منیژه حبشی
مبحث حقوق کودکان در تمامی ابعادش در سراسر جهان پدیدهای نوین است. اما پدیدهها و پیشرفتهای فکری در دوران معاصر، با سرعت شگرفی که پیشرفت جهان کنونی دارد، بسیار سریع تر از گذشتهها پاسخ لازم را مییابند.
همانطور که میدانیم در گذشته هایی نه چندان دور کودکان را بسان “بزرگسالان کوچک اندام” تلقی کرده و دنیای بیرحم کار اقتصادی، آنها را نیز از همان خردسالی به میان چرخ دندههای خود کشیده و خرد مینمود. بازتاب آن بینش را در ادبیات اروپا هم به روشنی میشود دید. چارلز دیکنز خود کودک کار بوده و تصاویری که از کار کردنِ کودکان در رمانهای او دیده میشود تجربه شخصی او را هم دربر دارد.
از اوائل قرن بیستم، وضعیت کودکان در اروپا و نخست در فرانسه مورد توجه قرار گرفت. در ۱۹۱۹ که تشکل جامعه بین الملل شکل گرفت، حقوق کودکان نیز مد نظر قرار داده شد و در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۱۹۲۴ اعلامیه حقوق کودک را که اولین معاهده بینالمللی در زمینه حقوق کودکان است، مورد پذیرش قرار داد. این اعلامیه در پنج بخش حقوق ویژهای را برای کودکان قائل شد و مسئولیت هائی نیز درقبال آنان بعهده بزرگسالان نهاد.
بعد از جنگ جهانی دوم و شرایط وخیم کودکان جهان، در سال ۱۹۴۷ صندوقی در سازمان ملل برای کمک به کودکان تأسیس شد. این صندوق بعدها به شکل سازمان یونیسف درآمد که بعنوان یک سازمان بینالمللی شناخته میشود. این سازمان با اهداف توسعه و حفظِ حق آموزش و تغذیه و بهداشت کودکان فعالیت میکند.
در ۲۰ نوامبر سال ۱۹۷۹ (سال انقلاب ضد سلطنتی ایران) که سال جهانی کودک نامیده شد، پیمان نامۀ حقوق کودک، به اتفاق آرا در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید.
پیمان جهانی حقوق کودک، یک پیماننامه بین المللی است که برای دفاع و حمایت از حقوق کودکان تهیه شده است، این پیمان که پس از ۱۰ سال گفتگو میان کشورهای عضو سازمان ملل در سال ۱۹۸۹ میلادی تدوین شد و در سال ۱۹۹۰ به اجرا درآمد؛ به طور کلی چهار محورِ بقا، رشد، حمایت و مشارکت را در ارتباط با کودکان مورد توجه قرار میدهد. متن پیماننامه حقوق کودک از ۲ سپتامبر ۱۹۹۰ پس از آنکه در بیست کشور به تصویب رسید، وارد فاز اجرایی شد.
همانطور که میبینیم، جهان با تاخیر بسیار به لزوم توجه به حقوق کودکان رسیده است. ایران هم پیماننامه جهانی حقوق کودک را در تاریخ ۱۴ شهریور ماه ۱۳۷۰ (۵ سپتامبر ۱۹۹۱) امضاء کرد و مجلس در اول اسفند ماه سال ۱۳۷۲ (۲۰ فوریه ۱۹۹۴) آن را به تصویب رساند. اما در ضمن امضای آن جملات زیر را برآن افزود: «دولت جمهوری اسلامی ایران این حق را برای خود محفوظ میداند که مفاد یا بندهایی از پیماننامه را که در تعارض با قوانین اسلامی و قوانین داخلی باشد، به اجرا در نیاورد».
مشاهده آنچه در ایران بر بخش عظیمی از کودکان میگذرد گویای این حقیقت است که کلیت این پیمان از نظر حکومت اسلامی با “اسلام عزیز” در تناقض است. چنانکه میبینیم از حق تحصیل گرفته تا ازدواج کودکان و حتی خرید و فروش کالاوار آنان و اعدام و بیگاری کشیدن از آنان، تحت حکومت اشغالگر اسلامی نه یک استثناء، بلکه امری رایج است.
اما در این بحث به مناسبت روز اول ماه می، روز جهانی کارگر، به شرایط زندگی کودکانِ کار میپردازم.
