امروزه سقوط درونی طیف حزب اللهی و ارزشی به مراتب مهمتر از برخی اتفاقات است که در جامعه می افتد، نسلی که براساس کنترل درونی رفتار می کرده است، اگر این کنترل و ترمز از جلوی پایش برداشته شود، آن گاه دست زدن به هر اقدامی از او بعید نخواهد بود. از این رو شاهد هستیم برخی اتفاقات که اکنون در جامعه ما در حال وقوع است، در کمتر کشوری رخ می دهد
انتشار گزارش قبلی بازتاب درباره رسوایی های اخلاقی نیروهای ارزشی، با واکنش های گسترده ای همراه شد، اما در میان نقدها، بیشترین ابهام مخاطبان درباره یافتن علت این فروپاشی اخلاقی بود.
به گزارش بازتاب، در این زمینه یکی از پاسخها ناکارآمدی سیستم نظارتی است، اما به علاوه باید توجه داشت در ادبیات و مفاهیم دینی تشیع، کنترل درونی و پرهیز داوطلبانه فرد از دست زدن به اقدامات ناپسند یا گناه، جایگاه ویژه ای دارد و از این رو در دوران قبل از انقلاب و نیز نیروهای متدین و حزب اللهی مقیم خارج، بسیار مشاهده می شد که با وجود در دسترس و متعارف بودن انواع مفاسد اخلاقی، افراد براساس انگیزه های قوی درونی، از پرتگاه های اخلاقی فاصله می گرفتند.
اما اکنون مشاهده می شود در فضای داخلی کشور و در حالی که جامعه مملو از ظواهر و شعارهای دینی و ابراز التزام و اعتقاد سخت به مقدسات است، هولناک ترین مفاسد اخلاقی و مالی در حال وقوع است و بسیاری از افرادی که ظاهری ارزشی دارند یا در پست های رسمی کشور مشغول فعالیت هستند، با تمام توان درگیر این مفاسد هستند.
برای پاسخ دادن به این پرسش، باید به مفاهیمی چون «نسل سوخته» توجه کرد: بسیاری از مدیران جمهوری اسلامی هم اکنون در سنین ۴۵ تا ۶۰ سالگی قرار دارند؛ اینان افرادی هستند که در دوره انقلاب و زمان جنگ در سنین نوجوانی و جوانی قرار داشتند و به جای آن که همانند دیگر جوانان جوانی کنند، انرژی و زندگی خود را صرف آرمانهای انقلابی کرده اند.
این نسل، بعد از گذشت زمان و بروز برخی ناکامی ها و سرخوردگی های اجتماعی نسبت به انقلاب، از یک سو احساس زیانکاری می کنند که جوانی خود را صرف آرمانهایی کردند که امروز چندان تحقق نیافته و از برخی از آنها نشانی وجود ندارد و از سوی دیگر نسبت به سایر اقشار جامعه که به جای فعالیتهای اجتماعی مشغول فعالیتهای اقتصادی شخصی بودند، احساس عقب افتادگی و کمبود می کنند.
همچنین برخی رخدادها در کشور و شیوه عمل حکومت در پاره ای موارد، دست و زبان آنان را در استدلال برای نسل بعد و دفاع از آرمانهایشان که عمر خود را بر سر آن گذاشته اند، می بندد.
نسل انقلاب نسلی است که از یک سو هنوز در آرزوهای دهه شصت و آرمانگرایی به سر می برد و از سوی دیگر با واقعیتهای دهه نود و پیشرفت اقتصادی و نیازهای اجتماعی روبرو می شود. موضوع زمانی حادتر می شود که نزدیکان و خانواده این افراد، آنها را برای این عقب افتادن و کمبودهای اقتصادی و اجتماعی مورد بازخواست قرار می دهند و نسل مذکور در برابر پرسش فرزندان خود عملا پاسخ چندانی ندارد.
