اقای رضا پهلوی! با طناب دیکتاتورپرورها و چاپلوس ها به چاه نروید

پنجشنبه, 27ام دی, 1397
اندازه قلم متن

بهروز ستوده

آقای رضا پهلوی، شما را شاهزاده خطاب نمیکنم چونکه:۱- همه انسانهای روی زمین ازمادر زاده میشوند نه از القاب و عناوین و مشاغل پدر.

۲- سلطنت موروثی خاندان شما در بهمن ماه ۱۳۵۷ خورشیدی بدست مردم ایران منقرض و به خاطره تاریخ سپرده شد و خیانت بزرگ خمینی نسبت به انقلابی که پدر شما خیلی دیر صدایش را شنید نمیتواند صورت مسئله ضدیت اکثریت مردم ایران را با نظام موروثی سلطنتی که منجر به سرنگونی آن گردید مخدوش سازد.

۳ – کسانی که بر شاهزاده خواندن شما اصرار دارند و وسوسه تاج و تخت حکومت پادشاهی را در دل شما زنده میکنند دانسته یا نادانسته آب به آسیاب جمهوری اسلامی میریزند و شما را به عامل تفرقه درمیان مردمی که عزم خود را برای برچیدن حکومت خودکامه ولایت فقیه جزم کرده اند تبدیل سازند.

۴- عمق ویرانگری و فساد حاکمیت اسلامی نمیتواند حقانیتی را برای سیستم سلطنتی موروثی که پیشینه استبداد و جنایتکاری چند هزار ساله در ایران دارد ایجاد نماید وبی اعتباری نظام پادشاهی موروثی را به اعتبار انگشت شمار شاهان انسان دوست از قبیل کورش کبیر معتبر ساخت.

۵- انتخاب بین بد و بدتر شیوه عوامفریبانه ای است که به مدت چهار دهه یکی ازجناحهای جمهوری اسلامی برای سهیم شدن درقدرت درچهاردهه ازآن استفاده نموده است، وچنین به نظرمیرسد که هواداران شما نیزگویابرای حقانیت بخشیدن به دیکتاتوری پدرشما وتبلیغ بازگشت به سیستم پادشاهی ازهمین شیوه عوامفریبانه انتخاب بین بد و بدتر استفاده مینمایند و تلاش میکنند مردم ایران را به مقایسه بین گذشته و حال و انتخاب بین جمهوری اسلامی و نظام پادشاهی برسانند.

آقای رضاپهلوی! بی انصافی است اگر کسی شما را بخاطردیکتاتوری وآزادی کشی های حکومت خودکامه پدرتان که زمینه سازانقلاب ۱۳۵۷گردیدمورد قضاوت قراردهد، اما بی انصافی مضاعف خواهد بود اگرمردم ایران وما ستمدیگان وشکنجه شدگان دردونظام شاهی واسلامی، قضاوت شما را در مورد رویدادهای سیاسی دوران حکومت خودکامه پدرتان درخواست ننمائیم، چراکه ازطریق قضاوت های شما درمورد رویدادها وبازیگران سیاسی گذشته ایران است که میتوان به دیدگاه وجایگاه سیاسی شما به عنوان کسی که واردعرصه مبارزه سیاسی شده و داعیه دمکراسی خواهی و همراهی با مردم ایران برای رهائی از شر هیولای حکومت اسلامی را دارد پی برد وجایگاه واقعی شما رادراپوزیسیون جمهوری اسلامی تشخیص داد.همچنین بی انصافی خواهد بود اگرپاره ای از خدمات پدرو پدربزرگ شما که راستای مدرن سازی ایران صورت گرفته بود نادیده گرفته شود. اما دریغا که آن خدمات چون با تعطیل اساس انقلاب مشروطه ودر پرتودیکتاتوری پدر وپدربزرگ شما وسرکوب آزادیخواهان انجام شده بود، دیدیم که چگونه حکومت نوپای اسلامی درغیاب دمکراسی پایدارونهادهای مدافع جامعه مدنی تمام دستاوردها واصلاحات مدرن گذشته را نابود کرد وکشورومردم ایران را درمسیرقهقرائی وقرون وسطائی قرارداد. من تردیدی ندارم که اگرپدرشما حقوق مردم ایران را به رسمیت شناخته بودوبه قانون اساسی مشروطه ومدیریت مردم ایران دراداره کشوروفادارمانده بود، انقلاب ۵۷ هرگزصورت نمیگرفت وبعد ازپدرتان شما اینک پادشاه ایران بودید.

آقای رضا پهلوی! اگرچه شما همیشه در سایه دمکراسی خواهی حرکت کرده اید وهیچگاه به وضوح خواهان بازگشت سیستم سطنتی به ایران نشده و خود را جانشین پدرمعرفی نکرده اید و برتبعیت ازرأی مردم ایران تأکید داشته اید، اما هیچگاه نیزازانقراض حکومت سلطنتی موروثی درایران واینکه خواهان بازگشت به سلطنت نیستید سخنی نگفته اید. بعبارت دیگر همیشه به گونه ای سخن گفته اید که گویا اگرمردم ایران ازشما بخواهند که پادشاه شوید شما ناگزیرهستید به رأی وخواسته مردم گردن نهید و پادشاه شوید! واینگونه سخن گفتن شما است که مخالفان ومنتقدان نظام پادشاهی را برآن میدارد که دمکراسی خواهی شما را باورنکنند ودرتناقض گوئی شما پاسخی جزسلطنت طلبی نیابند. تناقض دراین است که وقتی شما آینده وجایگاه سیاسی خودرا به آرای مردم ایران واگذارمیکنید معنی این حرف این است که یکطرف شما تلویحا قبول میکنید که ۴۰ سال پیش سلطنت پهلوی ها درایران برچیده شده است واز طرف دیگراگر مردم دریک همه پرسی ازمیان گزینه های پیشنهادی سیستم پادشاهی را انتخاب کنند آنگاه شما بعنوان نخستین پادشاه دمکرات ایران سوگند یاد خواهید کرد! با چنین استدلالی حتی یک کودک دبستانی برایش این سئوال پیش میاید که اگربراستی برای بازگشت به حکومت پادشاهی، مبنا رأی مردم است چرا افراد دیگری ازشهروندان ایرانی نتوانند برای انتخاب پادشاه با شما آقای رضا پهلوی به رقابت بپردازند؟! درغیراینصورت هواداران سلطنت درایران چاره ای ندارند مگراینکه به توارث درپادشاهی متوسل شوند وبه اعتبارخون و ژن پادشاهی راه را برای مشروعیت دادن به بازسازی سلطنت پهلوی هموارسازند.