تعریف ” کودکانِ کار” در تمامی کشورها یکسان نیست.
کودکانِ کار به کودکان کارگری گفته میشود که به صورت مداوم و پایدار به خدمت گرفته میشوند که این امر آنها را در بیشتر موارد، از رفتن به مدرسه و تجربۀ دوران کودکی بیبهره میسازد و سلامت روحی و جسمی آنها را تهدید میکند.
عواملی که سبب میشود کودکان به کار گرفته شوند علیرغم عناوین مختلف آن از قبیل ساختار خانواده، فقر، تغییرات اقتصادیِ ناگهانی ناشی از جنگ و مهاجرتهای اجباری و … همه و همه در فقر اقتصادی ریشه دارند.
اما در حالیکه سازمان بین المللی کار از کاهش یک سومی تعداد کودکان کار در جهان، به نسبت سال ۲۰۰۰ سخن میگوید، در ایران در طی این سالها با افزایش چشمگیر کودکان کار در سطح شهرها روبروهستیم.
واقعیت اینست که هیچ ارگان رسمی مسئولیت تحقیق و بررسی در مورد کودکان کار و شرایط زندگی آنها را نپذیرفته است و بهمین دلیل مانند تمامی معضلات دامنگیر مردم ایران، هیچ آمار دقیق و کارشناسی واقعی نیز از مشکل کودکان کار در کشورمان نداریم.
خانم ناهید تاج الدین نماینده اصفهان در مجلس شورا سخن از ۳ تا ۷ میلیون کودک کار میکند. وی دلیل این فاصله عظیم در برآورد تعداد این کودکان را در فاقد کارت شناسائی بودن اغلب آنان میداند.
اما ۵ سال پیش، درسمینار تخصصی کودکان کار که در روزهای سوم و چهارم اسفند ۱۹۹۳ (۲۲ و۲۳ فوریه۲۰۱۴) در دانشگاه تهران برگزار شد، درمورد تعداد و سن این کودکان گفته شد: “هرچند آمارهای رسمی تعداد کودکان کار در ایران را حدود دو میلیون نفر اعلام کرده، اما آمار واقعی این کودکان حدود هفت میلیون نفر است که نیمی از آنها اتباع کشورهای همسایه هستند.
به گزارش خبرگزاری کار ایران، ایلنا، “محیا واحدی”، فعال حقوق کودک و دبیر سمینار تخصصی کودکان کار، میانگین سنی کودکان کار را بین ۱۰ تا ۱۵ سال اعلام کرد اما تاکید کرد: «کودک کمتر از ۵ سال و حتی نوزادی که در آغوش مادر و به اجبار وارد چرخه کار میشود نیز وجود دارد”.
عمق فاجعه را با یادآوری تعداد کل جمعیت کشور که طبق سرشماری حکومت از ۸۱ میلیون فراتر رفته میشود دریافت.
بهرحال بر اساس ماده ۷۹ قانون کارِ ایران، اشتغال به کار کودکان زیر ۱۵ سال ممنوع است و در صورتی که کارفرمایی افراد زیر ۱۵ سال را به خدمت بگیرد، متخلف شمرده شده و مشمول مجازات از جریمه نقدی و حبس تا پلمپ کارخانه و ابطال پروانه کار میشود. البته کارگران شاغل در کارگاههای خانوادگی که کارفرمای آنها، همسر یا بستگان و خویشاوندان نسبی درجه یک باشند، مشمول قانون کار نیستند در نتیجه حداقل سن کار در مورد چنین کارگرانی رعایت نمیشود.
ماده ۸۴ قانون کار نیز پیشبینی کرده است که در مشاغل و کارهایی که ماهیت آن برای سلامتی یا اخلاقِ کارآموزان و نوجوانان زیانآور است، حداقل سن کار ۱۸ سال تمام خواهد بود که تشخیص این امر با وزارت کار و امور اجتماعی است.
بر اساس این قانون، میشود این استنباط را داشت که استفاده از کودکان و نوجوانان در حفر قنات، کار در دامداریها، کشتارگاهها، کارگاههای قالی بافی و زیلو بافی، کوره پز خانهها و نانواییها ممنوع باشد.
