با تنی چند از مادران به دیدار اکرم نقابی، زنی صبور و زجرکشیده از تبار زنان ایرانی رفتیم. مادری که فرزندش را در سال ۷۸ به دنبال وقایع کوی دانشگاه شبانه از خانه به بیرون کشیدند و از آن پس تا کنون با همه تلاش هایی که خودش و همسرش کرده نتوانسته اند ردی از فرزندشان بیابند.
او و همسرش با گرمی پذیرای ما بودند و از دردها و دربه دری ها و رنج هایی که در این ۱۴ سال برای یافتن نشانی از فرزند خود کشیده بودند، سخن گفتند. با هر سخن آنان ما نیز در کنارشان اشک ریختیم و ننگ و نفرین خود را نثار کسانی کردیم که ۱۴ سال این مادر و پدر را در آرزوی دیدن فرزند و شنیدن صدای او یا یافتن کوچک ترین خبری از وی دل نگران و مضطرب، روزها را سپری کردند.
پدر از روند پیگیری های خود می گفت و اینکه تا همین دیروز نیز به دنبال یافتنن نشانی از فرزند خود به هر جایی که امکان داشت سر زده و فقط پاسخ منفی شنیده اند. مادر از بلاهایی که بر سر آنها آورده بودند می گفت، اینکه به دنبال یافتن ردی از فرزند آنها را حتی به بیمارستان روانی امین آباد فرستاده بودند تا در میان دیوانگان زنجیری دلبندشان را شناسایی کنند. باورمان نمی شود چگونه می توان با مادر و پدری این چنین بی رحمانه رفتار کرد؟ چگونه می توان آنها را در کمال وقاحت روانه تیمارستان ها و بهشت زهرا و … کرد؟ چگونه می توان از پاسخ روشن و شفاف به مادری دردمند که به دنبال عزیز گم کرده خود است او را با انواع و اقسام آزارها و سرزنش ها مواجه کرد و حتی زمانی که او تهدید به خودسوزی در جلوی دادستانی و دادگاه می کند به او می گویند خودت را آتش بزن، ما هم تماشا می کنیم. زهی بی شرمی!
ما مادران پارک لاله ضمن تاکید بر سه خواسته خود بار دیگر با اکرم نقابی مادر سعید زینالی هم پیمان می شویم که تا رسیدن به خواست این مادر که همانا خواست همه دادخواهان است از پای نخواهیم نشست.
مادران پارک لاله ایران
۱۸/۱۲/۹۱
http://www.mpliran.org/2013/03/8.html