نتیجه این محاکمه نیز مشخص است: یا نسل انقلابی در پی جبران عقب ماندگی خود در فعالیتهای اقتصادی و لذت جویی از زندگی به صورت جهشی برمی آید که نتیجه ای جز سقوط اخلاقی و آلوده شدن به مفاسد اخلاقی و مالی ندارد و یا بر باقی ماندن بر آرمانها و زندگی گذشته خود اصرار می کند که نتیجه آن گسست نسلی و فاصله افتادن میان این افراد و خانواده و نزدیکان آنها به لحاظ اعتقادی، روحی و اجتماعی می گردد.
البته بخشی از این نسل نیز وجود داردکه توانسته است آرمانهای خود را به خانواده و نسل بعدی خود نیز منتقل کند، اما این طیف در اکثریت نیست؛ چرا که یکی از ویژگی های اصلی دهه اول انقلاب، استفاده از حداکثر توان و وقت فرد در خدمت آرمانها بود و از این رو نسل انقلاب معمولا زمان زیادی را با خانواده خود سپری نکرده است.
در این شرایط به نظر می رسد نسل انقلاب اگر نتواند توجیهی برای سپری کردن عمر خود برای آرمان های انقلابی پیدا کند که دیگر کمتر از آن نشانی باقی مانده است، بر سر دوراهی فروپاشی یا انزوا، فرجام خوشی نخواهد داشت.
هرچند گروهی که از یک سو از پشتوانه فکری و اعتقادی بالاتری برخوردارند و از سوی دیگر در عمل و رفتار خود تعادل پیشه کرده اند، راه سومی را برای خود و فرزندان خود باز می کنند.
امروزه سقوط درونی طیف حزب اللهی و ارزشی به مراتب مهمتر از برخی اتفاقات است که در جامعه می افتد، نسلی که براساس کنترل درونی رفتار می کرده است، اگر این کنترل و ترمز از جلوی پایش برداشته شود، آن گاه دست زدن به هر اقدامی از او بعید نخواهد بود. از این رو شاهد هستیم برخی اتفاقات که اکنون در جامعه ما در حال وقوع است، در کمتر کشوری رخ می دهد.
حجم بالای مفاسد مالی و اقتصادی از اختلاس تا کلاهبرداری در جامعه ایران، چند برابر نسبت آن در اقتصاد جهانی است و این حجم از تخلفات اقتصاد را حتی در کشورهایی نظیر ایالات متحده آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد دنیا نیز نمی توان یافت، طبیعی است که این تبهکاری اقتصادی هم معلول تبهکاری مالی است و هم عامل آن، پولهای حرامی که از راه چپاول بیت المال و تضییع حقوق مردم به دست می آیند، قطعا صرف کارهای خیریه نخواهد شد و مفاسد اخلاقی و فروپاشی خانواده ها را در پی خواهد داشت.
در این میان برخورداری از قدرت و روابط و نیز نگاه نادرست و ابزاری به دین باعث می شود این گروه که زمانی دیگران را به رعایت حدود و شرع توصیه می کردند، اکنون این حدود را به اختیار خود برداشته و از سوی دیگر به لحاظ برخورداری از قدرت، تصور مصونیت هم برای خود داشته باشند.
اگرچه امکان دستیابی به آماری درست از نسبت این گروه به کل نسل انقلاب وجود ندارد، اما می توان گفت بخشی از نسل انقلاب، به نسل سوخته و افرادی ترمز بریده تبدیل شده اند که دست به هرکاری می زنند. اینان همان گونه که در آرمانگرایی و مقدس مآبی افراط کرده اند، در حوزه مفاسد مالی و اخلاقی نیز گوی سبقت را از دیگران خواهند ربود و از این رو شفاف کردن وضعیت جامعه و ایجاد شکل گیری فرایند گفتگو برای جلوگیری از ترمز بریدن این افراد، یکی از ضرورتهایی است که باید هم از سوی خانواده و هم از سوی دیگر اقشار جامعه به شدت مورد توجه قرار گیرد.