آقای رضاپهلوی! شما که درهرفرصتی ازدمکراسی سخن میگوئید وازنوجوانی درکشورهای اروپائی وامریکائی زندگی کرده اید، حتما میدانیدکه دمکراسی کالای یک بارمصرف یا واژه ای برروی کاغذ نیست، دمکراسی تابع قواعدی است که شخص دمکرات ملزم به رعایت آن قواعد است. پاسخگوئی و مسئولیت پذیری وشفافیت درگفتارورفتاراز قواعد دمکراسی است. همچنین شما خوب میدانید وقتی کسی پا به عرصه سیاست میگذارد وخودرا درمعرض انتخاب مردم برای احراز یک مقام سیاسی واجتماعی قرار میدهد لاجرم میبایستی که رودرروی مردم، رسانه های جمعی و رقبا ومنتقدین خود قرارگیرد وبه تشریح اهداف وبرنامه های آتی خود بپردازد و به سئوال های منتقدان درمورد مواضع سیاسی خویش پاسخ دهند. برای بسیاری از ایرانیان این سئوال مطرح است که چرا آقای رضا پهلوی فقط درجمع هواداران ورسانه های طرفدارخود ظاهر میشود وازرودرروئی با منتقدین خود اجتناب میورزد؟ کسی که مدعی است میخواهد عامل وحدت ملی ایرانیان برای براندازی جمهوری اسلامی وایجاد یک نظام دمکراتیک برآمده ازآرای مردم باشد چرا حاضرنیست رو درروی سایر گروههائی که همین اهداف را دنبال میکنند در یک میزگرد رسانه ای شرکت کند تا مردم ایران با دیدگاه ایشان وسایرگروههای سیاسی درمورد آینده ایران آشنا شوند؟

آقای رضا پهلوی! هیچ دیکتاتورخودکامه ای وازجمله پدروپدربزرگ شما، خمینی وخامنه ای وصدها پادشاه وحاکم مستبدی که درطول تاریج برشانه مردم سوارشده ودمارازروزگاراین مردم درآوردند ازمادر دیکتاتورمتولدنشده بودند وهیچ کشوروجامعه ای یک شبه به مهد دمکراسی تبدیل نشده است ومقایسه چندکشورپادشاهی اروپا که پس ازچند قرن جدال بین استبداد وآزادی، شاه بی قدرت وتشریفاتی وغیرمسئول را به نمادی ازتاریخ خود کرده ودرکاخی نشانده اند باکشورما ایران که تاریخ چند هزارساله اش با حکومت های استبدادی عجین شده است قیاس مع الفارغ است واین نوع استدلال ها برای توجیه بازگشت به نظام پادشاهی موروثی اگرناشی ازغرض ورزی وخدمت به بقای جمهوری اسلامی نباشد بی تردید ناشی ازناآگاهی و بی اطلاعی ازتاریخ ایران وسایر کشورها است. آقای پهلوی ، صد واندی سال پیش پدران ومادران ما به امید بیرون آمدن از چرخه استبداد و وارد شدن به عصرتجدد وآزادی، انقلاب شکوهمند مشروطه را بپا کردندکه متأسفانه پدروپدربزرگ شما با پایمال کردن قانون اساسی مشروطه به بازتولید استبدادپرداختندواجازه ندادند مردم ایران ازنتایج آن انقلاب بهره مند گردند.

آقای رضا پهلوی! ازخیزش خودجوش مردم ایران دردیماه گذشته بدین سووتعمیق بحرانهای عدیده ای که حاکمیت جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان است تحرک تازه ای درمیان اپوزیسیون جمهوری اسلامی وازجمله هواداران شما وبازگشت به سلطنت براه افتاده است،طرح شعار”رضا شاه روحت شاد” دردو شهرمذهبی مشهد وقم توسط پاره ای ازمعترضان خیزش دیماه گذشته متأسفانه شما وهوادارانتان را به این توهم کشانده است که گویا مردم ایران خواهان بازگشت قدرت سیاسی به خاندان پهلوی اند! این توهم وچاپلوسی درمیان برخی ازتحصیل کرده های دیکتاتورپروروساکن خارج از کشورآنقدربالا گرفت که درحضورخودتان وقیحانه شما را امید ۸۰ملیون ایرانی خطاب کردند! بدون اینکه عکس العملی نسبت به این گزافه گوئی و چاپلوسی ازجانب شما مشاهده شود، وچه بسا دردل شادمان هم شده اید که چه هواداران وفاداری دارید! آقای پهلوی، بگذارید صادقانه به شما بگویم، اینجانب بعنوان یکی از هزاران شهروند ایرانی که ازنوجوانی برای آزادی وعدالت اجتماعی وبهروزی هموطنانم و سربلندی کشورم با دیکتاتوری پدرشما وارد مبارزه سیاسی شده ام ومانند هزاران زن ومرد ایرانی طعم زندان وشکنجه حکومت شاهی و اسلامی را تؤامان چشیده ام وکمی ازتاریخ و مسائل سیاسی واجتماعی وطنم آگاهی دارم بگذارید صادقانه به شما بگویم حلقه های دیکتاتورپرورو چاپلوسی که در پیرامون شما شکل گرفته است رهبر مطلوب ودیکتاتورمصلح را درشخصیت شما جستجو میکنند، پاره ای ازاین تحصیل کرده های دیکتاتورپرورکه دراصلاح حکومت اسلامی ویا گروههای سیاسی که به آن وابسته بوده اند سرخورده و مأیوس شده اند اینک از فرط ناتوانی وضعف درجستجوی دیکتاتورمصلح میگردند وتصورمیکنند که میتوانند چکمه های رضا شاه را به پای شما بپوشانند. کسانیکه که ازفرط درماندگی به تزحکومت دیکتاتورمصلح روی آورده اند و شما را حامل ژن رضا شاه میپندارند ازقماش همان کسانی هستند که پدرشما را به عرش اعلی و خدایگانی وآریامهری رساندند وآنقدردرمقابلش دُم تکان دادندکه شاه نگون بخت تصورکرد روح کورش کبیردراوحلول کرده است ودرسرزمینی که به ارث به اورسیده است همه باید مطیع اراده واوامرخورشید آریا باشند!