اما با نگاهی به واقعیتهای موجود در جامعه، صحنه را دیگرگون خواهیم دید. فقر و نیازهای اقتصادی و قوانین صرفا نوشته شده و اجرا نشده، سبب شده که کار کودکان را در انواع گوناگون آن و حتی در کارهای خطرناکی نظیر نانوایی، آهنگری و قالیبافی و … به وفور میشود دید.
حکومت در رویکرد با این معضل اجتماعی که ریشه نخست آن در فقر و مشکلات اقتصادیست، به جای پرداختن به مسئولیتهای خود و ایجاد شرایط مناسب برای کودکان جامعه، بسان تمامی مشکلات گریبانگیر مردم، فقط یک شیوه را میشناسد و آن سرکوب است. برای پاک کردن صورت مسئله سخن از جمع آوری آنان میشود، درحالیکه همگان میدانند که این روش جز زیرزمینی کردن بخش اعظم کار این کودکان که آسیب پذیری آنان را باز هم بیشتر و بیشتر میکند، هیچ ثمری نخواهد داشت.
بخشی از این کودکان بعد از کار روزانه نزد پدر یا مادر یا خانواده باز میگردند اما بخش دیگر که کودکان خیابانی نامیده میشوند، بی خانمانند و شبها را نیز در گوشه و کنار خیابانها باید بگذرانند.
مدیرکل دفتر امور آسیبدیدگان اجتماعیِ سازمان بهزیستی کشور با تاکید بر اینکه تحقیقی که آمار همه کودکان را در یک سرشماری احصاء کرده باشد نداریم، میگوید اما خودمان ۱۰ هزار و ۵۰۰ نفر از این کودکان را شناسایی کردهایم و حدود ۵ درصد از این کودکان در خیابانها زندگی میکنند.
اکثر هر دو گروه کودکانی که وظیفه دارند بخشی از زندگی پر مصیبتِ خود و خانواده را بچرخانند، گاهی اوقات در ازای مقداری پول معامله میشوند و دیگر نمیشود بدرستی از چند و چون آنچه که زیردست سرپرستان سنگدل و خشن، بر سر جسم و روح این کارگران معصوم میآید آگاه بود.
این کودکان غالبا از تحصیل یا باز ماندهاند یا اصلا به مدرسه پا نگذاشتهاند.
به نوشته روزنامه همشهری، مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی به بررسی مسئله “بازماندگی از تحصیل” و “بیسوادی” پرداخته و اعلام کرده، طبق آمارهای وزارت آموزش و پرورش در سال تحصیلی ۱۳۹۶-۱۳۹۵ تعداد دانشآموزان بازمانده از تحصیل ۹۱۱. ۷۴۷ نفر بوده است. البته در این آمارها اطلاعات مربوط به تعداد کودکان معلول بازمانده از تحصیل و کودکان فاقد شناسنامه در نظر گرفته نشده است.
http://www.pezhvakeiran.com
همچنین به گفته مدیرکل دفتر امور آسیبهای اجتماعی وزارت کار: «۳۴ درصد از کودکان خیابانی در حال تحصیل هستند، ۴۰ درصد ترک تحصیل کردهاند و ۲۴ درصد از این بچهها اصلا به مدرسه نرفتهاند». البته این آمارهای دردناک، با توجه به فقدانِ سیستمهای نظارت و کنترل بر صحت و سقم دادهها، میتواند بسا فراتر از اینها و فاجعه بار تر باشد.
در جوامع پیشرفته تحصیل برای کودکان اجباریست و والدین نیستند که در مورد فرستادن یا نفرستادن کودک به مدرسه تصمیم میگیرند. اما در جامعه ما وقتی خانواده با تنگدستی و بیکاری و یا اعتیاد و… دست بگریبان است، کودکِ خانواده را برای کسب درآمد راهی جامعه بیرحم و خشنی میکند که آسیبهای آن بر سلامتِ روان و جسم کودکان بی نهایت زیاد است و در واقع عدم رسیدگی به کودکان از سوی مدیریت جامعه، بخشی از این کودکان بی پناه را به بزهکاران آینده تبدیل میسازد.
