فرا رسیدن زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران بار دیگر بازار حرف و حدیث و بحث و نظر را داغ کرد. طبعاً در چنین زمانی، نظرهای بسیار از گوشه و کنار به گوش میرسد. صاحبان نظر در عرصه سیاست، تحلیلها و چکیده افکار خویش را در رسانههای مختلف به عرصه میگذارند و داوری یا پیشداوری در چند و چون انتخابات، کاندیداها، رئیس جمهور آینده، ردّ صلاحیت، بی حاصلی انتخابات، و… فزونی میگیرد.
در همین مدت چند ماه تا پایان انتخابات، ادبیاتی اینگونه در محافل رسانهای در بیرون و درون ایران، و میان مردم در درون ایران رایج و روزمره میشود. اما آنچه بیشک بسیار مهم و حیاتی است، شنیدن نظریات مختلف در باب شرکت کردن یا نکردن در انتخابات و باور داشتن به آن و عملکردی آن گونه است.
دانستن آنکه، شرکت جستن در انتخابات در سرنوشت ایران را نیکتر رقم خواهد زد یا تحریم آن؟، با برگزیدن یک کاندیدا و حمایت از آن به آیندهای روشنتر امیدوار خواهیم شد یا با بازی و فریب خواندن تمامی فرایند انتخابات؟،همچون بخشی از نیروهای سیاسی بیرون از کشور، در خواب و خیال زیستن بهتر است یا واقعیاتهای ملموس و شرایط واقعی سیاسی و تاریخی کشور را دریافتن و بر مبنای آن پیش رفتن بهتر؟
بیشک پاسخ به این سؤالات راهگشای عملکردِ درست و جهت گیری خردمندانه ما در باب شرکت جستن در انتخابات یا دوری جستن از آن خواهد بود. من همچون بسیاری از اصلاح طلبان درون و بیرون کشور بر درستی شرکت جستن در انتخابات باور دارم و هاشمی را در این برهه تاریخی به عنوان کاندیدا بر میگزینم و برای این نظر و عملکرد خویش نیز دلایل بسیار دارم که خواهم کوشید در این مقوله، در حد توان و قلم خویش، به عرصه داوری خردمندان بگذارم.
نخستین گام برای پاسخ صحیح به سؤالاتی که عنوان شد، نگاهی کوتاه به تاریخ پر فراز و نشیب ایران است. کشوری که ما امروز به عنوان وطن خویش آنرا ایران مینامیم، از گذرگاه پر شمار حوادث تاریخ گذشته و بر چهار راه حوادث ایستاده است. بیشک موقعیت جغرافیائی و فرهنگی و سیاسی ایران، سبب ساز حوادث بسیار و تغییرات بیشمار در گستره آن شده است. جنگها، جنبشها، برآمدن سلسلههای حکومتی متفاوت، و… هر یک به نوبه خویش، برای کشورمان شرایط دگرگون و متفاوت را رقم زده اند. گاه هموطنان ما ، در هر یک از عرصههای تاریخی، امیدوار به آینده خویش نگریسته اند و گاه ناامید و خسته در آن زیستهاند. ایران، در مسیر تاریخی خویش، حمله اسکندر، جنگهای ایران و روم، حمله اعراب، حمله چنگیز، و… را به خود دیده است و هر کدام از این وقایع به نوبه خویش بر شرایط و سیر آن به سوی آینده تاثیر گذشتهاند. برایند این حوادث، بیشک شرایط کنونی ایران را ساختهاند.
اما نباید ناگفته گذاشت که شرایط درونی ایران و عرصه سیاسی آن نیز خود سبب ساز حوادث بسیاری شد که برایند آن با عامل بیرونی، سرنوشت کشور، یا بهتر بگویم جایگاه آینده آن را، ساخت.
اگر حکومت هخامنشی، با تنعم و استبداد و تن آسائیِ شاهان، در دوره پایانی خویش، به انحطاط نمیرفت، همه دستاورد ایرانیان، که با بنای آن حکومت و تمدن، جهانی را به شگفت آوردند، با حمله اسکندر به باد نمیرفت. استبدادِ بی خردانه گروهی از شاهان ایران در دوره ساسانیان، فساد بی حدِ موبدان یا روحانیونِ زرتشتی، سرکوب دگر اندیشانی چون مزدک و…، جامعه ایران را در مقابل حمله اعراب آنچنان ضعیف کرد که شکست این تمدن ۱۴۰۰ ساله از یک تئوکراسی سی و اندی ساله قطعی مینمود.
بی خردی محمد خوارزم شاه، آنچنان مصیبتی را بر ایران آنروز مستولی ساخت که بنابه نظر مورخان برجسته، ایران را پنچ قرن به عقب راند، و چه بسا برآمدن دولت صفوی نیز نتوانست از انحطاط آن بکاهد، و تا آنجا پیش رفت که دوره سیاه قاجاریه، ایران را به خاک مذلت کشاند. میگویند که اگر حمله خانمانسوز مغول هستی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ایران را آنچنان به یغما نمیبرد، نهضتهای فکری که در قرون پنچ و چهار هجری زاده شدند، رنسانس فکری را رقم میزد که بیشک ایران ما امروز در جایگاهی دیگر ایستاده بود.