آقای رضا پهلوی! درهفته های اخیربسیاری ازچهره های برجسته جمهوریخواه ایرانی نسبت به برخی ازمواضع شما که درراستای دمکراسی خواهی و منافع ملی مردم ایران نیست انتقاد کرده اند که خشم هواداران شما رادرفضای مجازی برانگیخته و سیل دشنام گوئی وناسزاگوئی را نثار منتقدان شما کرده ومیکنند، رفتاراین دسته ازهواداران شما رفتاردارودسته های شعبان بی مخ ورمضان یخی هوادارپدرتان واراذل واوباش هوادارخمینی وخامنه ای را با دگراندیشان ومنتقدان ایرانی تداعی میکند که هیچ صدای مخالف و منتقدی را نمیتوانستند و نمیتوانند تحمل کنند. ومتأسفانه شما رسما وقاطعانه رفتاراین هتاکان حرمت منتقدان را محکوم نکرده اید،که این برای کسی که داعیه دمکراسی خواهی و کمک به اتحاد تمام گروههای اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی را دارد نتایج خوبی ببارنخواهد آورد. اوباش ولائی “آتش به اختیار” وسلطنت طلبان فحاّش هردورفتاری مشابه دارند و دوروی یک سکه اند، یکی سمبل استبداد حکومت اسلامی است ودیگری سمبل حکومت استبداد پادشاهی. اگرشما هوادران هرزه گو وهرزه نویس را ازخود نرانید و رسما رفتارزشت آنان را محکوم نسازید دراذهان عمومی این شائبه بوجود خواهد آمد که فرمان “آتش به اختیار”خامنه ای وذوب شدگان درولایت به هواداران پادشاهی وذوب شدگان درسلطنت پهلوی نیز تسری پیدا کرده است.

آقای رضا پهلوی! ۴۰ سال پیش در چنین روزهائی ملیونها ایرانی درتهران وسرتاسرایران یکپارچه شعارمرگ برشاه واستقلال، آزادی، جمهوری اسلامی فریاد میزدند وامروزنیزفریاد مرگ برخامنه ومرگ بر دیکتاتورازگوشه وکنار ایران بگوش میرسد. برخلاف کسانی که درنفی انقلاب بهمن ۵۷ گفته ومیگویند که مردم ایران درآن هنگام میدانستند چه نمیخواهند ولی نمیدانستند که چه میخواهند! اینجانب براین باورم که مردم ایران هم درآن زمان میدانستند چه میخواهند وهم دراین زمان. میدانستند و میدانند که آزادی واستقلال وعدالت اجتماعی و رفاه وآسایش و پیشرفت وسربلندی کشورشان را میخواهند و سدی که در مقابل خواسته هایشان قرارداشته ودارد حکومت های دیکتاتوری است. شعارجمهوری اسلامی که خمینی و آخوندهای شیاد به راهپیمائی ها وتظاهرات ها آزادیخواهانه مردم درجریان انقلاب۵۷ تزریق کردند ومورد اقبال مردم قرارگرفت درحقیقت حامل نفی وگذارازنظام دیکتاتوری سلطنتی موروثی بود. اینکه مردم ایران به شیاد وخدعه گری که درهیأت قدیس روحانی ومرد خدا ظاهرگشته بود اعتماد کردند را نباید به حساب ندانستن خواسته آنان گذاشته شود. میتوان به اعتماد کردن مردم به خمینی خرده گرفت ولی نمیتوان آنان را متهم کرد که نمیدانستند چه میخواهند. برای درک اینکه چرا مردم ایران به خمینی اعتماد کردند کافی است به سخنان و وعده هائی که اودرنوفل لوتاشوفرانسه وقبل ازرسیدن به قدرت به مردم ایران میداده است رجوع کنید. خمینی وتیم دیکتاتورپرور پیرامون او یعنی تحصیل کرده های مذهبی ساکن خارج در پاسخ به سئوال خبرنگاران که “جمهوری اسلامی” که شما میخواهید جایگزین حکومت سلطنتی کنید چه نوع حکومتی است، به کرات گفته بودند: “مثل همین جمهوری فرانسه وجمهوری هائی که دراروپا است”!

نتیجه و کلام آخر:

آقای رضا پهلوی! مردم شریف وستمدیده ایران نه مارکه اژدها گزیده اندوازریسمان سیاه وسفید میترسند. اعتمادشان نسبت به حکومتگران شاهی وشیخی سلب شده است ونمیتوان با تکرارواژه های شیرین و دمکراسی خواهی اعتماد مجددشان را بدست آورد، اپوزیسیون جمهوری اسلامی واز جمله مشروطه خواهان هوادارنظام پادشاهی بجای کلی گوئی وسخنان زیبا میبایستی مکانیسمی را برای جلوگیری ازبازتولید استبداد درایران و برقراری دمکراسی پایداردرکشورارائه دهند همچنین میبایسی طرح واستراتژی خودرا برای گذارمسالمت آمیزازجمهوری اسلامی به حکومت مطلوب خود، چگونگی پایان بخشیدن به تفرقه وپراکندگی اپوریسیون ملی وتحقق بخشیدن به وحدت ملی ایرانیان در جبهه ای فراگیرمرکب گرایشات گوناگون سیاسی وفکری وغیره به مردم ایران ارائه دهند تا شایدامیدی دردل مردمی که بازیگران مذهبی و سیاسی آنهمه خیانت به اعتمادشان کرده اند بوجود آید و مطئن گردند که این بارمانند سال ۵۷ کسی به اعتمادشان خیانت نخواهدکرد.

