جغدان ویران‌سرای ایران چه می‌گویند؟

جمعه, 9ام شهریور, 1397
اندازه قلم متن

علی بن حسین مسعودی، تاریخ‌نویس قرن دهم میلادی، در کتاب «مروج الذهب» خود حکایتی پندآمیز از بهرام دوم، پادشاه ساسانی و نوه‌ی شاپور ساسانی نقل می‌کند که در برخی از کتاب‌های آموزشی ایران نیز از آن یاد شده است. طبق این حکایت، بهرام دوم، پادشاهی خوشگذران و لذت‌طلب بود که وقت خود را بیشتر به تفریح و شکار می‌گذراند. او در زمان فرمانروایی خود زمین‌های زیادی را از دهقانان که مالیات‌دهندگان اصلی بودند گرفت و به نزدیکان و اطرافیان خویش بخشید. مصادره‌ی املاک و غفلت از حال دهقانان باعث شد که کشاورزی نابود شود، کشور رو به ویرانی نهد، فقر و گرسنگی حاکم و خزانه دولت خالی شود و حتی نظامیان نیز ناتوان و رنجور شوند.

روزی بهرام برای شکار راهی مدائن بود و به مؤبد مؤبدان نیز دستور داد او را همراهی کند. مؤبد مؤبدان در آن روزگار به گونه‌ای نقش وزیر معتمد و رایزن شاه را داشت. در بین راه از میان خرابه‌های زیادی گذشتند که در گذشته از املاک معتبر بود و در نتیجه‌ی سیاست‌های زورگویانه و نادرست بهرام به ویرانه و خانه‌ی جغدان تبدیل شده بود. ناگهان جغدی بانگ برمی‌دارد و جغدی دیگر به او پاسخ می‌دهد. پادشاه از مؤبد مؤبدان می‌پرسد، آیا کسی پیدا می‌شود که بداند این دو جغد چه می‌گویند؟ و مؤبد مؤبدان که مردی فرزانه و درستکار بود، به بهرام پاسخ می‌د‌هد که آری او زبان جغدان را می‌فهمد. وقتی پادشاه با کنجکاوی از مؤبد مضمون گفت‌وگوی دو جغد را می‌پرسد، او چنین پاسخ می‌دهد: جغد نر از جغد ماده تمتع خواست و جغد ماده به او گفت به شرطی تسلیم تو می‌شوم که خرابه‌های بیست ده معتبر را به من ببخشی که در ایام شاه جوانبخت ایران ویران شده باشد. جغد نر هم در پاسخ گفت، اگر دوره‌ی زمامداری این شاه جوانبخت ادامه یابد، تمام ایران ویران خواهد شد و من از املاک ویران شده به جای بیست ده، به تو هزار ده خواهم بخشید!

نتیجه‌گیری اخلاقی از این حکایت پندآمیز مانند بیشتر داستان‌ها و حکایت‌هایی که در ادبیات کلاسیک ایران و مشرق‌زمین رواج دارد، روشن است: شاه ایران به فکر فرومی‌رود و از خواب غفلت بیدار می‌شود و سیاست خود را تغییر می‌دهد و به عدل و داد روی می‌آورد و دوباره زمین‌های مصادره شده را از اطرافیان خود پس می‌گیرد و میان دهقانان تقسیم می‌کند و بدین‌سان زمینه‌ی آبادانی کشور را فراهم می‌سازد. به همین سادگی!

سراسر تاریخ ما پر است از این حکایت‌های افسانه‌وار پندآمیز و اندرزگویی‌های وزیران روشن‌بینی که در تاریک‌ترین ادوار این سرزمین تلاش کرده‌اند حکمرانان زورگو و فاسد و خوشگذران را سر عقل آورند تا شاید به فکر آبادانی و اصلاح کشور باشند و با مردم مطابق عدالت و داد رفتار کنند. در بسیاری از موارد نیز جان خود را بر سر راستگویی و صداقت با ولی‌نعمتشان گذاشته‌اند. آخرین نمونه‌های تراژیک آن را در عصر سلاطین مستبد و فاسد قاجار و در سرنوشت اندوهبار وزیرانی چون قائم مقام و امیرکبیر شاهد بودیم که در راه اصلاح و آبادانی میهن حتی جان خود را از دست دادند.

