«بخوان بهنام ایران»[۱] را دوبار خواندم. یکبار همان اوان انتشار در سال ۱۳۹۱، برای پیدا کردن جایگاه پرستو فروهر در آن تاریخ پرتلاطم؛ و بار دوم، در آستانه بیستسالگی قتلهای زنجیرهای برای بازیافتن جایگاه پروانه فروهر در شتاب حوادثی که بر ایران گذشت و میگذرد.
هرچند شورمندی و تداوم حضور هیچیک از این دو زن را نمیتوان در آن تاریخ محصور در فاصله دو جلد مقوایی خلاصه کرد، اما میتوان با استناد به مطالب دستاول آن کتاب، ردپای آن زن معشوق مقتول را از نهضتملی تا بهامروز پی گرفت. «بخوان بهنام ایران» منبع اصلی برای تهیه این متن بوده است.
تنها زن پرونده قتلهای زنجیرهای
هنگامی که پروانه فروهر، دوازده روز پیش از قتل خود و همسرش در مراسم سالگرد اعدام دکتر فاطمی در ملاء عام سخنرانی میکرد و از «تکوین آفتاب دیگری میگفت که تباهکننده تاریکی خواهد شد» تاریکاندیشان درخفا، نقشه غروب خورشید زندگیاش را طراحی میکردند؛ چراکه یکی بود و دیگر نبود چون او که تن زنانه خویش را پلی کند تا برابریخواهی، آزادی، استقلال و ملیگرایی تا سالها بر آن گذر کنند.
پروانه فروهر از نوجوانی وارد مبارزات سیاسی شد؛ از رهبران جنبش دانشجویی در زمان قتل سه دانشجوی دانشگاه تهران در اواخر دهه سی بود؛ از اعضای حزب ملت و جبههملی بود و همراه با «هما دارابی» سازمان زنان جبههملی را بدعت نهاد؛ و مدیر مسئول نشریه جبههملی ایران و از چهرههای برجسته اپوزیسیون ملیگرای تحولخواه بود.
هرچند هویت او بهعنوان یک زن ملیگرا در عرصه مبارزات سیاسی تعریف شده بود، اما رویکرد برابریخواهانه او با محوریت آزادیهای مدنی و سیاسی برای زنان، از مختصات تشکیلدهنده این هویت است. این مقاله کنکاشی است در نحوه مواجهه او با موضوع زنان و تاثیرگذاری او بر جنبشهای مدنی از انقلاب پنجاه و هفت تا به امروز.
دوران انقلاب
در اسفندماه ۱۳۵۷ تلاشهای گستردهای ازسوی زنان ایرانی در اعتراض به اجباریشدن حجاب و نیز ملغیشدن قانون خانواده صورت گرفت. پروانه فروهر نیز طبق سلوک مبارزاتیاش، سهمی بسزا در این تلاشها داشت. در همان اسفندماه، مقالهای باعنوان «انقلاب را داغ ارتجاع نزنید» در نشریه جبههملی نوشت و چنین هشدار داد: «اما هنوز هم دیر نشده؛ این لکه کثیف و ضدانسانی را از دامان انقلاب مقدس ما بزدایید و زنان را به مبارزه جداگانه نکشانید.» (فروهر، ص۱۵۱)
بار دیگر در آبانماه ۱۳۵۸ در اعتراض به تصویب لایحه قانونی دادگاههای مدنی خاص ازسوی شورای انقلاب، چنین نوشت: «شاید اگر خوشبینی بهخرج نمیدادیم، از همان روزهای نخست، روزهای باشکوهِ یا روسری یا توسری، متوجه ستمی که میرفت سیر تکاملی طی کند، میشدیم. همه تعارفها و قدرشناسیها بوی تلخ بهحساب نیامدن و کالاشدن میداد، ولی ما خوشباورانه به انتظار زمان نشستیم. اعتراضها را نابجا انگاشتیم و حتی نوشتیم که صفکشی صلاح انقلاب نیست و حالا استثمار چهره چندشآورش را بیپردهپوشی نشان میدهد(…) باور داشتم و صمیمانه باور داشتم که آزادی ملی، آزادی فردی را نیز تضمین میکند (…) دریغ که صدای پای اهریمن ارتجاع و استثمار در فضای زندگی من و همه زنهای این سرزمین بهسختی پیچیده است…» (فروهر، ص۱۶۱)
دهه شصت
خانه فروهرها نیز با رسیدن دهه سیاه شصت، مورد هجوم و حمله سپاه خشونت قرار میگیرد. پاسدارها به درون خانه میریزند و فاتحانه بر در و دیوار میکوبند. پرستو از آن روز چنین میگوید: «یکی از پاسدارها به مادرم گفته بود روسری سرش کند و مادرم با خشم به او پاسخ داده بود که شما با زور به خانه من هجوم آوردهاید، چشمتان را ببندید و به موهای من نگاه نکنید.» با یادآوری چنین خاطراتی است که رنج هرباره پرستو در توصیف عکس مادر مقتولش، که بهقول او معلوم نبود چهکسی در آن هیر و ویر برایش روسری ساخته بود، قابل درک است. تماشای عکسی مخدوش از زنی مدرن که تمام عمر با حجاب اجباری مخالفت کرده، ولی تکنولوژی مدرن «فتوشاپ» از او زنی بهغایت محجبه ساخته باشد، الحق که رنجی مکرر است. زنی که حتی به مصلحتاندیشیهای رایج برای حفظ پست وزارت همسرش در کابینه دولت انقلابی، روسری سر نکرد.