برای اینکه دانسته شود چرا مردم ایران به گفته های خمینی در فرانسه اعتماد کردند و به بسته ی سربسته جمهوری اسلامی رأی دادند، دراینجا به چند وعده وقولی که خمینی درنوفل لوشاتوفرانسه به مردم ایران داد و پس ازبه قدرت رسیدن بزرگترین خیانت تاریخ را به مردمی که شیفته آزادی و استقلال و جمهوریت بودند مرتکب شد اشاره میکنم.

برخی از گفته های خمینی درفرانسه و قبل ازبه قدرت رسیدن درایران :

“در حکومت اسلامی اگرکسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود وقاضی اورا احضارمیکند واوهم حاضر میشود”

“عزل مقامات جمهوری اسلامی بدست مردم است. برخلاف نظام سلطنتی مقامات مادام العمر نیستند،طول مسئولیت هریک از مقامات محدود وموقت است، یعنی مقامات ادواری است، هرچند سال عوض میشود، اگرهم مقامی شرایطش را از دست دادساقط میشود.”

“رژم ایران به یک نظام دمکراسی تبدیل خواهد شد که موجب ثبات منطقه خواهد شد.”

“من نمیخواهم ریاست دولت را داشته باشم، طرزحکومت جمهوری ومتکی به آرای مردم است.”

” بشردراظهارنظرخودش آزاداست، اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است، مطبوعات درنشر همه حقایق و واقعیات آزادند”

“درجمهوری اسلامی کمونیست ها نیز آزادند”

“دولت اسلامی یک دولت دمکراتیک به معنای واقعی است واما من هیچ فعالیت در داخل دولت ندارم به همین نحو که الان هستم وقتی دولت اسلامی تشکیل شود نقش هدایت را دارم.”

“من درآینده(پس از پیروزی انقلاب)همین نقشی که الان دارم خواهم داشت. نقش هدایت و راهنمائی ودر صورتی که مصلحتی درکار باشداعلام میکنم لکن من درخوددولت نقشی ندارم.”

“من وسایر روحانیون درحکوکت پستی را اشغال نمیکنیم. وظیفه روحانیون ارشاددولت ها است”

“قانون این است عقل این است حقوق بشراین است که سرنوشت هرآدمی باید دست خودش باشد.”

” زن ها درحکومت اسلامی آزادند، حقوق آنان مثل حقوق مردها است. اسلام زنها را ازاسارت مردها بیرون آوردوآنها را هم ردیف مردها قرار داده است. تبلیغاتی که علیه ما میشودبرای انحراف مردم است. اسلام همه ی حقوق و امور بشررا تضمین کرده است.”

“تمام اقلیت های مذهبی در حکومت اسلامی میتوانند به کلیه فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایندوحکومت اسلامی موظف است از حقوق آنها به بهترین وجه دفاع کند.”

خمینی شیاد با چنین وعده هائی اعتماد مردم ایران را نسبت به جمهوری ناشناخته اسلامی جلب نمود. وکسانی که امروزه مردم ایران را که ازدیکتاتوی شاهنشاهی به ستوه آمده بودند متهم به ندانستن در سال ۵۷ میکنند بهتراست که انگشت اتهام را به سمت دیکتاتوری خودکامه محمد رضا شاه دراز کنند که نظام مشروطه سلطنتی و قانون اساسی آن را تبدیل به حکومت خودکامه فردی نمود و زمینه را ازهرجهت برای انقلاب ۵۷ مساعد ساخت. آری آقای رضا پهلوی مردم ایران هم درسال ۵۷ میدانستند که چه میخواهند و چه نمیخواهند هم امروز میدانند که چه میخواهند و چه نمیخواهند، ولی این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که در آن زمان و با آن وعده ها و سخنان خمینی هیچکس نمیدانست که در پشت چهره یک آیت الله و مجتهد و مرجع دینی و اولاد پیغمبر چه هیولای مخوفی نهفته است.

۲۵ دیماه ۱۳۹۷
۱۵ ژانویه ۲۰۱۹

از: عصر نو


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۱۲ نظر

  1. عزیزم اولا متنی که سانسور کردی متنی بود که برای آقای ستوده نوشته بودم و شما سانسور کردید و البته گویا متن دیگری را هم سانسور کرده اید که باز گلی دیگر به گوشه جمالتان.اما انچه در خط بالا نوشتید و انکه من برایتان نوشته بودم تهدید نیست بلکه یک واقعیت جامعه ماست و دوستان گویا هنوز فرق بین تهدید و آگاهی را نمی دانند .فرض کن کسی بگوید اگر به برق دست بزنی میمیری آیا این یک تهدید است؟دوستان متاسفانه سالهاست که ایران نیستند و با حال و هوای ایران و بخصوص نسل امروز کاملا ناآشنا!و اگر کسی بخواهد حقایق را برایشان بازگو کند دوست ندارند دیوار توهم ذهنیشان پریشان شود و واقعیات را ببینند!آنوقت به شاه ایراد می گیرند که شاه بسیار دیر صدای انقلاب را شنید و هر صدای خیر خواهانه ای حتی از طرف نزدیکان را رد کرد و تهدید شمرد!خب دوستان!می بینم که شما هم به درد شاه مبتلا شده اید !پس فرق شما با شاه چیست؟خودتان را در آینه نمی بینید؟جای دیکتاتور نشسته اید؟!البته علت آن نیست و من خبر دارم زاعماق خیالت!به بهانه های واهی نظیر آنچه که سانسورچی های جمهوری اسلامی می گویند می خواهی هر صدای مخالفی را و هر منتقدی را خفه کنی و ایرادات خود نبینی!این درد شماهاست!که خودتان هم دیکتاتورید ولی حواستان نیست.دقیقا همان دلایلی که سانسورچیهای جمهوری اسلامی می آورند شما هم همانها را می آورید و برای همین هم هست که نسل امروز برایتان هیچ ارزشی قایل نیست چون اگر شما به خیال خودتان و با اوردن دلایل مثلا به خیال خودتان منطقی سعی در سانسور نظرات دارید و فکر می کنید نسل امروز نمی فهمد!اتفاقا نسل امروز کاملا با این روشها آشناست چون در این فضا بزرگ شده و نمی توانید مخاطب را فریب بدهید که اگر میشد امروز جمهوری اسلامی استاد این روشهاست! ولی نتوانست .حالا خودتان فهمیدید من چرا این مطالب را نوشتم.حالا به رای العین صحت مطالب من را دیدید و دلیل تنفر نسل جوان و خالی کردن پشتتان را فهمیدید.حتی اگر تهدید (البته به زعم شما)باشد باید منتشر کنید تا تهدید کننده سیاه روی شود و البته قضاوت هم با خواننده باید باشد. و این معنای دموکراسی و آزادی بیان واقعیست نه انکه شما و البته جمهوری اسلامی می گوید.جدا بوی الرحمان این نوع طرز فکر مدتهاست درآمده و شما نمی فهمید.البته با توجه به کهولت سنی مفرط اعضای محترم استفاده از این روشهای پوسیده و نخ نما و آنهم تحت نام آزادی بیان!چندان دور از انتظار نیست و امیدی به باز آموزی این عزیزان نمی رود چونکه آموزش در سنین پیری بسیار مشکل است.و گویا مرگ سیاسی و فیزیکی توامان رسیده است و باید دوستان را به خدا سپرد