این رویه‌ی خام و توهم‌آلود اندرزگویی و توصیه‌های اخلاقی حتی امروز در نظام فقاهتی هم به گونه‌ای ادامه دارد. آخوندی که لقب «ولی فقیه» را یدک می‌کشد و در سایه‌ی یک حکومت ترور پلیسی، به جایگاه «خدایگان» ارتقا یافته و به عنوان «نایب برحق امام زمان» بند ناف مشروعیت خود را حتی مستقیم به «آسمان» وصل کرده است، نقشی به مراتب انحصارطلبانه‌تر و زورگویانه‌تر از سلاطین مستبد گذشته بر عهده گرفته و با تکبر و همزمان بی‌تدبیری مثال‌زدنی فرمان می‌راند. هم در سایه‌ی نابخردی و بی‌کفایتی و نادانی اوست که امروز ایران به انحطاط و تباهی تام کشیده شده و بر لبه‌ی پرتگاه قرار گرفته است. اما در این وانفسا باز عده‌ای تصور می‌کنند که با پند و اندرز یا موعظه‌های اخلاقی می‌توانند «مقام معظم» را سر عقل آورند تا چشمان خود را باز کند و واقعیات جامعه‌ی ایران را ببیند، پیش از آنکه خیلی دیر شده باشد. «ولی فقیه» اما همان گونه که رسم همه‌ی جباران تاریخ است، با همه‌ی وجود در برابر راه توسعه و پیشرفت ایران سد کشیده است و تاکنون بارها نشان داده که پندپذیر نیست؛ درست همانند سلف مرتجع‌اش خمینی که زمانی گفته بود «اگر همه‌ی مردم ایران هم بگویند آری، من می‌گویم نه» و بدین‌سان اعتقاد واقعی خود به «حکومت مردم» را نشان داده بود!

اما دیگر برای ایران کافی‌ست! این تجربه‌ی تلخ و دردناک آخر یکبار دیگر نشان می‌دهد که قدرت سیاسی چیزی نیست که مردم ایران آن را به حال خود رها کنند، یا به قضا و قدر بسپارند و یا با دلخوش کردن نسبت به وعده و وعیدها تصور کنند که هر وقت لازم شد می‌توان از حکمرانان زورگو و فاسد بازخواست کرد یا آنان را با توصیه‌های اخلاقی و پند و اندرز سر عقل آورد و متعهد و ملتزم ساخت.

مردم ایران باید بیاموزند که حکومت اساسا شّر است، ولی شّری ضروری. پس اختیارات حکومت هرگز نباید بیش از آن باشد که ضرورت ایجاب می­کند. حکومت از آن جهت یک خطر دائمی است، زیرا همواره قدرت و اختیارات بیشتری از تک تک شهروندان و حتا گروه­های اجتماعی دارد. به همین دلیل ما ناچاریم برای رویارویی با خطر سوءاستفاده از قدرت، راهکارهایی بیندیشیم و نهادهایی برپا کنیم که بتوانند قدرت را کنترل و مهار کنند.

اما کنترل واقعی قدرت ناممکن است، هر آینه تمامی قوای حکومتی، در دست یک نفر یا نهادی واحد متمرکز باشد. پس باید نخست قدرت را میان ارگان‌های مختلف و مستقل تقسیم کرد، بطوری که این ارگان‌ها بتوانند متقابلا یکدیگر را تحت نظارت و کنترل داشته باشند و از انحصاری شدن قدرت جلوگیرند. اندیشه‌ی کانونی «تقسیم قوا» در کشورهای پیشرفته مبتنی بر این تجربه بود که هر دارنده‌ی قدرت سیاسی، بطور مستمر دچار وسوسه و افسون سوء‌استفاده از آن است و به همین دلیل باید قدرت سیاسی را نه تنها تقسیم، بلکه از نظر زمانی هم محدود کرد. پس ادواری بودن انتخابات در کشورهای دموکراتیک نیز، خود به گونه‌ای حامل عنصری از روح تفکیک قواست. به این معنا که قدرت نه فقط در میان نهادهای حکومتی تقسیم، بلکه همچنین از نظر زمانی نیز محدود می‌شود. پس می‌توان گفت دموکراسی یعنی نظامی که در آن افسار حکومت‌کنندگان در دست حکومت‌شوندگان است.

گفتنی است که آموزه‌ی حاکمیت مردم در دوران جدید، در مقابل پنداشت‌های سنتی از اشکال حکمرانی پدید آمد. در این اشکال سنتی، حکومت‌های دینی یا خاندان‌های شاهی و شهریاری که خود را «نمایندگان خدا بر روی زمین» می‌نامیدند حاکم بودند. اقتدار و مشروعیت حکومت مبتنی بر «موهبت الهی» بود و از جامعه نشأت نمی‌گرفت. پندارها و انگاشت‌های مذهبی و اسطوره‌ای، هاله‌ای مقدس به دور این حکومت‌ها می‌پیچید و آنها را از دسترس مردم دور می‌ساخت. آموزه‌ی دموکراسی در دوران جدید نیز، درست همین «جدایی حاکمیت از مردم» را نشانه گرفت تا آن را یکبار برای همیشه از میان بردارد.