رئیس اداره اجتماعی فرمانداری تهران درباره وظیفه فرمانداری میگوید: “وظیفه این نهاد سیستم پذیرش مددجو و ارجاع به متولی است و ابدا کار فرمانداری ساماندهی کودکان کار نیست زیرا این مهم نیازمند دستگاه متولی یعنی بهزیستی است. ”
اوهمچنین تاکید کرد: “باید کودکان کار را با باندهایی که در این حوزه فعالیت میکنند، تفکیک کرد. برخی کودکان کار در زیر مجموعه باندهایی فعالیت میکنند که از آنها برای درآمدزایی استفاده میکنند و در این حوزه برخی از آنها فعالیتهای غیر قانونی نیز انجام میدهند. در مراکز نگهداری (این کودکان)، ۱۰ خواهرزاده و برادر زاده نگهداری میشوند که به عنوان کودکان کار در خیابانها مشغول به کار بودند و هر کدام روزی صد هزار تومان درآمد داشتند و به این شکل روزی یک میلیون تومان به فردی که آنها را ساماندهی میکرد، میرسید. ”
https://www.isna.ir/
در یک حرکت استثنائی، از سال ۹۴ مجتمع خلاقیتی – مهارتی – آموزشیِ صبح رویش، مدرسه کودکان کار ایران، با مجوز آموزشوپرورش در منطقه دوازده شهر تهران آغاز به کار کرد. این مجتمع کار خود را در دو دوره تحصیلی دبستان و متوسطه دوره اول و در قالب ۲ مدرسه دخترانه و پسرانه و یک جوانکده آغاز کرده است و در حدود ۶۰۰ دانشآموز در این مجتمع مشغول به تحصیل هستند که اکثر آنها به دلایل مختلف چند سالی از تحصیل عقبافتادهاند. مدیر مدرسه معتقد است که مدرسه او مدرسه خاصی نیست و در دروازه غار هر مدرسهای باز کنید بچهها از همین تیپ هستند.
اما واقعیت اینست که کودکانی که در این مدرسه درس میخوانند زندگی دیگری را تجربه کرده و میکنند. هنگامی که تعداد کودکانِ دست یافته به این امکانِ مثبت را با آمار۷ میلیون کودک کار مقایسه کنیم، بیشتر میتوانیم به ابعاد خلاء عظیم توجه و تلاش برای ترمیم اثرات فاجعه بار این معضل بزرگ موجود در جامعه، پی ببریم.
انواع گوناگون کار کودکان
– کار در کورههای آجرپزی
همه ساله بعد از فصل بارش برف یا باران، خانوادههای تهیدستِ بسیاری کودکانشان را برای کار به کوره پزخانههای آجر زنی برای ساخت خشتهای خام میفرستند. سن کم این کودکان کار تکان دهنده است. گاه میشود کودکان حتی ۴-۵ ساله را هم در میان سایر کودکانی که بجای درس و مدرسه و بازیهای کودکانه با خشت و گِل و فُرغونهای سنگین در زیر آفتاب سوزان، کودکیشان میسوزد دید. هیچ نوع رسیدگی و نظارتی بر کار اینها از سوی دولت نیست.
در هیچیک از دولتهای حکومت اسلامی ایران که از سال ۱۳۷۳ ظاهرا به پیمان جهانی حقوق کودک پیوسته است، نه به لحاظ بهداشت و سلامت و بیمه درمانی و نه به لحاظ حق آموزش و یا به خلاصه بگوئیم به آنچه در پیمان مذکور، لزوم حمایت از کودکان بر اساس چهار محور بقا، رشد، حمایت و مشارکت خوانده شده، هیچ قدمی برداشته نشده است.
طرح جمع آوری کودکان از خیابانها که از سال ۱۳۹۶ در جهت پاک کردن صورت مسئله کودکان کار، مطرح کردهاند هم به یقین بر تعداد کودکان کوره پزخانهها که بدور از چشم همگان است، بسیار خواهد افزود. هرچند بنظر میرسد که این طرح امکان عملی هم نخواهد داشت.