حکایت دیگر از روز حمله به خانه فروهرها، بیانگر عرصه دیگری از مبارزات او بهعنوان زنی ملیگراست: «وقتی آنها میخواستند تابلوی بزرگ دکتر مصدق را از روی پیشخوان بخاری اتاق پذیرایی پایین بیاورند، مادرم جلوی آن عکس ایستاده دستهایش را باز کرد و با صدای بلند و محکمی گفت: تا من زنده هستم، دیگر کسی تصویر مصدق را از دیوار خانهام پایین نمیکشد، این عکس را تنها از روی جنازه من میتوانید ببرید».
در این دو تابلو، دفاع یکسان پروانه فروهر از تن زنانه خویش و نیز از نماد نهضت ملی کشورش، حکایت از گستره نقشهایی است که برای خود تعریف کرده بود.
شکلگیری اعتراضهای مدنی
در میان اپوزیسیون سیاسی، تنها نیروی سازماندهیشده که از اعدامهای شصتوهفت جان سالم بهدر برده بودند، نیروهای ملی بودند که ازطریق برگزاری مراسم گرامیداشت جانباختگان نهضتملی و برگزاری مجالس ترحیم برای جانباختگان «مرگهای مشکوک» آن دوران، حضور اعتراضی خود را در جامعه تداوم میدادند. قتل دکتر سامی، کشتهشدن تعدادی از مخالفان سیاسی در خارج از کشور، تاثیرات منفی جنگ هشتساله در ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه و فقر و بیکاری، جامعه را به سوی اضطراب و نومیدی بیشتر هدایت میکرد. سرکوب فعالان سیاسی دیگر فقط به اخراج از محل کار و دستگیری و زندان و اعدام محدود نمیشد. حالا دیگر خطر «مرگ مشکوک»، واقعیت ترسناک زندگی روزمره فعالان سیاسی بود.
در سال ۱۳۷۲، هما دارابی، از همراهان دیرینه پروانه فروهر که در کنار او سازمان زنان جبههملی را راه انداخته بود، در اعتراض به شرایط سرکوب و در اعتراض به حجاب اجباری، در میدان تجریش با «سپردن سمندوار خویش به آتش»، خود را بهآتش کشید. جان سوخته هما دارابی، آتشی دیگر در دل پروانه افروخت. در مراسم بزرگداشت او پروانه سخنران است: «آنک هما در آسمان ژرف ایرانشهر/ با بالهای آتشینش شعله میریزد به روی گرده طاعون، به روی جان خفاشان»[۲]
کلام شیوا و جسور پروانه در سخنرانیها و مقالاتش، تیری بود که بر چشم دشمنان آزادی و برابریخواهی مینشست و طراحی قتل او را سرعت میبخشید. آمد و شدهای جانانه او در عرصه سیاسی و عرصه برابریخواهی، زندگیاش را بیشتر بهخطر میانداخت.