در دموکراسی، قدرت از آن مردم است. دموکراسی تنها نظام سیاسی در جهان است که این امکان را به شهروندانش می‌دهد تا در صورت لزوم و با رای اکثریت، حکومت‌گران را بدون خونریزی از قدرت بر کنار کنند. زیرا همانطور که گفتیم در دموکراسی منشاء اصلی قدرت مردم هستند و اگر آن را نزد حکومتگران برای مدتی محدود به ودیعه می‌گذارند، به این معنی است که حکومتگران خدمتگزار مردم‌اند و وظیفه دارند امور مردم را تمشیت کنند. پس هر آینه حکومتگران از این کار تخطی ورزند، مردم، یعنی صاحبان اصلی قدرت حق دارند، آنان را مواخذه کنند و در صورت لزوم قدرتی را که به آنان سپرده‌اند باز پس گیرند. سازوکارهای چنین بده و بستانی هم در همه‌ی کشورهای متمدن و دموکراتیک جهان روشن است، یعنی انتخابات واقعا آزاد که در آن هر شهروندی برای مشارکت در سرنوشت سیاسی کشور از حق رای برخوردار است. بی‌دلیل نیست که فقط در دموکراسی است که حکومتگران از مردم حساب می‌برند و در بقیه‌ی نظام‌های سیاسی وضعیت بر عکس است، یعنی مردم از حکومتگران حساب می‌برند.

پس پیام جغدان ویران‌سرایی به نام ایران امروز چنین است: ایران فردا، یعنی ایران پس از جمهوری نکبت‌بار اسلامی، باید به راهی دیگر برود، به راه حکومت برخاسته از اراده‌ی مردم. باید به جای باور و اعتماد کورکورانه به وعده و وعیدهای سیاستمداران و ابراز امیدواری نسبت به استعداد «پندپذیری» یا «تعهد اخلاقی» آنان، امر را بر بدبینی نسبت به پدیده‌ی «قدرت» گذاشت که همواره درصدد است مرزهای خود را درنوردد و به حقوق جامعه و مردم تجاوز کند. بدین منظور باید محور سیاست را از «اخلاق‌گرایی» به «نهادسازی» منتقل کنیم. به عبارت دیگر باید نهادها و سازوکارهایی برای کنترل مداوم دستگاه‌های قدرت تعبیه کنیم که بتوانند صرفنظر از جایگاه یک شخصیت سیاسی، خطاها را سریع تشخیص دهند و آنها را خنثی کنند و اجازه ندهند حتی سیاستمداران بد و فاقد شایستگی که تعدادشان کم هم نیست، جامعه را بسوی پرتگاه ببرند.

به دیگر سخن، باید هر چه بیشتر سیاست را از حوزه‌ی «اخلاقیت» به حوزه‌ی «قانونیت» منتقل کرد. معنی این سخن آن نیست که سیاستمداران فاقد اخلاق انتخاب کنیم، بلکه اینست که به «اخلاقی بودن» و «تعهدات و وعده‌های اخلاقی» سیاستمداران اعتماد نکنیم و کاری کنیم که «قانون» همواره ناظر اعمال آنان باشد. باید این فکر و فرهنگ را در جامعه و در میان مردم جا انداخت که حکومت «موهبتی الهی» نیست که به شخصی یا نهادی تفویض شده باشد، بلکه صاحبان اصلی قدرت مردم هستند و سیاستمداران فقط وظیفه‌ی تمشیت امور مردم را برعهده دارند و هر وقت هم مردم آنان را نخواهند باید کنار بروند!

در یک کلام در ایران آینده، قدرت باید از طریق راهکارهای قانونی برای همیشه مهار گردد، یعنی با تقسیم آن به اجزای کوچکتر و محدود کردن مدت زمامداری سیاستمداران و ایجاد نهادهای نظارت که متقابلا یکدیگر را بپایند، تحت کنترل درآید و خطر انحصاری شدن و سوء‌استفاده‌ از آن منتفی گردد. از دیگر اهرم‌هایی که در خدمت کنترل قدرت هستند، می‌توان به فعالیت آزاد احزاب و سازمان‌های مردم‌نهاد، آزادی اجتماعات، آزادی مطبوعات و حذف سانسور اشاره کرد. این‌ها سازوکارهایی مؤثر برای کنترل قدرت هستند تا حتی اگر روزی در نتیجه‌ی اشتباه مردم دولتمردان بد و نالایق در راس امور قرار گیرند، نتوانند آنقدر آسیب بزنند که کشور به خاک سیاه بنشیند، همانگونه که الان ایران به خاک سیاه نشسته است!

شهاب شباهنگ

از: بالاترین


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.