یک نقاشی من از یک کودکِ کودکی نکرده در این کوره پزخانهها:
– کودکان شیشه پاک کن
همه ما در سر چهار راهها به این کودکان برخوردهایم. آنها با یک تکه لنگ کهنه و اسپری شیشه شوری که برای با صرفه شدن مقدار زیادی هم آب بر آن افزودهاند، در همان یکی دو دقیقه توقف اتومبیلها پشت چراغ قرمز بخت خود را آزمایش میکنند. البته از اکثر رانندهها جز غرولند و گاه حتی پرخاش و فحاشی چیزی نصیبشان نمیشود ولی خود معتقدند بهرحال بهتر از فال فروختن است…
درددل یکی از آنها با یک خبرنگار، گویای درک واقعی آنها از شرایط جامعه است:
میگوید: ” قبلا حال مردم بهتر بود. من فال میفروختم اما دیدم واقعا انگار همش کپییه، چندباری هم برای خودم فال گرفتم و دیدم هی میاد که “دائما یکسان نباشد حال دوران”، بعد حال دوران که یکسان بود و بقیه هم میگفتن یکسانه! در کل گذاشتمش کنار…
گفتم خب چرا حال مردم بد شده؟ گفت تو این دو سه سال که شیشه تمیز میکنم و حتی قبلش که فال میفروختم مردم یک امیدی تو چشماشون بود، مثلا موقع فالفروشی میدیدم که انگار امید داشتن این فالی که از لای دست من درمیارن تمام زندگیشون رو عوض کنه؛ اما الان، دوستم که فال میفروشه میبینم همش رو دستش باد کرده. قبلا که شیشه تمیز میکردم اگر پول هم نمیدادن اعصابشون خرد نبود و برای تمیز شدن شیشههای ماشینشون ما رو سرزنش نمیکردن و فحش بهمون نمیدادن، الان یا اصلا نمیذارن ما نزدیک ماشینشون بشیم یا بهمون توهین میکنن، البته من یاد گرفتم که ناراحت نشم، خیلی قبلترها به دل میگرفتم و ناراحت میشدم اما الان دیگه میدونم بالاخره هرکسی مشکلی داره… ”
https://www.yjc.ir/fa/
البته برخوردهای خشونت آمیز با این کودکان برای همه ما امری آشنا وبدیهیست.
– گل فروشی
کودکان گل فروش نیز سختی هایی بسا بیشتر از کودکان شیشه شور متحمل میشوند. هم کالایشان گرانتر است و فروشش سخت تر، و هم در هوای آزاد، از دست رفتن طراوت گلها و برروی دستشان ماندن آن گلها، دردی است مضاعف. این گروه از کودکان کار نیز مورد خشونتهای فراوان از ناحیه مردم و هم از ناحیه مسئولان شهرداری هستند. در همین دی ماه گذشته (۱۳۹۷) موردی بسیار دردناک در کرمان اتفاق افتاد که پیمانکار شهرداری دو کودک گلفروش را نشانده و تنبیهشان میکند. دو کودک بیپناهی که مجبور شدند در مقابل فیلمی که از آنها گرفته میشود، هر کدام شاخههای گل نرگس را تا انتها بخورند و به قول کودکآزار حتی با مشمای دور آن! ویدئوی تلخی که با قدرت شگفتانگیز فضای مجازی خیلی زود دست به دست شد و صدای اعتراض عمومی مردم و بسیاری از پویشگران اجتماعی را به همراه داشت.
سروصدای این حادثه بهقدری بود که همان روز شهرداری منطقه ۲ کرمان موضوع را تایید و اعلام کرد که فرد خاطی را شناسایی و از محل کار اخراجش کردهاند. شهردار هم این کودکان را پیدا کرد و به قول خودشان از آنها دلجویی کرد؟!
فیلمی از این کودک آزاری است:
https://nodud.com
– فروش فال و آدامس و خودکار، دستمال کاغذی و… در خیابانها یا مترو
در این قبیل کارها، کودکان یا با پهن کردن بساطی کوچک و یا با در دست داشتن بستهای از اجناس برای فروش آنها به مردم التماس میکنند.
در این کارهای پرخطر مواردی که بوسیله افراد بزرگسال مورد آزار قرار میگیرند، بهیچوجه استثنائی نیست. همچنین مانند سایر کودکان شیشه پاک کن یا گل فروش، خطر تصادف با اتومبیلها برای این کودکان بی پناه بسیار بالاست.
یک نمونه از این حوادث را در گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر ببینید:
“وحید شریفی، کودک ۱۳ ساله کار، روز ۱۳ فروردین ماه، در حالی که پس از فروش فالهایش قصد عبور از خیابان را داشت، دچار حادثه تصادف شد و درگذشت.