  2. خواننده محترم
    چون در کامنت شما تهدیدهایی مانند “دوستانی مثل اقای مصطفوی از فحاشی طرفداران رضا پهلوی ناراحت شده و از رضا پهلوی می خواهد جلوی طرفدارانش را بگیرد.دوستان نمی دانند فردای براندازی باید برای نجات جان خود از دست طرفداران پهلوی ,به رضا پهلوی التماس کنند !”
    وجود داشت حذف شد.
    هرگاه در متنی تهدید و یا توهین به اشخاص دیده شود آن متن حذف میشود.

  3. به به!سانسور کردن هم که بلدی آقا!مبارکت باشد. متن قبل از حسن را من نوشتم ولی با اسم و ایمیل جداگانه .همان متن بلند بالایی که همه جانبه نوشته ات را زیر سوال برده بود!یادت هست دیگر! متن نوشته حسن دومی بود و تو باید آنرا اول می خواندی .ولی سانسور کردی !مبارکت باشد حالا فهمیدم که چقدر به دموکراسی و آزادی بیان معتقدی!تف به شرف نداشته اند نامرد

  4. خلیل خان
    مردم عادى دنبال آزادى نبودند.
    مذهبیون متصب دنبال مذهب بودند.
    روشنفکران دنبال آزادى بودند.
    آن روزها دانشجویان و تحصیلکردگان معمولى و نه ویژه که سرشون حساب و کتاب مى شد، حساب مى کردند که پول نفت را شاه مى دزدد و حساب مى کردند به هر نفر چقدر میرسد.
    اینگونه بود که به مردم وعده آب و برق مجانى و پول نفت دادند.
    مردم عادى که خیلى متعصب نبودند دنبال این چیزها رفتند.
    از همان روزهاى اول مردم عادى مذهبى جنگ را علیه دیگران راه انداختند. مردم عادى برایشان آزادى اهمیتى نداشت. به این جنگ بین دو گروه مى خندیدند.
    مردم عادى شریعتى را نمى شناختند و لسیارى از دانشجویان هم کناب شریعتى را نخوانده بودند. خودمن بعضى از کتاب هاى شریعتى و مطهرى را بعد انقلاب خواندم.
    مردم عادى دنبال این چیزها نبودند.
    علت راى آوردن بنى صدر این بود که مردم از آخوند خوششان نمى آمد.
    آزادى سیاسى براى مردم عادى اهمیتى ندارد. چون سیاسى نیستند و این مشکل آنان نیست.
    هم اکنون نیز اگر جمهورى اسلامى زندگى مردم را انگولک نکند، کسى کارى با او ندارد. از این رو بود که وقتى جمهورى اسلامى به آزادى هاى سیاسى حمله کرد مردم تماشاجى بودند.
    من فعال سیاسى نیستم. یک تئوریسین ساده ام. براى من هم فقط زندگى معمولى مردم و خودم مهم است. من نه وارد گروهى مى شوم و نه در تظاهرات شرکت مى کنم و نه کسى را تشویق مى کنم که چنین و چنان کند. من معلمى هستم که علم یاد مى دهد.
    من قوانین علوم تجربى را در زمینه هاى علوم اجتماعى و سیاست و بخش هایى از فلسفه بکار برده ام. این انتقال قوانین مرا توانا به تبیین تحولات اجتماعى کرده است. همین.
    با تشکر از آقا خلیل

  5. پدر جان اگر پیش دیگران لاف در غریبی زدی پیش من نزن که اخبار داخلی جبهه ملی همان زمان برای پدر من می آمد!!!یاد بگیر با کسی که از نهان خبر دارد اینگونه سخن نگویی!تو که را داری فریب می دهی؟!مرا؟!برو جمعش کن.همان زمان جبهه ملی خودش را در کنار خاتمی می دید و با آنها بود.لابد کاندیدا شدن همسر دکتر پیمان و علیرضا رجایی را خاطرت هست .البته احتمالا سریعا می گویی نظر شخصیشان بود و ربطی به ما نداشت و از این حرفها !ولی بدان که با نسل ۵۷ خمینی در ماه دیده طرف نیستی!البته این سیاست کثیف را بنده هم از خمینی بلدم.می گفت بکشید و اعدام کنید ولی عملا هیچ مدرکی باقی نمی گذاشت .در نامه کتبا می نوشت طرف تبریه است و بعد تلفنی به خلخالی زنگ میزد و می گفت اعدامش کن!یا استالین که جنازه ها سربه نیست می کرد و می گفت کدام مدرک!من چه کسی را کشتم.من اگر از اوضاع داخلی ایران بی اطلاعم و گویا سواد سیاسی هم ندارم, خدا را شکر که دوستان مطلعی داریم که می توانند حتی عکس خمینی را در ماه ببینند و موی خمینی را لای قرآن!هم نجوم خوانده اند و هم دکترای موشناسی دارند.در ضمن نوشتید فریبکاری خمینی و یارانش!می شود شما در کمال صداقت بفرمایید منظور از این یاران فریبکار چه کسانی هستند؟چه کسانی در برابر رادمردانی چون دکتر بختیار و دکتر صدیقی ایستادند و آبروی جبهه ملی را بردند!؟