در سال ۱۳۷۴ در احمدآباد برسر مزار مصدق چنین میگوید: «… امروز تحویلدادن حاکمیت به مردم، نهتنها یک هدف و ضرورت فلسفه سیاسی که یک چارهگری ملی است. در زمانهای که موضوعهای اجتماعی بهطور قابل لمس در افکار مردم مطرح است، باید راهحلهایی پیشنهاد شود که اکثریت جامعه خود را در آن سهیم ببیند. الگوی دگرگونیهای اجتماعی باید برمبنای ایجاد نهضت دموکراتیک برای کنار زدن سلطه بهگونهای نهادی و حاشیهای شدن گروههای غیردموکراتیک باشد(….) باید سازمانهای سیاسی در ضرورت یک فرآیند سنجیده همداستان شوند و به هم اعتماد کنند. وجوه اشتراک دیدگاهها را نباید دستکم گرفت. باید با مدارای فرهنگی و سیاسی به گفتوگو نشست.»
سخنان پروانه در آن دوران نقشه آن راهی بود که سالها بعد، با ائتلافهایی که درمیان جنبش زنان شکل میگرفت، به مقصد میرسید. اصالت پیام آن روز پروانه، با همپیوندی جنبشهای مدنی برای تشکیل ائتلافهای مطالبهمحور، در دهه اخیر بهطور روشن و واضح به گوش رسید.
سالی پیش از اصلاحات، وقایعی در بطن جامعه درحال شکلگیری بود. حضور سیاسی پروانه از نگاه دخترش پرستو، از همیشه شادابتر و پررنگتر مینمود: «او در این دوره به اوج شکوفایی سیاسیاش دست یافته بود. در گفتوگوها و تحلیلهایش پختگی و روانی یک کارکشته را یافته بود. دانایی و صمیمیت در رفتار و گفتار سیاسی او آنچنان ماهرانه بههم میآمیختند و چنان معجون غلیظی از حضور میساختند که اطرافیان را به احترام و پذیرش وامیداشت. او فضایی از همگرایی میگشود و فاصلهها را سیال و گفتوگوپذیر میکرد (فروهر، ص۳۶۰). در همان سال بود که به دعوت کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی به آمریکا سفر کرد.
کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان
با بازشدن مرزها برای سفر به کشورهای اروپایی، بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی که در اواخر دهه شصت در آمریکا تاسیس شده بود، مصمم به دعوت چهرههای شاخص مبارزات زنان در داخل کشور شد. این سیاست، با هدف انتقال تجربه و برقراری ارتباطی متعامل میان فمینیستهای داخل و خارج کشور بود. در سال ۱۳۷۵، پروانه فروهر یکی از سخنرانان مدعو این کنفرانس بود.
پروانه فروهر، با کلام وزین، مستدل و شاعرانه خویش، متن بسیار زیبایی را در آن کنفرانس ارائه داد. در بخشهایی از این سخنرانی آمده است: «سوگنامه زن در جمهوری اسلامی تعارضی آشکار است میان خواستهای بنیادی و ناگزیریهای موقعیتی(…) اندیشه بر سوگنامه وطن و ضرورت دستیابی به رهیافتهای خردگرایانه و نیاز به مددگیری از همت و غیرت ملی، چنان زمان بر ما تنگ کرده که فرصت پیشآمده را بهرغم سنگینی سهمگینی که وظیفه زن بودن بر شانههایم مینهد، به دست یاری دراز کردن و همه زن و مرد ایرانی را در برون و درون سرزمینم به نجات میهن فراخواندن واداشته تا با رگ رگم فریاد برآورم ایران روزگار تلخ و سختی را میگذراند، مغاک تیرهای بر هستی ملت ما کام گشوده، تنهایش نگذاریم، توانهایمان را درهم آمیزیم، ازخویشتن و همه ستمهایی که بر ما رفته بگذریم تا از این ورطه سخت تاریخی بار دیگر سربلند بهدر آییم.» (فروهر، صص۳۷۰-۳۷۳)
پروانه فروهر در آن کنفرانس با هدف ایجاد فضایی همگرا و درپی یافتن راهی برای پرکردن فاصلههای گفتمانی سخن گفته بود. تعیین اولویتهای مبارزاتی او منطبقبر فضای سیاسی و اجتماعی سرزمینی که در آن میزیست، شکل گرفته بود. او همان سیاستی را پیشه کرده بود که نسل اول فمینیستهای مستقل ایرانی در تعیین اولویت بهکار برده بودند: دستیابی عاجل به حق رای و یا تقویت دولت ملی دکتر مصدق؟[۳]. منتها سخن پروانه در آن کنفرانس، بهجای تقویت دولت ملی، درباره تقویت نیروهای ملی بوده است. بیتردید اولویتهای هر جنبش در زمان و فضاهای متفاوت، رنگهای مختلف بهخود میگیرند و با دوری جستن از تقدسگرایی درمورد اولویتها و با تاسی به انعطافپذیری است که پتانسیلهای تاثیرگذاری در جامعه رها میشود. هرچند سخنان او در فضایی از کژفهمی و برخوردهای غیرحرفهای و حتی غیراخلاقی ازسوی برخیاز «فمینیست»های خارج از کشور مواجه شد، اما در اعتقاد او بر همگرایی میان جنبش زنان خللی ایجاد نشد.