این اولین بار نیست، که یک کودک در حین کار در خیابان دچار حادثه شده و جانش را از دست میدهد.
http://iran-women-solidarity.net
“مواظب باش مامان چیزی نفهمه زود خوب میشم. ”
این آخرین جملهی کودکی است که پیش از مرگ به زبانش جاری شد
کودکی که باید نگران همه چیز میبود حتی مرگش!!
وحید آخرین آدامس زندگیاش را به کدام مان فروخت؟
-واکس زدن کفشهای مردم
برای این کار هم معمولا با التماس از مردم درخواست میکنند اجازه دهند کفشهایشان را واکس بزنند. در این شغل هم کودکانی از ۵-۶ ساله تا ۱۰- ۱۲ سالهها را میتوان دید.
– قالیبافی، آهنگری، نانوائی و …
این نوع مشاغل هم علیرغم ممنوعیت مکتوب قانونی در همه جا قابل مشاهده است:
چون کار کودکان اگر در کارگاههای خانوادگی باشد از ابتدا مشمول آن قانون نمیشود و بخش زیادی از کارگاههای قالیبافی بوسیله خانوادهها و یا تحت نام کار خانوادگی برپا هستند در آنها حتی کودکان سه ساله نیز یافت میشوند!
حضور زنان با فرزندانی بسته بر پشت خود که شاید دیگر قابل طرح دراین بخش هم به نظر نیاید نیز بسیار زیاد است. همان زنانی که مستمر زمزمه میکنند: ” پر نقشتر از فرش دلم بافتهای نیست”
– کولبری
داستان کولبران در کردستان که دیگر داستانیست پر آب چشم. فقر و بیکاری و عدم رسیدگی به آن منطقه، نه تنها جوانان که حتی پیرمردان و نوجوانان را به این کار مشقت بار و کمرشکن کشانده است.
مرگ این کولبران براثر شلیک مستقیم گلوله پاسداران یا سقوط به اعماق درهها بدلیل سنگینی بارها و یا بدلیل رفتن بر روی مینهای خنثی نشده از دوران جنگی که قریب ۳۱ سال از ختم آن میگذرد، شمهای از رنج و درد این کودکان و خانوادههای آنهاست. دختران نیز با پوشیدن لباس پسرانه به این جنگِ برای زنده ماندن متوسل شدهاند.
دیدن رنج این کودکان از تحمل خارج است. در دنیائی که برای کوله پشتی مدرسه کودکان، مقرر است که نباید سنگین تر از یک دهم وزن کودک باشد، یک نوجوان کولبر گاه باری بس سنگین تر از وزن خود را در کوه و کمر بر پشت میگیرد و در کوتاه مدت، انحراف ستون فقرات، بیماریهای سخت ریوی، ترس و اضطراب و دردهای زانو و گردن به او صدماتی سنگین زده و گاه نه تنها دیگر خود توان برداشتن باری از دوش خانواده را ندارد بلکه باری بر دوش همان خانواده درمانده میشود.
«رحیم اقبال» مددکار اجتماعی ساکن مریوان میگوید:
«سال گذشته زمستان بود که یک نوجوان کولبر گم شد. هشت ساعت وسط کوه و دمن میگشتیم. شب شده بود. دمادم صبح پشت یک بوته خشکیده پیدایش کردیم از ترس شلوارش را خیس کرده بود. چمباتمه زده بود و چیزی نمانده بود از سرما یخ بزند. صورت و دستهایش ترک ترک شده بودند. او را لای پتو پیچاندم و روی دوشم انداختم. همان لحظه فکر کردم انگار یک برگ کاغذ را روی دوشم گذاشتهام. در اوج بیوزنی بود. لاغر و نحیف. هیچ وقت فکرش را نمیکردم بشود یک شب در این ترس و تاریکی تنها ماند و باز هم زنده بود.»
