روزنامه کیهان روز دوشنبه ۲۱ خرداد خبر داد که قرار است فیلمی درباره سعید عابد، راننده شرکت اسنپ، تولید شود.
آقای عابد روز ۱۹ خرداد یک مسافر زن را به بهانه «بدحجابی» در اتوبان پیاده کرد. پس از توئیت کردن این موضوع توسط زن مسافر، رسانههای اصولگرا به حمایت از راننده اسنپ پرداختند. تلویزیون حکومتی ایران این راننده را به یک برنامه تلویزیونی دعوت کرد، امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوا-فضای سپاه و جمعی از دانشجویان بسیجی با او ملاقات کردند. تصاویری هم از حضور او برای کمک به سیلزدگان منتشر و او به عنوان یک قهرمان در حال خدمت به مردم، معرفی شد.
محسن حججی، مصطفی احمدیروشن و سعید عابد، چهرههایی بودهاند که در دهه اخیر با اهداف سیاسی مشخص، به عنوان قهرمان معرفی شدهاند.
غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضائیه، نیز حرکت این راننده را یک «دستاورد ارزشمند» توصیف کرد. در فضای مجازی نیز برخی کاربران حزباللهی از این راننده تقدیر کردند.
در این میان، پرسش مهم این است که چرا در طول دو روز، این راننده به «قهرمان جدید» اصولگرایان و حزباللهیها تبدیل شده است؟
احمد خاتمی، عضو مجلس خبرگان رهبری که از دلواپسان همواره موضوع حجاب در ایران بوده است، اردیبهشت سال ۱۳۹۰ در نشستی در قم گفت: «بدحجابیها و بیحجابیها کار را به جایی میرساند که برای برداشتن این مفاسد خونهای پاکی چون شهید بهشتی بر زمین ریخته خواهد شد».
این جمله هشدارآمیز به نوعی میگفت برای حفظ «حجاب اجباری» در ایران، باید از دادن خون و کشتهشدن در راه حجاب نیز پرهیز نکرد. این در حالی است که در سالهای اخیر، رسانهها و چهرههای اصولگرا و قضایی و امنیتی همواره از وجود انفعال و بیتفاوتی در جامعه نسبت به «بیحجابی» گلایه کردهاند.
غلامحسین محسنیاژهای، معاون اول قوه قضائیه، اول خرداد ۱۳۹۸ در یک سخنرانی عمومی با اشاره به همین موضوع گفت: «متدینین» در قبال «بیعفتی»، «در حالت انفعال و ترس از امر به معروف و نهی از منکر» قرار گرفتهاند.
در این میان گزارشهای دیگری هم منتشر شده که نشان میدهد ابعاد این «بیتفاوتی» که میتوان آن را «درک یا احترام به حریم خصوصی و حقوق دیگران» هم تعبیر کرد، بسیار رشد کرده است.
بر اساس نتایج یک نظرسنجی ملی که توسط دفتر طرحهای ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام و نتایج آن بهمن ۱۳۹۶ منتشر شد، بیش از ۶۷ درصد مخاطبان گفتهاند با «بدحجابی خانمها» مخالف هستند ولی کاری ندارند. در شهر تهران، ۲۸.۶ درصد مردم تهران گفتهاند که «بدحجابی» خانمها اشکالی ندارد و ۵۶.۵ درصد هم گفتهاند با «بدحجابی» مخالف هستند ولی کاری ندارند.
این الگوی رفتاری مختص شهرهای بزرگ مانند تهران هم نبوده و ۶۵.۶ درصد مخاطبان ساکن روستاها در این نظرسنجی هم گفتهاند که با «بدحجابی» مخالف هستند ولی «کاری ندارم». این آمار برای مقامهای قضایی و امنیتی و مذهبی ایران که «امر به معروف و نهی از منکر» را به شدت تبلیغ میکنند، هم یاسآور است و هم هشداردهنده.
در همان نظرسنجیها، تنها ۱.۷ درصد از مخاطبان گفته بودند که با «بدحجابی خانمها» برخورد میکنند. در واقع سعید عابد، راننده اسنپ که با یک زن مسافر که به باور او «بدحجاب» بوده، برخورد کرد، متعلق به این گروه ۱.۷ درصدی است.
صداوسیما، رسانههای حزباللهی و مقامهای قضایی و سپاه پاسداران با تقدیر و برجستهسازی کار سعید عابد، در حال بزرگنمایی این اعداد هستند و میخواهند اولاً «انفعال موجود» در جامعه حامی خویش را برطرف کنند و ثانیاً زور اقلیت را در موضوعاتی مانند حجاب اجباری به رخ جامعه بکشند.
در دو روز گذشته، چند مراسم تقدیر از سعید عابد برگزار شده است.