حضور در محافل زنان
مدتی پس از بازگشت از آن سفر، تعداد بسیار اندکی از زنان فعال متعلقبه جریانهای سکولار مستقل و نیز زنان ملیگرا، در شرایط سخت امنیتی در خانه یکی از زنان فعال در خیابان کوشک، جمع شدیم تا به گزارش پروانه فروهر از کنفرانس بنیاد در سیاتل گوش دهیم. تایید آن جمع بر مفاد متن سخنرانی بهغایت روشن و زیبای او، محور شکلگرفتن آن گروه کوچک بود. با شنیدن گزارش او از کنفرانس پژوهشهای زنان، کسانی معتقد بودند که او اصلا نباید به این کنفرانس میرفته است و این میزان از وقت و انرژی را نباید صرف چنین کنفرانسی میکرد. برخی معتقد بودند که این ارتباطات اتفاقا باید ادامه پیدا کند تا فاصلههای گفتمانی میان دو گروه زنان فعال خارج و داخل کشور پر شود. برخی نیز اساسا حضور پروانه را در جنبش زنان، با ترازوی سیاست و تعلقات سیاسی ارزیابی میکردند و به عدم حساسیتهای جنسیتی او طعنه میزدند.
افسوس که شرایط سخت و فاجعه قتل پروانه مانع از حضور بیشتر او در جمعهای زنان شد. افسوس که برخیاز محافل و گروههای زنان، درک روشنی از اهمیت و ارزش حضور زنی همچون پروانه فروهر را در جنبش زنان نداشتند؛ و افسوس که ظرایف تاثیر حضور پروانه فروهر در جنبشهای مدنی و مشخصا جنبش زنان، ازقضا از نگاه حاکمیت وقت پنهان نماند و نقشه قتل او همچون طرحی محتوم ازسوی نیروهای واپسگرای حاکمیت پیش رفت.
تبدیل امر «نوستالژیک» به امر عاجل
نفس کشیدن در فضای افسوس، میراثی نیست که از حضور زنده و شورمند کسانی چون پروانه فروهر بهجای بماند. بهویژه این روزها که به مدد وظیفهمندی کسانی که دغدغه مستند کردن بخشهای نانوشته تاریخ و بهویژه تاریخ جنبش زنان را دارند، حجمی گرانبها از آموختنیهای ضروری در فرمها و قالبهای مختلف ادبی و تحقیقی شناسایی و جمعآوری شده است.
امر آموختن عاجل بهجای امر افسوس، درسی است که میتوان از داستان زندگی و مبارزات پروانه فروهر آموخت. رویکرد سیال او به جریانها و وقایع سیاسی و اجتماعی، اندیشه آزاد و رهایش که موجب موضعگیریهای منعطف در موقعیتهای سیاسی و اجتماعی میشد، حفظ حساسیتهای جنسیتی در امور شخصی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، اهمیت مهرورزی و عواطف درونی، رویکرد تکثرگرایانه و عبور از دوگانههای تعریفشده «ازما یا برما»، تاکید بر پیوندهای بینجنبشی، توجه به ائتلافها و همگراییهای موضوعی میان/بین جنبشی و… به ما میگوید که آموختن هنوز، از پرواز آن پروانه بر گرد آتش جنبش زنان، دمی است جانانه بر شعلهور شدن آن آتش.
[۱] بخوان به نام ایران (داریوش و پروانه فروهر، بهروایت پرستو فروهر)، آلمان، پرستو فروهر،۱۳۹۱
[۲] شعری که پروانه فروهر در رثای هما دارابی سرود
[۳] مطالبات ما و منفعت عمومی زنان، نوشین احمدی خراسانی
از: ایران انترنشنال