  6. ادعاهای این نوشته کاملا از روی بی اطلاعی است. معلوم میشود که فرد نویسنده حتی یک آشنایی ابتدایی با مسائل سیاسی ندارد و یا مخصوصا دروغ میگوید که ادعا میکند ” گویا موضع جبهه ملی را زمان خاتمی و حمایت از خاتمی و کروبی و آنچه مثلا دولت اصلاحات می خوانند فراموش کردی.مگر حمایت از اصلاح طلبان که اتفاقا چهره هایی چون خویینی ها و موسوی تبریزی و محتشمی و از همه جالب تر خلخالی ,در برابر اصول گرایان انتخاب بین بد و بدتر نبود”.
    آقای محترم اگر نمیدانید بدانید که جبهه ملی هیچگاه از خاتمی یا موسوی و یا دیگرانی که نام بردید حمایت نکرد و در زمان خود به آنها انتقاد و یا اقدامات ایشان را محکوم کرده است.
    خوب است که شما واقعیات جامعه را می بینید. اما این هم واقعیت است که مردم ایران علیه خودکامگی و دیکتاتوری گذشته قیام کردند. این قیام اگرچه به علت فریبکاری خمینی و یارانش کشور را به این روز انداخت اما این قابل انکار نیست که مردم ایران از وابستگی و حکومت فردی خوششان نمی آید و آن را رد میکنند.
    شما هم این واقعیت را ببینید.
    مازیار

  7. دوست عزیز شما که رضا پهلوی را شاهزاده نمی خوانید(که البته فرقی هم به نظر من ندارد جز کینه قدیم) و می گویی لقب از پدر نمی رسد پس چرا خمینی را اول انقلاب امام خواندی؟مگر امامت از مادر میرسد.گفتی انتخاب بین بد و بدتر غلط است پس گویا موضع جبهه ملی را زمان خاتمی و حمایت از خاتمی و کروبی و انچه مثلا دولت اصلاحات می خوانند فراموش کردی.مگر حمایت از اصلاح طلبان که اتفاقا چهره هایی چون خویینی ها و موسوی تبریزی و محتشمی و از همه جالب تر خلخالی ,در برابر اصول گرایان انتخاب بین بد و بدتر نبود!گذر مردم به سوی دموکراسی از طریق خمینی!جک قرن!مردم می خواستند به کمک خمینی به دموکراسی برسند.از طریق آخوندی که فکرش در ۱۳۰۰ سال پیش مانده و بفکر احکام بول و غایط و متعه وتمتع از بچه نابالغ است!مثل این می ماند که از گوسفند بخواهی به تو هندسه اقلیدسی درس بدهد!اندکی فهم و شعور بد نیست .گفتی چاپلوسان در دو شهر مذهبی. گویا در جریان اخبار روز نیستی حتی اقراری که خود نظام کرد و البته ما شاهدان عینی که در ایران هستیم بماند.بالای صد شهر شد و خودشان اعلام کردند ۱۶۰ شهر شد و احتمالا اینها که در میدان بودند همه چاپلوسانند و شماها که سالهاست از ایران رفته اید ناچاپلو سان.اصلا می خواهم بدانم چند سال است ایران نیامدی چون از این جماعت سالها ایران ندیده در خارج زیاد داریم.تو می گویی دو شهر!تویی که اصلا سالهاست ایران نبودی یا ما که ایران هستیم.با این حرفت کاملا مشخص شد کجا زندگی می کنی .حداقل این حرفها را اگر در جمع خارج نشین که سالهاست ایران نبودند زدی,پیش نسل امروز نزن چون انها حداقل ایران هستند و حقایق را از نزدیک می دانند.پس گویا آنها هم که انقلاب کردند و در شهر دو شهر قم و تبریز بودند(عین همین دو شهر شما) از همان چاپلوسان بوده اند و من نمی دانم شماها چرا به حرف این چاپلوسان گوش کردید دوستان اگر عمری برایتان باقی بود از غار اصحاب کهف بیرون آیید و واقعیات جامعه را آنطور که هست ببینید و نه آنطور که سالهاست در مغز خود و در پیله تنهاییتان بافته اید

  8. سلام،

    نوشته ی روشنگری است اما این که شما نوشته اید:

    ۱ – «برخلاف کسانی که درنفی انقلاب بهمن ۵۷ گفته ومیگویند که مردم ایران درآن هنگام میدانستند چه نمیخواهند ولی نمیدانستند که چه میخواهند! » می گویم مردم می دانستند چه می خواهند : آزادی، استقلال ، جمهوری اسلامی .
    زیرا روحانیت و روشنفکران مذهبی مانند شریعتی این ذهنیت را ایجاد کرده بودند که اسلامی همه نوع آزادی را دارد و نیز گفته های خمینی که نوشته اید مزید بر علت شد.
    ۲- اکنون مردم می دانند چه نمی خواهند اما در واقعیت نمی دانند چه نوع حکومتی می خواهند. زیرا بجز حکومت سلطنتی و نیز اسلامی حکومت دیگری را تجربه نکرده اند و بخشی فکر می کنند بازگشت به گذشته راه حل است به همین دلیل گذشته گرایی رشد کرده است و حضرات سلطنت طلب هم به آن دامن می زنند. ۳- خوشبختانه مردم می دانند که دیگر حکومت ایده ئولژیک نمی خواهند این بهترین وضعیت ذهنی مردم است. ۴- آنچه در مورد قول های خمینی نوشته اید، کم است بیشترش را اینجا می توانید بخوانید:https://t.me/gozaresh1395/4236

  9. ببخید یک غلط مهم در منن نوشته ام است.
    فارغ از تعصب بودن با علاقه داشتن تناقض ندارد.