او یک خاطره دیگر را به یاد میآورد: “یک بار هم دنبال معبر تازه بودیم. یکی از کسانی که جلوتر میرفت پسر هشت سالهاش را آورده بود تا مسیر را یادش بدهد. دست بچه چیزی نبود فقط داشت همراهی میکرد. پدرش میگفت آخر و عاقبت که باید این کار را یاد بگیرد. بچه جلوتر میرفت که مین منفجر شد و جلوی چشم همه ما چند تکه شد. ”
و نمونهای دیگر:
“ده روز بود که خانواده متین بدخشان کولبر نوجوان، از او خبر نداشتند و روز چهاردهم اسفندماه کولبرهای محلی او را اتفاقی پیدا کردند. او یخ زده بود. آنها جسد نوجوان را فرستادند برای خانواده منتظرش. ”
«وحید دولتخواه» هم یکی از نوجوانان کولبر کشته شده در مسیر جا به جایی بار بود. نوجوان ساکن روستای یارمق که به خاطر فقر و نداری، ترک میز و نیمکت مدرسه کرد و راهی درههای صعب العبوری شد که از یک سو، هدف تیر خلاص مرزبانان باشد و از سوی دیگر تله ایی برفی برای فرو لغزیدن در دل مرگ. ”
http://ettelaat.net/2019/03/30/16854/
مشاغلی که ذکر شد، بغیر از کولبری، که حکومت بدون دادن حداقل امکان معاش برای زنده ماندن، کارشان را غیر قانونی خوانده، کارهائی هستند که هرچند انجامشان از سوی کودکان گواه یک نابهنجاری آشکار جامعه است، اما نفسِ خود این کارها نه غیر قانونی و نه غیر اخلاقی است. درحالی که این کودکان در معرض آسیب هائی بسیار شدید و عمیقند تا به آنجا که توسط بزرگسالانِ بزهکار یا پدر و یا مادر یا سرپرستِ معتاد، میتوانند به کارهایی وادار شوند که عمیقا به خود آنها و جامعه آسیب میرساند.
بخشی از آنها که به دام باندهای توزیع مواد مخدر میفتند و در همان قدمهای اول، خود نیز به جرگه معتادان میپیوندند. این کودکان در دام این باندها نه تنها امکان بازگشت به زندگی عادی را بیشتر و بیشتر از دست میدهند، حتی خطرات جانیِ بسیاری نیز آنها را تهدید میکند. نمونۀ زیر یکی از این موارد است:
” قاچاقچی مواد مخدر که پسر ۱۳ ساله فال فروش را به خاطر خروپف در خواب به قتل رسانده بود پس از ۲۰ ماه زندگی مخفیانه شناسایی و دستگیر شد…
متهم در اعترافات خود به کارآگاهان گفت: دوم اردیبهشت سال گذشته سینا برای خرید مواد نزد من آمد و چون مکانی را برای مصرف مواد و استراحت نداشت، به او پیشنهاد دادم که برای مصرف مواد و استراحت به خانه من واقع در منطقه مسعودیه بیاید. آن شب به خانه من رفتیم و هر دو شروع به مصرف مواد کردیم و پس از آن، سینا تصمیم به خوابیدن گرفت. در حالیکه هر دو نفر دراز کشیده بودیم، سینا خیلی سریع خوابش برد و بلافاصله صدای خر و پفهایش بلند شد؛ چندین بار با تکان دادن سر سینا سعی کردم تا صدای خر و پف کردنها او قطع شود اما زمانی که موفق به این کار نشدم و در حالی که از صدای خر و پفهای سینا بسیار عصبانی شده و همچنان نیز تحت تأثیر مصرف شیشه قرار داشتم، ناگهان هر دو دست خود را بر روی دهان او گرفتم تا صدا قطع شود و پس از آن، من نیز خوابیدم …”
https://www.asriran.com/fa/
تجاوز به این کودکان یکی دیگر از آسیبها و تهدیدهای موجود است. برخلاف تصور اغلب مردم، پسربچهها بسیار در معرض تجاوزات جنسی قرار میگیرند. دختر بچهها نیز گاه از سنین بسیار پائین به فحشا کشیده میشوند.
بیرون آمدن این کودکان از منجلابی که فقر و بدبختی و حکومتِ فاقد احساس مسئولیت در برابر شهروندان، برای آنها رقم زدهاند کاری بس دشوار است. ابعاد فاجعه، با یادآوری مجدد آمار ۸۱ تا ۸۵ میلیون نفر جمعیت رسمی ایران و تخمین ۷ میلیون کودک کار شاید بهتر تصور شود.