آنچه به اجمال درباره تاریخ ایران آمد دو نکته اساسی را آشکار خواهد کرد، نخست آنکه آنچه در جامعه امروز ایران برپا و جاری است، خود ماحصل حوادث تاریخی و برایند نیروهای سازنده نهفته در دل آن است، و لذا ساختن ایران و برپایی دمکراسی یا مردمسالاری راستین نیز خود محتاج زمان و مجاهدت و واقع بینی بسیار است. چه خوب گفت خاتمی، استبداد دیرپای تاریخ ایران، خود بزرگترین مانع بر سر شکوفایی ایران بوده است. حال اگر نقش مذهب را نیز به آن بیفزاییم، مثنوی هفتاد من کاغذ شود!!
نکته دیگر آنکه، در گذرگاه تاریخ، هر بار که واقع بینی جای خویش را به خیالپروری داد و یکدلی مردم رو به کاستی گذشت و حاکمان فاسد بر جامعه مسلط گشتند، بلایی بزرگ و خسارتی بی بازگشت بر جامعه ایران مستولی گشت.
پس از ذکر این مقوله، باز میگردیم به این سوال که شرکت جستن در انتخابات بهتر است یا تحریم آن، کدام گزینه برسرنوشت ایران نقش بهتری خواهد نهاد؟
برای اینکه به این پرسش پاسخ گوئیم، بهتر است که هر کدام از این گزینهها را آنگونه بررسی کنیم که در صورت انجام به کجا ختم خواهد شد و چه نتیجهای را در بر خواهد گرفت.
اولین گزینه، ما در انتخابات شرکت نمیکنیم و به قول برخی از دوستان ، سابقِ اصلاح طلب دیروز و اپوزیسیون ِ امروز، در دام بازی حکومت نمیفتیم. بنابراین یکی از کاندیداهای منتخب دولت، یا اصولگرایان مورد حمایت رهبر به قدرت خواهند رسید. بیشک این دوره بسیار سیاهتر از چهار سال اول حکومت احمدی نژاد و سیاهتر از چهار سال قبل خواهد بود. درآمدهای نفتی ایران به سبب تحریمهای بیشتر، از آن سبب که راه تعامل با جهان بسته است، کمتر و کمتر خواهد شد و فقری بنیان کن بر گستره ایران خواهد تاخت چنانکه همان وضعیت نفت در برابر غذا، در اواخر دوره صدام، را به وجود خواهد آورد. ضعف روز افزون ایران و لجاجت حکمرانان، خطر حمله خارجی را به ارمغان خواهد آورد و چه بسا در پی آن تجزیه ایران در دست اقدام قرار خواهد گرفت. چنان زیرساختهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی ایران، و جان هموطنان و خانواده و دوستان ما، نابود خواهد شد که شاید نامی از ایران نیز باز نماند. اگر دوستان به این سخن من شک دارند، مقایسهای از هشت سال حکومت اصلاحات و دو دوره ی اخیر بسنده خواهد بود.
افزایش سرمایه گزاریهای خارجی، بهبود جایگاه ایران در جهان، افزایش امیدواری جوانان در درون ایران، افزایش بحث و نظر و بهبود جایگاه رسانهها با وجود فشار جناح مخالف، ارج نهادن به سخن مخالف، همه و همه خود شاهدی بر گزینش درست و اصرار بر شرکت جستن در تعیین سرنوشت، با وجود سرسختی و مخالفت اقتدار گرایان، است. جالب اینکه اقتدار گرایان نیز به مانند بسیاری از به اصطلاح صاحبنظران !! این رخوت سیاسی و گوشه گیری را میپسندند، چون راههای بسیاری برای نشان دادن فضای گرم انتخاباتی، به دروغ، و نمایش آن به جهان است. از اینرو هم منظور نظر حاصل میشود و هم نمایش. مردم ایران در آفرینش حماسه دوم خرداد نشان دادند که چگونه اصرار بر تعیین سرنوشت، با همه فشارها، چگونه پویشی مثبت است، حتی اگر همه آرمانها محقق نگردد اهداف به بار ننشینند، چرا که آنان که در دوره رنسانس اروپا به سلطه قرون وسطی پایان بخشیدند تنها حال را ندیدند، بلکه آیندهای را تحقق بخشیدند که اروپای امروز، با همه وجوه مردمسالاری چون حقوق فردی و اجتماعی، از آن زاده شد. که این خود انتخاب گزینه دوم با وجود همه فشارها و کاستی هاست، و حتی اگر به درستی به بار ننشیند، باری بهتر از خفتگی و بی مسولیتی است.
من نیز آرزومند بودم که ایران جایگاهی بسیار والاتر از امروز میداشت و حکمرانانی گزیده تر، اما درس آموزگار تاریخ به من آموخته است که با واقع نگری میتوان آینده را به چنگ آورد نه خیالت واژگونه.
اما حدیثی دیگر اینکه چرا هاشمی در این برهه مناسب این جایگاه است، از لحاظ اجتماعی و تاریخی پاسخ داده شد، اما بخشی دیگر به نگرش و تفکر وی باز میگردد که خود زمینه ساز مقالهای دیگر خواهد بود که در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت.
از: گویا