  10. آقاى مازیار
    تا حدودى درست نوشته اید.
    من ادعاى تحلیل در این جا نکرده ام.
    با این وجود در جاى جاى مطالب اشاراتى به غلط هاى ادعایى ایشان داشته ام.
    همیشه که نباید استدلال کرد.
    این مقاله شعاریست.
    من جوابیه بعضى از شعارها را داده ام.
    استدلال مى خواهید بروید تحلیل هاى مرا در کانال یک آقاى شهرام همایون که به در کامنت ها است بخوانید.
    من مقاله هاى مخالف نظرم را بیش از مقاله هاى موافق نظرم خوانده ام.
    تمامى نوشتارهاى این افراد غیر علمى، شعارى است.
    تحلیل علمى انقلاب بر مبناى آن چه بوده است و تغییرات صورت گرفته انجام مى شود.
    این که من مى خواستم ایران بهترى بسازم ولى خمینى نگذاشت، سخنى یاوه است.
    این که مى گویم این سخن یاوه است تحلیل است.
    این هم نیست که فقط مخالفان محمد رضا شاه چنین هستند. بسیارى از موافقان شاهنشاهى نیز چنینند. بسیار معدود افرادى سیاسى از روشمندى علمى حل مسایل سیاسى آگاه هستند.
    شما نمى توانید بر پایه فقط شعارها خود را تعریف کنید بلکه عملکرد و نتیجه کار شماست که در نهایت شما را تعریف مى کند.
    مثال ساده اش این است. من پیچى را مى خواهم باز کنم تا دستگاهى را تمیز کنم (شعار خوبى است تمیزى) ولى پیچ باز نمى شود. من اگر عاقل باشم، تلاش نمى کنم که دستگاه را بشکنم یا از خیرش مى گذرم و یا راه عقلانى براى باز کردن پیچ را دنبال مى کنم(زمان و صبر) و یا دستگاه بهترى را فراهم مى کنم و آن دستگاه را کنار مى گذارم( توانایى تغییر)
    محمد رضا شاه فقید فضاى سیاسى را بسته نگه داشت.
    با وجودیکه من آزادى هاى سیاسى را براى ثبات سمت گیرى جامعه و پیشرفت جامعه مهم مى دانم ولى شرایط آن روز براى چنین عملى مهیا نبود. با این وجود در آن دوران هم ثبات سمت گیرى جامعه و هم پیشرفت جامعه در خطر نبود و تنها وجه خطر ثبات سیاسى بود که در اختیار او نبود و در اختیار دیگران هم نبود. این ظرف جامعه بود.
    البته نبود آزادى هاى سیاسى جامعه را شکننده مى کند.
    ولى شرایط آن روز آن چنان بود که وجود آزادى سیاسى هم جامعه را مى شکست.
    جامعه ما ناهم گون بود. فضاى مدنى بسیار پیشرفته بود، فضاى اقتصادى بسیار پیشرفته بود ولى فضاى سیاسى از هر دو جهت عقب مانده بود. این تقصیر کسى نبود. ماهیت جامعه ما بود. ما از یک جامعه فئودالى در حال دگردیسى بودیم. افراد دانایى چون مصدق از خانواده فئودال ها بودند. افراد باسواد کم بود و افراد ویژه بسیار کم.
    روشنفکر مذهبى از آزادى هاى مدنى ناراحت بود و روشنفکر چپ نیز براى تعادل پذیرى هنر متعالى را تعریف مى کرد و بشدت با آزادى هاى مدنى گسترده مخالف بود.
    از طرف دیگر مخالفت هر دو با رشد سرمایه دارى در ایران برهنه بود و با نادانى سرمایه دار را پولدار و مفت خور و دزد مى نامیدند. هنوز هم بسیارى تفاوت سرمایه دار با پولدار را درک نمى کنند. فرق پول و سرمایه را نمى دانند.
    ماهیت رفتار سیاسى در میان مخالفین شاهنشاه فقید دیکتاتور منشانه بود و هر کس ذره اى مخالفت مى کرد با هزاران انگ مواجه مى شد و اگر اصرار مى کرد ترد مى شد و حتى تهمت ساواکى مى خورد و زندگیش سیاه مى شد.
    یکى از نشانه هاى منش دیکتاتورى همین تکته تکه شدن احزاب و گروه هاى هم گرایش است که هنوز ادامه دارد. شوخى معروفى بود که این گروها اگر دو نفرشان بشود سه نفر انشعاب مى کنند.
    در چنین شرایطى شما جاى شاه فقید بودید چه مى کردید؟
    تاریخ را مردانى چون محمد رضا شاه هول داده اند، کشیده اند. من مثالى که بزنم چون نمیدانم تخصص شما چیست به احتمال یقین درک نمى کنید ولى تصور کنید یک فنر نسبتاً ضعیفى را مى کشید. بعد از رها کردن فنر طولانى شده است ولى به اندازه ظرفیتش بر مى گردد.
    وقتى مى گویم ارتجاع سرخ و سیاه منظورم همین تلاش براى برگشت است.
    ارزش آزادى هاى سیاسى ثانوى است. یک انسان براى زیستن فقط نیازمند آزادى مدنى و اقتصادى است ولى براى آن که این آزادى ها در تهدید قرار نگیرد، نیازمند آزادى هاى سیاسى است.
    من در میان چپ ها زیسته ام. آنان دنبال آزادى بودند ولى خود دیکتاتور بودند.
    کسى که نوشتارهاى مخالف را نمى خواند و نقد نمى کند خود دیکتاتور است حتى اگر فریاد دموکراسى خواهیش بلند باشد.
    وقتى مى گوییم ما انقلاب کردیم که چنان شود ولى نگذاشتند. یعنى ما شعار هاى خوبى دادیم ولى عملى نبود.
    شما باید در ممکنات کار کنید. فضاى سیاسى چنین است. فردا هم نخواهند گذاشت.
    محمد رضا شاه فقید جنگید و آن چه برجاى گذاشت در میان همه مشکلات اجرایى بود. تصور نکنید که چون شاه بود، همه کارها براحتى انجام شد.
    من در تحلیل هایم سعى دارم قوانین علمى و روش علمى را بکار گیرم. از این رو فارغ از تعصبم. تعصب با دوست داشتن و علاقه داشتن تناقض ندارد.
    من به دلیل آن که درک مى کنم که محمد رضا شاه فقید با چه مشکلاتى تصمیم گرفت و با چه مشکلاتى موانع اجرایى را کنار زد و کشور را به جلو برد او را مى پرستم و میدانم که او هم چون ما انسان است.
    و گر نه من متعصب نیستم.
    در جایى از مصدق دفاع کردم و او را بزرگ مرد دانستم و در جایى دیگر از خانم مریم فیروز دختر فرمانفرمایان دفاع کردم و او را زنى آزاده دانستم. براى سخنانم دلیل علمى دارم. آقاى دکتر مصدق در میان خانواده من حایگاه ویژه اى داشت من از او شناخت دارم و با مریم فیروز رو برو بحث داشته ام. من سعى کردم از تعصب خالى باشم.
    من با بسیارى از نظرات این و آن ممکن است مخالف باشم ولى آنان را آن چنان که هستند ارزیابى مى کنم و نه با حب و بغض.
    آقاى مازیار به درازا کشید. خودتان خواستید.
    امیدوارم نشر شود و شما بخوانید.