درضمن نباید فراموش کرد که حتی در میان این قشر رنجدیده هم عوامل مشددهای چون بلوچ بودن یا جزو اقلیت یا پناهجوئی از کشوری دیگر بودن، میتواند رنج و تبعیض بیشتری به همراه بیآورد. بعنوان مثال میشود از بلوچ هائی سخن گفت که در حاشیه شهر ری ساکنند. یکی از مددکاران میگوید:
“محل زندگی اینها اطراف شهر ری است و در خانههای کپری زندگی میکنند؛ آلونکهایی بدون امکانات رفاهی. خانهها برق ندارند و اگر شما پنج بعدازظهر به این محلهها سر بزنید، آنجا تاریک تاریک است. وضعیت بهداشتیشان افتضاح است، مشکلات شپش بینشان رایج است، حتی مسئولان اجازه تعمیر آلونکها را نمیدهند. زمستان امسال اکثر بچههای اینجا مریض بودند، ما کلی هزینه کردیم که این بچهها درمان بشوند. تصمیم گرفتیم این آلونکها را تعمیر کنند، متاسفانه از شهرداری آمدند و این آلونکها را خراب کردند. این بچهها و خانوادههایشان جزء هیچ جامعه آماریای حساب نمیشوند ولی به محض اینکه دستی به سر و روی خانه میکشند، مثلا در این حد که سقف آلونکشان را کاهگل بریزند، سریع پیدایشان میشود و سرپناهشان را خراب میکنند».
او میگوید سیاست در پیش گرفتهشده برای این خانوادههای بلوچ، سیاست کتمان است؛ یعنی الان حتی وجود افغانستانیها پذیرفته شده و صحبتهایی برای شناسنامهدارشدن آنها میشود و بچههایشان را در مدارس ثبتنام میکنند اما خانوادههای بلوچ که ۵۰ سال است به این مناطق آمدهاند، انکار میشوند و اصلا گفته میشود ما بچههای بلوچ نداریم. اسامی این بچهها و پروندههایشان را دارند اما سیاستشان سیاست کتمان است و فعلا هیچ برنامهای برایشان ندارند. ”
https://www.asriran.com/fa/news
تنها همین مددکاران هستند که با تلاشهای فردی یا در شکل گروه هائی کوچک به این کودکان درحد امکانات محدودشان مدد میرسانند و گرنه هیچ یاری سازمان یافته دولتی را در تلاش برای حل این معضل و مددرسانی به این جمع عظیم کودکان، در صحنه نمییابیم.
آرزو میکردم که دولت در این راه گامی زده بود و این نوشته بجای صرفا بیان درد، نقد بخشهای درست انجام نشده مسئولیت حکومت میبود. دریغ که چنین نیست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
بخشی از قانون کار ایران که درمورد کار “نوجوانان” است:
ماده ۷۹ – به کار گماردن افراد کمتر از ۱۵ سال تمام ممنوع است.
ماده ۸۰ – کارگری که سنش بین ۱۵ تا ۱۸ سال تمام باشد، کارگر نوجوان نامیده میشود و در بدو استخدام باید توسط سازمان تأمین اجتماعی موردآزمایشهای پزشکی قرار گیرد.
ماده ۸۱ – آزمایشهای پزشکی کارگر نوجوان، حداقل باید سالی یکبار تجدید شود و مدارک مربوط در پرونده استخدامی وی ضبط گردد. پزشکدرباره تناسب نوع کار با توانایی کارگر نوجوان اظهار نظر میکند و چنانچه کار مربوط را نامناسب بداند کارفرما مکلف است در حدود امکانات خود شغلکارگر را تغییر دهد.
ماده ۸۲ – ساعات کار روزانه کارگر نوجوان، نیم ساعت کمتر از ساعات کار معمولی کارگران است. ترتیب استفاده از این امتیاز با توافق کارگر وکارفرما تعیین خواهد شد.
ماده ۸۳ – ارجاع هر نوع کار اضافی و انجام کار در شب و نیز ارجاع کارهای سخت و زیانآور و خطرناک و حمل بار با دست، بیش از حد مجاز وبدون استفاده از وسایل مکانیکی برای کارگر نوجوان ممنوع است.
ماده ۸۴ – در مشاغل و کارهایی که به علت ماهیت آن یا شرایطی که کار در آن انجام میشود برای سلامتی یا اخلاق کارآموزان و نوجوان زیانآوراست، حداقل سن کار ۱۸ سال تمام خواهد بود. تشخیص این امر با وزارت کار و امور اجتماعی است.
از: گویا