسفهی غرب (از قرن ۶ تا ۱۶ میلادی) با کلیسای مسیحی و یا با سکوت آنها در مقابل تفتیش عقاید و سرکوب کلیسا نبوده است.
“علم” کهن) انگاشتهای فلسفی و باورهای دینی) بر اساس قیاس و تفکر و ذهنیگرایی و در درون سیستمی مذهبی و فلسفی تعریف میشد. از زمانی که علمباوری جانشین فلسفهباوری شده، تعریف علم نیز با تجربه، مشاهده و آزمون تغییر کرده است.
Lindberg, D.C. The Beginning of Western Science: The European Scientific Tradition in Philosophical, Religious, and Institutional Context, Prehistory to A.D. 1450. Chicago, The University of Chicago Press, 2007
این دانشها به اشتباه “علوم” سیاسی و اجتماعی خوانده میشوند که البته علم نیستند. آنها شناخت، معرفت، شبهعلم و دانشاند (knowledge). با اینکه آنها “علوم” خوانده میشوند، اما از شاخههای درخت فلسفه هستند و اکثر دانشمندان حوزهی علم (scientists) بر این باورند که آنها علم نیستند و دانشاند . علم (science) تعریف ویژهی خود را دارد و دو وجه مشخص از ارکان اصلی علم “اسناد، گواهها و شواهد قابل تجدیدتولید” (reproducible evidence) و “آزمونپذیری مستقل” (independent testability) هستند که همهی علوم) فیزیک، شیمی، زیستشناسی، علوم زمینی و فنآوریهای درهمبستهشان) دارند. “علوم” سیاسی و اجتماعی این دو رکن اصلی را ندارند و نتیجتاً در طبقهبندی علم (science) نمیگنجند و انتساب واژهی علوم به آنها از طریق دانشمندان خود آن دانشهای سیاسی و اجتماعی بوده است و دانشمندان علمی (scientists) آنها را علم نمیدانند و آنها را دانش (knowledge) میخوانند. شاید بهتر آن است که در مورد آنگونه دانشها، معارف و شناختهای اجتماعی و سیاسی واژهی “علوم” را در گیومه بکار برد.
National Research Council. The National Science Education Standard. 2008.
گروهی از دانشمندان ایرانی قبلا به شبهعلم تعریفی خاص دادهاند که من لزوماً با تمامیت تعریفها موافق نیستم. ر.ک. به سمینار علم و شبه علم / دکتر نیری، دکتر هلاکویی، دکتر حیدرزاده.
این روشهای دیگر شناخت مسلما بدلیل نیازهای آدمی بوجود آمدهاند و در اعصار گذشته برای معنامند کردن زندگی هر شخصی و برای رشد متعادل و انفرادی هر انسانی هم لازم بودهاند و هر انسانی هم بدلیل علائق فردی و یا نیازهای شخصی به یکی یا به همهی آنها گرایش پیدا کرده و میکند . اما برای پاسخگویی به مسایل توسعه و برای چگونگی پیدایش مدرنیته این روشها راه به جایی نمیبرند. یعنی با دین و فلسفه، بیمارستان ساخته نمیشود. با “علوم” سیاسی و اجتماعی، زیربنای صنعتی و فنی و علمی جامعهای مدرن را نمیسازند. با هنر، منابع مورد نیاز کشوری استخراج نمیشود. نیازهای تمدنیکشوری امروزی را با مثنوی مولوی و شاهنامهی فردوسی نمیتوان فراهم کرد. با فقه و الهیات، مسکنسازی و با “علوم” انسانی کارآفرینی نمیتوان کرد و قس علیهذا.
هریک از این روشها بهتر است جایگاه خود را بدانند و امروزه برای توسعهی همگون کشوری ما بیش از هرچیز نیاز به ایجاد توازن و تعادل و بازگشت علم (science) و فن و صنعت به جایگاه اصلی خود داریم.
Basalla, G. The Evolution of Technology. Cambridge, UK: Cambridge University Press, 1988.
Scientific literacy
Framework of critical thinking
Analysis, proof, explanation, and hypotheses
در حوزه ی علم، ما اغلب با متغیرها (variables) یا با دگرگونشوندهها سر و کار داریم.
Fundamental principles of science
Conflicting interpretations and contradictory definitions
Technical knowledge
National Research Council. The National Science Education Standard. Washington, DC: National Academy Press, 2008.
Metaprinciples
National Research Council. The National Science Education Standard. Washington, DC: National Academy Press, 2008.
Singer, M.F. and Hazen, R.M. Why Aren’t Black Holes Black: The Unanswered Questions at the Frontiers of Science. New York: Anchor, 1997.
Quantum physics, Nuclear physics, Particle physics, and Relativity
Study of molecular and atomic interactions, and chemical reactions
Earth sciences
Biology
* دکتر ریموند رخشانی در باره خودش:
من ریموند رخشانی هستم و حوزه کارشناسی من مهندسی سیستمها است، و تخصص من در بکارگیری اندیشه سیستمی برای انتقال فن آوری و اجرا و پیاده سازی تولید فراوردههای نوین میباشد. در این سلسله از مقالات و فایلهای صوتی کوشش میکنم که علم مدرن را از پایه به دوستان معرفی کنم.