  11. کوچکترین استدلال سیاسی در رابطه با مطلب نویسنده در صحبتهای شما نبود.
    مازیار

  12. چه هجمه هماهنگ و عظیمى!
    چه خبر است؟
    ترس سراسر وجودتان را فراگرفته است؟
    همه کسانى که در تحلیل مسایل دوران انقلاب عاجز بودند، و با حمایت همه جانبه از ارتجاع سرخ و سیاه همه دارایى ایران عزیز را به باد داده اند، با ترس و حقارت از برابرى و آزادى دم میزنند و مى خواهند تنها شانس باقى مانده براى گذر از این شرایط دشوار را که خود عامل آن هستند از مردم ایران بگیرند.
    امروز نیز با همان روش و با همان تحلیل شعارگونه به اتحادى نامقدس تمام قد براى دوام جمهورى اسلامى ایستاده اند.
    خوشبختانه این یکى مدرک دکترى ندارد که من به او بگویم چرا روش تحلیل را یادش نداده اند. او از ابتدا نیاموخته است.
    شما دیکتاتور هستید. پشت دموکراسى پنهان مى شوید. شما دنبال بردگى مردم ایران و آزادى خود براى چپاول ماترک ایرانیان هستید.
    اصل اول دموکراسى این است جلوى انحصارگران و دیکتاتورها بایستید و جوانان مى ایستند و باید بایستند. شما دنباله این قافله تبهکارید.
    شما خیال مى کنید که ما معنى دموکراسى را نمیدانیم و مى خواهید آنارشیگرى را بجاى دموکراسى به ما بفروشید.
    ما گرگ باران دیده شدیم.
    نسب شاهزاده به محمد رضا شاه فقید مى رسد، اما نسب نگرش شما به ضحاک، استالین، هیتلر، سرهنگ قذافى، صدام و کمدى الهى خمینى میرسد.
    شعارها را کنار بگذارید.
    انقلاب را شما با قول آب و برق مجانى و پول نفت از مردم بیعت گرفتید.
    شما دیکتاتورید، چون:
    فقط حرف میزنید.
    فقط نوشته هاى خودتان را مى خوانید.
    فقط به سخنان خودتان گوش میدهید.
    فقط شعار مى دهید.
    روش تحلیل علمى را بلد نیستید.
    آرزوهاى بزرگ را بلغور مى کنید.
    از مشکلات و موانع اجرائى چیزى نمى دانید.
    و از بار مشکلات عظیمى که در ایران عزیز ما طى این چهل سال بوجود آورده اید آگاه نیستید.
    عامو من از میان شما آمده ام ولى بى تعصب یاد گرفتم. من علم را ذره ذره نوشیدم و بر هر کلمه اش اندیشیدم.
    با وجودیکه در بهترین دانشگاه ها جزء بهترین دانشجویان بودم، هیچگاه به نمره توجه نکردم.
    در میانه و پس از اخذ دکترى در دانشگاه و صنعت کشور سخت کارکردم و مشکلات کار اجرایى را حس کردم.
    من قدرت را مى شناسم و توانایى تخریب را پس از تسخیر قدرت آگاهم.
    اینگونه بود که من از میان شما کوچ کردم و محمد رضا شاه پرست شدم.
    من آگاهم که شما آن چه که مى خواهیم پوسته اى از دموکراسى براى سرورى دیکتاتور منشانه خود و نابودى ایرانى است و البته آن پوسته دوام نخواهد آورد.
    بروید دنبال خیالات خوشتان،
    ما اراده کرده ایم که ایران را از شر شما نجات دهیم.
    از شر شما یى که بر دختران ما روسرى کردید و گفتید اهمیتى ندارد.
    از شر شمایى که به جنایتکاران راى دادید و گفتید اهمیتى ندارد.
    شما بودید که بین بد و بدتر برگزیدید.
    ما بین خوب و خوبتر بر مى گزینیم.
    محمد رضا شاه فرزند زمان خود بود.
    شاهزاده رضا پهلوى فرزند زمان خود است.
    اگر تحلیل هایم را مى خوانید، شاید مى توانستید درک کنید و اگر درک مى کردید میدانستید که سخنان شما بى مایه است.
    افسوس که نمى خوانید.
    افسوس که چون ۵٧ دنبال شریعتى و جمیله بو پاشا و فیدل کاستروهاى امروزید.
    بدرود رفیق دیروز!
    قطارى که مى آید پرتوان و راهوار است.
    از سر راهش کنار بروید و بگذارید اشک هایمان براى شما هم نریزد.
    ما برخلاف شما همه انسان ها را دوست داریم.
    شما نه دیگران بلکه خود را نیز دوست ندارید.
    از سر راه کنار بایستید.
    سوت قطار است.
    نمى شنوید؟