برای درک اهمیت این رویکرد، میتوان به نتایج یک پژوهش ملی که بهمن ۱۳۹۶ توسط مرکز بررسیهای استراتژیک منتشر شد هم اشاره کرد. در این گزارش تاکید شده بود که «نزدیک به نیمی از پاسخدهندگان به پژوهش در سال ۱۳۹۳، معتقدند حجاب، مسئلهای شخصی است و دولت نباید در آن دخالت کند. این میزان در سال ۸۵ برابر ۳۴.۸ درصد بوده که نشان میدهد تعداد افرادی که معتقدند دولت نباید در بحث حجاب دخالتی کند، در این مدت افزایش ۱۵ درصدی داشته است».
این رشد معنادار که احتمالاً در طول سالهای ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۸ هم ادامه داشته، یک دلیل دیگر برای نگرانی مدافعان حجاب اجباری در ایران است. برجستهکردن یک چهره موافق حجاب اجباری، یک اقدام هدفمند و پیشگیرانه برای بیاهمیت تلقیکردن باورهای رو به رشد جامعه نیز هست. این قهرمانسازی میتواند به جامعه پیام بدهد که نظر شما ولو اکثریت باشد، اهمیت خاصی ندارد، ما قهرمان و برنامه خودمان را داریم.
در سالهای اخیر، مدلهای متفاوت از قهرمانسازی را از سوی این طیف شاهد بودهایم. در ماجرای کشتهشدن محسن حججی در سوریه نیز شاهد بودیم. در حالی که قبلاً در جنگ سوریه، برخی نیروهای نظامی ایران توسط داعش یا نیروهای مخالف بشار اسد سر بریده شده بودند، کشتهشدن محسن حججی در یک مقطع خاص به شدت مورد توجه رسانهها و مقام های حکومتی قرار گرفت.
در این دوره خاص، با وجود گذشت چهارسال از جنگ، تعداد کشتههای نیروهای وابسته به ایران به طور غیرمعمولی افزایش یافته بود و نیاز به یک تبلیغات گسترده برای تحت پوشش قرار دادن آن حس میشد. این تبلیغات با شبیهسازی تاریخی کشتهشدن محسن حججی با وقایع کربلا شروع شد و در نهایت به ساخت یک آرامگاه برای او ختم شد. پس از بهرهبرداری تبلیغاتی لازم، محسن حججی به حاشیه رفت و در ماههای گذشته کمتر چهره و رسانهای سراغ او رفته است.
در همان ماجرا از قضا، زهرا عباسی همسر محسن حججی که به یک برنامه تلویزیونی دعوت شده بود، گفت «محسن سر داد تا روسری نرود». جمله او به سرعت در فضای مجازی تکثیر شد ولی رسانههای اصولگرا و فعالان حزباللهی چندان روی آن مانور ندادند، چون در آن شرایط، ورود به جنگ و دعوا درباره «روسری»، میتوانست یک دو قطبی را فعال و حماسهسرایی و شبیهسازی درباره «مدافعان حرم» و «جنگ سوریه» را تحت تأثیر قرار دهد. در واقع هدف، بازی با نماد «محسن حججی» بود. حسن رحیمپور ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، مرداد ۹۶ برخی از منتقدان حکومت را متهم کرده بود که برای تأمین «منافع شخصی» حاضر هستند «با سر بریده محسن حججی هم فوتبال بازی کنند». این عبارت یک راهنمای خوب برای درک رفتار برخی جناحها و گروههای سیاسی در ایران است.
نمونه بازی کردن با این نمادها را در حاشیه ترورهای هستهای ایران هم میتوان یافت. در آن ماجرا چند دانشمند و مدیر فعال در برنامه هستهای ایران ترور شدند ولی تمرکز اصلی سیاسی بر «مصطفی احمدیروشن» بود. پدر مصطفی احمدیروشن دارای یک پتانسیل سیاسی مشخص برای بهرهبرداری جناحی بود. او حاضر بود برای یک گروه خاص نقشی را ایفا کند که خانواده «مسعود علیمحمدی» حاضر نبودند. به همین جهت، خانواده مسعود علیمحمدی به سرعت فراموش شدند ولی رحیم احمدیروشن، پدر مصطفی احمدیروشن تا مدتها یک چهره سیاسی مورد توجه بود و به عنوان سخنران به همایشهای مختلف سیاسی دعوت میشد. توجه رسانهای به پدر احمدیروشن حدود شش ماه است که به شدت کمتر شده و به نظر میرسد که دوران او تمام شده است.
از این زاویه، میتوان یک زمان مصرف مشخص هم برای راننده اسنپ که قهرمان جدید اصولگرایان شده است، متصور بود. او در حال بازی در فیلمی است که یک جناح خاص سیاسی کارگردانش شده است.
از:رادیو فردا